دکتر شایگان و انقلاب ۵۷
حامد شیرازی
دکتر شایگان و انقلاب ۵۷
در چند سال اخیر و به خصوص طی یک سال اخیر، یک گفتمان بیش از هر چیز در میان ایرانیان باز نشر شده است: انقلابیون سال ۵۷ اشتباه کردند. به نظر می رسد بسیاری از ایرانیان مقدار زیادی از رنج و ستمی که بر آنها می رود را تقصیر این انقلابیون می دانند. این دیدگاه پارهای به خاطر حقایق تلخی است که در انقلاب ۵۷ وجود داشته است، پاره ای منبعث از تبلیغات دسته ای خاص از مخالفان (یا حتی موافقان!) رژیم فعلی، و در آخر پاره از آن به خاطر جو جهانی متمایل به راست افراطی است. بی شک شکل این «نقد» گاه بی کیفیت و عجیب شده است تا جایی که ادعا می کند یک نسل! سالها در غفلت بوده اند و فقط یک خانواده تدبیر کافی را داشته است. در هر صورت در پشت این «نقد» توجه به تاریخ و مسئله انقلاب هم هست. این گونه به نظر می آید که ناقدان با حکومت کاملا بیگانه شده اند: به آنها ایراد نمی گیرند! آنها انقلابیون ۵۷ را مختار می دانند، از آنها انتظار داشتند که آن زمان «واقعیات» را می دیدند و انقلاب نمی کردند.
در این نوشته قصد ما تحلیل این انقلاب نیست که ابعاد فراوان دارد و کار پیچیده ایست. قصد ما تنها معرفی دکتر شایگان است که هر چند نقش کوچکی در انقلاب داشته است، اما شاید باعث بشود خواننده تصویر بهتری از آن دوران کسب کند (مراجع اصلی این نوشته کتاب خاطرات دکتر شایگان و کتاب خاطرات سیاسی احمد شایگان ، فرزند او، به نام قطره اشکی در اقیانوس است).
اکثر خدماتی که دکتر شایگان کردهاند مربوط به قبل از کودتای ۲۸ مرداد است، از جمله ریاست دانشکده حقوق؛ انتشار کتاب «حقوق مدنی» که سالها جزو کتب اصلی درس حقوق بوده است؛ وزارت فرهنگ دولت قوام؛ پایه گذاری قانون تعلیمات اجباری در وزارت فرهنگ؛ نمایندگی مردم تهران در مجلس شانزدهم و هفتدهم؛ ملی کردن صنعت نفت و دفاع از حقوق مردم ایران در دادگاه لاهه. شایگان پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳ سال زندانی می شود و سپس از سال ۱۳۳۷ در آمریکا در تبعید به سر می برد. پیشینه سیاسی و درستی و پاکدامنی و رفتار احترام آمیز او باعث می شد او مورد قبول همگان باشد. او در گسترش کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، که یکی از بزرگترین سازمان های دانشجویی در تاریخ جهان بوده است و باعث شد تا توجه جهانیان به نقض حقوق بشر در ایران جلب بشود، نقش موثری داشته است. سخنرانی های سالانه او در جمع دانشجویان واشنگتن و نیویورک باعث ایجاد امید و شور در دل جوانان آزادی خواه می شد و باعث شد این مجامع از کنترل حکومت خارج شوند.
