سرمایه رِبایی ۴ (پایانی) دیروز و امروز،
سامان
سرمایه ربایی -۴ (پایانی)
دیروز و امروز
نهایتا، شکی نیست که نظام اعتباری به عنوان اهرم قدرتمندی در طول گذار از شیوه تولید سرمایهداری به شیوه تولید کارِ مرتبط عمل خواهد کرد؛ اما تنها به عنوان یک عنصر در ارتباط با سایر انقلابات بزرگ ارگانیک و درونی خودِ شیوه تولید. از یکسو، توهمات مربوط به قدرت معجزهآسای نظام اعتباری و بانکی، به معنای سوسیالیستی، ناشی از فقدان آشنایی کامل با شیوه تولید سرمایهداری و نظام اعتباری به عنوان یکی از اشکال آن است. به محض آن که وسایل تولید از تبدیل شدن به سرمایه (که الغاء مالکیت خصوصی بر زمین را نیز شامل میگردد) باز بماند، اعتبار هم دیگر معنایی ندارد. این امر را، اتفاقا، پیروان سن سیمون هم فهمیدند. از سوی دیگر، مادام که شیوه تولید سرمایهداری ادامه حیات میدهد، سرمایه ربایی نیز، به عنوان یکی از اشکال آن، به حیات خود ادامه داده و در واقع پایه نظام اعتباری آن را تشکیل میدهد. تنها آن نویسنده پر شور، پرودون، که میخواست تولید کالایی را ماندگار نموده و پول را ملغاء کند، (۲۵) قادر بود این اعتبار (وام) بلاعوض هیولایی، یعنی تحقق ظاهری آرزوی پارساگونه مالکیت خردهبورژوایی را رویاپردازی نماید.
در مکتب سن سیمون، اقتصاد سیاسی و سیاست، در صفحه ۴۵ میخوانیم:
«اعتبار، در جامعهای که در آن عدهای ابزارهای صنعت را بدون توانایی یا اراده به کارگیری آنها در اختیار دارند، و جایی که سایر افراد زحمتکش ابزار کار ندارند، به این هدف خدمت میکند که این ابزارها به آسانترین روش ممکن از دستان سابق، صاحبان آنها، به دستان دیگرانی که میدانند چگونه از آنها استفاده کنند منتقل شوند. توجه داشته باشید که این تعریف، اعتبار را ناشی از شیوهای که در آن مالکیت شکل گرفته میداند».
بنابراین، اعتبار با این نظام مالکیت ناپدید میشود. همچنین در صفحه ۹۸، میخوانیم که که بانکهای حاضر:
«این را وظیفه خود میدانند که حرکتی را که بواسطه نقل و انتقالات آغاز شده و خارج از حوزه آنها اتفاق میافتد دنبال کنند، اما نه این که خودشان انگیزهای برای این حرکت ایجاد کنند؛ به عبارتی، این بانکها نقش سرمایهداران را در رابطه با کارگران، که به آنها پول قرض میدهند ایفا میکنند».
این تصور که بانکها خود باید مدیریت را به دست گرفته و «از طریق تعداد و سودمندی موسسات مدیریت شده خود و کارهای تبلیغی» (صفحه ۱۰۱) خودشان را متمایز نمایند، در نطفه حاوی تحرک اعتباری است. بدین ترتیب، چارلز پکیور Charles Pecqueur درخواست میکند که بانکها (آنهایی را که پیروان سن سیمون بانکهای عمومی مینامند) «باید بر تولید فرمانروایی کنند» پکیور اساسا پیرو سن سیمون است، اما خیلی رادیکالتر. او میخواهد:
«موسسه اعتباری…کل حرکت تولید ملی را کنترل کند».-«تلاش کنید موسسه اعتبار ملی ایجاد نمایید، که امکانات لازم را برای نیازمندان مستعد و شایسته فراهم آورد، به هر حال، بدون آن که این وام گیرندگان را اجبارا از طریق همبستگی نزدیک در تولید و مصرف به هم پیوند دهد، بلکه برعکس آنها را قادر سازد تا مبادله و تولید خود را تعیین نمایند. بدینطریق، شما اکنون فقط آنچه را که اکنون بانکهای خصوصی قبلا انجام دادهاند، انجام خواهید داد، یعنی هرج و مرج، عدم تناسب بین تولید و مصرف، نابودی ناگهانی یک نفر، و ثروتمند شدن ناگهانی دیگری؛ بهطوری که موسسه شما هرگز فراتر از تولید میزان معینی مزایا برای یک نفر، مطابق با میزان معادلی از بدبختی که دیگری باید متحمل شود نخواهد رفت… و شما فقط به کارگران مزدی که خود به آنها کمک کردهاید وسایل رقابت با یکدیگر را دادهاید، درست همانطور که اربابان سرمایهدارشان اکنون انجام میدهند». (Ch. Pecqueur, Thèorie Nouvelle èconomie sociale et Politique, Paris, 1842, p. 434.)
