رهبر عاليقدر و ´مرغدانی برقی` او
مجازات جمعی مردم بی گناه ´به جرم` اسارت در چنگال یک رژیم خودکامه
https://roshangari.info
روشنگری. دولت های مکتبی از آئين های متفاوتی پيروی می کنند. همه آن ها مثل دولت مکتبی ايران به آيين های عصر شترچرانی و آيات چند هزار سال پيش باور ندارند. مثلا گفته ميشود “رهبر عاليقدر” کره شمالی به کنياک، خاويار، زنان زيبا، موسيقی و فيلم عشق می ورزد و از جمله علاقه او به فيلم های سينمايی تا به حدی است که کلکسيونی از 2000 فيلم، عمدتا کلاسيک های آمريکايي، را جمع کرده است. او برخلاف “رهبر عاليقدر” ايران، اين علايق را با مکتب خود در تضاد نمی بيند، در واقع در مورد بعضی از آن ها بويژه عشقش به موسيقی و تبحر در شناخت آن فخر فروشی هم ميکند و در رسانه های کره شمالی هم آن را جار ميزنند.
عليرغم اين، همه دولت های مکتبی برای حکومت کردن بر مردم، از اصل مشابهی پيروی ميکنند. همه آن ها آئين، دين و ايدئولوژی شان را به يک دستگاه عظيم تبليغات دولتی تبديل ميکنند تا بوسيله آن همه رنگ های متفاوت با رنگ خودشان را از حوزه های خصوصی و عمومی زندگی مردم کشور خود زدوده و آحاد مردم را به سرپنجه زور به بردگان فرمانبردار و مقهور قدرت بلامنازع خودشان تبديل کنند.
وقتی “رهبرگرامی” – اين لقبی است ويژه کيم جونگ ايل و متمايز از “رهبر کبير” که ويژه ی پدرش بود – موقعيت را مغتنم ديد و آزمايش يک بمب هسته ای را به نمايش گذاشت و رسانه های جهان پرشد از خبر تحريم های سخت عليه کره شمالي، اکونوميست نشريه محافظه کار انگليسی با چاپ عکسی از دو کودک معصوم کره شمالی خطاب به رهبران دولت های بزرگ نوشت: «مواظب تحريم های خود باشيد».
اين راز نهفته ای نيست که در شرايط کنوني، برای قدرت های بزرگ، موقعيت کره شمالی با ايران متفاوت است و آن ها در برخورد با کره شمالی ملاحظات زيادی دارند. از اين رو محافل و نويسندگان وابسته به اين قدرت ها، بعد از آزمايش هسته ای کره شمالي، برخلاف مورد ايران بخشی از واقعيت های هولناک در مورد عواقب تحريم های اقتصادی يک کشور را رو کردند. اکونوميست نيز در چندين مقاله عواقب تحريم اقتصادی کره شمالی برای مردم رنجديده ی آن را بر شمرد و نقش ناچيز تحريم ها در « تغيير رژيم » يا «تغيير رفتار» رژيم هارا مورد بحث قرار داد. از جمله نوشت: «تحريم های تازه ظاهرا قرار نيست به مردم کره شمالی آسيب برساند، ولی احتمالا آسيب خواهد رساند» و اين که شکم های هم اکنون گرسنه است که بيش از پيش تحت فشار قرار خواهد گرفت و يادآوری کرد بنا بر گزارش سازمان ملل هم اکنون يک سوم زنان کره شمالی که فرزندان کوچکتر از دوسال دارند، دچار سوء تغذيه و کم خونی هستند و بيش از يک سوم کودکان کره شمالی کمتر از 6 سال رشد ناقص دارند و اين تازه در شرايطی است که چين، تامين کننده اصلی غذای کره شمالي، و نيز کره جنوبی به کره شمالی کمک ميکردند و يا مرزهای چين راهی برای فرار از گرسنگی در اختيار مردم کره شمالی می گذاشت و سال گذشته بين 50 تا 100 هزار نفر از اين راه گريخته اند. تحريم اين آخرين روزنه ها را هم خواهد بست و به فاجعه انسانی وخيم تری خواهد انجاميد.
