چه کسی گفته است که دگردیسی چیز بدی است؟
محمد علی اصفهانی
پرندهها را دیده اید؟ زیبا هستند. نه؟ میدانید که این ها قبلأً دایناسور بوده اند؟ شاید از آن دایناسور هایی که تخم میگذاشتند و وزن هر تخمی که میگذاشتند پانصد کیلو یا بیشتر بود، و به قول معلم زمین شناسی و تکامل ما، در هیبت و ابهتشان همین بس که کسی تخمشان را هم نمیتوانست بخورد.
البته، من حرف او را کمی تغییر داده ام تا به شما بر نخورد. وگرنه، خطاب او مستقیماً به ما بچههای کلاس بود، و در معرفی یکی از دایناسورهایی که موضوع درس آن روزمان بود و نامش را فراموش کرده ام میگفت که در هیبت و ابهت او همین بس که شماها تخمش را هم نمیتوانستید بخورید!
پروانههای رنگارنگ بهاری را دیده اید که طراوت زندگی را از این شاخه به آن شاخه، و از این گل به آن گل میبرند، و بعد، کم کم در نسیم وسوسهگر گم میشوند؟
اینها تا همین چند روز پیش یا چند ساعت پیش، کرمهایی بوده اند در پیلههایی شاید شکل گرفته در میان مزبلهیی یا در کنار لجنزاری و مردابی.
چه کسی گفته است که دگر دیسی، چیز بدی است؟ فقط دگماندیشانی که در پیلهٔ دیروز و پریروز خود جا خوش کرده اند و تنفس هوای تازه ملولشان میکند هستند که دگردیسی را به عنوان دشنام، و در دهنکجی به کسانی که فضای خفقان آور پیله را بر نتافته اند و تن و جان به هوای آزاد سپرده اند به کار میبرند.
دگر دیسی، پروسهٔ کوچکی در روند کلی تکامل به حساب میآید.
و تو، وقتی که دلت میخواهد که وضع موجودی که در آن به تعادل با خود رسیده ای را به هر قیمتی حفظ کنی، یکی از خطراتی که تهدیدت میکند همین تکامل است. چرا که تکامل یعنی تغییر دائمی وضع موجود به نفع وضع موجودی دیگر.
و در این حالت است که به کسی که دیگر مثل دیروز خود نیست و بر وضع موجود دیروز خود طغیان کرده است و گامی و گامهایی به جلو برداشته است، پرخاش میکنی، و دوست داری که او را در همانجایی که بوده است قرار دهی.
شما چند بار، در کودکی، به خاطر یک بستنی یا یک شیرینی که برایتان نخریده اند، به خاطر یک شام که مورد علاقهتان نبوده است، و به خاطر یک مهمانی که شما را با خود به آن نبرده اند، داد و بیداد راه انداخته اید و قهر کرده اید؟ و ـ خودمانیم ـ گریه و زاری کرده اید و اشک ریخته اید؟
و بعد که بزرگ شده اید اصلاً همه چیز را فراموش کرده اید؟
البته، آدم هیچ چیزی را واقعاً فراموش نمیکند، بلکه جایی در ضمیر ناخودآگاه خود نگاه میداردش.
ضمیر ناخود آگاه، حتی در آنهایی که وجودش را انکار میکنند، و یا الّا و اما در آن میآورند، کار خودش را در آرامش و به دور از هیاهو به پیش میبرد.
خرد مطلق وجود ندارد، زیرا تعقل مطلق وجود ندارد. تعقل، پروسهیی است انسانی. و انسان فقط با خودآگاه خود نیست که فکر میکند. همیشه ـ به تناسب ـ مقداری کم یا زیاد، درونی شده های ضمیر ناخودآگاه، بر پروسهٔ تعقل، تأثیر میگذارند.
و این، تازه جدا از درونی شده های حاصل از تعاریف نادرستِ جا گرفته در ذهن است.
تعاریفِ جا گرفته در ذهن از کجا میآیند؟
ما برای آن که بتوانیم فکر کنیم، در موارد متعددی، به کلمه نیاز داریم. نه در همهٔ موارد، و در بارهٔ همه چیز. در موارد متعددی از موارد متداول.
عینیتی را میبینیم. آن را در یک کلمه، یک نام، تجرید میکنیم. و آن کلمه، آن نام را به ذهن میسپاریم.
و بعد، با آن، در ترکیب با کلمههای (و البته مفاهیم) دیگر، فکر میکنیم.
در مورد عینیتهای ساده، مثلاً اشیای معمولی، مشکلی پیش نمیآید. اما از عواطف (که با حس فرق دارند) گرفته تامفاهیم، این زاویهٔ نگاه ذهن ما، و همچنین دانستههای ما که به عوامل مختلفی بستگی دارند هستند که تعاریف را در ذهن ما میسازند.
