Comments

در باب تمامیت ارضی، و تب ادواری نگرانی از تجزیه<br>محمد علی اصفهانی — 14 دیدگاه

  1. در ارتباط با مواضع اخیر آقای موسوی، اصلا تعجب نمی کنم. نیروی سرنگونی قوی تر از نیروی اصلاحات شده است. اصلاح طلبی چون خاتمی میداند که سرنگونی برای درست کردن یک دولت دموکراتیک، حالا چه بصورت مسالمت آمیز و یا غیر مسالمت آمیز ، یعنی سپردن غنیمت های بدست آمده به اربابان رقیب سکولار و یا سکولار شده. آنارشیست-کمونیست

  2. درباره این کامنت آقای اصفهانی:
    “مقالات من، چه در زمان جنبش سبز، چه پیش از آن، و چه بعد از آن، هم در سایت خودمان …”
    آفرین به آقای اصفهانی. نویسندگان دیگر سعی کرده اند با او وجه اشتراک پیدا کنند و باهاش برای سرنگونی متحد شوند اما شما جلویش ایستاده ای.
    ارتقای رفرمیسم حفظ رژیم به ضدیت با آن، ارتقای رفرمیسم سرنگونی طلب به انقلاب عمیق اجتماعی، نه صرفا ایرانی، بلکه جهانی و برای رهائی بشر از شر اقتدارگرائی موجودش، هدفی ست اخلاقی و انقلابی. ما که در غرب زندگی می کنیم می بینیم که چطور قربانیان اقتدار در کشورهای غربی انتخابات بعد از انتخابات به بردگی خود و به امپریالیسم اربابانشان رای میدهند. مسائل انقلاب صرفا مسائل انقلاب در ایران نیست، بلکه جهانی است. اگر انقلاب ایران جهانی نباشد، ارتجاع جهان خردش میکند.
    آنارشیست-کمونیست

  3. مقالات من، چه در زمان جنبش سبز، چه پیش از آن، و چه بعد از آن، هم در سایت خودمان (ققنوس)، و هم در آرشیو سایت هایی که با آن ها همکاری داشته ام موجود است، و همینطور در خاطر دوستانی که مقالات مرا دنبال می کنند.
    تلاش در جهت سمت و سوی درست تر و هرچه دور تر از رفرمگرایی و نزدیک شونده تر به انقلابگرایی دادن به جنبش سبز، و حمایت مشروط از آن، و مقالات متعدد من در آن ایام (شاید اقلاً یک بار یا بیشتر در هر هفته) از بهترین و پر ثمر ترین کار های من خارج از حیطه ی ادبیات و هنر و داستان و شعر و ترانه در این سال ها بوده اند.

    این کسی که کامنت «آقای نویسنده» [ ناشناس ـ بهمن 16, 1401 4:45 ق.ظ ] را گذاشته است، به شدت مشکوک می زند و همانی است که جا به جا از فرهنگ پلشت ج.ا و دستگاه های اطلاعاتی آن، از جمله عنوان «منافقین» در مورد مجاهدین خلق استفاده می کند.

    او که غالباً هم به منظور تحریک و تشنج پای مقالات من حاضر می شود، یک وقت خودش را ضد مذهب دو آتشه معرفی می کند، یک وقت خودش را طرفدار آیین مذهبی ایران باستان و طرفدار عظمت امپراتوری آن و ستایش از شورایی بودن موهوم آن امپراتوری، یک وقت خودش را ایران پرست و پان ایرانیست، یک وقت خودش را انترناسیونالیست، یک وقت خودش را دشمن گلوبالیسم، یک وقت خودش را طرفدار مبارزه مسلحانه، یک وقت خودش را سلطنت طلب از رگ و پی و ریشه و جان و دل، یک وقت خودش را دشمن سلطنت، یک وقت خودش را طرفدار رضا پهلوی، یک وقت خودش را کسی که با تمام وجودش طرفدار رضا پهلوی بوده و اخیراً دشمن رضا پهلوی شده، یک وقت خودش را چنین و یک وقت خودش را چنان معرفی می کند.

    هرچند که محل اصلی انجام وظیفه ی او ظاهراً پای مقالات من است، اورا پای چند مقاله ی دیگر از چند نویسنده ی دیگر هم دیده ام که گویا ایجاد مزاحمت برای آن ها هم جزء محدوده ی وظایف او قرار دارند، و معمولاً طوری به آن ها پرخاش می کند که شاید بتواند آن ها را مجبور به عکس العمل کند و چیزی در پاسخ بنویسند.

