در فضیلت تن آسایی، سرمشقی که خدا گذارد/ زهره سحرخیز
اگر میلیاردر نیستید یا سرتان به آن بالا بالا ها وصل نیست، این مقاله را نخوانید. یا اگر خواندید به حرف های تام هاجکینسون گوش ندهید، وگرنه یابه خاطر قرض و قوله سر از زندان در می آورید یا اگر خودتان خودکشی نکردید طلبکارهای تان شما را می کشند. برتراندراسل در ۱۹۳۲ در همین زمینه ، مقاله بسیارخوبی نوشته بود که مد ت ها حزب سبزهای آمریکا آن را روی تارنمای خود گذاشته بود، ولی بعد آن را جمع کرد، چرا؟ وقتی مقاله هاجینکسون را که مایه طنز هم دارد بخوانید با دنیایی آشنا می شوید که در آن بیماری یکی از بهترین راه های دست یابی به آسایش است ، و حتی عشق و سکس به وظیفه ای سنگین تبدیل شده است که مثل آن روی سکه یعنی تابوهای جنسی در جوامع عقب مانده ای مثل ایران به کار شاق تبدیل شده است. در چنین دنیایی مقاله برتراند راسل را نمی توان در تارنمای حزبی گذاشت که دنبال جمع کردن رای برای بالا رفتن از پلکان قدرت است، اما نسخه طنز آمیز آن، یعنی مقاله تام ها جکینسون را در هر حال و همه جا می توان خواند. مقاله چکیده ای از کتاب او ست تحت عنوان “چگونه می توان تن آسا بود” که در دست چاپ است.مقاله کوتاه و آزاد ترجمه شده است. زهره سحر خیز
.
هاجکینسون که با به زور و اجباردر کله سحر بیدار شدن و به سر کار رفتن جدا مساله دارد، و این را در مقاله اش به دقت شرح داده است، میگوید:
من مانده ام که آیا بنیامین فرانکلین، وقتی در سال ۱۷۵۷ نوشت :”زود به رختخواب رفتن و صبح زود برخاستن باعث می شود سالم بمانید، ثروتمند شوید و عقل سالم داشته باشید” میدانست چقدر مردم جهان را به زحمت می اندازد.
این یک واقعیت تلخ است که ا ز کودکی این افسانه اخلاقی را مستبدانه در کله ما فرو کرده اند. تمام جوامع مدرنی که به ما یک زندگی سراسر تفریح و آزادی را وعده می دهند که در آن آدم می تواند هر کاری دلش می خواهد بکند، در واقعیت ما را به برده برنامه کاری تبدیل کرده اند که خودمان انتخاب نکرده ایم.
آیااز انجیل آغاز شد؟
چرا این طور شده ؟ خوب برای این که نیروهای مخالف تن آسایی از زمانی که بشر به وجود آمده روی این موضوع کار کرده اند. تبلیغات علیه دیر از خواب بیدار شدن به زمان های خیلی قدیم، ۲۰۰۰ سال پیش بر می گردد، در خود انجیل نگاه کنید به این آیه:
” تو ای تنبل، به مورچه نگاه کن، شیوه کار او را در نظر بگیر، و عاقل باش: او که هیچ راهنمایی ندارد، ناظری ندارد، حاکمی ندارد، گوشت اش را در تابستان تهیه می کند، غذایش را هنگام خرمن برداری”
[برای من عقل سلیم مذهب زیر سوال است که مورچه را نمونه گرفته تا به ما نشان بدهد چطور زندگی کنیم. سیستم زندگی مورچه یک سیستم بهره کشی اشرافی است که بر پایه زحمت غیر قابل تصور میلیون ها مورچه کارگر، و یک ملکه کاملا غیر فعال منحصر به فرد و مشتی مورچه نر بنا شده است.]
مسیحیت زمینه اصلی را فراهم آورده که دیر از خواب بیدار شدن گناه به شمار آید. این آیه را اخلاق گرایان، سرمایه داران و بوروکرات ها به چماق دستی تبدیل کرده اند تا به مردم بباورانند که خدا از این که شما صبح ها، دیر ازخواب بلند شوید نفرت دارد.