عواطفی که زندگی دور و نزدیک و دیروز و امروز ما آنها را ساخته است.
و دانستههایی که میتوانند، از اساس، نادرست باشند، یا اندک باشند، یا ناقص باشند، و یا یکسویه شکل گرفته باشند.
و که میتوانند هر دم تغییر کنند.
ـــــــــــــــــــــــــ
حرف در این باره بسیار است و ظرافتهای خاص خود را دارد. اما غرض از این چند سطر مختصر، چیز دیگری بوده است که به زندگی سیاسی امروز ما بر میگردد.
روی سخن با آنهایی که ریگی و کلوخی در کفش دارند و به خاطر منافع فردی و گروهی خود، عامدانه به دیگران تهمت میزنند نیست.
روی سخن با عوامل ج.ا که روی این موضوع، و تبلیغ و ترویج آن سرمایه گذاری کرده اند، و به خصوص در شبکههای اجتماعی، تحت پوشش اپوزیسیون رادیکال، فعال هستند هم نیست.
روی سخن با من و شمای عادییی است که هر کسی که زمانی هنوز از ج.ا عبور نکرده بود، و حالا از آن عبور کرده است، یا میخواهد از آن عبور کند، و یا مردد است، را به دیروزش قضاوت میکنیم و امروزِ او را ظاهرسازی یا مأموریت میدانیم.
مخصوصاً اگر عقایدی بر خلاف عقاید ما داشته باشد و حرفهایی بزند که ما از آن خوشمان نمیآید.
این که به هیچ کسی نباید اعتماد مطلق داشت، یک قانون کلی است که فقط بر دیگران جاری نیست، بلکه بر خود ما هم جاری است، و ما خود نیز مشمول آن هستیم.
یعنی باید خود را نیز مشمول آن بدانیم.
آیا ما خودمان به خودمان اعتماد مطلق داریم؟
آیا این حق طبیعی دیگران نیست که به ما اعتماد، یا اعتماد مطلق نداشته باشند؟
و آیا هر کدام ما در زندگی سیاسی خود فراز و نشیب های متعدد و تغییر و تبدیل و تبدّلهای متعدد نداشته ایم؟
اگر به خودمان اعتماد مطلق داریم، درست به همین دلیلِ اعتماد مطلق به خود، انسان قابل اعتمادی نیستیم.
اگر هم انتظار داریم که دیگران حتماً به ما اعتماد، یا اعتماد مطلق داشته باشند، زیادی از خود راضی و خود محور بین و مستبد هستیم.
و اگر در زندگی سیاسی خود، همیشه یکسان بوده ایم، و یا همیشه در یک خط مستقیم حرکت کرده ایم، درست به همین دلیل، فرق چندانی با اشیای پیرامون خود نداریم، و اصلاً باید به هویت انسانی خودمان شک کنیم.
با در نظر داشتن نسبیتها، باید هر که را که از ج.ا عبور کرده است، و یا میگوید که عبور کرده است، و ما در دل و ذهن او نیستیم و به رفتار های او نگاه میکنیم، در جبههٔ مردم بدانیم.
و هر که را که مردد است نیز به سوی این جبهه بخوانیم و به او اطمینان بدهیم.
این جبهه، الزاماً پاک و منزه نیست، و اصلاً نمیتواند پاک و منزه باشد.
این جبهه، از منتهی الیه راست تا منتهی الیه چپِ خود، بخشی از واقعیتی است که نه مطلق است، و نه خیلی مطلوب است، و نه پاستوریزه است، و نه هموژنیزه.
هموژنیزه نیست. و چه خوب که هموژنیزه نیست. و اگر هموژنیزه میبود میشد آن را با یک گله گوسفند و بز و بزغاله معاوضه کرد.
پاستوریزه هم نیست. و اگر پاستوریزه میبود، راه آن بی دستانداز، و در آرامش و راحتی خیال، و بدون آلودگی و بدون بیماری های مسری و غیر مسری طی میشد. و اصلاً تا حالا طی شده بود.
اما راه آنچنان جبههٔ هموژنیزه و پاستوریزهیی، به بطریها و پاکتهای شیر هموژنیزهٔ پاستوریزه ختم میشود، و پرچم راهنمای آن هم همان گاوی است که این بطریها و پاکتها با تصویر او مزین شده اند و ما را به خود میخوانَد!
۳ بهمن ۱۴۰۳
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
شیوه های موجود در مبارزه طبقاتی در ایران جواب نداده. باید همه را یکی بعد از دیگری نقد کرد. بدترین شیوه، شیوه وحدت علیه حاکم و گریه و زاری برای زندانی و شهید بوده است که از فرهنگ اسلام شیعه است. این شیوه همیشه زهر ارتجاع را وارد جریان انقلاب کرده است. شیوه درست، تعرض مستقیم به استثمار، استعمار برآمده از استثمار و سلطه طلبی تضمین کننده آنها و بقیه اشکال ارتجاع است.
