خیلی ناسیونالیست هستید و از امروز نگران فردای تجزیهٔ ایرانید؟ – محمد علی اصفهانی
خیلی ناسیونالیست هستید و از امروز نگران فردای تجزیهٔ ایرانید؟ من ناسیونالیست نیستم، ولی مثل شما با تجزیهٔ ایران و حتی با فدرالیسم و اینجور چیز ها هیچ میانهٔ خوبی ندارم.
اما نگرانی من، نه از بابت آنهایی که شما تجزیهطلبان مینامیدشان، بلکه از بابت موقعیتی است که گرایشهای تجزیهطلبانه، و حتی گرایشهای فدرالیسمخواهانه ـ در وجه غالب خود ـ پاسخ های عکسالعملی به آن هستند.
و بقای ج.ا بقای این موقعیت است.
ـــــــــــــــــــــــــ
میهندوستی، الزاماً معادل یا مترادف ناسیونالیسم نیست.
وقتی که از ناسیونالیسم می گوییم، باید توجه داشته باشیم که تجزیهطلبان هم دقیقاً ناسیونالیست هستند.
ناسیونالیسم، فقط ناسیونالیسم میهنی نیست. ناسیونالیسم، ناسیونالیسم قومی هم هست.
به عبارتِ شاید دقیقتر، اگر من و شما میهن را متشکل از یک دولت واحد و یک ملت واحد و یک سرزمین واحد میدانیم، تجزیهطلبان هم، مثل ما میهن را همین میدانند، و اصلاً به همین دلیل است که خواهان تجزیه، و برپایی دولت واحد در سرزمین واحد برای ملت واحد خودشان هستند!
ـــــــــــــــــــــــــ
همانطور که پیش از این نوشتهام (۱) بی توجهی به مسایل خاص الخاص پارهیی مناطق ایران با فرهنگ های محلی متفاوتشان در متن فرهنگ مشترک ملی، فضایی به وجود آورده است که چهار گروه کلی، با چهار انگیزهٔ کاملاً متفاوت، و چهار پاسخ کاملاً متفاوت، درگیر آن هستند:
گروه اول:
ج.ا با انگیزهٔ ترسانیدن مردمان از عواقب سرنگونی خودش، و متهم کردن این و آن به تجزیهطلبی به منظور سرکوب هرچه بیشتر.
گروه دوم:
خود اهالی آن مناطق، با انگیزهٔ بیان ستمهای مضاعفی که تحمل کرده اند و دارند تحمل میکنند.
در میان این گروه، ناسیونالیسم قومی، همیشه امکان قابل توجهی برای نشو و نما، و همچنین مطرح کردن خود به عنوان ناجی داشته است و خواهد داشت.
گروه سوم:
ناسیونالیستهای دو آتشهٔ میهنگرای گاه شوونیست، و گاه متعصب، و گاه مصلحتی و قلابی.
اینها تعدادشان کم نیست، و ج.ا که بیوطنترین بیوطنان، و دشمنترین دشمنان هویت ایرانی است، در میان این گروه، زمینِ بازی خوب و مناسبی برای خود یافته است و توپ را با پای تعدادی از اینها، به سمت دروازهٔ مطلوب نشانه میگیرد.
گروه چهارم:
کسانی که دل در گرو رهایی مردم دارند، و نه آنچنان ساده و خوشبین هستند که گمان برند که خطر تجزیه اصلاً فاقد اهمیت است و دستکم در شرایط فعلی نباید به آن توجهی داشت و نیرویی برایش گذاشت، و نه آنچنان نادان هستند که ترسی که گروه اول، یعنی ج.ا و شرکا، سعی در القای آن دارند، بتواند در عزمشان برای پیشبرد خیزش انقلابی جاری و پایان دادن به نظم و نظام ج.ا خللی وارد کند.
به منظور اجتناب از طولانی شدن مقالهٔ حاضر، به جای واکاوی بیشتر این مبحث معین، خواننده را به کل مقالهٔ مورد اشاره، ارجاع میدهم.
ـــــــــــــــــــــــــ
آنچه اما این روز ها، می تواند خطر تجزیه و یا حتی متلاشی شدن میهن ما را جدیتر از پیش مطرح کند ماجراجویی های مشترک طالبان افغانی و طالبان ایرانی است از سویی، و پارهیی تغییر و تحولات منطقهیی که زمینهیی را برای دخالتهای بعضی کشور های دیگر همسایه، به خصوص جمهوری آذربایجان (به نیابت از دیگران) فراهم ساخته است و می سازد از سوی دیگر.