علاوه بر اين اکونوميست در مقاله ای جدا، شواهد تاريخی را بر شمرد که نشان ميداد تحريم به سرنگونی رژيم مورد نظر منجر نمی شود، حتی در مورد تغيير رفتار رژيم ها، جای حرف بسيار است، از جمله اين که: «مجازات مردم فقيری که هم اکنون زير ستم يک رژيم خودکامه ی بايکوت شده زندگی می کنند از نظر اخلاقی زير سوال است»، «تحريم ممکن است رژيم را قدرتمند تر و حتی محبوب تر کند»، تحريم و کمبود به رژيم امکان ميدهد تابا برقراری سهميه کمبودها را توجيه کرده و کنترل خود را تحکيم کند، تحريم مانند مورد عراق به رژيم امکان ميدهد فشار را بطرفی مردمی که خود انتخاب ميکند برگرداند، تحريم مثل مورد يوگسلاوی باعث ميشود يک طبقه جنايتکار در رژيم ادغام شودو عواقب ديگر…
در ميان عواقب نامطلوب ديگری که اکونوميست برای تحريم ها، حتی تحريم های هوشمند بر می شمارد يکی قابل توجه است: ديکتاتورهای منزوی مجنون، ممکن است از تحريم و از انزوای بيشتری که همراه می آورد استقبال کنند، بويژه آن دسته از حکومت هايی که هيچ اهميتی برای اعتبار بين المللی خود قايل نيستندو برخلاف رژيم هايی مثل رژيم آفريقای جنوبي، در مورد ماهيت خود دچار شرمندگی نبوده به حفظ ظاهر نيازی نمی بينند. برای اين ها کشور و مردمش هرچه منزوی تر باشند، امکان کنترل بيشتر خواهد بود. آن ها خود را به کلی از واقعيت جدا ميکنند، و ديکتاتوری خود را با جمعی از بله قربان گوهای بکلی بی خبر از واقعيات جهان با مشت محکم اعمال می کنند.
اين نکته از آن روی قابل تاکيد است که به نظر ميرسد در رژيم جمهوری اسلامی ايران کم نيستند نيروهايی که به اين «خاصيت مفيد» تحريم اقتصادی توجه دارند و از انزوای به ويژه در رابطه با غرب استقبال ميکنند.
عزمی بشاره، تحليل گر فرهيخته فلسطينی، سالها پیش ضمن ارائه تصوير هولناکی از کره شمالی تحت رهبری کيم يونگ ايل دريک مقاله، به تفاوت های کره شمالی و ديکتاتوری هايی از قبيل جمهوری اسلامی و حکومت صدام در عراق اشاره ميکند و مينويسد اين دولت ها عين هم نيستند: «تنها مجانينی از قبيل بوش که تلاش میکنند خود را به کمک احمدی نژاد به اروپايی ها برساند، رژيم های عراق و جمهوری اسلامی و کره شمالی را در يک سبد می گذارند.»
روشن است تفاوت هايی بين ديکتاتوری های صدام و رژيم اسلامی ايران و کره شمالی وجود دارد. با وجود اين رژيم اسلامی ايران اگر عين طالبان نشد و اگر در به بردگی کشاندن مردم هنوز به پای کره شمالی نرسيده است، به خاطر شرايط ايران و مقاومت مردم در شرايط بعد از انقلاب 57 بوده است. اما مساله اين است: آيا رژيم نمی خواهد در تماميت گرايی خود را به کره شمالی برساند تا به اين وسيله در برابر بحران های داخلی و خارجی مقاومت کند ؟ آيا پرونده هسته ای و تحريم ها که بسياری از سردمداران رژيم در برابر آن شانه بالا می اندازند و آن را کم اهميت جلوه ميدهند، درست همين مسير را هموار نميکند؟
از طرف ديگر آيا اين همان مقصود نيست که آمريکا دنبال ميکند تا با به بن بست کشاندن «مساله ايران»، يعنی با به بن بست کشاندن مردم در مقابل رژيم، و به بن بست کشاندن آنچه «جامعه جهانی» می خوانند در مقابل رژيم، راه را برای پيشروی های استراتژيک و تجاوز به ايران باز کند؟
عزمی بشاره در مقاله خود راست می گويد که خطر اصلی رژيم هايی مثل کره شمالی بلايی است که بر سرمردم خود می آورند نه مساله دست يابی به سلاح های هسته ای و نيز راست ميگويد که بمب اتم تاکنون فقط توسط يک دولت دموکراتيک و رهبر معقول آن منفجر شده نه يک ديکتاتور سرکش، او درست ميگويد که انحصار در اختيار داشتن سلاح اتمی ابعاد خطر استفاده از آن را صد چندان می افزايد و امکان استفاده مجدد از آن توسط اسرائيل يک خطر جدی است. اما نکته ای که برخی از نويسندگان مترقی در جهان کمتر به آن توجه ميکنند، نقش مخربی است که رژيم اسلامی ايران، به عنوان يک دولت تمام گرای مذهبی و گرفتار بحران موجوديت در داخل کشور، با در پيش گرفتن سياست هسته ای در خدمت اهداف استراتژيک آمريکا و اسرائيل ايفا می کند.
