روسری پسرم
فرانسيس هاريسون
زندگی در ايران آنقدر پيچيده است که توضيحش مشکل است، بويژه اگر قرار باشد اين توضيح را به يک بچه سه ساله بدهيد که کلمه مورد علاقه اش ” چرا” است .
اولين باری که روسری و مانتوی اجباری را پوشيدم ، پسرم به من گفت :” مامان، زشت شدی” .
اما چون او در سنی است که ميخواهد همه کارهای مرا تقليد کند ، ميخواست او هم روسری بگذارد تا مثل من “زشت ” بشود.
اگر وقتی بيرون ميرفتيم روی سر او هم يک پارچه نميگذاشتيم اشک بود که جاری ميشد.
يک پسر بچه با روسری چنان ظاهرعجيب و غريبی داشت وتوجه مردم را از روی ترس يا محض تفريح جلب ميکرد که بالا خره مجبور شدم او را قانع کنم که آنرا بردارد چون اين کار او جدا مزاحم مردم است.
” چرا” ، پاسخ اين سوال او به زبان ساده برای من مشکل بود، چون علاقه نداشتم کودک تازه به راه افتاده ام ر ابا عقايد مربوط به اشتياق مردان به قوزک پای زنان آشنا کنم.
فقط گفتم اين قانون است ، آنوقت بچه گله کرد که :” ايران خيلی قانون دارد”!
ايرانيان جوان حالا تلاش ميکنند قوانين را تغيير بدهند… و مساله اين است که آيا سيستم برای انطباق با آنها تسليم خواهد شد.
بخشهايی از گزارش گزارشگر بی بی سی در تهران
برگردان . زهره سحر خيز
از آرشیو
Comments
روسری پسرم — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>