طالبان افغانستان که مجهز به الاغ و قاطر و اسب و درشکه و دوچرخه و موتور گازی و پشم و ریش توانسته بودند در ظرف چند ساعت دوباره در افغانستان به حاکمیت برگردند، اینبار تکیهزده بر سلاحهای پیشرفتهٔ بهجامانده از ارتش آمریکا، خواب «خراسان بزرگ» را میبینند، و طالبان ایران که نه عرضهٔ آنها را دارند و نه شعور تشخیص شرایط را، یا با توجه به همذاتی خودشان و طالبان افعانستان معتقدند که این یک مشکل خانوادگی و جزیی است، و یا احیاناً با یک محاسبهٔ مطلقاً اشتباه گمان میبرند که یک جنگ محدود با افغانستان میتواند توجهها را از شرایط درونی ایران منحرف کند و مردم را هم پشت سر آنها به صف کند.
در این میان، حرف کسانی که معتقدند که آمریکا به طمعِ از میان رفتن سلاحهای باقیماندهاش در افغانستان، از چنین جنگی بدش هم نمیآید و حتی خواهان آن است، گرچه چندان منطقی نیست، شاید تا حدودی قابل تأمل باشد.
جو بایدن که طالبان را دوباره به جان مردم افغانستان (و ایران و منطقه) انداخته است، و روسیه را قدم به قدم به سوی باتلاق جنگ اوکراین هدایت کرده است، برخلاف ظاهر آرام خود، بسیار حسابگر و دقیق و برنامهریز است، و بر خلاف ترامپِ نسبتاً ضد سیستم، کاملاً داخل سیستم قرار دارد و پاسدار و نگاهبان آن است.
ـــــــــــــــــــــــــ
جاهطلبیهای ابلهانهٔ دیکتاتور نادان جمهوری آذربایجان (مورد حمایت همسایهٔ دیگر ما ترکیه) هم زمینهٔ مناسبی برای اسراییل فراهم آورده است که در صورتی که واقعاً مایل باشد خواهد توانست از او به عنوان ابزاری در درگیری با ج.ا استفاده کند، و حتی وظیفهٔ یک جنگ نیابتی را هم به او بسپارد.
اما به نظر نمیرسد که اسراییل، علاوه بر استفاده از او در موارد دیگر ـ در حال حاضر ـ تمایلی به آنچنان جنگ نیابتییی هم داشته باشد و به چنان امکانی فکر کند.
سفر رضا پهلوی به اسراییل، به دعوت یکی از مهمترین و کلیدی ترین وزیران کابینه که به صورتی چشمگیر و شبانه روزی در آن سفر همراه رضا پهلوی بود، نشانهٔ دیگری از عدم تمایل اسراییل به آنچنان جنگهایی است، و بیشتر میتواند پیام اسراییل به آمریکا و غرب باشد مبنی بر همسویی خود با آنها در مورد ایران، و تشویق و تشجیع آن ها به حمایت هرچه بیشتر از رضا پهلوی.
نامهیی که آن دوازده نمایندهٔ سوپر راست و سوپر مرتجع پارلمان اسراییل، بلافاصله پس از پایان سفر رضا پهلوی نوشته بودند و خواهان تجزیهٔ ایران و الحاق آذربایجان ایران به جمهوری باکو شده بودند، به نیت تضعیف رضا پهلوی، و خنثی کردن اثرات سفر او، و با قصد بر هم زدن میز نوشته شده بود.
و این، کاری بود شبیه کار بخشی از نئوکانها و اوانجیلیستها و لابیگران صنعت سلاح و فرماندهان سابق و اسبق جنگ و کسانی دیگر از جناح های نامتعارف امپریالیسم، که فعلاً از دایرهٔ حاکمیت کنار زده شده اند، علیه رضا پهلوی به نفع مجاهدین.
اینها در ملاقاتهای پی در پی و کنفرانسهای متعددِ برنامهریزی شده توسط مجاهدین، یک محور اصلی سخنانشان حمله به رضا پهلوی است، و هر بار با مطرح شدن هرچه بیشتر او، بر میزان حملات خود به او میافزایند و آشکارا نشان میدهند که در تقابل با جناح های متعارف حاکم، برای آیندهٔ ایران چه میخواهند و چه نمیخواهند.(۲)
ـــــــــــــــــــــــــ
دو موضعگیری، یکی موضعگیری رضا پهلوی، و یکی موضعگیری رهبر مجاهدین، در ماجرای حملهٔ ۳۰ اردیبهشت به یک برجک مرزبانی در سراوان و کشته شدن سه سرباز وظیفه و دو استوار دوم:
رضا پهلوی:
«تروریستهایی که جوانان مرزبان ایرانی را در سراوان به قتل رساندند، روی دیگر سکه جمهوری تروریست اسلامی هستند که جوانان بلوچ را اعدام میکند و به قتل میرساند. با خانوادههای سربازان جانباخته میهن، عمیقا همدردی و این اقدام تروریستی را شدیدا محکوم میکنم.»
