دینِ چادر،
چماق خدا در دست ملا
بهنام چنگائی
.
در ایران، همین ایران اسلامی ویران شده ی خدا و تصرف خدامداران بر آن، که امروزه اغلب کارگران و زحمتکشان و تنگدستان آن نان کافی هم دیگر بدست نمی آورند خودکامگی دینی، بنام اوی خدا، رسول و ولایت فقیه اش درین کشور حکومت مطلق، مرگبار، گروهی، دلبخواهی و فاشیستی می کند. در همین ایران ملا و مکلازده ی درب و داغان ما این روزها بیش از گذشته و بدلیل تدوام سیاست های سرکردگی سیاسی جهان اسلامی ـ شیعی، جنگ و جدال درون کاست آخوندی و همچنین تأکید بر سرکردگی مافیای خود خامنه ای، دامنه ی دشمن افکنی ملاها با خودی و دیگران غوغامی کند. و ماشاالله بحران های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فراوانند و راهکاری برای هیچکدامشان ممکن و متصورنیست. و ناگزیر ایران غرق در فریاد اعتراض ها و دادخواهی و آشوب های چاره یابی ها رو به چگونگی فرداهاست.
درین میانه رژیم و خود خامنه ای برای خریدن فرصت از دست اینهمه بحران ها و بی پاسخی ها چاره ای ندارد مگر با اهرم”دینِ چادر” و جبر “چماق خدا” که آنرا از بلاهت “رهبری دین” می شناساند، می خواهد بتواند با بدست آوردن بهانه سرکوب ها هم کارگران و هم معترضان و هم زنان و جوانان بجان آمده را یکجا و از یکسو سرگرم این جنجال مقطعی و تکراری کند و همزمان با ایجاد ترس زنان را مجبور به خانه نشینی بسازد. خیال و ترفندی که در کوتاه مدت می تواند خوب بکار حکومت آخوندی درآید، ولی نتیجه ی آن بی گمان به ایجاد صف بندی ها و تراکم همبستگی های گسترده تر اجتماعی ـ طبقاتی درخواهدآمد، و درآمده و بیشتر هم خواهدانجامید.
زیرا چادر از دیرباز، چماق قهار خدا و اهرم سرکوب دینی فرستادگان او بوده و هست. حکمتی که از آزادی پوشش و اراده ی مستقل زن ترسیده و همچنان می ترسد. و تحت هیچ شرایطی نتوانسته و نمی تواند اداره و خواست آگاه و مستقل زن را برتابد. چراکه همه ما می دانیم که از ۱۲۴ هزار پیامبر به اصطلاح مرد، خدای رحیم نتوانست و جرأت آنرا نداشت که برای دعاوی برابری خود در میان انسان ها حتی یک زن را بعنوان رسول بپذیرد. پس زن ترسی و نابرابری انسانی دستکم در اسلام عمری ۱۴۰۰ ساله دارد و اهرمش دیری در دستان پلید ملا بوده و تابامروز برای این قوم پلشت و زنباره، چه دله بازی های زن ستیزانه ای که نیآفریده است؟! چون سیاست چادر بر سر زن، از آنچه که ما دیده و امروزه می بینیم جز چماق و سرکوب خودباوری و استقلال عمل زنان نبوده و اوی خدا آگاهانه خواسته و همچنان می خواهد با آن فرمان و این توان کنونی آخوندی، و البته به همت سربازان غیبی اسیدپاش امامزمانی که خود خامنه ای راهبر کنونی چنین جنایتی بوده و هست؛ می خواهد زنان معترض ما را با ایجاد ترس خانه نشین کند.