در سال ۱۳۴۰ جبهه ملی در آمریکا را تاسیس می کند. مرام این جبهه آزادی و استقلال ایران و دموکراسی و ضدیت با دیکتاتوری بوده است. بین سالهای حدودا ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ عملا جبهه ملی داخل کشور به دلیل سرکوب منفعل بوده و جبهه ملی خارج از کشور (آمریکا و اروپا) بیشتر به مبارزه می پرداخته است. این جبهه از سال ۱۳۴۹ به دو بخش آمریکا و خاورمیانه تقسیم شده بود که بخش آمریکا زیر نظر مستقیم دکتر شایگان هدایت می شد و بخش خاورمیانه مورد تایید او بود. تاریخ این جبهه موضوع یک مقاله جداگانه است. ما در اینجا تنها به دو نکته اشاره می کنیم. اولا در جبهه ملی سه طیف سوسیالیست، لیبرال، و مذهبی وجود داشته است. طیف سوم و بعضا افرادی خارج از جبهه آمریکا اینگونه می پنداشتند که دکتر شایگان تحت تاثیر این یا آن فرد یا طیف است که این مسئله منجر به انشعاب طیف سوم از این جبهه می شود. در حالی که دکتر شایگان تنها به دنبال حل اختلافات و کنار هم قرار دادن تمام طیف ها بوده است. احمد شایگان می گوید: «پدرم با تجمع همه ملیون درون جبهه موافق بود. او معتقد بود که چپ و لیبرال و مذهبی و همه گرایشاتی که به استقلال و آزادی ایران می اندیشند باید درون جبهه گرد هم آیند». و دوم اینکه از قبل از کودتای ۲۸ مرداد این شایعه در مورد دکتر شایگان بود که او با حزب توده در ارتباط بوده است و این موضوع باعث ایجاد مزاحمت از طرف سازمان سیا برای ایشان شده بود. هر چند می شود گفت او به خاطر عدالت طلبی به چپ متمایل بوده است، اما او مارکسیست نبوده و همچنین هیچ ارتباطی با حزب توده نداشته است، که بعدا سازمان سیا هم به این مسئله پی می برد. دلایل اینکه بعد از حدودا سال ۱۳۴۶-۸ طیف اول، یعنی طیف سوسیالیست، دست بالا را در جبهه ملی آمریکا می گیرد یکی این است که سایر طیف ها منفعل یا منشعب می شوند و دیگری جو قالب جریانات دانشجویی در آن زمان در سراسر دنیا متمایل به چپ بوده است و این طیف طرفداران بیشتری داشته است.
جبهه ملی خارج کشور و کنفدراسیون به واسطه مرام دموکراتیک خود از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از آقای خمینی به نیکی یاد می کردند و برای ایشان احترام قائل بودند. این موضوع در روزنامه های باختر امروز دوره سوم۱ و باختر امروز دوره چهارم۲ که توسط طیف سوسیالیست منتشر می شد، متبلور است. دکتر شایگان نیز در بیانات خود در اوایل دهه چهل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- ارگان رسمی جبهه ملی خارج کشور، بخش آمریکا. بین سالهای ۱۳۴۴-۱۳۴۸ منتشر می شد.
۲- ارگان رسمی جبهه ملی خارج کشور، بخش خاورمیانه. بین سالهای ۱۳۴۹-۱۳۵۵ منتشر می شد.
از ایشان به نیکی یاد می کنند و پس از آن نیز آقای خمینی از طریق مصطفی خمینی به ایشان پیغام می فرستادند. همانطور که گفته شد، این حمایت ها در قالب حمایت از تمام مخالفان شاه بوده است و نه جبهه ملی و نه دکتر شایگان به ایشان به عنوان یک رهبر نگاه نمی کردند و، به گفته احمد شایگان، طیف مذهبی انقلابی را مجاهدین خلق می دانستند۳.
فعالیت های دکتر شایگان در سالهای منتهی به انقلاب به واسطه کهولت سن و مریضی و دوری از ایران کم شده بود. احمد شایگان فعالیت او را از حدود اواخر دهه ۴۰، همزمان با انتقال مبارزات به خاورمیانه، تنها در میانجی گری بین افراد و گروه ها می داند و می گوید: « او به دور از جریانات، نظر مشخصی جز تایید همه حرکات ضد رژیمی نمی توانست داشته باشد». در سال ۱۳۵۵ جبهه ملی آمریکا منحل می شود. در مرداد ۵۶، دو ماه بعد از نامه سران جبهه ملی و موثر نبودن آن، بیانیه ای منتشر می کند و هشدار می دهد که حق گرفتنی است نه دادنی:
« آزادی خواهان متوجه هستند که هر تغییر که منبع آن غیر ملت ایران باشد، به نفع خود ایجاد کنندهی آن تغییر است نه مردم ایران. … دموکراسی، حق انتخاب آزاد است، حق آزادی بیان است، حق آزادی اجتماعات است، حق آزادی عقیده است، حق اختیار مسکن است، حق استفاده از محصول کار خود و سایر حقوقی است که از مردم ایران سلب شده است. …»
از آن زمان تا پاییز ۵۷ که سیر اتفاقات حاکی از یک انقلاب قریب دارد بیانیه یا اعلامیه ای داده نمی شود. در این دوران و بعد از انقلاب او هیچ رابطه تشکیلاتی با جبهه ملی نداشت و وارد مجادلات درون جبهه و تصمیم گیری های آن نشده بود. به گفته احمد شایگان، آقای سنجابی و نماینده ایشان آقای سلامتیان در سفرشان به پاریس از دکتر شایگان هیچ مشورتی نمی گیرند. در ۲۴ آذر و ۶ دی ماه سال ۵۷ دو اعلامیه مبنی بر حمایت از مبارزات آزادی طلبانه و ضد دیکتاتوری و ضد استعماری مردم ایران منتشر می کند۴.
