Comments

چرخش اروپا به سوی «راست افراطی بدون مرز» <br> نویسنده Grégory RZEPSKI برگردان شروين احمدي  — 11 دیدگاه

  1. در ارتباط با انتحابات ریاست جمهوری در ایران،
    .
    فرض کنیم زنان و کارگران تحقیر شده و برده شده را دوباره فریب دادند (مثل سال 88) و فرض کنیم که یک اصلاح طلب رادیکال، نه نیم بند مثل پزشکیان، نصب شد. همه میدانند که رئیس جمهور باید سیاستهای کلی ولی فقیه را دنبال کند و از خودش اراده ندارد. این چیزی جدیدی نیست و احتیاج به بحث ندارد. البته، در غرب هم چنین چیزی وجود دارد، هر رئیس دولتی باید سیاستهای کلی بردگی مزدی-امپریالیستی از قبل طراحی شده از طریق اجماع سران سیاسی سرمایه داران پشت صحنه را اجرا کند. در ایران هم، رئیس جمهورها در نوع اجرا با هم فرق میکنند، یکی مثلا میگوید با چادر کامل و دیگری میگوید با روسری. همین اختلافها کافی است که شروع کنند به جار و جنجال راه انداختن و توده ها را سرگرم مسائل پیش پا افتاده کردن و اصل سیستم را تداوم بحشیدن.
    .
    کلا، مسائل کوچک، ابزار فریب کاری هستند. مثلا، مسئله پوشش، ریاکاری برای پنهان کردن بقیه مسئله مردسالاری ست، گرچه جزئی جدا ناپذیر از آن در ایران است. اگر اصلاح طلب رادیکل قدرت بگیرد، حتی روزی در مقام ولایت فقیه، و این امید بوجود بیاید که بتوان همه حقایق را به زنان و کارگران گفت و تشکل ضد ارتجاع بوجود آورد، یک نیروی دیگر را دارند که به بهانه دین فروشی آماده ماستمالی کردن انواع بردگی در جامعه و مسئله را مسئله دین و بی دینی نشان دادن است. در غرب هم، بهانه فروش وطن و افترا به سربازان فداکار و شهید و سازش با دشمن وجود دارد تا سیستم دست نخورد.
    .
    بیخود وقت خود را در بازی های سیاسی مرتجعین تلف نباید کرد. وقتی آنها مشغول این بازی های احمقانه هستند، باید نشان داد که چرا پشت صحنه ، ارباب و استثمارگر هستند. باید کار خودمان را ادمامه بدهیم و امید واهی نه داشته باشیم و نه بوجود بیاوریم. انتخاباتها همه تحریم و کار و انرژی همه صرف جنگ با ارتجاع که اساسا در ذهن توده هاست. ارتجاع بدون افکار ارتجاعی در توده ها، نه توانائی کیفی دارد و نه توانائی کمی. در جنگها هم اساسا زنان و کارگران می میرند و آسیب می بینند نه سران ارتجاع.
    .
    آنارشیست