رهبر مجاهدین:
«بچه شاه بهتر از این نمیتوانست همدستی شیخ و شاه و همدردی خود را با پاسداران نظام ثابت کند.»
«وقتی قاسم سلیمانی سقط شد، عامدانه سکوت کرد. حالا برای عوامل تحتامر خامنهای ضحاک دل میسوزاند و آنها را «سربازان جانباختهٔ میهن» میخواند.»
ـــــــــــــــــــــــــ
(…)
بر گردیم به اول مقاله، و به این که بهجای جنگ و دعوا به راه انداختن بر سر فردای نیامده و تکلیف تجزیهطلبان موهوم یا غیرموهوم در آن روز، و بهجای خود را وارد منازعات در همتنیده و ریشه در ریشه دوانیدهیی کردن که با جنگ و جدال در وسط معرکهٔ امروز، و در گرماگرم نبرد مشترک همگانی و فراگیر جاری با ج.ا قابل حل نیستند، به این بیاندیشیم که:
اگر ج.ا باقی بماند، با همین رفتار های تا کنونی خود، خطر تجزیه و تلاشی ایران را هر لحظه بیشتر و بیشتر، و نزدیکتر و نزدیکتر می کند،
و بنا بر این:
در صورت پرداختن ما به یکدیگر بهجای پرداختن به ج.ا، هم تمام عواقب خطر تجزیه و تلاشی احتمالی ایران را باید تحمل کنیم، و هم تمام جنایاتی را که تا کنون، و از تاکنون تا پایان کار ج.ا بر مردم رفته است و خواهد رفت را.
در صورت غیاب اراده و حضور فعال و جهتدهنده و تعیینکنندهٔ مردم، هم خطر تجزیه، و هم خطر جنگ و هم خطر متلاشی شدن ایران در پی دخالت خارجی و یا در پی فروپاشی ج.ا در یک فراشد خود به خودی بر اثر غلبهٔ نیروی مرگ بر نیروی حیات در این لاشهوارهٔ رو به تجزیه و اضمحلال، وجود دارند.
چشم فروبستن بر خطر تجزیه، دردی را درمان نمی کند، ولی از بیم این خطر، به خطری بزرگتر، به خطری که این خطر در دل آن است که نطفه بسته است و رشد کرده است و رشد خواهد کرد، یعنی به خطر ادامهٔ حیات ج.ا تن دادن و صفوفی که در مرحلهٔ کنونی باید هرچه بههمپیوستهتر و بزرگتر و همگامتر باشند را به بهانهٔ احتمال حضور تجزیهطلبان موهوم یا غیر موهوم در آن از هم گسستن دردی بر دردی میافزاید.
یکی از تضمین های نسبی اجتناب از جنگ داخلی و تجزیه و هرج و مرج، در امروز ایران و در فردای ایران، همبستگی مردمیِ سراسری پیرامون یک نهاد رهبری کننده است.
و از آنجا که نهادی در آن سطح وجود ندارد، دستکم باید به یک نهاد هماهنگ کننده فکر کرد.
چنین نهاد هماهنگ کنندهیی اما نمی تواند با انتظار نقاط اشتراک حد اکثری از یکدیگر داشتن شکل بگیرد. (۳)
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
(۱) در باب تمامیت ارضی، و تب ادواری نگرانی از تجزیه ـ به همین قلم ـ ۱۲ بهمن ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/230201.html
(۲) در این باره، از جمله می توان به بخشهایی از سه مقالهٔ زیر مراجعه کرد:
ـ مراقب آلترناتیوسازی امپریالیستی بودن به معنای مبارزهٔ ضد امپریالیستی نیست ـ به همین قلم ـ ۷ خرداد ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/220528.html
ـ و چند کلمه هم در بارهٔ منشورها و پیمانها و برنامهها ـ به همین قلم ـ ۹ اسفند ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/230228.html
ـ و حالا در فاصلهٔ میان دو طوفانِ پیش از رنگین کمان ـ به همین قلم ـ ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
www.ghoghnoos.org/aak/230402.html
(۳) ده قدم تا آخرین نبرد ـ به همین قلم ـ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸
چند توضیح،
از طریق کامنتهای این صفحه من نظراتم را در مورد آنارشیسم و وطن پرستی نوشتم تا از طریق کامنت اول تحریف نشود.