یک بار در اوایل پاییز و یک بار هم در ۱ دی ماه با آقای خمینی در پاریس دیدار می کنند. بر اساس خاطرات ایشان که تنها در زمان دیدار دوم موجود است، صحبت سیاسی نمی شود و چند دقیقه ای بیشتر به طول نمی انجامد. از دیدگاه دکتر شایگان نسبت به شخص آقای خمینی در این دوران نمی توان با قطعیت سخن گفت. از بیانات ایشان مخصوصا بعد از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۳- بیانیه ها و پیام هایی که از آقای خمینی چاپ می شد عموما در مخالفت با سیاست های شاه و بیان ستمی بود که به مردم می رفت بودند، و بیاناتی که از یک روحانی انتظار می رود. البته بسیاری از آن ها را نمی شود «مترقی» به حساب آورد. آخرین پیام در مرداد ۱۳۵۴ چاپ شده است. گفته نشده که کسی از اعضای جبهه ملی خارج از کشور در آن زمان کتاب های ایشان را که در نجف دست به دست می شدند را خوانده باشد.
۴- این اعلامیه ها در کتاب خاطرات دکتر شایگان موجود اند.
انقلاب اینگونه بر می آید که او نسبت به حسن نیت آقای خمینی ظن نداشته و کمبود ها را متوجه اطرافیان او می دیده است، مسئله ای که پسر او رد می کند (خاطرات دکتر علی شایگان، جلد ۲صفحه ۲۰۷). نظر ایشان در مورد شخص آقای خمینی هر چه که بوده، آنچه معلوم است این است که اولا در بیانیه هایی که منتشر می کنند نقطه عزیمت را مردم ایران و مبارزات به حق آن ها می گیرند و دوما بر اساس این باور که حمایت از شاه، با توجه به وابستگی او به آمریکا و پیشینه این دو در ضدیت با دموکراسی، تاثیری نخواهد داشت، با تحقق انقلاب زمانی که رهبری آقای خمینی محرز بوده موافق بودند. شاپور بختیار، که رابطه ی نزدیکی با دکتر شایگان داشت، با او برای مشارکت در دولت خود تماس می گیرد، اما او این درخواست را رد می کند.
می شود گفت از سفر پاریس او متوجه خطری شده است. در آن سفر و در آخرین بیانیه ای که قبل از انقلاب منتشر می کند هشدار می دهد:
«… اکنون که این توفیق بزرگ در قطع ید ارتجاع به دست آمده است باید هدف نهائی یعنی آزادی و دموکراسی واقعی مد نظر مبارزین باشد. و کوشش شود که همه مردم ضد امپریالیست و ضد ارتجاع در ابراز عقیده خود و کوشش برای وصول به خواسته های خود آزاد باشند و محدودیت های مرامی و مسلکی به وجود نیاید. اگر حق مقدس مبارزه کردن محدود به مرامی خاص شود، دیکتاتوری ابقا و یا احیا خواهد شد و آزادی به دست نخواهد آمد».
پس از انقلاب با اولین هواپیما به ایران باز می گردد و در لحظه ورود می گوید:
«ایران را نمی توان به صدر اسلام برد، بلکه ایران باید به کشوری مدرن با دولتی قابل قبول ملل دیگر تبدیل شود…. برای آیت الله خمینی در دولت جدید هیچ مقام رسمی به جز مشاوره متصور نیستم… دولت و سیستم قضایی یا ملی باید به شکل نوینی سازمان یابد…»
که البته این بیانات موجب حملات بسیاری به او شد۵.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۵- یکی از این حملات از طرف آیت الله شریعتمداری بود، که ایشان، پس از دریافت جواب دکتر شایگان، با فرستادن پیامی حرف خود را پس می گیرد.