در لندن اواسط قرن ۱۸ دکتر جانسون که به لحاظ ادبی چیزی ندارد که مایه شرمندگی باشد، خودش را به خاطر تنبلی خودش شلاق می زند: ” اوه، باری تعالی ” این را در ۲۹ سالگی نوشت.” به من توانایی بده ..تا تمام وقتی را که به کاهلی صرف کرده ام بازیابم”. بیست سال بعد دعا می کرد ساعت ۶ بیدار شود، سال بعد از آن چون موفق نشده بود طرح داده بود که ساعت ۸ صبح از خواب بیدار شود:” هر چند زود نیست، ولی بهتر از حالاست، چون من اغلب تا ساعت ۲ در رختخواب می مانم.”
جان وسلی متد یست که خودش ساعت ۴ صبح از خواب بلند میشد در ۱۷۸۶ یک رساله در مزایای صبح زود از خواب بلند شدن نوشت و برای این که بتواند آن را به مردم بخوراند، استدلال های شبه علمی کمیکی هم پیدا کرد: ” مدت درازی بین ملافه های گرم خیس خوردن، باعث می شود گوشت بدن جوش بیاورد و نرم و شل بشود. در عین حال اعصاب کاملا ضعیف می شود.”
نویسنده پر فروش ترین کتاب های دوره ویکتوریا ساموئل اسمایل، تیتر کتاب هایش این بود: خود یاری- ۱۸۵۹، صرفه جویی- ۱۸۷۵ و وظیفه- ۱۸۸۰ که پر بودند از موعظه های اخلاقی.
اگر فکر می کنید امروز از این نوع ادبیات آزاد شده ایم ، پس نگاهی بکنید به مجله ها، کتاب ها و مقاله های متعدد. استراتژی ها ی دقیقی تنظیم می کنند و ولی نعمت مابانه به ما یاد می دهند که چطور بیشتر مولد شویم، کمتر بنوشیم ، و سخت تر کار کنیم. بسیاری از این استراتژی ها کلی هم پول لازم دارد.
یک چرت مفید، کمی استراحت
من می خواهم استدلال کنم نه تنها صبح زود از خواب بیدار شدن غیر طبیعی است، بلکه علاوه بر آن نیمه بیدار نیمه خواب در تخت ماندن – چیزی که محققین آن راhypnagogic می خوانند- برای سلامتی و شادی مفید است. یک چرت خوب صبح برای نیم ساعت یا بیشتر میتواند برای مثال به شما کمک کند که خودتان را برای مسائل و مشکلاتی که پیش رو دارید آماده کنید.
آخر چطور زود رفتن به رختخواب میتواند به طور اتوماتیک به خوشبختی و ثروت مند شدن کمک کند؟- فکر نمی کنم کسی بتواند این را ثابت کند. اما من با دکتر جانسون موافقم که نوشت :” کسی که فکر میکند باید قبل از ساعت ۱۲ به رختخواب رفت، تنبل است.”
بزرگی و دیر از خواب بلند شدن ، هم بستران طبیعی یک دیگرند. دیر بیدار شدن برای کسی است که فکرش مستقل باشد، شخصی که حاضر نباشد به برده کار ، پول ، جاه طلبی، تبدیل شود. والت ویتمن شاعر بزرگ در جوانی ساعت ۱۱٫۳۰ وارد دفتر روزنامه می شد، ساعت ۱۲٫۳۰ از آن جا می رفت تا ناهار بخورد. یک ساعت دیگر بعد از ناهار کار می کرد و بعد وقت آن بود که به شهر بزند.
تاریخ نویس انگلیسی ای . پی . تامپسون در کتاب کلاسیک اش : ساختن طبقه کارگر انگلیس۱۹۳۶ ، می گوید ایجاد شغل یک پدیده نسبتا جدید است که با انقلاب صنعتی بوجود آمد. قبل از اختراع ماشین بخار در اواسط قرن ۱۸ شغل عمدتا یک امر گاه به گاهی بود. مردم کار می کردند، بله، آن ها ” شغل ” هم داشتند، ولی این ایده که یوغ یک کارفرمای معین را به گردن داشته باشی و همه انواع دیگر فعالیت هایی را که می توانی از آن ها پول در بیاوری کنار بگذاری، امری ناشناخته بود.