دوباره ذکر کنم که کامنتهای من در مورد مقاله آقای بختیاری نیست. نگاهی به مقاله ایشون کردم، اما با دقت نخوانده ام.
اگر کامنت و یا مقاله ای در مورد آنارشیسم باشد، ممکن است نظرم را بنویسم.
توضیح بدهم که من دیگر مقالات روشنگری را نمیخوانم ولی اگر بخوانم احتمالا نظر خواهم داد.
مقاله ای هم الان با عنوانی مربوط به آنارشیسم وجود دارد، از خانم آرام بختیاری، که میدانم در مورد انارشیسم نیست و نخواهم خواند. همین مقاله در سایت آزادی بیان تحت عنوانی نوشته شده که اشاره به آنارشیسم ندارد!!! اعمال زشت بسیاری از مارکسیستها برایم تازگی ندارد، از دزدی تا بدتر، اینها از عوارض شکست تاریخی مارکسیسم سازی از مارکس است که دیگر زوری ندارد.
آنارشیست-کمونیست
در قبل از اسلام، یا بعد از اسلام، یا در قبل از شاه، یا بعد از شاه، یا در تحت این رژیم و یا بعد از این رژیم، مسئله وطن نیست، مسئله استثمار است.
این استثمار است که ثروتمندان انگل حاکم بوجود می آورد. هدف ما آنارشیست کمونیستها از بین بردن این استثمارگری و در نتیجه مجبور کردن سرمایه دارها به کار مفید کردن است. حالا تو به این بگو خیانت به وطن، دشمنی، پادویی، پیاده نظام دشمن. درسته، خائن به سرمایه داری هستیم، با سرمایه داری دشمنی داریم، پادوی کلکتیو و تشکل شورایی خودیم، پیاده نظام بدون ژنرال و سلسله مراتب هستیم. آنارشیستیم دیگه، کاریش نمیشه کرد، ارباب بی ارباب.
“اما بعید است کسی فریب ربط دادن …به شقیقه پادوهای دشمن در فضای مجازی را بخورد.”
اگر نتوانی بی ربطی را بصورت مستدل و علمی نقد کنی، یا پادو بودن را، فریب خواهند خورد، برای همین است که بصورت مستدل و متکی به فاکت، وطن پرستی کامنت اول را نقد کردم که بفهمند پادوی اربابان سرمایه دار هستی. مسئله وطن خیانت نیست، استثمار است. وطن از اول جولانگاه استثمارگران آشغال بوده تا به امروز، از همان “۳۰۰۰” سال “متحد” کردن قبایل آدم کش و دیوانه از شهوت قدرت و ثروت و غارت و مفت خوری.
چوب رو که برداری گربه دزده …
اگر پادوی دشمن نبودند نباید از حرف من رو به آقای اصفهانی اینهمه گزیده شوند.
اگر پادوی دشمن نبودند نباید بانوشته آقای اصفهانی این چنین سر بر در و دیوار بکوبند.
اما بعید است کسی فریب ربط دادن …به شقیقه پادوهای دشمن در فضای مجازی را بخورد.
کامنتهای آنارشیستی این صفحه در مورد مقاله آقای اصفهانی نیست بلکه پاسخ به کامنت اول است که با این صورت شروع می شود: “دقیق ترین تعاریف از مقوله های علوم انسانی ….”
البته یک اشاره کوتاه هم به مقاله در کامنتها هست.
در جایی دیگر، هموطنی عصبانی و ظاهراً به شدت علاقمند به جمهوری آذربایجان، بر چند سطری که در این مقاله به آن جمهوری مربوط می شود خرده گرفته بود.
پس از خواندن نظر او، تغییر کوچکی در بخشی از مقاله داده ام که چون نمیتوانم در اینجا آن تغییر را اِعمال کنم، شاید بد نباشد که توضیحی که در پاسخ آن هموطن نوشته ام را در اینجا هم بیاورم.
متن آن توضیح:
شرارت و تنش آفرینی، در ذات و در سرشت و در نهاد ج.ا است، و از آنجا که از بدیهیات به حساب می آید، الزاماً همیشه و در همهٔ اجزا و پاراگرافهای یک مقاله، مورد اشاره قرار نمیگیرد.
بله؛ بدون هیچ تردید و الّا و امّایی، رفتار ها و فتنهانگیزیهای ج.ا که همین حالا هم، کینتوزانه، تعدادی از اهالی جمهوری آدربایجان را با اتهامات واهی به زندان انداخته است، در ایجاد موقعیت کنونی سهم عمدهیی دارد، و در وخیمتر کردن روابط متشنج در آینده نیز سهم عمده یی خواهد داشت.
