خودفریبی و دگرفریبی بس!
هادی میتروی
اخیراً مد روز شده است که «اندیشمندان» چپ و راست، از فردای در زرق و برق و شیک و پیک جمهوری اسلامی سخن می گویند و هریک از این «دانشمندان» آینده را به میل خود ترسیم کرده و به جامعه عرضه می کند!
اگرچه این خبر بنوعی خوشایند است و خیر از ورشکستگی و نخ نما شدن جمهوری اسلامی و امید به فردای آن می دهد، اما ….
اگرچه تردیدی نیست که بدعت جمهوری اسلامی در کلیت خود نخ نما شده است و سپاه پاسداران حاکمیت کنونی و بسیج فریب خوردگان رژیم و سه سازمان اطلاعاتی و دیگر ارگان های مالی و سیاسی و نظامی در ایران آنچنان ضعف شده اند و همچون بختکی عنکبوتی بر جان و مال ملل ساکن ایران مسلط شده اند اما ….
تجربه عینی تک تک ما در خانه خود؛ حتی قبل از اختراع جاروبرقی؛ نشان داده است که تار عنکبوت را تا نروبی بر جای می ماند!
پس برای زدودن تار عنکبوت جارو لازم است و کجاست جارویی تا این تار عنکبوتی هشت پای حاکمیت سرمایهداری در ایران را بروبد؟
به تجربه تاریخی نویسنده، از آنجایی که جمهوری اسلامی برآمده از یک انقلاب است، از یک سو بدون یک انقلاب بزیر کشیده نخواهد شد و از سوی دیگر امر قطعی نبودن انقلاب، بنوبه خود باعث پیچیدگی در سازماندهی و پیشبرد مبارزه طبقاتی می شود.
به عبارت دیگر وظایف کمونیستها عمق پیدا می کند و ناچارند در هر لحظه، از یک سو با مشارکت فعال در مبارزات روزمره تودهها به تعمیق و گسترش دموکراسی یاری رسانند و همزمان به آماده سازی بخش پیشرو طبقه کارگر، در صورت بروز موقعیت انقلابی، تمرکز داشته باشند.
با آنچه گفته شد اگرچه تردیدی نیست که «انقلاب کار توده هاست» اما من نوعی وظایف سنگینی تا بروز موقعیت انقلابی؛ چه در ایران و چه در گوشهای دیگر از جهان؛ بر دوش داریم.
وظایفی که یکی در سطح جامعه علنی ست و پا در مبارزات روزمره تودهها دارد و دیگری دور از چشم و گوش پلیس سیاسی و در عمق جامعه صورت می گیرد.
آنچه گفته شد قانونمندی جهانشمول است که بیش و کم در سراسر جنگل وحشی سرمایهداری اعتبار دارد.
به عبارت دیگر عدم تنظیم رابطه درست و دقیق مبارزات علنی و غیرعلنی با توجه به شرایط هر کشور، عملاً ما را یا به دامن رفرمیسم و یا به ورطه ماجراجویی می کشاند.
همین عدم تنظیم رابطه درست باعث شده است که در کشوری همچون فرانسه در عرض تنها چهار دهه، محبوبیت اجتماعی «چپ» قانونی از ۶۰ درصد به کمتر از ۲۰ درصد سقوط فرماید!
«چپ» تجدیدنظر طلب قانونی فرانسه با کوبیدن آب در هاون انتخابات بورژوایی، روز به روز با خواست اکثریت عظیم مردم فرانسه برای عبور از دموکراسی نیابتی و عروج به دموکراسی مستقیم و لزوم تدارک یک انقلاب فاصله می گیرد.
اگرچه اوضاع ایران با آنچه در دیگر کشورهای سرمایهداری جهان می گذرد تفاوت کیفی ندارد اما در ایران تنظیم رابطه درست بین فعالیت علنی قانونی و فعالیت غیرعلنی فراقانونی، بس متفاوت است.
تجربه دو دهه گذشته نشان داده است که حاکمیت سرمایهداری ایران هرگونه سازماندهی تودهای مستقل از خود را بر نمی تابد!
تجربه خونین چهار دهه گذشته نشان داده است که پلیس سیاسی ایران، پیشروان مبارز سازمانده جامعه مدنی مستقل از جناحهای گوناگون بورژوازی را به بهانه های گوناگون احضار و اخراج و زندانی و حتی به جرم «بغی» محکوم به مرگ می کند!