مبارزه طبقاتی را باید جدی گرفت و برای صرفا سرنگونی دنبال ماستمالی قضایا نرفت. اپوزیسیون پر است از ارتجاع چپ و راست. ارتجاع یعنی سلطه جویی.
آنارشیست
پاسخ به این کامنت:
“ برای این که سوء تفاهمی پیش نیاید این را اضافه می کنم که منظور من به هیچ عنوان همفکری یا شباهت فکری شما با امثال آن شخص نبود. … “
.
اول اینکه، وقتی آنارشیست -کمونیست شدم (بعد از بیست سال مارکسیست تقریبا حرفه ای) میدانستم که علیه جریان رودخانه باید شنا کنم؛ فحش خوردن، تمسخر شدن، اهانت شنیدن و بقیه جزء آنارشیست بودن است. بدون زدن آنارشیسم نمیتوانند سلطه داشته باشند و استثمار کنند.
دوم اینکه، من همیشه برده مزدی بوده ام و ذهنیتم بیشتر در جهت آزادی خودم شکل گرفته و همیشه از جنبش هواداری بیزار بوده ام. جنبش هواداری بدرد نمی خورد و سالوسی است. افراد خودشان باید برای وحدت طبقاتی فکر کنند و عمل کنند. اما بازار سیاست سرنگونی طلبانه پر شده از ریاکاران هوادار “مردم “، نه آزاد کننده خود.
حرف شما وقتی درست است که خانم نرگس محمدی و بقیه، بجای التماس از امپریالیستهای غربی که عملکرد آنها را در غزه دیدیم، خواهان برچیدن بساط استثمار و استعمار باشند. منطق این قضیه خیلی روشن است.
واقعیت در ایران و خارج اینی که شما میگویید نیست. واقعیت (نه آنچه در سطح است) این است که همه جریانات سیاسی دارند با هم رقابت میکنند تا ارباب اول زنان و کارگران باشد. به اندازه کافی سند و مدرک و تجربه وجود دارد. اگر خواستید ادامه می دهم. یکی یکی به برنامه های سیاسی، عملکردها و موضعگیری ها مراجعه خواهم کرد تا نشان دهم که همگی دنبال سلطه پیدا کردن هستند نه آزادی؛ از دیکتاتوری پرولتاریا گرفته تا دولت دموکرات. یک نمونه. سازمان چریکهای فدائی خلق خیلی شهرت دارد. سرنگونی طلب هم هست. شهید هم داده. اما مشتی استالینیست جلاد هستند.
فکر کنم زیاد آنارشیسم کمونیستی را جدی نمیگیرید!
قضیه مبارزه طبقاتی برای آزادی از استثمار است نه باند بازی و سیاست بازی برای سرنگونی که نتیجه آش همیشه سلطه طبقاتی ست.
در ارتباط با زندانیان سیاسی، مجددا، خامنه ای و رفسنجانی هم زندانی سیاسی بودند. اصل قضیه موضعگیری در ارتباط با استثمار نیروی کار است، نه جاروکردن آن به زیر فرش برای ملاحظات سیاسی که همیشه هست رسیدن به وضعیت غالب و دارای سلطه بر زنان و کارگران.
واقعیت و اصل قضیه استثمار و سلطه لازم برای تحقق آن است. این دو ، دو طرف یک سکه هستند و راه غیر مستقیم برای از بین بردن آنها وجود ندارد.
آنارشیست
دوست گرامی آنارشیست!
برای این که سوء تفاهمی پیش نیاید این را اضافه می کنم که منظور من به هیچ عنوان همفکری یا شباهت فکری شما با امثال آن شخص نبود.
انسان می تواند صد در صد مخالف یکی دیگر باشد ولی در شرایطی معین، ناخواسته و بدون توجه در همان سنگری قرار بگیرد که آن دیگری در آن پناه گرفته است تا از آنجا به صفوف مردم و افراد و جریان هایی در این صفوف که هر کدام به شیوه مورد قبول خود مبارزه را پیش می برند شلیک کند.
وگرنه، قطعا شما کوچکترین شباهتی با امثال آن شخص ندارید، و هدفتان هم در نقطه مقابل آن ها، بهروزی و سعادت مردم است. هرچند که به نظر من به دلیل قرار دادن خود در کلیشه های نظری ناکارآمد در شرایط کنونی ایران و بقیه نقاط جهان معاصر، عملا نمی توانید نیروی خویش را آنطور که باید بر مبارزه ای کارآمد و منطبق بر واقعیت های عینی، متمرکز کنید.
دوست آنارشیست!
مواظب باش همسنگر امثال آن بابا که کامنت اول را گذاشته است نشوی!