ایجاد هر آن و روزانه ی ترس با تحمیل به پذیرفتن چماق چادر به زنان، و بردباری در برابر حکم ضدبشری آن ظالمانه و بی پایه ی ای هست که هرگز اعمال آن نمی تواند دوام بیاورد. آنهم توسط زنان و دختران آگاه امروزی که آنها نیمی از نیروی محروم اجتماعی می باشند که در سراسر کشور بی شرمانه و تنها بخاطر زن و دختر بودن اینگونه بی حقوق بشری مانده، ولی آنان دیری ست برای بدست آوردن حقوق برابر خود بپاخاسته اند . آنانرا دیگر نمی توان با ایجاد ترس، سرکوب و تهدید به کشتارها آرام و بردبارساخت. آنهم زنانی را که خود آنها دیده و همچنان می بینند که درین دین واپسمانده و زن ترس، زن بعنوان نصف انسان بحساب می آید و از همینرو هیچ حقی ندارند چه رسد به حق انتخاب پوشش و یا دیگر حقوق انسانی ناچیز خود که درین رژیم آنها را یکجا بنام حکومت خدا باخته و امیدی به فرجام برابری ” زن و مرد” درین دستگاه زن ستیز وجودندارند. سرکوب، زندان و کشتار زنان بجان آمده، و مردمان کار و نیروهای تلاشگر سرخورده عمر۴۴ ساله دارد.
و بیشترین این بی حقوقان اسلامزده اینک ای بسا نان، کار و اندکی آزادی نیز ندارند ولی ملای خداپناه ازین” دین چادر” دماری از روزگار زنان درآورده که مثال بی مانند تحقیر جهانی از حقوق زن است. ولی ملا و مکلا با همین دین و بسان رسول شان، و برای خود درین بساط الهی، چه پناهگاه های پلشتی و چه کمینگاه های زشتی از زنبارگی های خود در سراسر کشور نساخته است؟! دین دولتی بنام خدا و بنام مرد حق داشتن ۴ زن رسمی و زنان بی شمار صیغه ای داده است. و چنان مناطق فحشاء، سکس امن و امکان گسترده ای برای دارندگان پول و ثروت ساخته تا با یاری “چماق یا فرمان خدا” بتواند هرچه بهتر و بیشتر از دختران جوان بهره کشی جنسی کند و بتواند بیشتر “روزگار ناروای” خودساخته اش را بدرازا بکشاند. با بیداری زنان و گریز دختران از دین و ملا، تداوم این جنایت های زن ستیزانه دیگر ممکن نیست. چون رژیم کله پاست و نابودی اش نیز در راه.
درین میان من از خودم های دردمند و نوعدوست می پرسم! آیا ما می دانیم که اهرم جستار بهزیستی و بن شناختی هستی کدام است؟ یا بهتر بپرسم” سخت افزار دانش ها، بینش ها و آگاهی های انسان” برای دگرگونی های لازم و پیاپی، و بهبودسازی های زندگی جاری در چیست؟ مگر جز در وجود همین استعداد مغزی سالم و پویای انسانی ست؟! توانی که توام با امکان آموزش دانش و خرد پای می گیرد و سپس، با یافتن و پرداختن به پرورش ها و دانائی ها هرچه گسترده ترمی شود، و پس از آن، با بکاربستن روش ها و شیوه های نو و اجتماعی آنها شکوفاتر سمت و سو می یابند، و آنگاه شناخت توانائی های انسان هموارترشده و راه های سخت ساختن و با شیوه های تازه تر برای فراروئی ها و پیشرفت ها آسان ترمی شود، و به پیشبرد و کارآئی های تجربی و تاریخی “مستقل” بکارمی آید و امکان شایسته تر زندگی انسانی را برای همگان مهیا کرده، و بعنوان الگوی ارزش انسانمداری، و بازشناختن و باز شناساندن قوانین آنها در سراسر جهان، و آنهم بسود فرصت برابر برای زندگی نوع انسانی بکاررود و می رود. اینک می پرسم! در چنین دیدگاه و نگرشی جای خدا در کجای کار است؟! و یافتن پاسخ برای علل اینهمه دشمنی عقیدتی، جنگ ها و نسل کشی های دینی و مذهبی در چیست؟ که چماق چادر یکی از آنها بر سر زنان و دختران ما مدام کوبیده شده است.