ما دیدهایم که سرمایه تجاری و سرمایه ربایی کهنترین اشکال سرمایه هستند. اما این در ذات چیزهایی است که سرمایهربایی در تصور عمومی شکل سرمایه برتر را بهخود میگیرد. در سرمایه تجاری کار واسطهای صورت میگیرد، فرقی نمیکند که تقلب ، کار یا هر چیز دیگری باشد. اما در سرمایهربایی ویژگی خود بازتولید کننده سرمایه، ارزش خود گسترش یابنده، تولید ارزش اضافی، صرفا بهصورت دارایی غیبی ظاهر میگردد. این امر دلیل این واقعیت است که حتی برخی اقتصاددانان سیاسی، بهویژه در کشورهایی که سرمایه صنعتی هنوز کاملا انکشاف نیافته است، مانند فرانسه به سرمایهربایی به عنوان شکل اساسی سرمایه میچسبند و به عنوان مثال اجاره زمین را، صرفا همچون شکل اصلاح شده آن در نظر میگیرند، چراکه در اینجا نیز شکل وام غالب است. به این ترتیب سازماندهی درونی شیوه تولید سرمایهداری کاملا نادرست است، و این واقعیت بهطور کلی نادیده گرفته میشود که زمین، مانند سرمایه فقط به سرمایهداران قرض داده میشود. البته، وسایل تولید، مانند ماشینآلات، دفاتر تجاری، هم در نوع خود میتوانند بهجای پول قرض یا امانت داده شوند. اما آنها سپس مبلغ معینی پول را نمایندگی میکنند، و این واقعیت که علاوه بر بهره، بخشی نیز برای فرسودگی و اصطکاک به دلیل ارزش مصرف آنها، یعنی شکل طبیعی ویژه این عناصر سرمایه پرداخت میشود. عامل تعیین کننده در اینجا بازهم این است که آیا آنها به تولید کنندگان مستقیم قرض داده میشوند، که عدم وجود شیوه تولید سرمایهداری را پیشفرض میگیرند-حداقل در حوزهای که این امر اتفاق میافتد- یا این که آنها به سرمایهدار صنعتی قرض داده میشوند، که دقیقا این فرض مبتنی بر شیوه تولید سرمایهداری است. به میان کشاندن امانت دادن خانهها، و غیره، برای استفاده فردی در این بحث هنوز بیربطتر و بیمعناتر است. بدیهی است که طبقه کارگر در این شکل نیز و تا حد زیادی مورد کلاهبرداری قرار میگیرد؛ اما این کار توسط فروشنده خردهپا، که وسایل معیشت را به کارگر میفروشد نیز انجام میشود. این استثمار مضاعف است، که به موازات استثمار اولیه در خودِ فرآیند تولید اتفاق میافتد. تمایز بین فروش و قرض دادن (امانت) در این مورد کاملا بیاهمیت و صرفا تشریفاتی است، و همانطور که قبلا اشاره شد، (نسخه کنونی: صفحات ۳۴۵-۵۰-ویرایش) نمیتواند برای کسی ضروری بهنظر برسد، مگر آن که وی کاملا با ماهیت واقعی مسئله ناآشنا باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رباخواری، مانند تجارت، از شیوه تولید معینی بهرهبرداری میکند. آن را ایجاد نمیکند، بلکه ظاهرا به آن مرتبط است. ربا سعی میکند مستقیما آن را حفظ کند، تا دوباره از آن بهرهبرداری نماید؛ محافظهکار است و این امر شیوه تولید را فقط رقتانگیزتر میکند. هرچه عناصر تولید کمتر به عنوان کالا وارد فرآیند تولید شوند، و از آن به عنوان کالا خارج شوند، منشا آنها از پول، بیشتر بهعنوان عملی جداگانه ظاهر میشود. هرچه نقش گردش در بازتولید اجتماعی بیاهمیتتر باشد، ربا خواری بیشتر رونق مییابد.
این که ثروت پولی به عنوان نوع ویژهای از ثروت گسترش مییابد، بدین معناست که نسبت به سرمایه رباخوار همه مطالبات خود را به شکل مطالبات پولی در اختیار دارد. هرچه بدنه اصلی تولید بیشتر به خدمات طبیعی و غیره، یعنی به ارزشهای مصرف محدود میشود، آن را در کشوری معین بسیار بیشتر گسترش میدهد.
رباخواری اهرمی قدرتمند در توسعه پیششرطهای سرمایه صنعتی است تا جایی که نقش مضاعف زیر را بازی میکند: یکم، به طور کلی، ایجاد ثروت پولی مستقل در کنار تاجر، و دوم، تصاحب شرایط کار، یعنی، نابودی صاحبان شرایط کار قدیم.