همانطور که می بینید، بخش مربوط در مقاله را به صورت زیر تغییر داده ام:
«شرارتهای ذاتی و تنشآفرینیهای ج.ا به علاوهٔ جاهطلبیهای حاکمان جمهوری آذربایجان (مورد حمایت همسایهٔ دیگر ما ترکیه) هم زمینهٔ مناسبی برای اسراییل فراهم آورده است که در صورتی که واقعاً مایل باشد خواهد توانست از جمهوری آذربایجان به عنوان ابزاری در درگیری با ج.ا استفاده کند، و حتی وظیفهٔ یک جنگ نیابتی را هم به آن بسپارد.
اما به نظر نمیرسد که اسراییل، علاوه بر استفاده از جمهوری آذربایجان در موارد دیگر ـ در حال حاضر ـ تمایلی به آنچنان جنگ نیابتییی هم داشته باشد و به چنان امکانی فکر کند.»
با سپاس
(پایان آن توضیح)
ضمناً حالا که فرصتی پیش آمده است، این را هم توضیح بدهم که درست است که بر مبنای شواهد (شواهدِ تاکنونی)، همانطور که در مقاله آمده است، به نظر نمی رسد که اسراییل، در حال حاضر، به یک جنگ نیابتی فکر کند، اما قطعاً نخواهد گذاشت که ج.ا به سلاح اتمی دست بیابد و یا خیلی به آن نزدیک شود.
اسراییل، در صورت لزوم، از بمباران و منهدم کردن مراکز اتمی ج.ا، استفاده خواهد کرد، نه از جنگ مستقیم رو در رو و یا جنگ نیابتی.
با توجه به فجایعی که بر اثر تشعشعات اتمی و عوارض دیگرِ آن بمباران و انهدام احتمالی رخ خواهند داد و تا نسلها و نسلهای آیندهٔ ایران را درگیر خود خواهند کرد، یکبار دیگر، و علاوه بر همهٔ موارد دیگر، باید به خودمان و دیگران یادآوری کنیم که هیچ خطری نگران کنندهتر از خطر ادامهٔ بقای ج.ا، برای ایران، برای مردم ما، برای منطقه، و برای جهان وجود ندارد.
مردم ایران، با هیچ کشوری، کوچک یا بزرگ، در جهان گلوبال معاصر سر جنگ و جدال ندارند، و نظام آیندهٔ ایران ـ اگر از دل مردم برآمده باشد ـ سیاست خارجی خود را بر مبنای قواعد سیاست موازنهٔ منفی، مدیریت خواهد کرد.
قسمتی از بخش پایانی مقاله را دوباره با هم بخوانیم:
«چشم فروبستن بر خطر تجزیه، دردی را درمان نمی کند، ولی از بیم این خطر، به خطری بزرگتر، به خطری که این خطر در دل آن است که نطفه بسته است و رشد کرده است و رشد خواهد کرد، یعنی به خطر ادامهٔ حیات ج.ا تن دادن و صفوفی که در مرحلهٔ کنونی باید هرچه بههمپیوستهتر و بزرگتر و همگامتر باشند را به بهانهٔ احتمال حضور تجزیهطلبان موهوم یا غیر موهوم در آن از هم گسستن دردی بر دردی میافزاید»
جمع بندی او توهین و اهانت است، حال جمع بندی درست و علمی.
پس از طریق چند کامنت اینها روشن شد:
۱. مارکسیستهای ایرانی رویکرد واحدی در ارتباط با وطن ندارند.
۲. آنارشیست واقعی نه قلابی، اساسا وطن پرست نیست.
3. وطن پرستی ایدئولوژی طبقه حاکم استثمارگر است.
۴. جمهوری اسلامی از تمامیت ارضی اش دفاع میکند.
۵.مسئله وطن نیست، مسئله استثمار نیروی کار است، امروزه، بردگی مزدی.
۶. وطن مثل همان مذهب است که مارکس گفت افیون توده هاست.
7. مارکس انترناسیونالیست ضد سرمایه داری بود نه ناسیونالیست هوادار وطن،لااقل سعی ش چنین بود..
.
چند مطب توضیح داده نشده که کلی بیان می شود:
۱. جمهوری اسلامی مثل هر دولت هوادار استثمارگری، گرایش امپریالیستی دارد.
۲. چیزی بنام ایران، از طریق استثمارگری بوجود آمده.