یا برعکس آن چنین بنگریم که، وجود خدا بعنوان نه” نرم افزار” مصلحتی در دستان” سران دین و سرمایه” که خدا سخت افزار راهبردی توان ذهنی، و بازتاب عقلی و عملی، و هدفمند انسان هاست. آیا چنین نگرش و گمانی منطقی و معقول می باشد؟ آیا چنین کاره و همه کاره ی ما خداست؟ بجز تأکید به ایمان و باور، جای شعور و دانش تجربی انسان در کجای دین فرض شده است؟ آیا جبر هستی و سرنوشتگرائی فاجعه ی چنین نگاه مات و پرت دینی نیست؟ که زندگی و خودباوری نوع انسان عقیده مند ادیان را تباه کرده است؟ پرسیدنی ست! وجود این خدا برای کدامین نوع انسان می باشد؟ پاسخ: انسان تنگدستی ها، نادانائی ها و ناتوانائی ها که هیچ ندارد، مگر متکی به خواست و رضا و یاری خداست. و چنین انسانی همچون بنده و برده در پی نمایندگان خدا بوده، و ناچار و مطلقا مطیع و گوش بفرمان یاوه سرایان می باشد. چنین باورمندانی نه باورمند به خویش و اراده و اداره ی اجتماعی خوداند، و نه و متکی به هموندی های هم طبقه ای های خود می باشند. آیا چنین نیست؟! آیا چنین خدائی جز ابزار بنده سازی و برده پروری که همان اهرم بهره کشی انسان از انسان می تواندباشد نیست؟ و البته بهره کشی و بکارگیری میلیاردها انسان کار و تلاش تنها و تنها، بسود انگشت شمارانی در جهت بصف درآوردن بهره دهی های میلیاردها کارگر، و بسود بهره کشی های ناروای چندگروه مافیائی در ساختار ضدبشری سرمایه سالار! و دین از سوی دیگر با خاک و خول پاچی همزمان به چشم زمینگیران، و با ترویج تصور آینده ی بهشتین خدا می کوشد، برای ترویج دین خود و بردباری دینمداری چنین چپاولی بی شرمانه ای از سرکوبشدگان، غارتزدگان و گرسنگان را همواره نگهدارد و خیلی خوب بکار سرمایه می آید. حقیقت ناگوار جهانی ایکه هر انسان نوعدوستی تا بامروز ستم و سرکوب دین و غارت سرمایه را روزانه دیده و لمس کرده، و فریاد دادرسی آنرا در مبارزه برای برابری ها در طول تاریخ خونین بارها بلند درآورده است.
در دین خدا تا دلتان بخواهد و سیر شود وعده های فراوان عدالت پوچ و بی هزینه موجودهست و شما تنها می توانید با باور و پذیرش نسیه رحمت الهی و بیشتر با تخیل و توصل به دنیای مساوی اخرت امید ببندید و همیشه ی خدا و همچون امروز بازنده باشید و به تحمل بدبختی ها و بدفرجامی های زندگی روزمره تا فردا اخروی “همت کور” گمارید. و تا فرارسیدن روزی از روزگار رستاخیز، و گرفتن حق خورده شده ی خود و چشیدن پاداش الهی و دیدن جزای دشمنان انسانی در جهنم خدا بی پایان انتظاربکشید. پرسیدنی ست! آیا با اینهمه جنایت ها، فاجعه ها، چپاول ها، نسل کشی ها و بیدادگری هائی که ملاها و مکلاها بر سر ما و کشورمان آورده و برای سروری خویش همه فرامین خدائی را بکاربسته است؛ چرا آنها ( ملایان و مکلایان) امروزه اغلب شان کاخ نشین کشور ما شده اند؟ آیا با دیدن این دهن کجی الهیون می توان به این وعده های پوچ دینی همچنان باور داشت و امیدبست و به توهم های بی پایه بینائی و عدالتگردانی خدا و اولیای او متکی شد؟ سرنوشت انسان کار و تنگدست تاکنونی منکر چنین توانائی خدائی می باشد و چنین گمان عدالتجویانه ای جز گمراه کننده ی دادخواهی های بربادرفته برای انباشت ثروت ملایان و سرمایه سالاران بیش نبوده و نیست. و دلبستن به وعده های پوچ خدا و ملا، بیشتر همچون دندان سائیدن به جگر خونینی است که تا روز رستاخیز موهوم دوام نخواهدآورد.
