دور برچیدن کمین ملا / بهنام چنگائی
.
دور برچیدن کمین ملا،
با دین دولتی یا دام خداست
*
همه ی ما چهره دیروز و امروز رئیسی بی سواد و تبهکار را خوب می شناسیم. این جلاد بی آبرو و ملیچک بی اراده خامنه ای بساط دولتی اش درهمریخته است. زیرا در پی خیزش انقلابی زنان، جوانان و توده های کار، بیکار و گرسنه که برعلیه بیداد قضائی، موجودیت انگلی و زیربناهای فاسد دین دولتی برپاخاسته اند، و در سراسر ایران علیه چپاول و سرکوب ستمگران فریاددادخواهی سرداده و می دهند؛ این نادان و خردکش برابر خواست مخالفان آگاه خود ایستاده و چنین سفته است: ” ارزش ها تغییر نمی کند ولی درباره روشها می شود بحث کرد!” این آقا، رهبرش وگردانندگان خون آشام حکومت همگی پی برده اند که دیگر دور برچیدن دکان کاسبی یا زدودن کمین ضدبشری و خودکامگی ملاها و مکلاهاست که درین ۴۳ برای خود و فرزندان خارج نشین شان زندگی اشرافی ساخته، و برای کارگران و کارمزدان و زنان و جوانان این کشور جز تباهی و ویرانی و کنام مرگ برجانگذارده اند. این گروه بیگانه با زندگی ما، سرراست می دانند که اینک، دور سرنگونی بساط فرسوده و چهره باخته شان هست. دین دولتی یا کمینگاهی که با نیرنگ دین و گستراندن دام های خدا توسط آخوندها همه جا نان و جان مردم را گرفت و می گیرند و بلعیده و می بلعد. آری دور برچیدن این کشتارگاه ولائی ـ اسلامی فرارسیده است. با اینوجود، من لازم می دانم در راستای این نگاه پوچ، کلی و واپسگرایانه که رئیسی به مفهوم ارزش از آن یادکرده، نکته هائی را از دید خودم پیرامون آن گزافه سرائی بنویسم.
آنچه که رئیسی به گمان من گفته، بیشتر تکیه بر به اصطلاح ارزش معنوی یا ” چون”ی آن است، و نه ارزش مادی یا “چند “ی آن. بنابرین باید در همین آغاز به وی نادان و دیگران هموند او گفت: ارزش، پدیده ای عام و نسبی و انسانی ست که پیوسته دستخوش نمودها، نیازها و به تبع آن ناگزیر به تن دادن به دگرگونی های تاریخی گشته و خواهدگشت. هر ارزشی در هر دوره ای موافقان و مخالفان خود را دارد و توسط آدم ها، تعریف ویژه ای می یابد که آن نیز ثابت نیست و در حال بودن و شدن های پیاپی بهتر، و یا رد و طرد اجتماعی قرارداشته و مورد نقد و نفی جاری آنها می باشد. همانگونه امروزه اسلام و حکومت ولائی در قالب دین دولتی اعتبارش و یا ارزش خود را از دست داده، و قریب به اتفاق مسلمان های پیشین کشور دیگر برای آن ارزشی قائل نیستند و با تمام توان در مسیر زدودن آن از زندگی خویش با جان و دل کوشامی باشند. تامگر که با رد ارزشگذاری گذشته و یافتن ارزش و انگیزه های حرکت رو به پیش، بتوانند با ساختن و بقای هستی ویرانگشته ی خویش، و با این ارزش نو، فضای سالم و مفیدی بیابند که بحال زار امروز آنان یاوری باشد خودخواسته! تا بشود دوباره زندگی و عشق بدان را برپانگهداشت؛ و دلبستگی به آنرا در میان بیدادرسان برانگیزاند، و آگاهانه به چربش تکامل پیگیر تن داده و توسط هر نسلی که خود نیز بخشی از آن می باشند امکان فراروئی ها را مهیاکرده و گامکی در راه آن برداشت.
پس باید گفت که ارزش مطلق نیست و همیشگی نیز نمی تواند باشد و چنین پردازش هائی واپسگرایانه ای از هرکسی که سرزند بی معنی بوده و هست. و بر همین پایه هر ارزشی در هردوره ای هرقدرهم که برای آدم ها مهم بوده و باشد و یا می خواهدباشد جز نسبی و گذرا نیست و به گمان من، وابسته به اصل تکامل و یا زایش و شناخت ارزش های نو بوده و می باشد. همچنین ارزش از دیدگاه عمومی نسبت به سلیقه ها و نگرش ها و جهان بینی های فراوان، بسیار رنگین و متفاوت است. و از همینرو ارزش پدیده ای گذرا و فراچهره ای ست. زیرا آنچه که امروز برای رئیسی و همگمان های او ارزش است، برای ما و دیگر مردمان و جهانیان هم عصر او چنان نیست. بل دید او تنها، یکی از نمودها و نگاه ها و مرزهای انتخابی ارزش هاست. و نه بیشتر! آنهم برای کسی که همچون رئیسی که به مخالفان ارزش شناسی خود لقب ” مگس ” می دهد.