بافنده را در نظر بگیرید. قبل از این که در ۱۷۶۴ جیمز هارگریوز قالی باف و پارچه باف ، چرخ بافندگی را اختراع کندو جیمز وات، ماشین بخار را، بافنده ها بیشتر کارفرمای خودشان بودندو وقتی خودشان می خواستند می بافتند. فردریک انگلس جوان در۱۸۴۵ نوشت کنترل وقت آن ها در دست خودشان بود، وضع از این قرار بود که بافنده ها معمولا ذخیر ه ای داشتند، ، قطعه ای زمین در اجاره آن ها بود، و در اوقات بی کاری خود میتوانستند روی آن کشاورزی کنند، و چنین اوقاتی زیاد داشتند چون هروقت که خودشان انتخاب می کردند، بافندگی می کردند. آن ها احتیاج به اضافه کار نداشتند، بیش از آن که خودشان می خواستند کار نمی کردند، وبا وجود این نیازهای شان را تامین می کردند.”
تامپسون می نویسد” مدل کار این طور بود که بین کارفشرده و تن آسایی تناوب وجود داشت. ” مثلا در یک یادداشت می خوانیم یک بافنده در یک روز بارانی ۸ یا ۹ یارد می بافت . در روز های دیگر ممکن بود ۲ یارد ببافد و بعد به کارهای خرد و ریز نجاری و خراطی بپردازد یا برود گیلاس بچیند، روی سد محل کار کند، به گاوش برسد، درخت ببرد یا برود اعدام را در میدان تماشا کند.”. تامپسون اضافه می کندبین کسانی که برای خود کار می کنند، هنرمندان، نویسندگان، کشاورزان کوچک، و شاید دانشجویان[ همگی، از تن آسایان] باقی مانده است ، واین باعث می شود که آدم فکر کند آیا این ریتم طبیعی کار برای انسان نیست. ”
انگلستان ، قبل از اختراع آسیاب های سیاه شیطانی ملتی از تن آسایان بود. ولی در این موقع اخلاق جدید پروتستانی در قرن ۱۹ پیروز شد. انقلاب صنعتی کار زاری بین کار سخت و تنبلی بود. و کار سخت برنده شد. مجادله گر بزرگ توماس کارلایل در قرن ۱۹ با ارج گذاری و حتی برخورد رمانتیک با کار سخت زیان سختی وارد آورد. او نوشت آدم ساخته شده که کار کند، نه این که به تماشا بنشیند ، یا احساس کند یا رویا پردازی کند، هر دقیقه که به تن آسایی بگذرد یک خیانت است.” وظیفه میهنی شماست که کار کنید- این یک افسانه دیگر است، به ویژه مناسب برای ثروتمندان که همانگونه که برتراند راسل گفت: ” در مورد ارج و قرب کار موعظه می کنند، در حالی که خودشان مواظبند در این رابطه بی ارج و قرب بمانند” یا همانگونه که نویسنده بزرگ و فقید انگلیسی جفری برنارد گفته است: گویا یک چیز با شکوه و رمانتیک در کار سخت وجود دارد. اگر یک چیز رمانتیک درکار سخت بود دوک وست مینستر باغ لعنتی اش را خودش شخم می زد . نمی زد؟”
اگر دوست دارید یک توجیه مذهبی برای عادت خود به تن آسانی داشته باشید، بخش هایی از انجیل هست- برعکس آن هایی که طرفداران کار سخت دایم نقل می کنند- که علیه زحمتکشی موعظه می کند. کار یک نفرین است که نه خدا بلکه ابلیس آن را در باغ عدن آفرید . او بود که با تحریک تمایلات مادی در آدم و حوا ، آن ها را مجبور کرد از دولت آزاد بهشت بیرون بروند، و به این ترتیب آن ها به کار و رنج محکوم شدند.
لا فارگ ، مبارز و سوسیالیست بزرگ و داماد کارل مارکس گفت: در رابطه با حق تنبلی خدا خودش بهترین نمونه تنبلی است: بعد از ۶ روز کار تا ابد به استراحت پرداخته است.