    کدام ابلهی می تواند به چنین فردی اعتماد کند و یا اقلاً به او و به احتمال وابستگی او به دستگاه های اطلاعاتی ج.ا شک نداشته باشد؟

  4. درباره آن کامنت در خطاب به آقای نویسنده،
    هی میگن مردم فلان گفتند و بهمان گفتند، جامعه این میگوید و آن. هی میگن رفرمیسم یعنی برانداز نبودن. خیر میتوانی برانداز باشی اما رفرمیست هم باشی و کنه ارتجاع را نگه داری. بلشویکش هم رفرمیست بود حال چه برسد به بقیه.
    “مردم ” در تاریخ دولتهای زیادی را سرنگون کرده اند اما امروز ارتجاع در تمام جهان سلطه اش را نگه داشته است.
    سرنگونی دیگر ارزش ندارد. بیشتر شبیه حل خرده حسابهاست تا انقلاب.
    انقلاب میخواهی بکنی اینها را برانداز:
    مردسالاری
    بردگی مزدی
    امپریالیسم
    استبداد سلسله مراتبی در کار گروهی
    دور باطل عبور از یک ارتجاع به ارتجاع دیگر را با درک درست از ارتجاع باید قطع کرد، دنبال مرتجعی علیه مرتجع دیگر راه افتادن بدرد نمی خورد.
    سرنگونی ها همه بنجل بوده اند چون به سلطه جوئی کاری نداشته اند، همه بازی با جان توده ها بوده اند.
    بعد از صد ها سرنگونی در جهان هنوز سلطه طلبان با ثروتهای نجومی بر بردگان زن و مرد مزدی حاکم هستند.
    عینک میخواهی برو عینک بزن هی نخور زمین.
    سرنگونی انقلاب نیست.
    آنارشیست-کمونیست

  5. آقای نویسنده
    شما بجای این حرف ها بفرمائید چرا جامعه به دگر اندیشان!شیعه بمانند موسوی وکروبی و… شما توجهی ندارد؟.
    خاطرتان هست چقدر برای میرحسین موسوی این چرخ پنجم حکوکت اسلامی هورا می کشیدید ودر حد خودتان تولید توهم نسبت به این فرزند خلف ایدئولژی خمینی؟.
    حال که باند های رژیم واز جمله باند موسوی سوخته ومردمان از جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر ونه یک کلمه بیشتر وی رد شده است جنابعالی نیز در تبعیت از وی حرف از براندازی میزنید.

  6. بلشویکهای ایرانی فکر میکنند که انقلاب الکی است. یعنی چه، قرار استت که تمام اعمال قبیح لنینیستها را فراموش کنیم، دوباره بر اساس همان ایدئولوژی کذائی انقلاب کنیم؟ ما را ساده فرض کرده ای؟ ما کارگر هستیم اما کارگر آگاه هستیم. مارکسیسم سوسیال دموکراتیک هم به بدی لنینیسم. جالب است، ارتجاع لنینیستی وقتی پشیمان می شود به سوسیال دموکراسی پناه می برد، وقتی سوسیال دموکراسی را هم ورشکسته می بیند، میشود بورژوا لبیرال خالص و مارکسیسم را می اندازد دور. اگر از همان اول دولت گرائی را ارتجاعی دیده بود آنقدر در باتلاق گیر نمی افتاد و آخرش استثمارگر ریاکار دموکراسی خواه نمی شد.
    آنارشیست-کمونیست

  7. پاسخ به نویسنده این کامنت و خود کامنت:
    “این انارشیست از شدت تنهایی به دیالوگ با خود افتاده. لنین میگفت سرتان را از پنجره بیرون کنید و تودههای مبارز در خیابان را بنگرید تا ایتقدر بحث های تجریدی و ابستراکت با خود نکید !”
    #
    1 – بحث را باخته ای و مجبور شده ای حمله شخصی کنی. تمام بحثهای من از کار گروهی می آید نه شخصی و هیچ کدام تجریدی نیستند و مربوط به واقعیات جامعه هستند. اگر شهامت نظری داری میتوانی بگویئ کجا تجریدی است البته اگر بدانی معنی تجرید چیست.
    2 – مارکسیستهای لنینیست در بلوک شرق و روسیه و بقیه جهان سرشان را از پنجره بیرون کردند دیدند که هوادارن بورژوا امپریالیستها دارند شعار دموکراسی خواهی میدهند تا کشورشان به اتحادیه اروپا و ناتو بپیوندد. بعد همانطور که سرشان بیرون بود، گردنشان را زدند. چشمشان گور آنقدر در روسیه جنایت نمی کردند و همدیگر را نمی کشتند.
    3 – لنینیستهای ایرانی در سال 57 حرف مرجع تقلید شان را گوش دادند و سرشان را بیرون از پنجره کردند دیدند که توده ها میگویند “جمهوری اسلامی”.
    4 – لنینیستهای ایرانی در سالهای 88، 96، 98، 1401 سرشان را از پنجره بیرون کردند دید که توده ها شعار میدهند: زن، زندگی، آزادی نه زنده باد سوسیالیسم و یا کمونیسم.
    5 – تو که سرت را از پنجره بیرون کردی چه می شنوی؟ مواظب باش توده ها سرت را از بدنت جدا نکنند چون هیچ علاقه ای به لنینیستها ندارند و درست هم هست که نداشته باشند چون آنها اربابان بوروکرات-تکنوکرات سرمایه داری دولتی هستند و بودند.
    آنارشیست-کمونیست