  2. تحریم انتخاباتها در اروپا و آمریکا فرقه گرائی نیست. نقد استثمارگری و امپریالیسم و پارلمانتاریسم، فرقه گرائی نیست. فرقه گرائی این است که بجای شرکت فعال داشتن در محل کار و زندگی علیه ارتجاع، برویم یک گوشه مقاله بنویسیم و بگوئیم علیه راست به چپ های تقلبی رای بدهید. شرکت در انتخابات و رای دادن به کمونیستهای تقلبی یعنی ادامه سوسیال دموکراسی و به رسمیت شناختن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و بردگی در هیراشی ها.
    دلیل “پیدایش” راست افراطی چیست؟
    کنه سیستم حاکمیت کشورهای دموکراتیک امپریالیستی غربی، از همان اول تا به امروز، راست و افراطی بوده است و گول فلاسفه و دولتهای رفاه را نباید خورد. کلمه “پیدایش” در واقع باید چیزی باشد شبیه خیز برداشتن و یا از پشت صحنه بیرون آمدن و یا آوردن. اینطور بنظر می آید که برای سرکوب مقاومتهای ضد غربی در صحنه جهانی، گرچه مقاومتها ارتجاعی است، دیگر حقوق بشر بازی کارگر نیست و باید اذهان زنان و کارگران را برای جنگ و گستاخی آماده کرد. شاید حتی بزودی اینطور مهندسی کنند که اصلا دموکراسی هم بدرد نمی خورد، البته به کمک مثلا راستها. نتیجه انتخابات قبلی آمریکا و فعلی اروپا نشان میدهد که راست در واقع موفق شده است ذهن بخش بزرگی از توده ها را علیه نومستعمرات و رقبا شکل بدهد. این دقیقا در راستای منافع فعلی هژمونی دولتهای غربی امپریالیستی در جهان است. آنها دیگر در حقوق بشر و دموکراسی بازی منافع ندارند؛ مقاومتها جدی شده است و ریاکاری به انقلاب مخملی نمی انجامد!
    چرا نباید در انتخاباتها شرکت کرد و باید تحریمشان کرد؟
    باید علیه سیستم موجود وقت گذاشت نه ایجاد امید به آن.
    دلیل علاقه مرتجعین به انتخاباتها این است که اولا به آنها کمک میکند که ببینند نتیجه کار مهندسی فکری شان چه بوده (بحث درست انگلس)، ثانیا، به توده ها امید میدهد و آنها را از درک عمق مسائل اجتماعی دور نگه میدارد. سیاسیونی که در انتخاباتها شرکت میکنند، در مهندسی فکری توده ها با ارتجاعیون همکاری میکنند.
    انتخاباتها را باید تحریم کرد و بجای آن باید به نقد و نفی ارتجاع پرداخت یعنی نقد و نفی مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و بردگی در بودن هیراشی.
    مارکسیستهای ایرانی بعلت پناهندگی دریافت کردن مجذوب سیاست در غرب هستند و امیدی به آنها نیست. آنها نتوانسته اند فرهنگی بوجود آورند که در آن عناصر ارتجاعی فرهنگ غرب وجود ندارد. فرهنگ انقلابی، علیه فرهنگ غرب و شرق است و فرهنگ خاص کمونیستی-آنارشیستی خود را پرورش میدهد.
    آنارشیست