3. امپراطوری فارس بدون استثمارگری غیر ممکن بود.
۴. تاریخ کشوری بنام ایران و کلا کشورهای جهان، تاریخ ننگ بشر است نه افتخار.
۵. استثمارگران وقتی هوادار مارکس میشوند، هوادار ماتریالیسم تاریخی او می شوند، نه نظریه استثمارش.
۶. انارشیستها رتبه ندارند، “پیاده نظام” و “سواره نظام” نداریم (برده و ارباب) ، همه کلکتیو و شورایی هستیم.
در فرصتهای بعدی، بیشتر توضیح خواهم داد.
آنارشیست-کمونیست
آقای اصفهانی.
شک ندارم هرسربازپیاده دشمن نوشته شما را بخواند جلز و ولزش در میاید.
“باید سرکوب شود و افشاء گردد”
قبل از اینکه تو بگی،اربابانت همیشه همین کار را کرده اند و ما خوب میدانیم تکلیف ما با تو و اربابت چیست، باید مثل ما کار کنی. این “دیکتاتوری” “پرولتاریای” ما آنارشیستهاست، در سطح ما، دلت خواست بیا تو کلکتیو و یا شورا، دلت خواست نیا، درهر حالت، اختیار ما با انقلاب کردن می افتد دست خودما، نه اربابان سرمایه دار و مردسالار. برو آثار بقیه آنارشیستهای کمونیست را بخوان، همشون همین و میگن. اصلا “آنارشیسم قلابی” نیست. سوسیالیست بودن تو باور نکردنی ست. سر کمونیستهای غیر آنارشیست را هم نمیتونی کلاه بگذاری.
خواستار آن انقلابی باشید که در تمام جهان باید تحقق پیدا کنه، یعنی انقلاب کمونیستی آنارشیستی، نه وطنی. انقلاب جامع و جهانی، برای همه کارگران، نه محدود، سرسپرده، بیمار و قبل از تولد، مرده. سرمایه داری جهانی شده، انقلاب هم جهانی است. انقلاب محلی ممکن نیست، دورانش سپری شده.
در ادامه یادداشتهای آنارشیستی فعلی،
کلا،
اگر بخاطر وطن میخواهید جمهوری اسلامی سرنگون کنید، وقت خود را تلف نکنید. جمهوری اسلامی “وطنش” را به اندازه شما دوست دارد، بعلاوه این شما هستید که به غرب پناه برده اید و سیستم سیاسی غرب را میخواهید دیکته کنید. آنها ایران هستند و کاملا ایرانی دارند حکومت میکنند و با توپ و تانک دارند تمامیت ارضی شان را نگه میدارند.
ما آنارشیستها وطن نداریم و وارد این جنگها نمی شویم و اگر بشویم حماقت کرده ایم و میدانیم بازنده ایم. وطن و آدم کشی ها و کثافتهایش باشد برای وطن دوستان. تا میتوانید همدیگر را به قتل برسانید، بهتر ما. اما، تا آنجا که بتوانیم، نمیگذاریم برده های مزدی را فریب بدهید و وارد باتلاق خود کنید.
“ایران را پس میکیریم”، ایران را پس گرفتند و حکومت اسلامی درست کردند.
با روابط طبقاتی کار داشته باشید نه روشهای اداره برده ها.
هر چیزی که مقدس بشه، از جمله کشور، فساد و جنایت می آفریند.
در ارتباط با وطن، مارکسیستها مواضع یکسانی ندارند که بگوئیم وطن پرست هستند. فکر کنم به سه گروه تقسیم می شوند:
.
بلشویکها
سوسیال دموکراتها
شورایی ها
.
بلشویکها به وطن موقت اعتقاد دارند و اصولا وطن پرست نیستند مگر استالینیست هایشان. آنها به دموکراسی و پارلمان در وطن هم اعتقاد ندارند. آنها معتقدند که با دیکتاتوری “کارگری” (حزب خودشان) میتوان از دست سرمایه داری جهانی خلاص شد و ایرانی سوسیالیستی ساخت. این فرضیه بنوعی در روسیه و چین و کشورهای دیگر اجرا شده و از لحاظ وطن پرستی شکست نخورده اما از لحاظ کمونیستی شکست خورد.. در ایران، اگر کارگران از آنها حمایت کنند، آنها استقلال را بدست می آورند و احتمالا نیروهای مواده را رشد میدهند، اما آخرش تحویل میدهند به سرمایه داری جهانی یا می شوند بخشی از آن. تکرار روسیه و چین دیگر ممکن نیست. حال چرا، دقیقا بعلت وجود دست نخورده بخشی از فساد جامعه یعنی دولت. دولت سازی یعنی ارباب و برده و چاکر سازی و این کافی است که روابط طبقاتی دوام بیاورد و تقویت شده و از طریق سلسله مراتب تمام جامعه فاسد شود. ملی کردنها و کنترل دولتی یعنی سلسله مراتب و دستور از مرکز و سرمایه داری دولتی. در دوران معاصر، کشور حزب کمونیست میشود مثل کوبا، در محاصره کامل و فقر مگر اینکه مثل چین و روسیه به سرمایه داری جهانی بپیوندند.
