Comments

درگیری نظامی رژیم های اسرائیل و ایران، پیامدهای آن و وظایف نیروهای انقلابی — 7 دیدگاه

  1. مارکسیسم صرفا نظریه درست مارکس در ارتباط با استثماری بودن روابط سرمایه داری نیست. مارکسیسم یک تز (فرضیه) بغایت غلط دارد که ضمیمه اش است و باعث شده که احزاب و تشکلات مارکسیستی فاسد شوند و دولتهای آنها شکست بخورند. این نظریه معروف است به ماتریالیسم تاریخی. ماتریالیسم تاریخی به علت گنگ بودن و تعاریف روشن نداشتن مفاهیم اصلی اش تفسیرات گوناگون بوجود می آورد و اپورتونیسم را رشد میدهد. اما دارای یک تز (فرضیه) غیر قابل تفسیر است. توضیح:
    مارکس بوضوع و بطور غیر قابل تفسیری میگوید که مناسبات اقتصادی تعیین کنند ایدئولوژی است. ایدئولوژی از نظر او فلسفه و حقوق و سایر جنبه های دولت داری است. چیزی که در این کاملا غلط است این است که روابط اقتصادی را میتوان از کل فرهنگ تجرید کرد تا درست درک شود اما باید بعد از درک شدن به کل فرهنگ بازگشت و بعنوان نه تعیین کننده بلکه جزئی ارگانیک در کل فرهنگ قرارش داد و جایگاهش را توضیح داد. اقتصاد، فلسفه و حقوق را توضیح نمیدهد، زیرا هر روابط اقتصادی معینی بدون فلسفه و حقوق و دولت هستی ندارد. مثلا، نمیتوان کسی را به بردگی مزدی مجبور کرد بدون اینکه برای آن قانونی وجود داشته باشد، قوانین مربوط به مالکیت بر وسایل تولید. اگر پدیده الف به ب وابسته باشد و پدیده ب به الف، هیچکدام تعیین کننده دیگری نیست.
    اقتصادگرائی مارکس باعث شد که گرچه او به درک فرهنگ روی آورد، اما آنرا اساسا سیاسی دید نه انسان شناسانه (فرهنگی) برای همین از درک اخلاق و نقش آن در فرهنگ باز ماند و نظریه اش کاملا تک بعدی شد. همین باعث شد که اقتدارگرائی را به عنوان اخلاق معینی در کلیت وجود فرهنگی انسان نبیند و ارتجاع را توجیه کند. برای همین است که برای او استثمارگر هست انقلابی بشرطی که نیرویهای مولده را رشد بدهد!!! در اینجا می بینیم، مستقل از تفسیرهای گوناگون، وجه روشن تز او، میتواند پایه تزهای ضد انقلابی و ضد بشری ی باشد که سلطه جویان از آن برای قدرت داشتن استفاده میکنند و قدرتشان را بصورت هواداری از طبقه کارگر، چه بلشویکی و چه سوسیال دموکراتیک، توجیه میکنند. بعلاوه، اینکه اقتصاد تعیین کننده است، باعث شده است تز او منطقا فاتالیستی باشد که اصلا ارزش علمی ندارد چون نقش خلاقیت را در فرهنگ خاص انسان بکل انکار میکند.
    آیا میشود در گفتارهای مارکس نشانه هائی از اهمیت اخلاق و ابتکار دید؟ آری، هر کسی که حامل اندیشه ای غلط است میتواند در مقابل واقعیت چیزهائی بگوید که خلاف اصول اعتقادی اوست. هر کسی که اصول اعتقادی درستی دارد میتواند گفته های اشتباهی داشته باشد که باید در عمل اصلاح کند. مسئله اصل تز است.
    آنارشیست

  2. این نظر تقریبا درست است:
    تحولات پس از حمله اسرائیل به ایران – کمال اوکیان، دبیرکل حزب کمونیست ترکیه – برگردان: فرشاد مومنی
    در سایت اخبار روز