  3. چرا مارکسیستها دنبال توضیح (در واقع توجیه) اقتصادی امپریالیسم هستند؟
    .
    احتیاج به توضیح ندارد که تمام امپریالیستهای تاریخ، از امپراتوری های چین گرفته تا پارس تا روم، برای ثروت، یعنی برای منافع اقتصادی، آدمهای خودی و غریبه را وارد کارزار کشتن همدیگر میکردند. ظاهرا اینطور بنظر می رسد که خب مارکسیستها هم قاعدتا باید امپریالیسم سرمایه داری را توضیح بدهند، مخصوصا کسانیکه برای توضیج تکامل جامعه جنبه “درخود ” به اقتصاد میدهند و آنرا تعیین کننده عقاید ایدئولوژیک میدانند.
    .
    اما توضیح اقتصادی امپریالیستی توسط مارکسیستها در حقیقت نه برای بیان امپریالیسم بلکه برای توجیه ندانم کاری ها و خوشبینی هایشان به سرمایه دارها بود. آنها اینطور امپریالیسم را تجزیه و تحلیل میکردند که سرمایه دارها اول امپریالیست نبودند، روابط سرمایه داری انحصاری نبود و بازار آزاد و بنفع جامعه بود و جامعه دموکراتیک درست کرد و فقط کافی بود که پرولتاریا در جنگ دموکراسی بورژواها پیروز گردد. متاسفانه این تصور واهی و خام و خوشبینانه مارکس از نظریه ماتریالیسم تاریخی توجیه کننده جنایات امپریالیستی سرمایه دارها، نتیجه میشد. بعد که افتضاح چنین دیدگاهی در جنگ اول جهانی درآمد، لنین و برخی دیگر از مارکسیستها شروع کردند به توضیح اینکه چرا دیگر سرمایه داری مترقی و انقلابی نیست و حالا دیگر بر طبق ماتریالیسم تاریخی، وقت انقلاب علیه سرمایه داری رسیده و باید آنرا انگلی و مانع تکامل اعلام کرد نه اینکه دنبال دموکراسی اش رفت و پرولتاریا در پارلمان و دولت به مقام حاکم سیاسی رساند.
    .
    خیر، سرمایه داری انحصاری شده نه مانع رشد نیروهای مولده بود و هست و نه ارتجاعی تر از سرمایه داری در مراحل قبلی تکاملش است. در مراحل قبلی، سرمایه داران کماکان استثمارگر، استعمارگر، محافظه کار، جانی و حتی برده دار بودند و برده را هم تجارت میکردند و فئودالها را نگه میداشتند و با آنها معامله میکردند و در سرکوب ها کمک شان بودند. دولت انگلیس که پیشرفته ترین سرمایه داری دنیا بود، از دولتهای جنوب برده داری آمریکا دفاع میکرد و در جنگ داخلی به آنها کمک می نمود، هیچ فرق اساسی بین سرمایه داران ماقبل انحصارات و بعد از قدرت گیری تدریجی انحصارات، وجود نداشت و ندارد و مضمون استثمار، استعمار و ماشین سرکوب و جنگ آنها اصلا فرقی نکرده. هیچ فرق اساسی بین برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری وجود ندارد که بگوییم یکی از دیگری پیشرفته تر است.
    .
    پس، نظریه های مارکسیستی امپریالیسم، بیشتر از آنکه بیان واقعیات اقتصادی جامعه باشد، توجیه ندانم کاری ها، خوشبینی به بورژوازی و ریختن توهم به دموکراسی بود.دقیقا همان توجیه و خوشبینی به چین، ونزوئلا، کره شمالی، کوبا و قبلا به بلوک شرق اروپا. البته باید یک امتیاز مثبت به مارکسیستهای بلشویک داد که لااقل یک بهانه برای رد “اول باید جنگ دموکراسی را برد” مارکس پیدا کردند، اما سوسیال دموکرات ها که اصلا نظریه امپریالیسم ندارند و فکر میکنند که دموکراسی های غربی باید جهان را تسخیر کنند تا همه متمدن شده آماده انقلاب تدریجی تکاملی به جامعه کمونیستی شوند. از این نوکری نظری زشت تر در نظریه پردازی اجتماعی نمیتوان یافت، اقلا مذهبیون میگویند ما از “فرهنگ” خودمان دفاع میکنیم، سوسیال دموکراتها میگویند همه چیز را باید به تمدن غربی سرمایه داری فروخت تا شرایط ازادی فراهم گردد. شبیه این است که بگوییم برای ادامه نسل بشر تجاوز جنسی مردان به دختر بچه ها و زنان ضروری است چون بدون آن نسل بشر از بین می رود. پاسخ این است که به درک که نسل بشر متجاوز مردسالار از بین میرود، احمق! همین منطق احمقانه الان در اروپا و آمریکا در جریان است. استعمار گری دولت اسرائیل برای بقای تمدن مسیحی اروپاییان ضروری است!! ممکن باشد و یا ممکن است برعکس، نسل اروپایی را بزند، احمق.
    .
    آنارشیست

  4. گروگان گیری برای آزادی خودی ها ، فقط کار حماس و اسرائیل نیست، نه؟
    پس کو الویت دموکراسی و حقوق بشر بر سیاست و سرمایه؟
    رذلهای سوسیال دموکرات بیایند جواب بدهند.
    هواداران ترامپ مجلس امریکا را اشغال کردند و یک تیر بطرفشان شلیک نشد، اگر کمونیستها بودند، همه شان را به گلوله بسته بودند و سوسیال دموکراتهای وطنی میگفتند حقشان است، قوانین بورژوازی مترقی را نباید زیر پا گذاشت.
    آنارشیست

