ترک فعالیت سیاسی در تبعید و افشای خطاهای رهبران سازمان های سیاسی! / جواد قاسم آبادی
پیشگام «افشا»ی سازمان های سیاسی انقلابی و چپ و لجن پراکنی علیه رهبران این سازمان ها، سرویس های اطلاعاتی بورژوایی هستند.
این سازمان ها با ارایه انواع خدمات به افراد معلوم الحالی هم چون قوچانی مدیر نشریه «مهر نامه» (بخوانیم شرنامه) و دیگری با نام مستعار «نادری»؛ دست به «افشا»ی تشکل های گوناگون «معاند» نظام سرمایهداری زده اند!
این افراد معلوم الحال که به اسناد ساواک در دفتر اسناد ملی دسترسی دارند دروغ و راست را ممزوج کرده، و ملغمه ای زهر آلود به نسل جوان معترض امروز ایران تحویل می دهند!
ذهن کثیف و بیمار این عوامل اطلاعاتی، از روابط جنسی نامتعارف تا وابستگی به سرویسهای جاسوسی دول متخاصم را به فعالان سیاسی نظام سلطنتی و مخالفان وارث تاریخی آن جمهوری اسلامی نسبت می دهند تا از یک سو در ذهن جوانان ایران نسبت به فعالان سیاسی که از تیغ شان گریختهاند ایجاد بی اعتمادی کنند و از سوی دیگر این نسل جوان ناراضی را از مبارزه جدی سیاسی-تشکیلاتی بر ضد خود نا امید و برحذر دارند. تشبثاتی که همواره بورژوازی در قدرت، برای ایجاد عدم اعتماد و ایجاد یاس و ناامیدی از یک سو و از سوی دیگر توجیه زندان و شلاق و شکنجه و اعدام مخالفان خود از آن استفاده کرده است!
اما حقیقت چیست؟
حقیقت این است که زندگی سراسر تجربه و خطا و درسگیری از خطاهای امروز برای شیرینتر کردن زندگی در آینده فرد و جمع ست!
از کودکی که دست در آتش نورافشان می کند و می سوزد و درد را تجربه می کند که:
«آتش آری اما با رعایت فاصله مناسب»!
تا آن فرزانگان از خودگذشته که برای آزادی و برابری دیگر انسان ها جان شریف خود را قربانی و آتش عشق را تجربه می کنند، همگی در حال مبارزه برای یافتن راهها و روشهایی کم هزینه تر کردن طی طریق آزادی و زندگی آزاد هستند.
فراموش نکنیم که این شیفتگان جام شوکران که ارزشمندترین ارزشها، زندگی خود را در طبق اخلاص بهروزی خلق گذاشته اند عاشق ولی مقدس نبودند و از این قاعده مستثنی نیستند.
این بزرگ عاشقان نیز در دوران حیات خود بیش و کم دچار خطا شده و می شوند. در حقیقت تنها کسی مرتکب خطا نمی شود که کاری نکند. در غاری گوشه عزلت گزیند، ریاضت کشد و لحظات را شمارد تا زندگی به پایان رسد.
چنین فردی تجربه نمی کند، خطا نمی کند، همچون کودکی معصوم به دنیا می آید و مقدس میزید و تلخ و بیاثر از دنیا می رود!
و اما در روی دیگر حقیقت کسانی هستند که آنگاه که اشتباه می کنند، این اشتباه را به گردن می گیرند. از اشتباه خود اظهار پشیمانی می کنند. با ابراز پشیمانی، بخود و اطرافیان خود نشان می دهند که پذیرش اشتباه و درسگیری از اشتباهات، باعث رشد فرد خاطی، اطرافیان این فرد و حتی در بینشی دیالکتیک-کوانتیکی به سهم کوچک خود به تکامل جهان یاری می رساند!
تاریخ ایران و دیگر جوامع نشان می دهد که این عاشقان فرهیخته، همواره اقلیتی از جوامع بوده اند و هستند. اقلیتی که با رشد علم و فناوری و انقلاب ارتباطات می رود تا به اکثریتی جوان و آگاه تبدیل شوند. اکثریتی که انواع و اقسام خرافات و قضا و قدر را از ذهن زدوده و پیبرده است، مسول هرآنچه بر او می رود و می کند خود اوست و برای زندگی بهتر ناچار به اقدام در نقد خود و گذشته تاریخی خود است!
این همه آینده ای روشن را نوید می دهد ولی آنچه باعث تأسف نویسنده است حضور کسانی ست که قادر به فهم و پذیرش اشتباهات خود نیستند بلکه در اثر این ناتوانایی از فهم خطاهای خود، دیگران را مسبب خطاهای گذشته و گوشه گیری امروز خود می دانند و نه تنها دیگران را متهم بلکه در صورت امکان محاکمه هم می کنند!
کسانی که با عدم فهم قانونمندی تجربه و خطا در زندگی فردی و جمعی، خطاهای گذشته خود را نمی پذیرند و با اتهام به دیگران، سعی در پوشاندن خطاهای خود در گذشته و توجیه بی عملی و عافیت نشینی امروز خود دارند!
برغم اینکه نیت این افراد برای این نوع برخورد به دیگر اشخاص حقیقی و حقوقی چیست اما تردیدی نمی توان داشت که عمل این افراد ادامه کاری ست که از مدت ها پیش از طرف سازمانهای اطلاعاتی ایران و بنگاه اطلاعاتی دانشگاه استانفورد آمریکا با حداکثر امکانات آغاز شده است و این نوع عمل اثری بجز تشدید روند بی اعتمادی بیشتر در نسل جوان و ناامیدی از فعالیت سیاسی-تشکیلاتی اثر دیگری نخواهد داشت. امری که خواست مرکزی سازمانهای اطلاعاتی حاکمیت مذهبی سرمایهداری در حال زوال در ایران است.