مقاله عزمی بشاره تصويری گويا از رژيم کره شمالی و وضعيت هولناکی که بر مردم کشور تحميل کرده است، به دست ميدهد، بعلاوه مثل ساير مقالات اين تحليل گر فهيم، سوالات مهمی را نيز مطرح ميکند از جمله: در مورد تاثير هولناک دولت مذهبی و ايدئولوژی دولتی برجامعه که حتی وقتی که دولت سقوط ميکند، حفره ای خالی و مهيب از خود بجای ميگذارد که تله ای خطرناک است برای بيگانه کردن انسان از خود حتی در فراسوی رژيم مذهبی و در فردای سقوط آن؛ در مورد بيگانگی نخبگان حکومتی چه در دموکراسی ها و چه در ديکتاتوری ها با مردم کشورهای خود و رفتاری که آن ها در عرصه ديپلوماسی بين المللی دارند. امری که ديپلماسی را به مداری ورای دموکراسی و گسسته از آن پرتاب کرده و آن را از دسترس مردم به کلی دور نگاه داشته است، تاثير در اختيار داشتن سلاح بر روانشناسی نخبگان حکومتی از هرنوع ديکتاتوری يا دموکراتيک و خطرات بالقوه ای که برای جهان به همراه می آورد و نکات ديگر… در زير بخش های از اين مقاله را که بطور آزاد ترجمه شده ملاحظه ميکنيد.
**************************************
کابوس کره شمالی
ايدئولوژی رسمی کره شمالي، Juche نام دارد يعنی «اتکاء برخويش». اين فلسفه سياسی را نخست کيم ايل سونگ پدر کيم ايل کنوني، که خود را عقل کل و منبع الهام ميدانست، خلق کرد. پسر غيرعادی و عجيب و غريب او کيم جونگ ايل، از وقتی که حکومت را به دست گرفت جوهر فلسفی اين ايدئولوژی را به نتيجه منطقی نهايی اش رساند و آن را به ايدئولوژی رسمی حزب کمونيست خودش، برای القاء و تبليغ تبديل کرد.
به دست اين پدر و پسر و زير پوشش ايدئولوژی آن ها بود که فقر گسترده و اوضاعی اسفبار بر کشور حاکم شده است. بين يک بخش از مردم کشور با بقيه هم ميهنانشان به زور فاصله انداخته اند، مردم رااز نزديک ترين خويشاوندشان به کمک مرزی جدا کرده اند که حتی يک موش نمی تواند از آن عبور کند. کشور يک سره به يک بازداشتگاه عظيم تبديل شده است، نوعی مرغدانی برقی که با ضربه های لاينقطع موزيک نظامی اداره ميشود، جايی که شهروندان هم شکل شده را با فرمان از يک شهر به شهر ديگر منتقل می کنند. آنها را مجبور به تمرين های سخت ميکنند تا پيکرشان به پهلوانان شبيه شود، برنامه کنترل جمعيت به شيوه اجباری به اجرا در می آيد، برای به دست آوردن ارز، مردم کشور را به عنوان کارگر بی مزد به کشورهايی مثل روسيه اجاره ميدهند و يا در خود کره شمالی به بيگاری مجبور ميکنند.
اين کشوری است که 10 درصد جمعيت خودش يعنی حدود دو ميليون و نيم نفر را در عرض 4 سال کشته است. کره شمالی ميتواند به خود ببالد که در مرگ و مير ناشی از گرسنگی در طول تاريخ مدرن بعد از چين و روسيه مقام سوم را دارد. اين «دستاورد» نه ناشی از خشکسالی، سيل يا ساير فجايع طبيعی بلکه به علت آزمايش برنامه های اقتصادی روی کارگران کشاورزی است. ما در باره کره شمالی زياد نمی دانيم، ولی به حدکافی ميدانيم که تشخيص دهيم چيزی است بين کامبوج پولپوت و روسيه استالينيست در بدترين دوره هايش.