  5. آیا چین امپریالیست است؟
    هر سلطه طلبی امپریالیست است، حال چه به قبیله بقلی حمله کند، چه به کشوری دیگر و یا حاکمین یک کشور را بخاطر منافع خودش تقویت نماید. فعلا این سومی در رفتارهای چین مشاهده شده است و بعد از مدتی دومی خواهد شد. فقط آفریقا نروید، به رفتاری چینی ها با طالبان، دولت ایران و دولتهای خلیج توجه کنید. از این حزب مارکسیستی کمونیستی رذل تر دیده اید؟ اقلا، استالین آدم کش میگفت انقلاب دموکراتیک خلقی! این یکی اشتهای پایان ناپذیر مالی دارد.
    آنارشیست

  6. بدون شرح در بیان احمق سازی توده ها:
    انتخابات آمریکا، بایدن – ترامپ
    انتخابات اخیر اروپا
    انتخاب مجدد پوتین
    انتخابات هندوستان
    انتخاب ریاست جمهوری ایران، بزودی
    و بقیه شامورتی بازی های انتخاباتی موجود دنیا
    با شرح کوتاه:
    رای بدهید و استثمار شوید و در جبهه ها برای مردسالاران و اربابان سرمایه دار بمیرید.
    آنارشیست

  7. سیاستمداران راست و چپ حاکم و غیر حاکم (غرب و شرق و میانه) ، کلا همه دنیا و توده های رای دهنده، چه اروپایی و چه غیر، حتی آنها که علیه دولتهایشان ضد اسرائیل تظاهرات میگذارند، بطور احمقانه ای یک فاجعه بسیار مهم هر روزه را نادیده میگیرند و آن کشته شدن صدها سرباز روسی و اوکرائینی در جنگ است. آیا این احمقانه نیست که برای کودکان و زنان فلسطینی اشک می ریزند ، اما دو سال است که به تکه تکه شدن مردان جوان و پیر آن جنگ اصلا اهمیت نمیدهند؟ آری، احمقانه است، و بدتر اینکه همین نادانی بزودی باعث میشود که خود آنها با دست خودشان، از طریق رای دادن به سیاستمداران ، قربانی جنگها باشند.
    حداقل ۸۰۰ هزار سرباز در جنگ اوکراین و روسیه کشته شده اند.
    سیاستمداران رذل حزبی چپ و راست که هوادار و یا مخالف اسد و زلنسکی و پوتین و بایدن هستند، این حقایق را نمی گویند و توده های رای دهنده هم دنبال فهم و درک این فجایع نیستند، بزودی نوبت بقیه خواهد شد. بیشترین تلفات جنگها از پائین هیراشی است نه بالا.
    بشر دچار مرض سلطه و قدرت است، انقلاب آنارشیستی درمان آن.
    آنارشیست