.
سوسیال دموکراتها، مارکسیستهای “وطن پرست” دائم هستند نه موقت، اما بغایت دروغگو. آنها میدانند تحت نظام دموکراتیک و بازار “آزاد” بورژواها، بورژواهای جهانی تمام مملکت را میخرند. در اصل آنها همین را میخواهند. میگویند اقتصاد ایران بخشی از اقتصاد جهانی باید بماند و هم سرنوشت آن باشد. انگار که حالا نیست! منظور آنها پیوستن به غرب است نه شرق. غلط ذهن آنها این است که فکر میکنند دموکراسی و پارلمان بود که سرمایه داری اروپا را تقویت کرد! درکی بغایت غلط از رشد سرمایه داری در اروپا. دموکراسی ی که آنها میخواهند همان وابستگی و هم سرنوشت شدن با اربابان سرمایه داری غرب است. ایران آنها میشود مثلا بنگلادش.
.
بخش شورایی از بقیه مارکسیستها سالم تر و به آنارشیسم نزدیک تر است. آنها میگویند وطن بی وطن چون دولت مرکزی بی دولت مرکزی، همه قدرت بدست شوراهای کارگری. آنها، البته، روشن نمی گویند پس تکلیف مقاومت در مقابل سرمایه داری جهانی چه میشود و اگر وطن تحمیل شد، تا چه وقت میتوان این وطن را نگه داشت؟ مشخص است که نمیتوان عمر این وطن شورایی شده را در مقابل جهان وطنهای امپریالیست طولانی کرد. پس، آنها مجبورند به “کارگران جهان متحد شوید” اتکا کنند، که درست است. اما این آخری یعنی اینکه قیام در دستور فوری کار نیست مگر اینکه با جان کارگران بخواهند بازی کنند. متاسفانه بعضی از آنها این را درک نمیکنند.
پس مارکسیسم داریم تا مارکسیسم.
.
وطن پرستی غیر کمونیستها به عقل جور در می آید اما تخیلات است، کمی در مورد این گروه بگوییم.
غیرکمونیستها همان بورژواها هستند، دیکتاتور و یا دموکرات. هر دو مثل یک کارخانه، صاحب کارخانه هستند و دوست ندارند بورژواهای دیگر برده مزدی آنها را بگیرند و یا بیایند ملک آنها را تصرف کنند، ولی بورژواهای ایرانی ضعیف و زبون هستند و ملک آنها از طریق بودن از بخشی از سرمایه داری جهانی، بخشی بسیار ضعیف و محدود به تولید نفت که آنهم به لطف سرمایه داری جهانی است، فی الحال تصرف شده.
.
پس واقعا وطنی وجود ندارد و بورژواها مدتهای زیادی است که آن را از بین برده اند. خود بورژواهای امپریالیست غرب و شرق در عمل وطن ندارند، بورژواهای کوچک (خرده بورژواها) و برده های مزدی شان هستند که فکر میکنند وطن دارند. سرمایه ها مهاجرت میکنند، کارگران نه. اربابان میگویند بگذار با وطن پرستی دلشان خوش باشد، فیلمهای وطن پرستی ببینند، در مراسم وطن پرستی پلو بخورند، به جام جهانی بروند و بقیه دلخوشی های دیگر. میگویند، سرمایه ما انترناسیونالیستی، کلبه های محقر آنها ناسیونالیستی.
.
گفتی آنارشیست، اینهم آنارشیسم.
آنارشیسم هیچ وقت نمیتوانسته ناسیونالیسی=وطن پرستی باشد. برای همین، آنارشیست واقعی و پیگیر وطن ندارد و فریب نمی خورد.
در ارتباط با ایران، ناسیونالیسم = وطن پرستی ایرانی بسیار بی خاصیت است چون پول و سرمایه اش را ندارد و سرمایه داری جهانی جایی برای جولان دادنش باقی نگذاشته و جبرا باید نوکر یکی از سرمایه داران جهانی بماند، که این، وطن پرستی اش را مضحک و خنده دار میکند. وطن پرستی افیون است، کارگران را خمار میکند و به هیچ و پوچ ارباب مفتخر و در همان خماری و ناآگاهی، برده سرمایه دار خودی. وطن پرستی کارگران چاپلوسی و سرسپردگی به بورژوای حاکم است.