    نظر آقای اوکیان این است که ترکیه در کنه در کمپ امپریالیستهای غربی قرار دارد. بعلت پیوندهای اقتصادی، چین و روسیه با اسرائیل محتاط هستند. توضیح میدهد که بعد از فتوحات آمریکا در خاورمیانه، چینی ها دنبال روابط تجاری با آن کشورهای شکست خورده رفتند. به اسرائیل در تحریم اقتصادی روسیه آزادی انتخاب دادند. او بدرستی ذکر میکند که انتظار انسان دوستی و عدالت از حکومتهای سرمایه داری انحصاری جهانی نداشته باشید. در انتها میگوید که زحمتکشان باید علیه حاکمین جهان انقلاب کنند.

    آقای اوکیان تصویر واقعی تری از وضعیت جهان ارائه میدهد. او ارتجاع را بطور مشخص توضیح نمیدهد و “زحمتکشان” او معلوم نیست قرار است بعد از پیروزی چگونه مسائل اجتماعی را بگونه ای حل کنند که بلشویکی و سوسیال دموکراتیک نباشد، چون میدانیم هر دوی این دو گرایش اقتدارگرا و سلطه طلب هستند و از سرمایه داری دولتی کذائی فراتر نمی روند. در حد مقاله، نظرات آقای اوکیان در ارتباط با راه حل، در چهارچوب یکی از چندین دیدگاه مارکسیستی قرار دارد و میشود گفت تکرار یک کلیشه است. استفاده از کلمه “زحمتکشان” خیلی شبیه توده ای های ایران است. البته، عده ای از توده ای ها هوادار غرب شدند و آن کلمه را به “شهروند” تغییر دادند.

    آنارشیست

  3. قسمت دوم
    دولت ایران بکنار که از لحاظ سیاسی فعلا مستقل است، استقلال عمل کشورهای خاورمیانه نسبی است، و همه باید در چهارچوب اهداف استراتژیک ارباب امپریالیست غربی عمل کنند. تمام این کشورها با امپریالیستهای غربی همکاری داشته اند و با هم دستاوردهای زیادی کسب کرده اند. چه دستاوردهائی؟
    توانستند برای مبارک جانشین درست کنند.
    توانستند اسد را بردارند.
    توانستند صدام را بر دارند.
    دولت اردن دست نخورده و همه راضی هستند.
    مقاومت و تروریسم حاکمین فلسطینی را دارند از بین می برند، از الفتح تا حماس.
    حریف حوثی ها نشده اند اما آنرا تضعیف کرده اند.
    توانستند در پاکستان نخست وزیر دوستار روسیه را بردارند.
    لازم دیدند که دنبال دموکراسی بازی در افغانستان نباشند و طالبان را برگردانند.
    دست ارمنستان را از قره باغ بریدند و دولت ارمنستان دارد به طرف اروپا می رود..
    بقیه کشورهای جنوب روسیه در لیست هستند، چند تا انقلاب مخملی کردند اما موفق نشدند اما کار امپریالیستها تمامی ندارد.
    اما وضعیت ترکیه ظرافت بیشتری دارد. اسلامی شدنش برای جلوگیری از “انقلاب” اسلامی بود و تا وقتیکه جمهوری اسلامی هست، ترکیه اسلامی باقی خواهد ماند. ترکیه ثروت نفتی ندارد تا توده هایش را در خواب خوش نگه دارد. دولت ترکیه نقش ضد غرب بازی میکند ولی بر خلاف اصل رژیم ایران (تندروهای حاکم) ، بر اساس ضدیت با غرب حاکمیت ندارد. حاکمیت ارتجاع ترکیه بر اساس وحدت ترکهاست بصورت یک ملیت.
    کمپ امپریالیستهای غربی دارد در خاورمیانه تکمیل می شود. اگر حاکمیت تندروهای ضد آمریکا و اسرائیل را در ایران بردارند، یا رژیم را سرنگون کنند، مرحله مهمی از کار تسخیر جهان تمام می شود.
    امپریالیستهای شرقی فعلا در وضع دفاعی هستند و زیر زیرکی کار میکنند.البته روسیه آنقدر تحت فشار قرار گرفت که مجبور شد به اوکراین حمله کند. دفاعی بودن حمله روسبه به اوکراین بسیار واضح بود و هست. تغییر رژیم ایران به یک رژیم سکولار ضد غرب برای رپسیه و چین بهتر است تا این رژیم. برای همین است که توده های ها دوباره فعال شده اند و از دموکراسی حرف میزنند.