  8. این انارشیست از شدت تنهایی به دیالوگ با خود افتاده. لنین میگفت سرتان را از پنجره بیرون کنید و تودههای مبارز در خیابان را بنگرید تا ایتقدر بحث های تجریدی و ابستراکت با خود نکید !

  9. اگر سیر بحث را دنبال کنیم، باید بپرسیم که:
    خب، حالا، وضع بورژواهای سکولار ایران چطور است؟
    مطمئنن بورژواهای عاقل ایرانی حول حفظ بردگی مزدی وحدت دارند، چه اسلامی و چه غیر اسلامی. اما بورژواهای سکولار ایران از بورژواهای مذهبی شکست خورده اند. مشکل سکولارها امروز این است که یا پول ندارند و یا اگر دارند دلیلی نمی بینند که کارگزار امپریالیستهای غربی نباشند. بورژواهای دموکرات عمدتا بی پولهای ذهنیگرا هستند. آنها به پول احتیاج دارند ولی پول یا نزد سرمایه داران رژیم است و یا نزد امپریالیستها و عواملشان. حال، چه پول دار و چه بی پول، امپریالیستها حساب و کتاب خودشان را دارند و الزاما ضد بورژوازی اسلامی نیستند و یا در این ضدیت اجماع ندارند و فرضیه های گوناگونی را امتحان میکنند. برای همین، علی رغم وحدت، نمیتوانند اتحاد عمل داشته باشند. در ضمن، فعلا، در صحنه کلان جهانی، با نبود جنبش ضد ارتجاع، و با نبودن رقیب بزرگ سرمایه داری دولتی مارکسیستی، بورژواهای دنیا مشغول بازی رقابت و جنگهای نیابتی هستند. البته، تا وقتی هم که ما بردگان مزدی آگاهی ضد ارتجاع نداریم، قربانی بازی های آنها هستیم.

  10. بهرحال آقای اصفهانی،
    یک چیزی به ذهنم رسید.
    گفتم اتحاد عمل احتیاج به وحدت دارد.
    همه میتوانند حول چهار جنبه از ارتجاع در ایران اتحاد عمل داشته باشند. “حول” یعنی وحدت.
    خود شما هم بدون اینکه خودتان بدانید اتحاد عمل را حول وحدت برقرار کرده اید:
    وحدت در ایده سرنگونی
    وحدت در دیدن “ادامهٔ این همه بی عدالتی”
    وحدت در وطن دوستی
    خب، من حالا میگم که درست این است که ایده های وحدت روشن تر و علمی تر باشند تا انقلاب ریشه های بیشتری را بکند تا ارتجاع از طرق دیگر رشد نکند.
    در دیدگاه من هم اتحاد عمل وجود دارد.
    مثلا:
    اتحاد یک هسته کارگری در تبریز با یک هسته کارگری در آلمان و یا آرژانتین. وقتی شروع میکنند به نفت ریختن روی جنگ اوکراین، هسته های ما میتوانند متحدا در مبارزه علیه این سیاست ضد بشری موضع گیر کنند. و، یا در آغاز حمله روسیه به اوکراین، هسته ها میتوانند مشترکا علیه تجاوز نظامی روسیه تبلیغ کنند.
    شما اینها را یپذیرید:
    مبارزه با مردسالاری،
    مبارزه با بردگی مزدی،
    مبارزه با امپریالیسم،
    مبارزه با استبداد سلسله مراتبی،
    من و شما وحدت پیدا میکنیم. بعد متکی به این وحدت ذهنی (حول) در ارتباط با جنبه های مشخص آن اتحاد عمل شکل میدهیم. لازم نیست همه در یک تشکیلات باشند. ما آنارشیستها به یک تشکل مرکزی اعتقاد نداریم، میگوئیم به استبداد ختم می شود. برای همین مارکسیستها از ما متنفر هستند.