جالب اینجاست که سرمایه دار ایرانی مجبور است خدمتکار سرمایه داران جهانی بماند اما کارگرانشان فکر میکنند که مملکت آنها متعلق به خارجی ها نیست. استقلال سیاسی ممکن است باقی بماند اما کل دولت میشود مدیر سرمایه داران جهانی. مثل دادن استقلال به یک شعبه کار و کسب و گرفتن بخشی از درامد آن شعبه.
کلا، وطن پرستی = ناسیونالیسم به اندازه مذهب و نژادپرستی ارتجاعی و ضد کارگری است و به همان اندازه فاشیست پرور و کارگر فریب. مجموعه ایدئولوژی های وطنی که با سرمایه داری ارتباط حیاتی دارند، کار انقلاب کمونیستی و آنارشیستی را مشکل میکنند. جبر قضیه این است که باید اذهان از این نوع ایده های برده کننده پاک شود تا انقلاب واقعی، نه مخملی، ممکن شود. انقلاب که مهمانی نیست، کار می برد. انقلاب کار است. مهمترین کار، کار برداشتن مذهب و وطن پرستی و نژادپرستی و زن ستیزی از اذهان است.
ما کمونیستهای آنارشیست سعی میکنیم که کارگران فریب سرمایه داران انگل را نخورند و همدیگر را برای وطن شان در جنگ نکشند. اگر نتوانستیم این ذهنیت مریض را درمان کنیم، دیگر تقصیر ما نیست که برای ایده های ابلهانه همدیگر را بقتل برسانند، کار ما سرنگونی اقتدارگراهست، یعنی سرمایه دارها، مردهای زن ستیز و هر سلطه گر و سگ هار شده.
وطن پرستی، ناسیونالیسم، ایرانگرایی و هر کوفت و زهرمار دیگری، افیون کارگران است. یا وطن پرستی به گور سپرده می شود و یا کارگر برده به گور خواهد رفت.
آنارشیست
کردها چه می خواهند ؟ در لینک زیر یکی از کردهای مخالف تجزیه ایران، برنامه و خواست کردها را به زبان متمدنانه بیان میکند
https://www.youtube.com/watch?v=TT_Lz95Z7qk
دقیق ترین تعاریف از مقوله های علوم انسانی و علوم اجتماعی را مارکسیستهای ایرانی در طی 120 ساله گذشته نموده اند.
در حال حاضر تعاریف شاه الهی ها و حزب اللهی ها در این علوم ،جاهلانه و غرض ورزانه و شخصی و عمدا خائنانه است.
متاسفانه بعضی از روشنفکران رسانه ای نیز بدلیل بیسوادی و مشخص نبودن ارتباط طبقاتی انقلابی، این گونه سوء تفاهم ها و تخریب های آنارشیستی را بکار میبرند.
جعل و تحریف واژه فدرالیسم توسط تجزیه طلبان و توسط شاه اللهی ها و توسط حزب اللهی ها گواه این نکته است. مثال دوم تقسیم حامعه ایران به نسل ها و دهه های غیرعلمی و غیرجامعه شناسانه 10 ساله ؛ دهه 90/ دهه 80/ دهه 60/ 57 ها/…. از اینگونه تحریف های عمدی و منحرف کننده است. اینگونه مغز شویی های عمدی در هیچ کشور و هیچ رشته جامعه شناسی کشور دیگر دیده نمیشود.
عنوان غلط “حمهوری اسلامی “نیز از این روال است، چون “جمهوری مذهبی” غیر ممکن است. تضاد :مردم محوری با خدا محوری !در تاریخ فلسفه 1000 سال طول کشید و افشا شد.
و اما : فدرالیسم در چهارچوب ایران واحد و متحد ؛با اتوریته حکومت مرکزی، ازاد و حتی لازم است. شرط اول فدرالیسم: آزادی فولکلوریک، آزادی رقص و آواز و لباس محلی، زبان بومی و آزادی دین و مراسم سنتی هومانیستی و…. است.
هر نوع شونیسم و ناسیونالیسم و ایدئولوژی آنارشیست نمای قلابی، که راسیستی باشد، و علیه فرهنگ و تمدن 3000 ساله ایرانی تبلیغات سوء کند و مدام تهدید به جدایی بنماید، محکوم است و باید سرکوب شود و افشاء گردد.