رئيس جمهور کره، رئيس جمهور در مفهوم عادی آن نيست. در واقع حتی نام او نيز رئيس جمهور نيست، بلکه عنوانی است که ميتوان آن را به «رهبر گرامی» ترجمه کرد. با او عملا مثل يک شبه خدا برخورد می شود. او برای پيشبرد تبليغات رسمی فرقه ی خود، محل و تاريخ تولدش را جعل کرده است. به جای 1941 و جزيره ای دور افتاده در سيبری، جايی که پدرش در تبعيد زندگی می کرد، رسما تاريخ تولد او را 1942 و محل تولد او را قله بلندترين کوه کره شمالی اعلام ميکنند. افسانه ای را هم پخش کرده اند که در لحظه تولد او يک ستاره ناشناس در آسمان درخشيد و يک رنگين کمان مضاعف در آسمان ظاهر شد. اين قصه تنها چيزی که کم دارد ديدار سه مرد عاقل است. [ اشاره به سه مرد عاقل که هنگام تولد مسيح از شرق اورشليم آمدند و پيامبری او را پيش بينی کردند و گفته ميشود ريشه آن به افسانه های اديان باستانی ايران برمی گردد.م]
من بعد از مقدار زيادی جستجو توانستم يک وبسايت رسمی کره شمالی را پيدا کنم که در آن از ارتفاع آسمانی کوه پائکتو Mount Paektu به عنوان محل تولد معجزه آسای يونگ ايل نام برده شده است. اين کوه از ديرباز برای کره ای ها مقدس و سمبول جوانی، قدرت و جاودانگی بوده است. به هر حال نسخه رسمی اين است: «بالاترين نقطه کوه، قله آن که سراسر سال پوشيده از برف است و مردم کره آنرا به عنوان مقدس ترين کوهشان می شناسند، زيرا يادآور تلاش انقلابی پرزيدنت کيم ايل سونگ است، و زيرا با تولد رهبر کيم يونگ ايل در قله آن تبرک يافته است.» چه افتخاری است برای يک کوه که شاهد يک تولد قلابی در قله خود باشد.
به کمک يک ايدئولوژی وارداتی از چين و روسيه که خود قبلا به اندازه کافی تخريب شده بود و تعبير ی منحرف متشکل از لغت بندی های مارکسيستی – لنينيستی و ترکيب آن با استبداد آسيايی متمايل به نظامی گری، مردم کره به گردان های کار و هنگ های نظامی در يکی از بزرگ ترين و فقيرترين ارتش های جهان تبديل شده اند. برابری تبديل شده است به روتين های يکنواخت روزانه، پوشيدن لباس های يک شکل با تصويری از «رهبر گرامی» روی سينه، باورها و رفتارهای يک شکل و آهنگی از زندگی که آن قدر يکنواخت و قابل پيش بينی است که زندگی را از هرگونه معنايی تهی کرده است.
اين نوعی از تماميت گرايی است که به جنون کشيده شده است. اين بيگانه ترين شکل گريز از سکولاريسم است که عرصه خصوصی را وسيعا برای تنوع مذهبی باز می گذارد. اين سيستمی از رژه کنفورميستی است که در آن ستايش رهبر جای مذهب، تشريفات و سمبول های حزب کمونيست جای آئين های مذهبی و تابعيت حقارت بار از رهبر جای وطن پرستی را گرفته است.
مذاهب سياسی دنيوی، پديده هايی زودگذرند. بعد از اين که دوره ی آن ها گذشت، جامعه بطور کامل تهی ميشود، هيچ معيار اخلاقی و هيچ ساخت سنتی، برای مثال خانواده، از آن به جای نمی ماند که مردم به آن برگردند. همه چيز بوسيله کشيش خدايان بی حريف اين شبه مذاهب که با خودستايی مردم خود را به بردگان، به کالای تجاری تقليل داده اند، ويران شده است.