بیدار در تختخواب دراز کشیدن یک زیاده روی خود خواهانه نیست، بلکه ابزاری اساسی برای هر شاگرد ساعی مدرسه زندگی است. شرلوک هولمز این را می دانست. او د رحالی که در ژاکت اسموکینگ خود این ور و آن ور می رفت، به پیپ خود پک می زد ، می نشست و ساعت ها در مورد یک قضیه فکر می کرد. در یکی از داستان ها یکی از شخصیت های داستان از او می پرسد دلم می خواست بدانم چطور به حل مساله دست پیدا کردی؟ او جواب داد: این یکی را از این طریق که پنج تا بالش زیرم گذاشتم و یک عالم پشم خوردم.
رنه دکارت در قرن هفدهم نمونه دیگری است که به عدم فعالیت معتاد بود. در حقیقت این امرمطلقا هسته مرکزی فلسفه اش بود. وقتی جوان بود و با ژزوئیت ها درس می خواند، نمی توانست صبح ها زود از خواب بلند شود. آن ها مجبور بودند روی او سطل سطل آب سرد بریزند، و او غلت می زد و دوباره به خواب می رفت . و بعد به علت نبوغ آشکارش به او این امتیازویژه داده شد که دیر از خواب بلند شود. در واقع جوهر فلسفه او از همین مایه گرفت. برای این که روشن است وقتی او در رختخواب بود البته فکر می کرد. خوب کسی که ساعت ها بدون فعالیت در رختخواب دراز کشید ه و فکر می کند به آسانی درک می کند که جسم و روح دو پدیده جدا از هم هستند. و تن آسانی دو ئیت دکارتی را به وجود آورد .برای او دراز کشیدن و فکر کردن جوهر موجودیت انسان بود. Cogito, ergo، پس هستم. یعنی در رختخواب دراز کشیده ام وفکر می کنم
این دشمنان معنوی فراغت بودند که معنای مخرب تلف کردن وقت را به تن آسانی داداند. چون تعمق می توانست به آنچیز وحشتناک بیانجامد: دیده گشودن به حقیقت، به دست آوردن تصویر روشنی از جهان ناموزون و از هم گسسته ما. ویل سلف، نویسنده ، در حالی که استدلال می کند زمانی طولانی در جاده راننده گی کردن راهی برای باز یافتن وقتی است که در زمان تن آسایی ا ز بین می رود ، می گوید:” این تابوی فرهنگی علیه فکر کردن … در انگلستان به علت اخلاق کار پروتستانی است که از مردم می خواهد تن آسا نباشند- در نتیجه آن ها نباید فکر کنند. ”
این پیش داوری در جهان غرب تثبیت شده است. دولت ها تن آسانی را دوست ندارند. تن آسانی آن ها را نگران می کند. آن ها نه ابزارغیر قابل استفاده می سازند ، نه محصول غیر قابل استفاده کار را مصرف می کنند. این نوع محصولات را نمی توان اداره کرد. آن ها غیر قابل کنترل هستند.
بیماری و تن آسایی
این مساله که بیماری می تواند راهی دلپذیر برای بازیابی زمان تن آسایی باشد حقیقتی است که همه بچه ها با آن آشنایند. کودکی که روح مستقل دارد، دردوران مدرسه سریعا یاد می گیرد اگر بیمار شودمی تواند تمام روز در تختخواب بماند ، از کار پرهیز کند و از او مواظبت کنند. چقدر تفاوت است بین این وضع با تنبیه ها ، جریمه ها و وظایف هر روزه! ناگهان همه با تو مهربان می شوند.
بیماری، البته اگر خطر جانی نداشته باشد ، باید دردوران بلوغ هم به عنوان یک تعطیلی از مسوولیت و فشار، مورد استقبال قرار گیرد. در واقع این از راه های معدودی است که تن آسایی [ فراغت از کار] مشروع به شما ر میرود. وقتی مریض هستند میتوانید از وظایف خسته کننده ، مثلا لباس آراسته پوشیدن، که زندگی شما را به کار شاقه تبدیل کرده اجتناب کنید. میتوانید در لباس خانه مثل شرلوک هلمز دور خانه بگرد ید وهر کاری خواستید بکنید. ارباب خودتان هستید. میتوانید بازی کنید، پنجره را درست کنید، به رنج هم کارانتان بخندید، اگر کمی عمیق تر به این مزایای بیماری نگاه کنیم شاید بتوانیم بگوئیم بیماری جسمی میتواندبه رشد شخصیت شما منجر شود، که درد جسمی میتواند به رشد فکر شما کمک کند نیچه می گفت.: ” چیزی که مرا نکشد ، قوی ترم می کند.”
