خفه شو
از آرشیو
رابرت فيسک خبرنگار اينديپندنت که به گفته بعضی تحليل گران سياسی در دوره جنگ عراق تاکنون به صدای آلترناتيو در برابر مطبوعات دنباله روتبديل شده است، در مقاله ای که در اوج جنگ فلوجه به روزنامه فرستاد، با شرح ماجرای راشل کوری به نوعی شرايطی را که منجر به قتل راشل شد و شرايطی را که خود در آن گزارش ميدهد موازی قرار داده است. آيااو به نوعی در مورد خطری که جانش را تهديد ميکند هشدار ميدهد؟ يا با اين تمهيد به پيشگيری از چنين خطری ميپردازد؟
راشل کوری يک فعال صلح آمريکايی بود که توسط سربازان اسرائيلی با بولدوزر به قتل رسيد.
رابرت فيسک در اين مقاله که عنوان آن« خفه شويد، منتقدان جنگ » است,مينويسد: ” فقط خفه شو. اين خط جديدسياست خارجی سروران ماست. وقتی سناتور کندی عراق را ” ويتنام جرج بوش” نام گذاری کرد، وزير امور خارجه کالين پاول به او گفت که بايد” کمی بيشتر خوددار و محتاط” باشد.
او به تيم عجيب و غريبی اشاره ميکند که پشت جرج بوش ايستاده اند و او را به جنگ کشاندند و در پائيز گذشته ناگهان در زمين فرورفتند. اين تيم که خبرنگار نيويورک تايمز اخيرا سوال کرده اين ها کيستند و به عنوان گروهی از ليکوديست های طرفدار شارون شناخته ميشوند، گويا اکنون در سکوت سياست آمريکا را در عراق پيش ميبرند. رابرت فيسک با ارائه شواهد نشان ميدهد سياست مزبورجزء به جزء مطابق همان سياست اسرائيل در مناطق اشغالی است که قتل راشل کوری هم درچارچوب آن مجاز است .
يکی از افراد اين لابی ريچارد پرل است که به علت افشاگری سيمور هرش در مجله نيويورکر مجبور به استعفا از هيات مشورتی سياست گذاری گرديد. رابرت فيسک به مصاحبه راديويی خود با او در چند هفته پيش اشاره ميکند. پرل داشت ميگفت که اوضاع در عراق خيلی بهتر شده است و ما در مسير يک دموکراسی شکننده کوچک در مزوپتاميا قرارداريم. فيسک ميگويد من به او گفتم اين يک خود فريبی عظيم است . پرل جواب داد ” فيسک هميشه طرفدار بقای رژيم بعثی بوده است” رابرت فيسک ادامه ميدهد: ” من پيام او را گرفتم. هر کس که اين فاجعه خونين را محکوم کند يک بعثی مخفی است، يک شيفته ديکتاتور و شکنجه های اوست. عقاب های واشينگتن تا اين حد سقوط کرده اند.”
رابرت فيسک با ذکر مواردی از تقاضای مقامات آمريکايی در واشينگتن و بغداد برای خود سانسوری و سرپوش گذاشتن برحقيقت، با اشاره به ماجرای راشل نشان ميدهد که اين سياست علاوه بر خودسانسوری کارکرد ديگری هم دارد- ساکت ميشويد يا ساکت ميکنند: ” اصل “خفه شو” کارکرد دو جانبه دارد. در 16 مارس 2003 وقتی جهان گرفتار مشغله جنگی بود که سه روزبعد در عراق آغاز شد، يک تراژدی دريک جبهه جنگ ديگردر 500 مايلی غرب بغداد به وقوع پيوست. در آن روز يک سرباز اسرائيلی و فرمانده اش يک بولدوزر کاتر پيلار نه تنی را روی پيکر يک فعال صلح به نام راشل کوری راندند که غير مسلح بود، ويک ژاکت فلوروسنت به تن داشت که به روشنی ديده ميشدف وتلاش ميکرد مانع خراب کردن خانه يک فلسطينی شود. کاتر پيلار بخشی از کمک منظم آمريکا به اسرائيل بود. اسرائيل ارتش خود را از مسووليت قتل راشل، که دوستان و حشت زده اش آن را روی نوار ضبط کرده اند، تبرئه کرد و دولت بوش بزدلانه سکوت کرد.