به عملگرا،
نقد نرگس محمدی (مهم زندان نیست، رفسنجانی و خامنه ای هم زندان بودند) و سایر بورژوا لیبرالها که هوادار بردگی مزدی هستند و در صورت کسب قدرت سیاسی اولین کاری که میکنند حفظ آن است، همیشه لازم بوده و همیشه وجود خواهد داشت. ما طرفدار وحدت طبقه استثمارشونده علیه طبقه استثمارکننده هستیم و وحدت طلبی سکولارها را علیه جمهوری اسلامی، توطئه، شستشوی مغزی و تخریب طبقه استثمارشونده میدانیم و برای این گنده گوئی هم نمی کنیم، کلی سند و مدرک موجود و تاریخی داریم.
آنارشیست
قسمتی از این مقاله را دوباره با هم بخوانیم و بر آن تاکید کنیم :
(( روی سخن با آنهایی که ریگی و کلوخی در کفش دارند و به خاطر منافع فردی و گروهی خود، عامدانه به دیگران تهمت میزنند نیست. ))
(( روی سخن با عوامل ج.ا که روی این موضوع، و تبلیغ و ترویج آن سرمایه گذاری کرده اند، و به خصوص در شبکههای اجتماعی، تحت پوشش اپوزیسیون رادیکال، فعال هستند هم نیست. ))
(( روی سخن با من و شمای عادییی است که هر کسی که زمانی هنوز از ج.ا عبور نکرده بود، و حالا از آن عبور کرده است، یا میخواهد از آن عبور کند، و یا مردد است، را به دیروزش قضاوت میکنیم و امروزِ او را ظاهرسازی یا مأموریت میدانیم.
مخصوصاً اگر عقایدی بر خلاف عقاید ما داشته باشد و حرفهایی بزند که ما از آن خوشمان نمیآید. ))
(( این که به هیچ کسی نباید اعتماد مطلق داشت، یک قانون کلی است که فقط بر دیگران جاری نیست، بلکه بر خود ما هم جاری است، و ما خود نیز مشمول آن هستیم.
یعنی باید خود را نیز مشمول آن بدانیم. ))
من شخصا روی این تکه تاکیدم مضاعف است :
(( روی سخن با عوامل ج.ا که روی این موضوع، و تبلیغ و ترویج آن سرمایه گذاری کرده اند، و به خصوص در شبکههای اجتماعی، تحت پوشش اپوزیسیون رادیکال، فعال هستند هم نیست. ))
اما معتقدم که باید در مقاله بیشتر به نقش دسته اخیر توجه می شد.
به اعتقاد من سرمایه گذاری رژیم روی عوامل سایبری زیر عنوان دروغین اپوزیسیون رادیکال یکی از دلایل مهم پراکندگی هاست. همین عوامل هستند که خانم نرگس محمدی و خانم نسرین ستوده و خانم شیرین عبادی را به بهانه سوابق اصبلاح طلبی، و مبارزان کرد را با اتهام تجزیه طلبی مورد تهاجم قرار می دهند.
من فکر می کنم نه یک پادشاهی خواه و نه یک انقلابی چپ یا رادیکال هیچ مشکلی با این مبارزان ندارند و عوامل سایبری رژیم ناچارند خود را پادشاهی خواه یا چپ و انقلابی و خیلی رادیکال جا بزنند تا بتوانند علیه همه فضا سازی کنند و هر کسی را به بهانه ای با پادشاهی خواهان و چپ ها و رادیکال ها دشمن کنند و مانع اتحاد شوند.
مراقب سایبری های رادیکال نما باشیم !
عمل گرا
قسمتی از این مقاله را دوباره با هم بخوانیم و بر آن تاکید کنیم :
<< <> >>
عمل گرا
نام چند انتقاد کم مایه از استبداد !وآزادی پوشش ! نه گذار!ازاشغالگران اسلامی است ونه استحاله!.
نامش فرصت طلبی وتلاش برای جا باز کردن در جنبش بدون پرداخت بهاء است که خوشبختانه مورد بی اعتنائی کامل مردمان قرار گرفت که این نوشتاراندرزگونه خود بیان این بی اعتنائی است.
این هر دو بویژه استحاله معنی عینی واستاندارد داشته و دارد.
تا زمانیکه بازگشت به دوران طلائی امام گور بگوری وتنازل قانون اساسی اشغالگران و جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر ویک کلمه کمتر بدور ریخته نشود وتا زمانیکه از تلاش دو نفره با عذرا طالقانی برای قانون! کردن اجبار حجاب اسلامی ابرازپشیمانی نشود و…تا زمانیکه پا به پای مردمی که با پرداخت سنگین ترین بهاء خواهان کنده شدن شراین حاکمیت هستند حرفی بر زبان آورده نشود
طبعااین بی اعتنائی وبایکوت ادامه خواهد داشت.