زن، زندگی، آزادی
ی. صفایی..
.
زن، زندگی، آزادی
من یک زنم بر فراز سکوی بلند تاریخ
عصیانم را در کتیبهها و دستنوشتهها
حتا بر سکهها بخوانید
در هر پیچش تاریخ
به بردگی کشیده شدم
و آنگاه که شلاق بردگی بر تنم فرود میآمد
فریادم در سینه سینهی این کرهی خاکی
ذرههای موج مواج گشت!
من یک زنم
زنی طغیان زده در غوغای تاریخ
زنی ضجهزده در لابلای زخمهای تاریخ
منم، من یک زنم
زنی که فریادش را
در منشور کورش کبیر فریاد زد
و رهاییاش را در کتیبهها
و سنگ نبشتهها حکاکی کرد!
من یک زنم
زنی که از اعماق تاریخ، همهمهی رهایی سر داد
و اینک که بپاخیزیدم و بپاخیزیدیم
در تاریخ و در زمان به گلوله بسته شدم
من یک زنم
زنی که با صدای گلولهها
چادر بر سرم کردند
حجاب بر تنم کردند
زیر آوار هزاران پوشش اما
سر برآوردم و فریادم را
به جهانیان رساندم
من حجاب را در نالههای تاریخ
پاره پاره کردم!
من یک زنم
رها شده از بند آیههای تاریک و حقیر
من رهاییام
و پاره میکنم
همهی تارهای عنکبوت آیههای خدایی
که مرا به بند کشید
و با صدای آه کودکانم
رها شده از بند شامگاهانم
و رها شده از زنجیر روزگارانم!
من یک زنم
زنی که آزادی را زمزمه میکند
زنی که رهایی را نجوا میکند
و این زمزمه و آن نجوا را
و خاک نمناک و آسمان تکیدهی آبی را
درهم میتنم و فریادها میسازم!
من یک زنم
بر فراز سکوی بلندای تاریخ
از اعماق دل بردهفروشان
از روی نقش کتیبهها
و در زیر شلاق جلادان
هیاهویم
نگارش لوح کورش شد!
من یک زنم
رانده شده در میان
روایتهای دروغین مذهب
شکسته شده و گسسته شده
گاهی زنده به گور شده
اما فریادم
فریاد رهاییام
قلب جهان را لرزانده است!
من یک زنم
رها شده در فراروی فوران زندگی
حجم فریادم
جنبش زنان امروز را درنوردیده است
و خون هزاران سالهام
چهرهی تاریخ را گلگون کرده است
و اقیانوس و کهکشان را
حتا شرمسار کرده است!
من یک زنم
از زخم شمشیر تا نوشیدن گلولهها
تاریخساز قرون و فصلها
تار و پود پارچهها و نساجیها
اعتراض در میان شعلهها
عشقها و کشتهها و پشتهها
خیابانها و انقلابها
اشکها و لبخندها
و من همچنان رهایی خویش را
و فریاد زنان سرزمینم را
آواز ستارگان میسازم!
من یک زنم
صدای پرصدای بیصدایانم
صدای گریههای شبانهی کودکانم
صدای شکستن تیغ جلادانم
صدای مچاله شدهی زنان معتادم
و صدای کودکان کار و کودکان خیابانم!
من یک زنم
زنی که ورقهای تاریخ را پاره پاره میکند
زنی که تاریخ را گسسته میکند
زنی که جهان را زیر و رو میکند
و فریاد میزند
منم، من یک زنم
به من نگاه کن
نه به زنانگی من
به من نگاه کن
که چگونه زیر دست و پای ستمگران
شعله میشوم و تاریخ را میبلعم
و فریادکنان شکوفه خواهم زد
زندگی را به خود هدیه خواهم کرد
زیبایی را به جهان و طبیعت
و رهایی را به بشریت!
ی. صفایی
۲۸ سپتامبر ۲۰۲۲
Comments
زن، زندگی، آزادی<br>ی. صفایی.. — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>