البته برای من روشن و آشکار است که رئیسی از بازگوئی جایگاه ارزش، تنها چنین هدفی را داشته که خیزش انقلابی مردم و رد کلیت دین دولتی توسط آنها را بی هوده بنمایاند و غیرممکن بداند و بشناساند. چرا؟ چون: به گمان او این دین دولتی خدامدار و ولایت تبارمی باشد. و انسان در تغییر و تحول آن حقی نداشته و ندارد. چون برای او موجودیت بساط ولائی ـ اسلامی همان یگانه ارزش ازلی و ابدی الهی ست که به سروری خامنه ای، ریاست وی بر دولت، و سرکشی سران رژیم تبهکاران رسمیت، رهبانیت و امنیت داده و می دهد. و او بخوبی می داند که برای او هر تغییری که بسود استقلال مردمی باشد، جز کشنده این حکومت نیست و آن نیز برای این دینمداران که همه چیزشان را بیاری آن برده اند، خواهندباخت و از زوایه منافع آنها این تغییر ارزشی امکان پذیر نمی باشد. نه اسلام، نه رهبر، نه این آقا و نه هیچیک دیگر از هموندانش هرگز خواست مردم را برنتابیده و در هیچگاه تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلامی باوری به اراده و خواست مستقل مردمی وجودنداشته است. دستآویز ارزش سالاری ادیان و از جمله اینان به خالق که همان خدای شان باشد، یگانه اهرم برائی ست که آنها را بدین پایگاه برتر نشانده و برای شان نیز می بایست این سرکردگی شگفت انگیز همیشگی باشد که دستکم در ایران قریب به اتفاق دیگر آنرا برنمی تابند. خوشبختانه چه آخوندها بخواهند و یا نخواهند این حقیقت پویای زندگی ست که ما می خواهیم بر ویرانه های اسلام سیاسی آمال و آرزوها و ارزش های ویژه و تجربی خود را بنانهیم و فراروئی ها پیشاروی از آن ماست که آهنگ پیشروی آن آغاز و نواخته شده است. و البته تکیه مطلق دین پناهان بر چنان ارزش های یکسویه و پوچی بی جا نبوده و نیست. چرا که آنها را به جایگاه خداگونگی امروزین نشانده و محصول آنها برای ما، همین ارزش یا فاجعه ننگین عصری ست که نامش جمهوری اسلامی می باشد.
درین بساط ارزشی یا نظام اسلامی به قول رئیسی، مادران، زنان و دختران ما بیش از همه زیر سرکوب، ستم و تبعیض جنسیتی دین دولتی قرارداشته و خون خورده اند و از همینرو بیشتر با نابرابری ها در ستیزند و آشکارا رهبری حرکت تاریخ و یا انقلاب پیشارو را بعهده گرفته اند. همانگونه که بر کارگران، همه کارمزدان اداری، زحمتکشان و اصولن بر هرکسی که از وجود ۴۳ ساله ی رژیم و بقای مرگبار آن کوله بار رنج سنگینی بر پشت خمیده دارد و نالیده و همچنان می نالد نیز چنین می باشد که انقلاب چاره ی ماست و نه رفرم! دگرگودی بنیادی یگانه راه فراروئی ماست. انقلابی که آن نیز جز با تسخیر خیابان و محل کار توسط زندگی جویان و فردا سازان میسر نبوده و نیست. بهمین خاطر باید زوشن و شفاف گفت که ما جز یک دشمن نداریم و آن ساختار سرمایه داری است که چنین حکومت های شاهی و شیخی و راست را سرکارمی آورد و ما را به بندگی آنان وامیدارد. انقلابی که ما می خواهیم با رگبار تیرباران مستقیم مزدوران رژیم شاهی و شیخی دیروز و امروز هرگز و تاکنون، متوقف شدنی نبوده و نیست. انقلاب ۵۷ شکست خورد، ولی ایده ی انقلاب و نیروهای پشتیبانی از آن بسیار کلان، فراگیر و سراسری ترشده است.