در مصاحبه هایی که بعدها می کند بارها به رشد ارتجاع مذهبی و تصرف انقلاب توسط آنها اشاره می کند. گرچه در این زمان از آقای خمینی به عنوان رهبر معنوی انقلاب یاد می کند، اما از ابراز مخالفت با ایشان و جریان مذهبی ابایی ندارد (رجوع کنید به خاطرات مرتضی رفیق دوست و تهران مصور ۲۴ فروردین ۱۳۵۸). او که یک فرد سکولار بوده است، از پیشینه اسلامی خود (سید بودن و دانش بالای خود نسبت به فقه اسلامی) استفاده می کند تا بگوید حکومت اسلامی نامطلوب است و با قوانین اسلامی، که مسلما مطلوب هر مسلمانی است، فرق دارد۶:
« حکومت اسلامی (اداره کشور) از قوانین اسلامی که همیشه راهنمای هر مسلمانی است ممتاز و جداست. قوانین اسلام همواره باید برای مسلمانان رعایت شود و هیچ مسلمانی نمی تواند بر خلاف آن رفتار کند. ولی این امر صحیح نیست که هر کس معمم نیست فقیه نیست، اگر چنین باشد تمام مردم باید سکوت کنند و فقط روحانیون برای آن ها تصمیم بگیرند. چنین چیزی غیر ممکن است.» (کیهان سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۵۷)
او از جبهه دموکراتیک ملی، که مواضع مترقی و درست آن امروز معلوم شده است، از ابتدای تشکل آن حمایت می کند. همراه با آن جبهه، مخالف شرکت در رفراندوم بوده است. در مصاحبه ها به کرات به لزوم پایبندی به آزادی بدون قید و شرط مرد و زن و جراید و لزوم پایبندی به دموکراسی و استقلال اشاره می کند. می گوید :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۶- او هیچ گاه نظر خود راجع به شیوه اجرای قوانین اسلامی برای مسلمانان در یک حکومت سکولار با «سیستم قضایی نوین» را توضیح نداده است.
«مسئله ی اساسی و دلیلی که به انقلاب انجامید، این است که مردم آزاد باشند و دموکراسی واقعی برقرار شود. هیچ گونه دیکتاتوری، از هیچ نوعی، به هیچ دلیلی و از هیچ سمت و سویی نباید در کار باشد». (کیهان ۵ اسفند ۱۳۵۷)
«دکتر مصدق معتقد بود که آزادی زن و مرد و عامه مردم و اقلیتها تفاوتی ندارد و آزادی بزرگترین نعمت الهی است و آن را به هر قیمتی باید گرامی داشت.» (سالروز تولد دکتر مصدق، کیهان ۳۰ اردیبهشت ۱۳۵۸)
«تقاضای من از شما این است که با هم در جهت آزادی و استقلال ایران علیه نفوذ بیگانگان و امپریالیست و علیه هر گونه انحصار طلبی اتحاد کنید. این وجه مشترک همه احزاب و جمعیت های سیاسی مردمی باید باشد و از این طریق زیر بیرق جمهوری همه مردم وطن ما متحد شوند و انقلاب پیروز گردد.» (کیهان ۳۰ تیر ۱۳۵۸)
او در اردیبهشت ۱۳۵۸ پیرو بسته شدن روزنامه آیندگان و پیرامون آزادی بیان در میتینگ جبهه دموکراتیک ملی در دانشگاه صنعتی شریف سخنرانی می کند.