مادر عزادار راشل، اليزابت، که در اين مدت تجسم عزت انسانی بوده است، مينويسد: ” شهروندان آمريکايی بايد از خود بپرسند چگونه سربازی از يک کشور موتلف ما که کمک های عظيمی از ايالات متحده دريافت ميکند ميتواند بدون مجازات يک شهروند آمريکايی را بکشد.”
رابرت فيسک ميگويد تقاضا از روزنامه نگاران برای خاموش بودن البته قدمت دارد. از تجارب خود مثال ميزند:
در افغانستان وقتی او به بمباران شهرها اشاره کرد، سخنگوی کاخ سفيد گفت بعضی خبرنگاران سوال هايی ميکنند که مردم آمريکا نميخواهند آن سوالات مطرح شود.
يا در دهه هشتاد وقتی او گزارش داد که سربازهای ايرانی در قطاری به سوی تهران گاز خردل صدام را که در ريه هايشان بود باخون و خلط سرفه ميکردند يک مقام وزارت خارجه به سردبيروقت تايمز گفت اين گزارش ” سود مند ” نيست.
اما اين سياست اکنون جهت ديگری گرفته است. در بغداد برمر يک تيم کامل از وکلا را مامور کرد تا ببيند چطور ميتواند بستن مطبوعات را قانونی کند و در اين راه قانون ” تحريک به خشونت” را وضع کردند و گفتند “تحريک به خشونت را تحمل نخواهند کرد” و از آن ببعد هر سوالی از آن ها ميشود همين عبارت را تکرار ميکنند. فيسک توضيح ميدهد که چطور برمر با اين گونه اعمال به صدر و روزنامه بی مقدارش اعتبار دادند. او مينويسد آنها روزنامه ابلهانه و کم تيراژ مقتدا صدر را به بهانه تحريک به خشونت بستند، در حاليکه رسانه های ديگر بودند که دهها برابر بيش از آن چيزهايی را مينوشتند که آنها ميخواستند از آن اجتناب شود. يکی از گناهان بزرگ اين نشريه مقاله ای بود که در آن برمر را محکوم کرده بود که همان” راه صدام ” را در پيش گرفته است. برمر در نامه ای ,آن هم به زبان عربی! به سردبيراين نشريه بی اهميت بطور مفصل جزييات آن مقاله را مورد بحث قرار داد!
فيسک مينويسد ميخواستند بگويند تحمل نخواهند کرد. او تاکيد ميکند که اين تهديدات روی خبرنگاران رسمی و غير آزاد تاثير دارد. چنانکه آن ها تاکنون جرات نکرده اند تحقيق کنند چه روابطی بين ” قوانين درگيری نظامی” ارتش اسرائيل که به دستور شارون به نيروهای ايالات متحده در عراق داده شد و روش کنونی نظاميان آمريکا در بغداد وجود دارد: انهدام خانه های ” مظنونين”, بازداشت دسته جمعی هزاران عراقی بدون محاکمه ، محاصره يک روستای ” دشمن” با سيم های خاردار، بمباران مناطق مسکونی شهروندان غير نظامی با هليکوپتر توپدار نظامی و تانک ها برای شکار “تروريست” ها، همه پاره ای از درس های مکتب اسرائيل است.هنگام تسخير نظامی شهرها وقتی کشتار غير نظاميان به حد شرم آور ميرسد” توقف يک جانبه عمليات تهاجمی ” اعلام ميشود . اين کار را اسرائيل موقع تسخيرنظامی بيروت 11 بار انجام داد و ديروز ارتش آمريکا ” توقف يک جانبه عمليات تهاجمی” در فلوجه رااعلام کرد.