  8. آیا کشورهای ارتجاعی مقاوم در مقابل امپریالیستهای غربی(کوبا، کره شمالی، ایران، چین حزب الله و غیره) دارند پیروز میشوند و یا دارند شکست میخورند؟
    نمی شود آینده را پیش بینی کرد، اما میتوان این تحولات را نشان داد:
    .
    ۱ – مقاومت کشورهای ارتجاعی ضد غربی، روی سگ فاشیستی دموکراسی های امپریالیستی را بیرون آورده، این پیروزی سیاسی آنهاست. این روندی ست که بعد از جنگ دوم شروع شد و امروز نتیجه داده.
    ۲ – در مجموع، کشورهای ارتجاعی ضد غربی، از لحاظ نظامی، گرچه شکست نخورده اند، اما پیشرفتی هم نداشته اند و امکان شکست خوردن دارند.
    چه پیروزی نظامی غرب نو چه پیروزی مخالفین ارتجاعی غرب، وضعیت زنان و بردگان مزدی ایران و جهان تغییر نخواهد کرد. این جنگها همشون ارتجاعی اند.
    .
    مقاومت در مقبل و تعرض به، هر دو ارتجاع وجود دارد، اما از لحاظ کمی و کیفی فعلا در سطحی نیست که تاثیری مهمی در سرنوشت انقلاب ایجاد کند. دلیل این قضیه این است که انقلاب از زمان پیدایش مارکسیسم روی ترمز بوده و راهی ضد سلطه گرایی در پیش نگرفته و بجای انقلاب، احزاب، سازمانها و انقلاب تقلبی دولتهای دیکتاتوری مارکسیستی جای آنرا گرفته.
    .
    از آنجا که ارتجاع غرب و شرق، خود را کاملا نشان داده اند و خوشبینی به امپریالیسم دموکراتیک غرب کاملا از بین رفته و یا زمینه های عینی اش را از دست داده و هوادارانش دیگر ترفندی ندارند جز حمایت از جنایت علیه بشریت، اگر مانع کمونیسم تقلبی مارکسیستی از جلوی پا برداشته شود، راه انقلاب بازتر می شود. البته این آخری، بعلت وجود ایده های درستی در مارکس، کار مشکلی ست، اما مارکسبستها به اندازه کافی گند زده اند و تفکیک اعمال و عقاید آنها از برخی از دیدگاههای درست مارکس، مشکل نیست، فقط وقت می برد. مارکس را باید از مقام پیغمبری به انسان عادی کاهش داد. اگر دقت کنید عکس مارکس مثل الله و اکبر به سر در سایتهای مارکسیستی آویخته است. اینها مارکس پرستند.
    .
    تکیه بر منطق و روش علمی در استدلال و تحقیق، تنها روش موفقیت است. خزعبلاتی مثل دیالکتیک و فلسفه بافی ماتریالیسم دیالکتیک را باید انداخت دور. امپریالیستهای غربی، بدون دیالکتیک و ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی دارند جامعه را بصورت علمی برای خودشان تکامل میدهند و مدیریت میکنند. فلسفه بافی را باید انداخت دور، باید به منطق و روش علمی روی آورد. یکی از جنبه های ضد انقلابی مارکسیسم همین دیالکتیک بازی و ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی بوده است. مطالب مهم ماتریالیسم تاریخی را در علم انسان شناسی باید بصورت نقادانه ادامه داد نه پرستید.
    .
    آنارشیست

  9. پاسخ به این:
    “اینگونه آنارشیست، نوعی از نیهلیسم است. مخالفت با زمین و زمان و ادعای کامل گرایی رمانتیک و شعارهای غیر ممکن، تبلیغ سرخورده گی و پوچگرایی و نیهلیسم خرده بورژوایی ؛ و ضد زن و ضد کارگر و ضد خلق و ضد خدا و ضد ……همه چیز و همه کس و همه… است.”
    .
    نیهلیسم، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بقیه آنارشیستها، ارزش وجود دارد، ارزشهای عینی ، مثل آزادی از مردسالاری، آزادی ازبردگی مزدی، آزادی از امپریالیسم و غیره.
    مخالفت با زمین و زمان، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بقیه آنارشیستها، فقط مخالفت سلطه گرایی، یعنی با استثمار، استعمار و هیراشی وجود دارد، نه همه چیز.
    ادعای کامل گرایی رمانتیک، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بقیه آنارشیستها، در مبارزه با ارتجاع باید در عمل و بتدریج شرایط را در هر تشکل محل کار و زندگی ارزیابی کرد، تجزیه و تحلیل نمود و تاکتیکهای مناسب نفی ارتجاع را متناسب با آن ابداع و امتحان کرد، اینها از قبل آماده نیست و باید مغز بکار انداخت. پس، هیچ کامل گرائی و رماتیسمی وجود ندارد و همش تجزیه و تحلیل علمی از واقعیات است. اما نفی سلطه گرایی در جامعه انسان، ایده ای درست و کامل است و ریشه ارتجاع ست.
    شعارهای غیر ممکن، خیر،ددر دیدگاه من و آنارشیستهای دیگر، شعار دهی وجود ندارد، برعکس، در نقد شعارپردازی های سرنگونی طلبانه بدرد نخور بسیار نوشته ام.
    تبلیغ سرخوردگی و پوچگرائی، خیر، برعکس، در دیدگاه من و بقیه آنارشیستها، باید در محل کار و زندگی تشکلات ضد ارتجاع بوجود آورد و آنها را به سطح کشوری و منطقه ای و جهانی گسترش داد، در این کلی امید و کیفیت زندگی وجود ندارد.بقیه چی، همه یا دنبال خر کردن ناسیونالیستی توده ها هستند و یا دنبال جمع کردن سیاه لشکر برای رئیس شدن و حکومت کردن.
    خرده بورژوائی، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بسیاری دیگر، چیزی ضد سرمایه داری بزرگ بنفع سرمایه داری کوچک وجود ندارد و گفته نشده که باید همه جامعه بشود مثل دکان بقالی و یا کارگاههای کوچک، همیشه میکوئیم علیه کل سیستم مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم در ابعاد کوچک و بزرگ.
    ضد زن، ضد مرد، …، خیر، در دیدگاه من و بقیه آنارشیستها همیشه ضدیت با تبعیض جنسیتی وجود دارد ولی فعلا، مردسالاری است که تسلط دارد.
    دیگه؟ باز هم هست؟
    آنارشیست