از دیگر مواضع او دفاع از حق خودمختاری با در نظر گرفتن تمامیت ارضی است:
«با خود مختاری موافقم، با تجزیه به هیچ وجه موافق نیستم. هر ایرانی با زبان و ادبیات بی نظیر فارسی و واحد جغرافیائی و اقتصادی و سیاسی از دوران باستان با سر افرازی زیسته و خواهد زیست و هیچ ایرانی اصیل و شرافتمندی به تجزیه ایران تن در نخواهد داد. قانون انجمن های ایالتی و ولایتی که در قانون اساسی فعلی پیش بینی شده، با اصلاحاتی خود مختاری نژادها را تامین خواهد کرد. و نقشه اجانب را که خواهان تجزیه ایرانند نقش بر آب خواهد کرد. باید به خواسته های آنان، به فرهنگ آنان توجه شود و در هیچ حالتی توسل به زور جایز نخواهد بود، که تخم تفرقه و تجزیه کاشته می شود و به دست بدخواهان مستمسکی می دهد تا مردم را بشورانند و به انقلاب صدمه بزنند. بنابر این باید به اقلیتهای ملی حق اداره امور و اشاعه فرهنگ خود داده شود. در یک حکومت آزاد حق هیچکس را نباید زیر پا گذاشت. اگر در مذاکرات نیز مسایل لاینحلی بوجود آمد بهیچوجه نباید به زور و جنگ متوسل شد، باید به روشهای مسالمت آمیز در پی حل ماجرا بود.» (تهران مصور، ۲۴ فروردین ۱۳۵۸)
در دی ۱۳۵۷ پای او می شکند و در ۶ ماهی که در ایران بود از درد آن رنج می برده و در این فاصله یک بار هم مجبور به بازگشت به امریکا برای مداوا می شود. با ورود اش به ایران بدون اطلاع او در روزنامه او را نماینده ریاست جمهوری می خوانند که با شرایط جسمی او امکان پذیر نبوده است، و در واقع با این کار او را غافلگیر می کنند. او که به واسطه سن و دوری از سیاست در سفرش به ایران به دنبال هیچ مقام و فعالیت جدی سیاسی نبود (بعد از انقلاب و قبل از سفر او به ایران، دولت موقت به او پیشنهاد می کند که سفیر ایران در آمریکا بشود که او آن را نیز رد می کند)، اولا تحت تاثیر شور و هیجان دوران و دوما احساس خطر، در صدد مقابله با ارتجاعی که حاکم می شد می شود. اما دیری نپایید تا تسلط این ارتجاع را ببیند. حزب اللهی ها به او تاختند، او را در روزنامه مسخره کردند و تهدید به مرگ شد. روزنامه آیندگان بسته می شود. جبهه دموکراتیک در اولین تظاهرات بزرگ بر ضد رژیم سرکوب می شود. فردی که تمام عمر خود را صرف مبارزه برای آزادی و استقلال مردم ایران کرده، و بی انتها به ایران عشق می ورزید (او حاضر نشده بود پاسپورت آمریکایی بگیرد)، در آن ماه های پایانی می دید که ایران به سمت یک دیکتاتوری دیگر می رود. خشمگین بود اما کاری از دست او بر نمی آمد. پس از خارج شدن از ایران تنها یک پیام در ۱۱ آبان ۱۳۵۸ برای جمعی می فرستد و دیگر هیچ موضع سیاسی نمی گیرد، و کمتر از دو سال بعد فوت می کند:
«دوستان و هم وطنان عزیزم.
متاسفانه به دلیل بیماری توفیق حضور در جمع هم وطنان دست نداد. اما بدون شک قلبم با شماست. عزیزان من، هم وطنان فداکار، پس از مبارزاتی قهرمانانه استبداد سیاه پهلوی را سرنگون ساختید اما تا رسیدن به هدف یعنی برقراری و تثبیت آزادی و استقلال میهن عزیز ما راهی بس طولانی در پیش است. خطرات بیشماری حاصل فداکاری های میلیون ها هم وطن ما را تهدید می کند. استبداد در کمین آزادی های مردم است.
در چنین لحظات خطیری وحدت عناصر آزادی خواه وطن پرست مسئولیت حیاتی تاریخی است، شما دوستان عزیز که برای بحث درباره مسائل کشورمان گردهم آمده اید فراموش نکنید که مبارزه در راه تحقق آزادی که خون بهای هزاران شهید ملت ماست وظیفه هر ایرانی آزاده و میهن پرستی می باشد.
موفقیت همه شما را در خدمت به میهن آروز دارم.
دکتر سید علی شایگان شیرازی»
Comments
دکتر شایگان و انقلاب ۵۷ <br> حامد شیرازی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>