فواید فکری آن در مورد مارسل پروست به نمایش گذاشته شده است . او که معروف است که دایما بیمار و بستر ی بود، وقت زیادی داشت که در مورد بیماری تئوری بسازد” ضعف به تنهایی می تواند به ما یاد بدهد وتوجه ما را متمرکز کند ، ما را قادر کند روندهایی را تجزیه و تحلیل کنیم که در غیر آن صورت قاد ر به آن نبودیم. آدمی که هر شب راست می رود توی تختخواب ، و تا لحظه ای که بیدار می شود و بر پا می ایستد، زندگی اش متوقف می شود، مطمئنا نمی تواند رویا ی یک کشف، نه لزوما کشف ها ی بزرگ بلکه حتی مشاهدات کوچک را ببیند”
تن آسایی و سکس
از برن تا بایرون و از بوهمی ها تا هیپی ها ، تاریخ راحت زندگی کردن و آرزوی آزادی با درخواست آزادی جنسی همراه بوده است. و شادی های رابطه جنسی همیشه توسط آدم های موقر و بوروکرات که می خواهند بر کشورها و سازمان های بزرگ حکومت کنند زیر حمله قرارگرفته است.در قرن نوزدهم هر نوع سکس که به تولید مثل منجر نمی شود – مثل هم جنس گرایی یا ارضاء فردی- توسط گروه هماهنگ و وسیعی از معلمان، پزشکان، و دانشمندان مورد حمله قرار گرفته بود. میتوانید تصور کنید که این امر چه فشاری بر همه وارد می آورد. این جا چکیده ای از یک دفتر چه خاطرات یک آدم نیک کردار دوره ویکتوریا را که در ۱۸۵۰ نوشته شده است، می بینید:
۱۵ مارس: خدا مرا از بزرگ ترین گناه و قاتل همه اندیشه های من نجات داد.
۲۱ مارس: بزرگ ترین دشمن من مزاحم من نشد.
۷ژوئن: ولی این مرگ اخلاقی دراز مدت، این شکست در همه تلاش ها برای درمان. هرگز مثل این هفته گذشته بد نبوده است.
۱۷ژوئن : بعد از یک شب بی خوابی، از نظر جسمی و اخلاقی بیمار و در هم شکسته . یک برده، خوشحال از این که آتن را ترک می کنم. هیچ آرزویی روی زمین ندارم مگر خوابیدن.
۱۸ ژوئن: هیچ آرزویی نداشتم، هیچ دشمنی نداشتم. ولی برای خواب دلتنگ ام .دشمن ام از من خیلی قوی تر است، همه چیز امتحان شده است. همه و همه بیهوده.
۲۱ ژوئن: دشمن من مرا رها کرد و من آزاد بودم.
۲۴ ژوئن: باز هم آزاد بودم.
۲۹ ژوئن : چهار روز طولانی ، کاملا برده.
۳۰ ژوئن : نمی توانم یک نامه بنویسم، نمی توانم کاری بکنم.
۱ جولای: در بسترم ماندم و از خدا خواستم نجاتم دهد.
[ شاید تعجب کنید که ببینید نویسنده این لی بیدوی سرسخت کسی به جز فلورانس نایتینگل نبود.]