    آنارشیست

  4. دو نکته

    قسمت اول
    آنارشیستها بعلت غلبه ایدئولوژی های باقی مانده از مارکسیسم شکست خورده در عمل (حزب و دولت مارکسیستی)، ضعیف هستند و نمیتوانند فعلا تاثیری در این جنگ داشته باشند. کنار زدن مارکسیسم روندی طولانی دارد اما کاملا موفق خواهد بود. مارکسیستها هم در بازار رقابتی درونی خود دگم وار به خود زنی همیشگی خود مشغولند و جز شعار سرنگونی تو خالی دادن کاری نمیتوانند بکنند. کمونیسم دروغین مارکسیستی نمیتواند تاثیری بر این جنگ داشته باشد. اینکه میگویند الان باید فلان کرد و بهمان کرد نه بر اساس تجزیه و تحلیل واقعیات موجود، بلکه بر اساس کتابهای مارکسیستی است. فایده دگماتیسم این است که روحت آسوده است و جواب سئوالاها را در کتابهای مقدسین می بینی، ضرر آن این است که وقتی با واقعیات عینی روبرو می شوی، فلجی.

    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  5. تکرار دگماتیک گفته مارکس که طبقه کارگر باید بورژوازی خود را سرنگون کند متعلق به زمانی بود که سرمایه داری تمام دنیا را نکرفته بود و با دو بمب نمیتپاتست یک مملکت را زیر و رو کند. آیا میتواند برای حل مسائل امروز رهائی از ارتجاع به واقعیت نه گفته های مارکس مراجعه کنید؟ فرض کنیم که طبقه کارگر توانست بر طبق میل شما رژیم سرنگون کند و دولت بلشویکی درست کند. از کجا میدانید که تمام کشورهای همسایه و امپریالیستهای پشت سر آن به بهانه کافر بودن و سایر تبلیغات دیگر، به ایران حمله نکنند. طالبان و القاعده و عایش و ارتش ترکیه و پاکستان و عراق و کشوری شمال و روسیه و همه به ایران حمله میکنند. همین الان خبرهای مهم را سایتهایی مثل بی بی سی و خبرگزاری های جین و روسیه سانسور میکنند. خیر، امروزه انقلاب جهانی است نه ملی.
    ارتجاع در در این کامنت: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات، تهکاری و مرافات.
    آنارشیست

  6. محدودیت لنینیسم، یعنی عدم توانایی اش در ارائه چیزی فراتر از سرمایه داری دو حزبی استالینیستی یک چیز است، شارلاتانیسم لنینیستهای امروزی چیز دیگر. لنینیستهای امروز نمیتوانند توضیح بدهند که چی شد که یکدفعه حکومت شوراهای کارگران شد حکومت بوروکراتهای حزبی سرمایه داری دولتی. بعضی از بلشویکها تقصیر را می اندازند گردن استالین، اما باید قاعذتا محدودیتی در لنینیسم وجود میداشت که چنین گند فاشیستی ی را از خود پس داد.
    جنگ بین دو ارتجاع است،‌درست، اما آلترناتیو ارتجاع بلشویسم نیست.
    آنارشیست

  7. انقلاب کارگری اگر بلشویکی باشد، انقلاب نیست، ضد انقلاب است، همانطور که در روسیه و چین دیدیم که چنین است.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>