«در قرون وسطی جمعیت صرفا کشاورزی بود. تحت چنین دولتی که نظام فئودالی بود لیکن میتواند رفت و آمد کمی، و در نتیجه نیز سود کمی وجود داشته باشد.از اینرو قوانین ضد رباخواری در قرون وسطی توجیه میشدند. به علاوه، در یک کشور کشاورزی، شخص به ندرت تمایل به قرض کردن پول دارد، مگر آن که به فقر یا پریشانی بیفتد. در آن روزگار، وام دهندگان …در واقع، اگرچه قانونی نبودند، اما انحصاری واقعی داشتند، و لذا ضروری بود که آنها نیز، مانند دیگر انحصارگران، تحت محدودیت قرار گیرند. در زمانه ما، این نرخ سود است که نرخ بهره را تنظیم میکند. در آن زمانها، این نرخ بهره بود که نرخ سود را تنظیم میکرد. چنانچه وام دهندهی پول نرخ بهره بالایی از تاجر میگرفت، تاجر هم باید نرخ سود بالاتری بر کالای خود میبست. از اینرو، مقدار زیادی پول از جیبهای خریداران برداشته میشود تا در جیبهای وام دهندگان پول واریز شود». (گیلبرت، تاریخ و اصول بانکداری صفحات:۱۶۳،۱۶۴ ،۱۶۵).
کار رباخوار بلعیدن است، کسی که نه شخص خود و نه اجناس خود را به مخاطره میافکند، کار نمیکند، کنار بخاری مینشیند و سیبها را برشته میکند؛ پس، ممکن است چپاولگر حقیری در خانه بنشیند و ظرف ده سال تمام دنیا راببلعد». (نقل شده از کتابهای تجارت و ربا سال ۱۵۲۴ میلادی، آثار لوتر، ویتنبرگ ۱۵۸۹ میلادی، قسمت ۶ صفحه ۳۱۲)) Quoted from Bücher vom Kaufhandel und Wucher vom Jahre 1524, Luther’s Werke, Wittenberg, 1589, Teil 6, S. 312.)
«پانزده سال پیش علیه رباخواری زمانی که بصورتی نگران کننده گسترش یافته بود، و به ندرت میتوانستم به پیشرفتی امیدوار باشم قلم به دست گرفتم. از آن پس چنان مغرور شده است که سزاوار نمیداند به عنوان رذالت، گناه، یا شرم طبقهبندی شود، بلکه به عنوان فضیلت و افتخار محض به ستایش دست مییابد، گویی که لطفی بزرگ و خدمتی مسیحانه برای مردم انجام میدهد. حال که شرم به افتخار و رذالت به فضیلت تبدیل شده است چه کمکی به ما میکند؟». (مارتین لوتر، برای موعظه به کشیشان علیه ربا، ویتنبرگ ۱۵۴۰ میلادی).
(Martin Luther, An die Pfarherrn wider den Wucher zu predigen, Wittenberg, 1540.)
«نزولخواران یهودیها، لمباردها و اخاذی کنندگان اولین بانکداران ما، قاچاقچیان بدوی پول ما بودند، شخصیتشان تا حدودی بدنام بود…آنها به زرگرهای لندن ملحق شدند. به عنوان یک پیکره بانکدارانِ بدوی ما…جماعت بسیار بدی بودند، آنها رباخواران گریبانگیر، و اخاذی کنندگان سنگدلی بودند». (دی. هاردکاستل،بنکها و بانکداران، جلد دوم، لندن، ۱۸۴۳، صفحات ۲۰ و ۱۹).
«نمونه نشان داده توسط ونیز» (در تاسیس یک بانک) «به این ترتیب خیلی سریع تقلید شد؛ همه شهرکهای ساحلی، و بهطور کلی همه شهرکهایی که بواسطه استقلال و تجارتشان شهرت یافته بودند، اولین بانکهای خود را بنیان گذاشتند. سفر بازگشت کشتیهای آنها، که غالبا خیلی طول میکشید، ناگزیر منجر به رسم قرض دادن اعتبار میشد. این امر با کشف آمریکا و تجارت متعاقب با این قاره شدت بیشتری یافت». (این نکته اصلی است). «اجاره کشتیها وامهای کلان را ضروری میکرد-رویهای که قبلا در آتن و یونان باستان به کار گرفته میشد. در سال ۱۳۰۸ میلادی شهرک هانس بروژ دارای یک شرکت بود. . (M. Augier, l. c., pp. 202, 203.)