اینک اکثریت طبقه کارگران و جامعه نابرابری زده و ندار با همه ی سرکوب ها و کشتارهای پیاپی و عریان بیش از پیش هوشیار و آگاهانه بپاخاسته است. همانگونه که دیگر اقشار خفقانزده، گرسنه، خسته و کلافه زده های پائینی و میانی ضرورت تکرار انقلاب را دریافته انست و همه ی ما از سال های ۸۸ تاکنون پذیرفته و پی گرفته و در بزنگاه کنونی که نیاز به چنین ایده فراگیر پیداشده، در همبستگی باهم و در کنار همدیگر و همگام با کارگران می باشیم و باهم می خواهیم کار رژیم را به پایان بریم و خواهیم برد؛ زیراکه دیگر تاب اینهمه سرزنش و بدبختی های رژیم شان نداریم و بردباری مان به سر رسیده است. امروز ما تنها یک ایدهٔ فراگیر داریم و آن خواست و حق زندگی اکثریت مردم این کشور است که برای شان جای هیچ تردیدی نگذاشته که تنها راه نجات زندگی خود و ایران را، در گرو نابودی جمهوریاسلامی ببینند و چنین هم هست.
اما چرا نباید انقلاب کرد؟
آیا تباهی دارائی عمومی و بیکاری فزایند و گرسنگی پیوسته و بی سرانجامی ما نیروی کار و تلاش، دستآورد رژیم آخوندی نیست؟ پس درک ما از تخریب عمومی زندگی خود و کشورمان چیست!
آیا بدین معنی نیست: نکشاندن جان و مال کشور بسوی جنگ ها، بسان جنگ ۸ ساله بی هوده و تکرار نکردن سیاست دشمنی افکن. سرکوب نکردن خواست مستقل کارگران و حق آزاد تشکل، بیان و اعتراض و…! کنارگذاردن قوانین ضدبشری قضا با شلاق و حد و اعدام و…! دادن حق حقوق بشری و برابری حقوق زن و مرد، و انتخاب آزاد پوشش و…. کنارزدن و جمع آوری ئسیسه تولید و ترفند اسلام اتمی و نتراشیدن این هزینه های کمرشکن جاهطلبانه به قیمت گرسنگی میلیونی. نسوزاندن سالانه ۱۷ میلیارد مترمکعب گاز در مشعل ها که برابر با ۶ میلیارد دلار است. تخریب نکردن ارزش پول ملی بدین سان که امروز هر دلار ۳۳ هزار تومانی شده، و به تبع آن نابود نسازی زندگی کارگران و لایه های میانی و متوسط مزدبگیر. تشویق جامعه مردسالار با سیاست گذاری های ناشایست و زن ستیز. کنارگذاری سیستم گزینشی خودی و غیرخودی! و کوچ ندادن دهها و یا صدها هزار نیروی توانمند و نخبه از کشور. یا فریب ندادن مردم با دام بورس و بویژه برای جبران کسری بودجه دین دولتی ماجراجو با کلک خالی کردن جیب آنها، و نکشاندن مردم به سمت موسسات غیرمجاز، مافیائی و بالا نکشیدن سپرده های شان که همه ساله چنین بوده است. برچیدن فیلترهای سیستماتیک مذهبی، دولتی و همچنین شورای نگهبان و روی کار آوردن افراد نه فاسد و دزد، که کارا و نوعدوست. بدتر ازهمه در میدان نوچه پروری، ندادن میلیونها بشکه سوخت رایگان به باندهای ضدبشری حزب الله در لبنان و سوریه و نگستراندن دام مرگبار و دشمنی افکن شیعه گرائی و ده ها ریای دیگر…!
پس باید گفت که یگانه راه چاره ی ما انقلاب است و نه امید به رفرم! و آن نیز ساختن ساختاری از توده ای، پائینی، انسانمدار و اجتماعی ست که مدیریت اش بر خردجمع استوارباشد و بر اراده اجتماعی ـ شورائی بناشده باشد. وزهمینرو هر ساختاری که نتواند و یا نخواهد بتواند بهره کشی انسان از انسان را بزداید، خواه ناخواه بسود لایه ی دارا و ثروتمند است و دشمن ما مزدبگیران می باشد. نیروی سرمایه همیشه دشمن نیروی کاربوده و این گروه های مدافع راست و ناسیونالیست و فناتیست همان هائی هستند که دیروز و امروز ما را به شیخ و شاه سپردند و ما بازنده های آن خیانت ها می باشیم. ازینرو شعار ما نان، کار و آزادی ست که زن و زندگی در آن همواره حق برابر را داشته و دوستداران برابریجو آرمان زن و زندگی را پاسداری خواهندکرد.
بهنام چنگائی هجدم مهر ۱۴۰۱
Comments
دور برچیدن کمین ملا / بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>