این همه نشان میدهد که دوران سازماندهی علنی قانونی در ایران بسر آمده است و امید به گشایش سیاسی در ایران، چیزی بجز سرابی خطرناک و پرهزینه بیش نیست!
بواقع در روند تشدید وخامت اوضاع اقتصادی و سیاسی در ایران، فشار حاکمیت بر جامعه مدنی بطور روزمره افزایش خواهد یافت.
روندی که اهمیت سازماندهی غیرعلنی فراقانونی را در ایران، افزایش می دهد. این شکل از سازماندهی هستهها و گروههای سوسیالیستی غیرعلنی فراقانونی سبب خواهد شد تا با دخالت موثر روزمره در ارتقا و گسترش مبارزات جامعه مدنی، بتوانیم حداکثر آمادگی در مواجهه و مداخله موثر در صورت بروز موقعیت انقلابی در ایران را بدست آوریم.
رفقای کارگر، کمونیستها؛
تجربه زنده خود ما در مبارزات قبل و بعد از انقلاب نشان داده است که این نوع سازماندهی غیرعلنی فراقانونی و دور نگاه داشتن خود از چشم و گوش پلیس سیاسی، نه تنها ممکن بلکه کم هزینه تر از مبارزه علنی قانونی در ایران بوده است، می باشد و با وخامت اوضاع بطریق اولی خواهد بود!
از راه دور دست شما را در ایجاد هستهها و گروههای سوسیالیستی غیرعلنی فراقانونی بگرمی می فشارم و برای شما آرزوی تندرستی و پایندگی دارم!
زنده باد انقلاب!
برقرار باد حاکمیت مستقیم اکثریت عظیم مزد و حقوق بگیران!
زنده باد کمونیسم!
هادی میتروی (م. ع. ب)
دانش آموخته فیزیک در تبعید
مهرماه ۱۴۰۴
hadi.mitravi@yahoo.com
قبول این ایده که هدف انقلاب باید دموکراسی مستقیم بجای دموکراسی نمایندگی و پارلمانی کنونی باشد، گامی مثبت برای نویسنده مقاله است. اما اگر دموکراسی مستقیم به درست کردن ارگانی منجر شود که بر کل جامعه اتوریته داشته باشد، تولید ارتجاع است. میخواهید ارتجاع را از در بیرون کنید، از پنجره واردش کنید؟
کمون پاریس به این علت شکست خورد که متکی به محل کار و زندگی نبود نه اینکه دولتش فلان و بهمان کرد و یا نکرد. محل کار و زندگی در کمون پاریس اختیارش را به دولت داد، این بود دلیل شکست آن. به عبارت دبگر، شرایط ذهنی انقلاب در پاریس وجود نداشت. پاریسی ها بیشتر ناسیونالیست و بورژوا دموکراتهای اولترا چپ بودند. آنارشیسم کمون پاریس هم فقط در پائین و ضعیف و از لحاظ ذهنی منسجم نبود. در پاریس واقعا انقلاب نشد، کوششی بود برای مقاومت در مقابل ارتش پروس که دولت فرانسه را شکست داده بود. از کمون هم نباید افسانه سازی کرد. پیشنهادات مارکس هم کلی اما و اگر داشت و در آن اقتدارگرائی پیش فرض بود. وقتی سرمایه دارها می روند و کارگران مجبورند محل کار را کنترل کنند فرق میکند با وقتیکه کارگران پرورش پیدا کرده اند که اینطور ببینند که محل کار متعلق به کل جامعه باشد و توسط آنها باید اداره شود.
چه مقالهی پر شور و اشتیاقی! انگار نوشته شده از روی خونسردی و دلشورهی یک دانشآموز تبعیدشدهی انقلابی. حرفش را میفهمم، فشار حاکمیت یعنی فشار گرانتر شدن خوابگاهها و صرفاً! شاید راهش همین نباشه که دنبال انقلاب باشیم، شاید بهتره یه کم در راه رفتن به دانشگاه صرفهجویی کنیم و یه کمی بیشتر به فکر راههای غیرقانونی باشیم. خب رفیق، حداقل شما تو این داستان دموکراسی مستقیم و انقلاب رو میشناسی، من که هنوز دارم توی خوابگاهم فکر میکنم کدومجور یه قهوه ارزان میتونم بخورم! زنده باد انقلاب و… اگه یه روزی دانشگاهت رو هم به صورت غیرقانونی میخونی!