  10. اینگونه آنارشیست، نوعی از نیهلیسم است. مخالفت با زمین و زمان و ادعای کامل گرایی رمانتیک و شعارهای غیر ممکن، تبلیغ سرخورده گی و پوچگرایی و نیهلیسم خرده بورژوایی ؛ و ضد زن و ضد کارگر و ضد خلق و ضد خدا و ضد ……همه چیز و همه کس و همه… است.
    مبارز نستوه.

  11. از لحاظ تاریخی، دلیل پیدایش راست افراطی در آمریکا و اروپا، رشد و پیدایش کشورهایی ست که امپریالیسم غرب را به چالش میکشند. البته،‌مقاومت کشورهای رقیب شرقی از زاویه انقلابی نیست بلکه مسابقه در افزایش ارزش اضافی از طریق مهندسی فکری بیشتر توده های زن و کارگر خودی است. کلا چهار ترفند برای مهندسی فکری زنان و کارگران وجود دارد:
    ۱ – کمونیسم (سرمایه داری دولتی) تغلبی مارکسیستی.
    ۲ – رژیم مذهبی.
    ۳ – رژیم دموکراتیک و سوسیال دموکراتیک .
    ۴ – رژیم ناسیونالیستی افراطی.
    آنچه در اروپا دارد شکل میگیرد، که روندی تقریبا ۷۰ ساله است، چهارمی است بضرر سومی . سومی برای رقابت با اولی و دومی، مخصوصا اگر دومی در مقابل امپریالیسم سومی و چهارمی شکل بگیرد، بدرد نمی خورد و حتی خود سوسیال دموکراتها و لیبرالها فهمیدند. فقط چپ بی مغز بود که هنوز هم نفهمیده.
    بازگشت به دولت رفاهی را فراموش کنید، دورانش سپری شده چون متکی به تمکین جوامع نوکر و اگر نه نوکر، غیر رقیب بود. این واقعیت تغییر کرده و ناسیونالیسم ضروری ست تا بتوان برای رقابت و بدتر جنگ آماده بود.
    حال جرا مرتجعین حاکم بر جوامع میتوانند براحتی و بدون مقاومت انقلابی سیاست عوض کنند بدون اینکه تنبیه شوند؟
    پاسخ این است که آنها همیشه بر ذهن توده ها تسلط داشته اند و توده های زن و کارگر همیشه مهرهای بازی های برد برد آنها بوده اند، حال چه در شرق و چه در غرب.
    چگونه این سیرکی که بشر برای خود راه انداخته قابل درمان است؟
    بدبینی مطلق به اربابان مذهبی و غیر مذهبی و ناسیونالیست و مارکسیسم ریاکار، دوری از بازی های سیاسی آنها، ایجاد تشکلات ضد مردسالاری و ضد بردگی مزدی در محل کار و زندگی.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>