خدامراد فولادی: داس و چکش پرچم ِ مارکسیست ها و کمونیست ها نیست
نخست بگویم که نقد ِ من بردیدگاه و نظر است و نه بر این یا آن شخص ِ به خصوص، اگرچه این یا آن شخص می توانندحامل وعامل ِنظروایده ی مشخص ویکسان ومخاطب ِبی نام ِ این قلم باشند. به عبارت ِ دیگر، این اعتقاد ونظر و اندیشه است که به افراد اعتبار ِ علمی و تئوریک می دهد یا نمی دهد،و نه برعکس. بسا اشخاص که خود را مارکسیست می نامند اما دیدگاه و نظرات ِ شان هم خلاف ِمارکسیسم است وهم با نظرات ِغیر ِ مارکسیستی و ایده آلیستی متافیزیکی ِ شان نشان می دهندکه درست در مقابل ِآموزه های ماتریالیستی دیالکتیکی و تاریخی ِ مارکس و انگلس قرار دارند، به طوری که بحث ها ونظرات ِشان کم ترین ارزش ِ ارجاعی و استنادی ندارد. بحث ِحاضردرهمین زمینه و نظر به ادعای شخص ِفرقه گرایی داردکه خود را هم پیرو ِ اندیشه ی مارکس و مارکسیست معرفی می کند وهم بدون آنکه تا کنون تعریفی از کمونیسم به دست داده باشد خود را کمونیست می نامد.این شخص که توهم ِخود رهبربینی و خودمنجی پنداری ِامام ِ زمانی به«خلق ِ منتظرالظهور» ِخیالی اش دارد،دریک مقاله سراسر اهانت بار وتحقیرآمیز به شهروندان ِدموکراسیخواه ِ ایرانی خوابزده شده و ادعا می کند: « ایرانی ها در تمام ِتظاهرات های علیه ِرژیم پرچم ِما- یعنی پرچم ِ دار و دسته ی او- را بلند کرده اند.». حال آن که تا آنجا که ما در تمام ِ این سال ها و درتمام ِ خیزش های اعتراضی- ضد ِ رژیمی ِتاکنونی شاهد بوده ایم ، هیچ ایرانی یی شعاری نداده و یا مطالبه ای را بر زبان نیاورده و مطرح ننموده که بیانگر و نشانگر ِ گرایش به پرچم ِ داس و چکش ِ ایشان، و برزگران و داس و چکش سازان ِ قرون ِ وسطایی ِ امثال ِ او و دار و دسته اش باشد. اتفاقن همین شخص ، در ادامه ی ضدییت اش با مطالبه ی محوری ِ ایرانی ها که به گواهی ِشعار ِمحوری ِ« مرگ براستبداد » صرفن دموکراسی و آزادی های های سیاسی است، ماهییت واقعی ِ خود را به نمایش گذاشته و ضدییت با آن شعار و این مطالبه ی جایگزین را که درواقع همسویی ِ سیاسی- ایدئولوژیک ِاوبا رژیم هم هست است کتمان نمی کند واعتقاد ِپنهان در پس ِاستدلال ِ مرتجعانه اش را با«عذر ِبدتر از گناه» چنین توجیه می کند که:« آزادی از صندوق ِ رای و انتخابات به سبک ِ آمریکا و اروپا بیرون نمی آید.». اما از آنجا که جرات و صداقت هم ندارد که نییت ِواقعی اش را که ربودن و مصادره ی قدرت از بالای سر ِ جامعه به شیوه ی سال ِ 57 توسط ِ دار و دسته ی خمینی است علنن بیان کند، هرگز نمی گوید پس اگر نمی خواهند از طریق ِدموکراسی و صندوق ِ رای قدرت ِ سیاسی را تصاحب کنند،از چه طریقی و با چه ساز و کارهایی و کدام نیرو یا نیروهای اجتماعی ِ حاضر در صحنه ای می خواهند آن مطالبه ی تاریخی ِ این جامعه را عملی نمایند.حتا این صداقت و جسارت را هم نداشته و ندارند که بگویند پرچم ِ شان هم همان پرچم ِ معروف و منفور ِ داس و چکش ِ برزگران و لحیم کاران ِ قرون ِ وسطای دوران ِ فئودالیسم است. یک چنین تفکر یا درواقع ایدئولوژی ِ واپس نگر و واپسگرایی است که تا به امروز به لطف ِ استبداد ِ پدرشاهی ِ پیشا سرمایه داری در این جامعه دوام آورده و تلاش می کند برخیزش هایی که تعلق ِ مضمونی و تاریخی دورانی و مطالباتی به آن ندارد سوارشده وآنها رابه آلت ِدست وعامل ِقدرت گیری ِ خود تبدیل نماید. این گرایش ِ فئودال منش ِ انحصار طلب ِ تمامییت خواه که خصلت و خصوصییت ِ تمام ِ فرقه سالاران است، بر خلاف ادعاهای متوهمانه و خیالپردازانه اش،امروزه کم ترین نقش و جایگاه و نیروی کارآمد و کارسازی در هیچ یک از خیزش ها و برآمدهای مطالباتی ِ استبداد ستیز و اسلام ستیز ِ ایرانی های آگاه از آنچه نمی خواهند و آنچه می خواهند ِ خویش، نداشته و با هیچ لطایف الحیلی نیز نحواهند داشت. از این رو باید به این شخص ِ توهم زده نیز یادآور شدکه« برو این دام در جای دگرنه/ که عنقا را بلند است آشیانه»!