از کيم ايل مشخصات روانی متفاوتی به دست داده اند. او را منحرف، مجنون، دچار فساد جنسی و لذت جويی hedonist توصيف کرده اند که اميال جسمی خود را در قصر های لوکسی تامين ميکند که از مردمش پنهان ميدارد و تنها گارد شخصی ، پرستاران و معشوقه های او از آن اطلاع دارند. گزارشات دلسوزانه تر، او را زندانی سيستمی معرفی کرده اند که به ارث برده است و نميتواند آنرا بدون فروپاشی سيستم تغيير دهد. اوضاع جاری کشور اين نظر گاه دوم را تا حدودی تقويت ميکند.
برخی از روسای دولت ها خاطر نشان کرده اند که چگونه توانايی او در پيش برد يک مکالمه منسجم آن ها را تحت تاثير قرار داده است. گويا که استعداد سخنوری ، او را از بلاهايی که بر سر مردمش آورده می بخشد.طرح چنين نکاتی اگر خاصيتی داشته باشد اين است که گوشه ای از اوضاعی را که بر ديپلوماسی جهانی حاکم است به نمايش می گذارد. اين مساله که کيم ايل ميتواند مفصل در نقد اين يا آن فيلم صحبت کند، يا ميتواند نظرات مستدلی در مورد موسيقی کلاسيک داشته باشد، برای آن ها کافی است تا او را آدمی باهوش و در مجموع مقبول بدانند. از کی قرار شده تشخيص طعم کنياک يا علاقه به موزيک، که در مورد او آنقدر عميق است که در عرض دو سال 6 اپرا تنظيم کرده معياری باشد برای تشخيص کفايت يک رهبر سياسی؟
خطر اصلی کره شمالی چيست؟
تمام ديکتاتوری ها، حکومت های سلطانی و ساير انواع رژيم های خودکامه، علاوه بر ابزار کنترلی که آنقدر عام شده که هيچکس نميتواند امتياز اختراع آن را به خود منتسب کند، از ابزارهای ويژه خود نيز استفاده ميکنند. چيزی که سيستم کره شمالی را از بقيه آن ها متمايز می کند و به تحميل يک تراژدی با اين ابعاد بر مردم انجاميده، اين است که از تمام ابزارهای سرکوب،و تمامی ظرفيت اين ابزارها به کمال استفاده ميکند.اين رژيم يک ماشين تبليغاتی دارد که تمام منابع اطلاعاتی ديگر را به روی کشور می بندد و بطور دايم اين پيام را بر طبل می کوبد که کشور سمبول پيشرفت است، و اين درحالی است که به خاطر گرسنگی توده ای مجبور است به آژانس های کمک سازمان ملل روی بياورد. اين رژيم بر اساس تخمين سازمان های حقوق بشر 200000 بازداشتگاه سياسی و در آمد سرانه ای حتی کمتر از ساحل غربی که تحت اشغال است، دارد. اما در همان زمان اسلحه خود، از هر نوع- بيولوژيک يا هسته ای – را به طرف جهان گرفته و ميگويد به او پول و غذا بدهند بدون اينکه به يک مو مشروط باشد، زيرا يک مو شرط با فلسفه دولت «اتکاء برخويش» در تضاد قرار دارد.
عليرغم همه اينها بزرگ ترين خطری که از جانب کره شمالی وجود دارد، متوجه مردم خودش است. اين زندان عظيم، 22 ميليون زندانی خود را له و لورده کرده و يک فاجعه انسانی بوجود آورده که بسيار عظيم تر از خطر سلاح های هسته ای است که از آن برای مرعوب کردن جهان استفاده ميکند.
سياست کره جنوبی با توجه به اهداف استراتژيکش، و از جمله غيرقابل پيش بينی بودن جنون يونگ ايل و اين واقعيت که در جنگ با همسايه شمالی نخستين کشوری خواهد بود که هدف قرار خواهد گرفت، اين بوده که با کره شمالی محتاطانه رفتار کند و غرب را هم به اين سياست ترغيب می کند، به اميد اين که اگر روش گشايش زيرکانه در پيش گرفته شود، شايدکره شمالی تغيير کند. به عبارت ديگرمطابق منطق مرد مجنون بازی ميکند تا از انفجار جنون آن جلوگيری کند.
کره شمالی به نوبه خود بوسيله سلاح هسته ای باج خواهی ميکند، نه فقط برای اينکه ديگران را از دخالت درامور داخلی خود بازدارد و وضع موجود را حفظ کند، بلکه همچنين برای اين که همسايگان ثروتمند خود را مجبور کند تا با ارائه کمک های مالی، به حفظ ثبات بيمار منطقه کمک کنند.