بايد يادآوری کرد تهديدها رابرت فيسک را نترسانيده است. او در همان ابتدای مقاله در پاسخ به سياست عدم تحمل ” تحريک به خشونت” ميگويد:
بفرماييد من مخالف همه نوع تحريک به خشونت هستم. درست همان طور که مخالف تحريک به جنگ به بهانه ادعاهای شيادانه وجود سلاح های اتمی و روابط مخفی با القاعده هستم. همانطورکه مخالف استفاده از ارتش صدام عليه شهرهای عراق هستم، همانطورکه مخالف استفاده از ارتش آمريکا عليه شهرهای عراق هستم. چون خوب است به خاطر بياوريم که بخشی از همين ميليشيای خطرناک مقتدا صدر در سال 1991 در شورش عليه صدام جنگيدند ، همان شورشی که ما اول از آن دفاع و بعد به آن خيانت کرديم . اما حالا تسخير نظامی فلوجه به اين شهر در ميان نسل های آينده شيعه همان موقعيت قهرمانانه ای را خواهد داد که حالا بصره برای سنی ها دارد.
رابرت فيسک عليرغم همه تهديدات در گزارشی که يک روز قبل از اين مقاله از بغداد به اينديپندنت فرستاد، يک بار ديگر به افشای رياکاری هايی پرداخت که کليت اين جنگ بر آن ها استوار است . برخی از آن ها برای درک چگونگی شکل گيری مقاومت عراق مهم است، از جمله:
* تقلب مربوط به پائين کشيدن مجسمه صدام: حتی اين کار به شيوه متقلبانه ای صورت گرفت. يک خودرو نظامی آمريکا آن هيبت نکبت را پائين و به دنبال خود کشيد و وفقط چند صدتايی عراقی صحنه را تماشا ميکردند. فيسک همان موقع نوشت پس کو آن هزارها عراقی که قرار بود به خاطر “آزاد سازی” عراق به پايکوبی بپردازند و جلوی آزاد سازی علامت سوال گذاشت.
فيسک مينویسد کمی بعد بی بی سی يک منقد تقلبی پيدا کرد که در مورد علامت سوال من اظهار نظر کند.
*تقلب مربوط به غارت بغداد. به دنبال غارت اوليه که با بی توجهی مقامات اشغال شروع شد، يک سپاه سازمان يافته برای ويرانگری رسيد که با دقت و وسواس همه آرشيوها، همه ساختمان های دولتی” به جز وزارت نفت که سربازان مسلح آمريکايی به حفاظت از آن گماشته شده بودند”، همه موزه ها، آرشيوملی، اشياء عتيقه، مراکز آثار باستانی را نابود و ويران ميکرد. هدف اين بود که ملت عراق به عنوان يک فرهنگی نابود شود.
* تقلب مربوط به آدم ربايی ها. رابرت فيسک ميگويد بعد از جنگ وقتی گزارش ميداديم که زنان را می ربايند، مقامات اشغال خبر را به استهزاء ميگرفتند. در واقع آن هنگام تعداد کسانی که ربوده ميشدند اعم از زن و مرد 20 نفر بود . اين عدد اکنون به روزانه 100 نفر در روز رسيده است.
*تقلب در مورد رقم قربانيان. ابتدا قربانيان عراقی اصلا به شمارش نمی آمد. حالا بعد از آن همه انتقادات نظاميان را ميشمردند. اما قربانيان غير نظامی را نمی شمرند. خوب چقدر غير نظامی در فلوجه کشته شدند.
* تقلب مربوط به هويت شورشيان. برمر اول ميگفت اين ها بقايای حزب بعث هستند، بعد آن ها را “ماجراجويان” ناميد، بعد گفت ” بی عاقبت ها” ، وقتی که مقاومت بالا گرفت لغت ” جنگ جويان خارجی ” را اختراع کردند. در حالی که در ميان 8500 نفری که به دلايل امنيتی بازداشت شده اند، حتی يک عدد وابسته به القاعده نبود و آن ها که از خارج از عراق می آمدند تنها دو درصد دستگير شدگان را تشکيل ميدادند. اگر به خود زحمت ميدادند و به گزارش اخير مرکز پژوهشهای متحد عرب دربيروت گوش ميدادند ، روشن ميشد که مخالفان آن ها عراقی اند، و اين يک شورش عراقی است.