تا چه گسترهای اعطای وامها به زمینداران، و در نتیجه به ثروتمندان لذتجو بهطور کلی، هنوز در یک سوم پایانی قرن هفدهم چیره بود را میتوان حتی در انگلستان، پیش از گسترش اعتبار مدرن، در آثار سر دادلی نورث Sir Dudley North در میان سایرین دید. او فقط نخستین تاجر انگلیسی نبود، بلکه یکی از برجستهترین اقتصاددانان نظری دوران خود نیز بود.
«پولهایی که در قبال پرداخت بهره در این کشور بهکار گرفته میشوند، نزدیک به بخش یکدهمی نیستند، که در اختیار معاملهگران قرار میگیرند، تا با آن معاملات خود را اداره کنند؛ بلکه در بیشتر موارد برای تامین کالاهای تجملی، و مخارج اشخاصی وام داده میشوند، که اگرچه صاحبان بزرگ زمینها هستند، حتی سریعتر از آنچه زمینهایشان حاصل میکند خرج میکنند؛ و با بیزاری از فروش، ترجیح میدهند که املاکشان را به رهن بگذارند». (گفتمان درباره تجارت، لندن، ۱۶۹۱ میلادی، صفحات ۶-۷).
در لهستان در قرن هیجدهم «ورشو تجارت بزرگ و پرهیاهویی را در زمینه براتها انجام میداد که، در هر حال، پایه اصلی و هدف آن رباخواری بانکدارهایش بود. آنها برای تضمین پول، که میتوانستند به نجیبزادگان ولخرج با نرخ ۸٪ و بیشتر قرض بدهند، به دنبال آن بودند که در خارج از کشور اعتبار مبادله آزاد به دست آوردند، یعنی، اعتباری که پایهاش تجارت کالایی نبود، اما تا زمانی که عواید حاصل از این دستکاریها ناکام نمیماند برات بگیران خارجی به پذیرش آن ادامه میدادند. با این حال، آنها بهای سنگینی برای این کار از طریق ورشکستگیهای مردانی چون تاپر Tapper دیگر بانکداران بسیار محترم ورشو پرداختند.». (ج.جی بوش. بازنمایی نظری-عملی طرح و غیره، چاپ سوم، هامبورگ، سال ۱۸۰۸ میلادی، جلد۲ صفحات ۲۳۲ و ۲۳۳).
مزایای کلیسا از ممنوعیت بهره:
«گرفتن بهره توسط کلیسا ممنوع شده بود. اما فروش اموال به منظور یافتن کمک به هنگام مشقت ممنوع نبود. حتی انتقال اموال به وام دهنده پول به عنوان وثیقه برای مدتی معین ممنوع نشده بود، تا زمانی که بدهکار وام خود را باز پرداخت نماید، وام دهندهی پول را آزاد میگذاشت که از حق انتفاع اموال به عنوان پاداشی برای عدم دسترسی به پول خود بهرهمند شود…خود کلیسا و انجمنهای مرتبط با آن و شرکتهای بزرگPia corpora از این عمل، بهویژه طی جنگهای صلیبی سود سرشاری بردند. این امر بخش عظیمی از ثروت ملی را در اختیار به اصطلاح «دست مرده» قرار داد، بهویژه از آن جایی که یهودیها از شرکت در چنین رباخواری منع شده بودند، در اختیار داشتن چنین حق التزام ثابتی قابل کتمان نبود…. بدون ممنوعیت بهره (نزول)، کلیساها و صومعهها هرگز چنین ثروتمند نمیشدند» (ال. سی، صفحه ۵۵).
مآخذ:
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch21.htm
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-
c3/ch36.htm
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch24.htm
سامان
فوریه ۲۰۲۴- هلند
مشکلی در مقاله وجود دارد.
کلمه سرمایه باید در ارتباط با رابطه کار و سرمایه درک شود و از آن جدا نشود. در سیستمهای دیگر استثمار نیروی کار میتوان از کلمه ‘سرمایه’ استفاده شود اما باید تعریف آن کاملا مشخص و قابل فهم باشد و کل سیستم را توضیح بدهد.
سرمایه ربایی وجهی از خود کلمه سرمایه در سرمایه داری است و باید ارتباط آن با رابطه کار و سرمایه فهمیده و توضیح داده شود. درک استثمار نیروی کار از طریق سرمایه ربایی تصور کاملی از استثمار نیروی کار در سرمایه داری نمیدهد، درک کامل آن از طریق توضیح استثمار نیروی کار در سرمایه صنعتی و خدمات ممکن است.
روشن نیست که منظور نویسنده از این مقالات چیست.
آنارشیست
سود سرمایه ربایی یا انتقال ارزش اضافی تولید شده توسط بردگان از دست یک ارباب به ارباب دیگر است و یا ادامه کاهش سهم برده از کل ارزشهای تولید شده در جامعه. برای انقلاب، وجه دومی مهم است، برای روابط و حتی رقابت مابین ارتجاعیون، وجه اول مهم است. آنارشیست