اين وضعيت سوالات حياتی را مطرح ميکند که از کره شمالی فراتر ميرود و به مضمون و پيشبرد سياست در کل خود مربوط است. برای مثال، چرا دولت ها در صحنه بين المللي، طوری رفتار می کنند که گويا افرادی خودمختار هستند، بيگانه از حيات واقعی مردمی که می بايست آن ها را نمايندگی کنند، اما به جايش آن ها را شستشوی مغزی ميدهند، مرعوب ميکنند ، به فقر می کشانند يا گرسنگی ميدهند؟ حال چه از طريق روانی و به کمک ايجاد تقاضای بيمار گونه برای مصرف، و چه از طريق برقراری يک رژيم کنترل و تقليل مردم به چيزی کمتر از انسان؟ سوال ديگری که همين قدر مهم و حتی دلهره آورتر از سوال اول است مربوط به ثبات روانی حکومت هايی است که صاحب سلاح های اتمی هستند.
چيزی مثل يک شبح بر فراز سر ما آويزان است و ما تصميم گرفته ايم که وانمود کنيم وجود ندارد. سلاح های اتمی تنها دو بار در تاريخ مورد استفاده قرار گرفته اند. قدرتی که آن را به کار برد هيچ دليل استراتژيک برای اين کار نداشت. اين دولت نميتواند ادعا کند از آن به علت ناچاری استفاده کرد زيرا در شرايط تهاجمی قرار داشت و پيروزی در راه بود. بعلاوه اين اقدام توسط يک دولت «سرکش» که دست رهبر ديوانه اش روی دکمه است، صورت نگرفت. اين يک دولت دموکراتيک بود – به عقيده برخی برترين دولت دموکراتيک – و رهبرش به عنوان سمبول يک رئيس جمهور معقول شناخته ميشد، رئيس جمهوری که هنوز هيچکس به اندازه او محبوبيت پيدا نکرده است.
وقتی آمريکا در پايان جنگ جهانی دوم بمب اتم خود را روی دو شهر مسالمت جوی ژاپن رها کرد، همه می دانستند که آمريکا به زودی جنگ را می برد، چه به خاطر انتقام گرفتن از پرل هاربور و تسريع پيروزی، چه به اين خاطر که پيامی به طرف پيروز مهم ديگر جنگ يعنی شوروی بفرستد.
جنون قضيه اين است که تصميم با نهايت خونسردی گرفته شد. با کنار گذاشتن فاکتور انتقام، توسل به بمباران هسته ای به تمامی بر اساس سود و زيان محاسبه شد، همانطور که در بازی شطرنج می نشينند و بازی پايانی را محاسبه می کنند. بهای تراژيکی که انسان های بی گناه با زندگی شان پرداختند، محاسبه نشد.
بعد ازآنکه اين جنون بر شهروندان ژاپنی رفت، ديگر سلاح اتمی مورد استفاده قرار نگرفت. اين به خاطر آن نبود که سلامت عقلی در عصر مدرن حاکم بود، يا به خاطر دموکراسی ، يا به خاطر اين که دموکراسی ها در جنگ، عقلانی تر از ديکتاتوری ها عمل می کنند. دليل اين بود که انحصار سلاح های اتمی شکسته شد و تعادل وحشت بوجود آمد.
اگر تاريخ درسی داشته باشد اين است که وقتی تنها يک کشور سلاح هسته ای در اختيار داشته باشد، خطر برای بشريت بزرگ تر از وقتی است که دو رقيب صاحب سلاح اتمی باشند. اين درس به باورمن، در خاورميانه صادق است، جايی که انحصار اسرائيل بر سلاح اتمی خطر عظيم تری ايجاد کرده است تا نسبت به وضعيتی که تعادلی وجود ميداشت. البته وضع همه ما بهتر بود اگر هيچکس چنين سلاح هايی در اختيار نداشت، اما اين بدان معناست که عقلانيت غلبه يافته است. عاقلانه نيست که نفس تان را حبس کنيد و صبر کنيد تا آن اتفاق بيفتد.
زهره سحرخيز
منابع:
اکونوميست71
الاهرام هفتگی
Comments
رهبر عاليقدر و ´مرغدانی برقی` او — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>