  11. جناب آقای اصفهانی،
    من نوشتم وحدت، اشتباه نوشتم، در مقاله ای دیگر توضیح داده بودید که به وحدت اعتقاد ندارید و به اتحاد عمل اعتقاد دارید. ببخشید من فراموش کرده بودم.
    بهرحال کامنت من مربوط به اتحاد عمل هم می شود.
    اما من به وحدت اعتقاد دارم.
    بدون وحدت انقلاب ممکن نیست، همانطور که بدون وحدت ارتجاع ممکن نیست. بنظر می آید که در اتحاد دموکراتیک بورژواها اتحاد عمل حاکم است، اما در حقیقت وحدت است که اتحاد عمل را ممکن کرده، آنها حول حفظ بردگی مزدی وحدت دارند.
    واژه ها و عبارات من:
    * ارتجاع – ذهنیت سلطه طلبانه
    * انقلاب – ذهنیت رهائی از سلطه طلبی
    *اشکال ارتجاع در ایران:
    مردسالاری (حاکمیت بر زن)
    بردگی مزدی (سرمایه داری – استثمار نیروی کار، تولید ارزش اضافی)
    امپریالیسم (تمایل و یا حمایت، دخالت، فرستادن نیرو، نفوذ، صدور ضد انقلاب)
    استبداد سلسله مراتبی (نهادهای اقتصادی، دولتی، خود دولت)
    آنارشیست-کمونیست

  12. دوست عزیز، آنارشیست-کمونیست،
    من هیچ وقت از وحدت حرف نزده ام. بلکه بر عکس، همیشه گفته ام که وحدت سیاسی، حل شدگی در یک تشکیلات و یا یک فرد دیگر و یا یک ایده ئولوژی است؛ واین، نفی هویت مستقل فردی است.
    از نظر من، انسان به عنوان یک پدیدهٔ متفاوت در طبیعت، با هویت فردی است که تعریف می شود یا خود را تعریف می کند. چه به عنوان یک فرد معین، و چه در تعبیری دیگر به عنوان یک نوع.
    اتفاقاً چند سال پیش، در مقاله یی که الآن عنوان و مناسبتش در خاطرم نیست، بر ضرورت اجتناب از وحدت سیاسی و تشکیلاتی و ایده ئو لوژیک تأکید کرده بودم.

    آنچه من می گویم اتحاد عمل است نه وحدت.
    ائتلاف و اینجور چیز ها هم در صورتی که به هویت فردی، لطمه نزنند بد نیستند. اما آنچه من بر آن پافشاری می کنم ـ با توجه به صحنهٔ سیاسی و امکان ها و عدم امکان ها در تمام این سال های شوم حاکمیت ج.ا، و همچنین با توجه به تجربه های شخصی خودم ـ اتحاد عمل است.

    البته، می دانم که در منطق شما، این هم مطلقاً جایی ندارد. ولی به منظور توضیح نظر خودم، و توضیح تفاوت میان وحدت و اتحاد عمل، لازم دانستم که این را بنویسم.

  13. جناب آقای اصفهانی،
    شما دائم استثمارگری بردکی مزدی را در تمام قومها و ملیتها فراموش میکنید و هی حرف از وحدت میزنید.
    در کنه جامعه (قوم، نژاد، ملیت) بعلت وجود بردگی مزدی هیچ وحدتی بین آقای سرمایه دار و بنده کارگر وجود خارجی ندارد. این واقعیت مسئله انقلاب و سرنگونی را غیر قومی و غیر ملی میکند. اگر جنگ داخلی بشود و اگر تجزیه پیش بیاید، تفاوتی در استثمار شدن و محکوم بودن بردگان مزدی (کارکران) ایجاد نمیکند. مسئله قومی و ملی مسئله قلمروی قدرت است.
    به کشورهای گوناگون نگاه کنید. پر است از پرایمیت برده مزدی دنباله روی سیاستمداران مکار. سگ های گله اشرار مزدیگیرشان و ارتشها و پلیس شان هستند. گفتن اینها تندروی نیست. گفتن عین حقایق است. کدام کشور میشناسید که بسیجی نداشته باشد؟ همین سوئد پر است از نژادپرست آماده به خدمت برای ملت. پر مدعا ترین کشور دنیا، آمریکا، پر است از شبهه بسیجی مسیحی، غیر مسبحی، نئو نازی آدم کش، جامعه آمریکا پر است از قاتلین گانگستر مواد مخدر. همه اینها آماده به خدمت هستند برای حفظ نظام بردگی مزدی دموکراتیک. فرق رژیم ایران با امثال امریکا در این است که امریکا در انباشت ثروت و امپریالیست بودن دویست سال از رژیم جلوتر است.
    کماکان منطق مبارزه طبقاتی بر منطق های دیگر غلبه علمی دارد.
    آنارشیست-کمونیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>