در جوامع غربی مدرن مان به خود تبریک می گوئیم که برخورد باز تری به مساله سکس داریم. ولی سکس، مثل بسیاری از چیزهای دیگرگرفتار اخلاق سخت کوشی شده است . تبدیل شده است به یک کار دشوار.چیزی که باید آن را به ” اجرا بگذاریم”، یک مسابقه ورزشی. سوزان مور روزنامه نگار در ۱۹۹۵ آن را خوب توصیف کرد، هم کلاسی جوانش جانیس داشت به سوزان جوان حقه های جنسی را یاد می داد:” آنچه که جانیس می خواست با آن مرا تحت تاثیر قرار دهد این بود که سکس یک فعالیتی است که تو باید روی آن کار کنی، تمرین کنی، تکنیک های آن را تکامل بدهی: یک تمرین سخت در جهت رشدشخصی. اما من هرگزهیچ ورزشی را دوست نداشتم ، تنبل بودم. نمی شد مرا به زحمت انداخت “.
اما این زحمت زیاد تماما غلط است. سکس شده است چیزی که باید یاد گرفت. مجلات جلوی ما تکلیف می گذارند. و اگر نمره بد بگیریم، آن وقت احساس گناه و بی فایدگی به ما دست می دهد. ستاره های پاپ که وسواس زیبایی اندام دارند به این رنج دامن می زنند، مثل مادونا که به قول سوزان مور ” البته یک شاهد زنده است که نشان می دهد میتوان خیلی بیش از حد تلاش کرد. او سکس را به اندازه آئروبیک سکسی کرده است، مثل کلاس های آموزش شیوه راه رفتن، که هم اکنون باید آن را در برنامه فشرده روزانه خود بچپانید.”
به نظرم می آید در آمریکا سکس در موقعیت خطرناکی قرار گرفته ، در این جا سکس به مقامی بین ورزش و مذهب ارتقاء یافته است. و خدا یا لطفا ما را از تمرین های سخت فرقه ای استینگ مصون بدار.به قول سوزان مور: وقتی سکس به چنین عمل شاقه ای تبدیل می شود وظیفه انقلابی شما این است که زنگ بزنید که بیمار هستید.
فضیلت رویا
رویا وکاری نداشتن دست در دست هم دارند، و همان طور که مرکوتیوی حساس و محکم در رومئو و ژولیت می گوید این دو ” کودکان یک مغز تن آسایند”. به رومئو و ژولیت دستور داده می شود ” در جهان واقعی زندگی کنند”. اما حقه ، و در واقع وظیفه هر تن آسا ی جدی این است که بین زندگی روزانه و رویای خود توازن ایجاد کند.
رویاها زندگی را ممکن می کنند.رویاهای شبانه ما ، ناخود اگاه ما را با پژواک های غریب زندگی روزانه پر می کنند. در رویاهایمان ، روح ما خود را آزاد میکند، ما می توانیم پرواز کنیم. آواز بخوانیم، در کارهایی ماهر می شویم” من رویاهایی دارم که در آن ها به مهارت اسکیت سواری می کنم.”
برای لویی بونوئل، فیلم ساز سوررئالیست، رویا ها لحظه اوج زندگی است : اگر یک نفر به من بگوید ۲۰ سال از زندگی ات مانده ، و از من بپرسد می خواهی آن را چطور بگذرانی، پاسخ من این است، دو ساعت در روز کار و ۲۰ ساعت بعدی را در رویا به سرمی برم به شرط این که آن ها را به خاطر بیاورم. من عاشق رویا هستم، حتی وقتی که کابوس باشد، که معمولا هست”. دو ساعت کار در روز احتمالا آن اوقاتی است که بونوئل طی آن از رویا هایش نوعی هنر می آفریند”.در رابطه با نیروی خلاق رویا مثال زیاد است: تم آهنگ ” دیروز در رویا به ذهن پل مک کارتنی آهنگ آمد ، ایده فرانکشتین خود را بر مری شلی جوان در یک رویای بیداری ظاهر کرد. تئوری نسبیت در رویا به مغز اینشتین
خطو رکرد. دکارت رویایی دید که مبنای همه سیستم فلسفی او بود. جی کی راولینگ از پنجره قطار به بیرون خیره شده بود که طرح کاراکتر های هری پاتر به ذهن اش خطور کرد. هنر زندگی ، عبارت است از هنر پیوند بین رویا و واقعیت . من یک رویا در سر دارد. . نامش عشق انارشی و آزادی است. نامش تن آسایی است.
Comments
در فضیلت تن آسایی، سرمشقی که خدا گذارد/ زهره سحرخیز — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>