پرسش! آیا بود و نبود خدا و انسان کار مکمل یکدیگرند؟ نه زیرا مستقل از یکدیگر پدیدار شده و می باشند! آیا انسان کارمزد بخدا نیاز دارد؟ نه! زیرا بدون خدا، انسان وجود عینی و واقعی در روابط ساختار سرمایه سالاری دارد و توان کارسازاش در تغییر هستی ناملایم و دگرگونی آنها نقش پایه دارد و در رودرروئی با رابطه های نا هنجار کاری که بسیارند می ایستد و با نقش مفید و بنیادی خویش در تحول ها رل اصلی را داشته و دارد. و خدا هیچ تأثیری درین میانه و در برابر نابسامانی و نارسائی های جهان سرمایه ندارد و در میان نبرد ” کار بر علیه سرمایه” همیشه یاور داراهاست و بکار انسان کاردرنمی آید! و همچنین بدون انسان، از خدا در هیچ کجای جهان کوچکترین نشانه ای عینی و قابل دسترسی برای چندی و چونی کردار وجود او موجود نیست. بنابرین اگر خود ما برای گرفتن حقوق مان مبارزه نکنیم بازنده ی همیشگی هستیم. چون خدا دست ساز آدمی و بیشتر تولید مصلحتی قلدران ثروت و قدرت از اعصار پیشین هزارها و تاکنونی بوده و می باشد. وزهمینرو دلیل پیدائی ادیان و بکارگیری “تک خدائی” آنها، بهترین و یگانه ترین ترفند، نماد و سمبل مناسب برای گمراهی خرد تجربی نیروی کار در برابر چپاول سرمایه است تا آنهای دارا بتوانند با ابزار قدر “نرم افزاری” دین خدا، علیه سخت افزاری دانش و بینش انسانمداری بایستند و ترس از خدا را بر علیه انسان کار اینگونه بکارگیرند و در ایران بدجوری بکارگرفته شده اند. چراکه هر کارمزدی می باید روزی برای بدبختی ها و باورهای بیچاره کننده اش به وجود خود خویش سرکوب شده اش بازگردد و گریزناپذیر می باید در در همان آغاز در برابر توهم به وجود” خدا” که مادر ناتوانائی ها و بدبختی های فراوان در جامعه طبقاتی ست بایستد و دستاویزی عینی برای رهائی واقعی خویش از اینهمه ناروائی ها و ناهنجاری ها بیابد. وگرنه با امید به خدا همچون همیشه می بازد. وجود خدا و حکومتش در ایران برای کارگران و در هیچکجای جهان به هیچ کاری درنیامده است. من از خودم می پرسم که در دیدگاه ذهنی انسان، خدا برای چیست و چه کارکردها و راهکارهائی مفید و موثری داشته است که هنوز باورمندانی دارد؟
پرسیدنی ست! خدا به چه درد انسان خورده و یا امروزه می خورد؟ خدا کدام یاری و همکاری عینی و سازنده برای نوع بشر داشته و یا دارد؟ درین جهان چندین دست، درهمریخته، خشونت پرور و بدتر از همه نابرابر و تنگدست کش ساختار سرمایه سالاری، براستی خدا در کجای کار است و به چه کاری می ارزد؟ اوی در همه جای پنهان یا به گفته رهبران دینی آن ” خدای آگاه ” که چشمانش ادیان ابراهیمی و … بوده و هستند؛ چرا تاکنون بیادزدگان را نمی بیند و بداد و فریاد گرسنگان و بیدادزدگان و غارتشدگان نمی آید و اصولن بکار نیازمندهای انسان بیدادرس نمی آید؟! همان خدائی که سرکردگان و رسولان تاکنونی او یکی پس از دیگری چه تباهی ها و چه جنایت ها و چه دسیسه ها و ترفندهای خدائی که مرگبار در مسیر پیشرفت انسان ببارنیاورده اند. و چه نادان پروری ها و جنگ ها و نسل کشی های هولناکی را بنام اوی خدا در سراسر جهان برپانکرده اند؟! پس خدا کجاست و کی بداد بی پناهان اسیر و بیدادرس خواهدرسید؟ هیچگاه!
و زنان آگاه و مبارز ما بدین واقعیت آشکار پی برده اند که رهائی آنها از ستم دین، چماق چادر، بی حقوقی ها، نابرابری های میان زن و مرد و بدتر از همه نجات از خودکامگی دینسالاران و نه کار خدا، دین و ملایان، که تنها از توان اجتماعی خود آنها میسر است و برایش بپاخاسته اند و ما نیز درکنارشان بوده و هستیم .
بهنام چنگائی ۲۷ تیر ۱۴۰۱
Comments
دینِ چادر، <br>چماق خدا در دست ملا<br> بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>