يک آکادميسين که در فلوجه زندگی ميکند با بررسی روی اجساد کشته شده ها به اين محاسبه رسيد: 80 در صد عراقی های اسلام گرا، 13 درصدناسيوناليست و 2 در صد طرفدار صدام.
*دروغ مربوط به پايان جنگ: پرزيدنت بوش در سفر رسوايش به ابراهيم لينکلن پايان عمليات بزرگ نظامی را اعلام کرد در حالی که در پشتش پوستر ی بود که روی آن نوشته بود” ماموريت انجام شد”. در حاليکه حملات تازه شروع شده بود. آنوقت بود که داستان را دوباره از نو نوشتند و ” جنگ جويان خارجی ” اختراع شد.
*تقلب مربوط به مثلث سنی نشين. وقتی تيراندازی به سربازان آمريکايی در اطراف فلوجه شروع شد مثلث سنی نشين را اختراع کردند، در حاليکه اولا اين منطقه بسيار بزرگ است و دوما اصلا شکل مثلث ندارد. در واقع اين بدان خاطر بود که بگويند مقاومت عراقی محدود است.
*تقلب مربوط به جنگ داخلی : در زمستان وقتی صدام را گرفتند و مقاومت ادامه يافت ، روزنامه ها شروع کردند به نوشتن در مورد خطر جنگ داخلی که توجيهی بود برای ماندن آمريکا درعراق. ميخواستند القاء کنند که اگر آمريکا کشور را ترک کند جنگ داخلی شروع خواهد شد. در حاليکه در اين زمان هيچ عراقی از آن صحبت نميکرد ، و هيچ عراقی چيزی در باره آن نشنيده بودند.
شيعه ها ساکت بودند. رهبری آن ها تقسيم شده بود بين آيت الله سيستانی تحصيل کرده و طرفدار غرب ومقتدا صدر که تندرو ولی باهوش است. آن ها گورهای دسته جمعی را باز کردند، برای هزاران کشته ای که دستگاه قصابی صدام ابتدا شکنجه کرده و بعد کشته بود عزاداری کردند و آنگاه پرسيدند چرا از او حمايت کرديد. چرا 20 سال برايتان طول کشيد تا صحنه مداخله انسان دوستانه تان را برپا کنيد.
فيسک سرانجام به حرف های امروز مقامات اشغال اشاره ميکند که خود را فريب ميدهند که شورش سراسری نيست، و تصور ميکنند ميتوانند با سرکوب گروه های محدود پايان دهند. و اين به ” عمليات” پی درپی ” نياز داردف اول فلوجه ، بعد صدر سيتی ، بعد. اين برنامه را از مدت ها قبل تنظيم کرده بودند. مقتدا صدر بر اين اساس در ليست قرار گرفته بود و چند ماه پيش يک دستور دستگيری به اتهام ارتکاب يک قتل به امضای يک قاضی عراقی به نحو مرموزی صادر شد “که هيچ کس در باره آن به ما چيزی نگفت.”
رابرت فيسک سرانجام تاکيد ميکند عليرغم وعده های مقامات اشغال مبنی بر ” کنترل کامل اوضاع ” و “پيشرفت”- جملاتی که يک سال پيش هم گفته ميشد، اين حمام خون گسترش خواهد يافت.
برگردان و کوتاه شده: زهره سحرخيز
تجربه بزرگی که ایرانیان از منتقدین داخلی وخارجی شاه بدست آوردند اینکه آنها اشکالات وایرادات وارده بر یک ارتجاع را بخدمت ارتجاع دیگری می گیرند.
دقیقا عین همین مقاله که ارتجاعی را بنفع ارتجاع دیگر می کوبد.
درآن زمان هم رسانه های معتبر!به رهبری آیت الله بی بی سی از خارج .
امام گوربگوری وآل وی(اعم از منافقین وجبهه ملی ونهضت آزادی و…) از داخل اشکالات وارده بر ارتجاع سلطنتی را بخدمت زایش ارتجاع آدم خوارتری بنام جمهوری اسلامی گرفتند.
خروج کامل ایرانیان از دعوا مرافه های سیاسی وخیابانی باند های رژیم وانتخاباتش و… در ده سال گذشته از همین تجربه عینی میباشد.