بنظر نویسنده ریشه اصلی شباهت بخشی از گفته های فعالان سابق با انتشارات سازمان های اطلاعاتی دول گوناگون سرمایهداری در حمله به اشخاص حقیقی و حقوقی سیاسی چپ و آزادیخواه، این نکته ظریف است که آندسته کسانی که مبارزه جمعی سیاسی را ترک کرده اند، از توانایی «نقد» خود و یاران خود در گذشته برخوردار نیوده اند و امروز هم نیستند!
این دسته از فعالان که اکثراً در فردای هر برآمد اجتماعی؛ چه ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ در ایران و چه ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸ در فرانسه و چه ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ ایران؛ سیاسی می شوند، بدنبال سرکوب بورژوازی و پرهزینه شدن مبارزه، فعالیت سیاسی را رها می کنند بواقع تفاوت بین «نقد و نفی» خود و دیگری را درک نکرده بوده اند و متأسفانه هنوز هم درک نکرده اند!
به تجربه نویسنده ریشه رها کردن صفوف آزادیخواهی و برابری طلبی از طرف این نوفعالان جامعه مدنی، همواره در عدم توانایی «نقد» خود بوده است. به عبارت دیگر از آنجا که این افراد قادر به نقد گذشته خود نشده اند، با «نفی» گذشته خود ناچار به ترک مبارزه آزادی خواهانه و برابری طلبانه شده و زمینگیر زندگی در زمین بورژوازی شده اند!
به تجربه بیش از نیم قرن فعالیت مداوم جمعی نویسنده در حوزههای گوناگون، نفی هر پدیده اجتماعی بدون ارایه راه حل روشن برای حل تضادهای درونی پدیده، چیزی بجز زیاده گویی روشنفکرانه نمی تواند باشد.
در جهان پر تب و تاب امروز به کسانی که عمر خود را به خوشی در فراموشی اشتباهات خود و «افشا»ی اشتباهات دیگران می گذرانند، تنها در یک کلام می توان گفت:
«به خود آیید و اگر چیزی در چنته دارید برای بازگشت نظمی نوین به این جهان آشفته بی نظم بگویید تا بکمک یکدیگر در این راه گام برداریم»!
جواد قاسم آبادی (م. ع. ب)
آموزگار تبعیدی
ghassemabadi@yahoo.fr
ما انسانها دو ابزار کلیدی داریم که به ما کمک میکند که بتوانیم خوب را از بد تشخیص دهیم و روابط درستی با هم برقرار کنیم. متاسفانه کاربرد این دو کمی مشکل است یکی منطق است و دیگری روش علمی شناخت. اولی کمک میکند که عمل خود را صرف ایده های بیهوده نکنیم، دومی ما را درگیر واقعات عینی میکند تا نه تنها حفایق را بفهمیم بلکه واقعیات را تغییر دهیم. پس، آنچه که بیشتر از همه به ما آسیب می رساند، اعتماد به احساس و قبول ایده ها (قضایا و یا احکام) بدون مراجعه به حقایق عینی است. ریشه هر ایده غلط و اشتباه در تعهد نداشتن به منطق و روش علمی است.
ارتجاع ضد منطق و ضد علم نیست. ارتجاع ضدیت با منطق و ضدیت با علم را در مسائل اجتماعی) در میان قربانیانش تشویق میکند. در حقیقت اعمال ارتجاع برای سلطه کری و استثمارش منطقی و علمی است. برای همین است که ارتجاع شیادی است؛ آنچه را که تبلیغ میکند، خودش رعایت نمیکند. این فقط قربانی ها هستند که باید افکار غیر منطقی، خرافی و شبه علمی داشته باشند.
حال،
تمام ترفندهای ارتجاع وقتی موثر واقع میشوند که تربیت انقلابی نه بر اساس علم و منطق ،بلکه بر اساس قضاوت احساسی و غیر علمی شکل بگیرند. اگر به وجه تربیت منطقی و علمی و گفت و شنود لازم برای ایجاد روابط قوی تکیه نکنیم و دنبال سیاه لشکر حرف گوش کن و مطیع بگردیم، چیزی که الان در اپوزیسیون کمونیست رایج است، آنهایی که ابزار تبلیغاتی بیشتر و سازمانیافته تری دارند، مثل رسانه های رژیم، رسانه های امپریالیستی، مثل بی بی سی و غیره، پیروز خواهند بود و انقلابی در کار نخواهد بود جز شورش یک عده ابزار شده برای مقاصد رقابتی و استراتژیک اربابان مردسالار، سرمایه دار و امپریالیست.
پس،
تضمین پیشبرد انقلاب اینهاست:
درک و تمرین اصول منطق
درک و تمرین متد علمی شناخت (اتکا به مشاهده، آزمایش و تجربیات، از جمله تجربیات تاریخی)
گفت و شنود متکی به دو ابزار فوق
مهمترین دلیل اینکه سرنگونی طلبی باید قطع شود تا شرایط ذهنی انقلاب شکل داده شود، دقیقا ضرورت جا انداختن فرهنگ علمی در اپوزیسیون و انقلاب است. الان ما چنین جیزی نداریم و توده ها بازیچه مرتجعین هستند. از آب گل آلود ماهی میگیرند.
آنارشیست