خدائیکه زبانش خامنه ای ست ،
بهنام چنگائی
در ساختار کشور بربادرفته ایکه نماد دانش انسانمدارندارد و قوانین هستی کش آن جویا، پویا و بروز برای مردمان کار و تلاش نیست و اجازه ساختش را هم نمی دهد، و نمود خرد تاریخی، زمینی، واقعی، اجتماعی و طبقاتی اش همین اسلام واپسگراست! و همچنین در سنت کور و کودن بلند همین دیار، یکه تازی شاه و شیخ ریشه در ژرفای ناخودآگاه بلند مردمی دارد و میخ خودکامگی، فرمان خودرائی را بر پیشانی هردو دوره بی پروا کوبیده است! و بسی تلخ تر زهن اتوپیائی جهان بینی دیروز و امروزاش نیز جز همین شیوه ها و روش های پست و پلشت و فرسوده ی شاهنشاهی و اسلام ولائی بیش نیست! و مدعیان بی آبرویش نیز جز همین چرندبافان پهلوی ـ خمینی ـ خامنه ای نیرنگکار نمی باشد! سرانجام این کشور بی پایه و اساس که همین ایران ویران کنونی باشد، هرگز نباید و نمی توانست سرنوشتی بهتر ازین نامردمی ها، نارسائی ها، ناگوارائی ها و بی فردائی ها که داریم داشته باشد. کمین شاه شاهان و کنام شیخ بی وجدان جز فرهنگ زور و ستم مرگبانانی نیست که چه در گذشته و چه همینک کارگران، زنان، جوانان و مردمان زمینگیرشده را در سراسر ایران گرفتارکرده، و درین 44 سال حکومت هولناک الهی اسیرتر ساخته، و همچنان قربانیان در دام مرگ های روزانه، دچار چه کنم های بی پایان می باشند.
بازتاب تجربی از حکومت های شاه و شیخ جز این نبوده و نیست که فرهنگ لهیده اجتماعی ما از آن بیمار و بیزاراست و می باید درمان شود. چراکه کارگران و توده هائیکه در هر دو دوره زیسته اند بخوبی می دانند که بی هیچ دلیلی جان و دار و ندارشان در کمین مرگ های پیش بینی نشده است. زیراکه سیاست محلی مطیع و پیاپی دچار دسیسه های اقتصاد سرمایه سالاری ایرانی ـ جهانی گرفتاربوده، و ترفندهای سروری سیاسی خود شاه و شیخ هم که هموند بی چون و چرای سرمایه می باشد، می بایست تابع بی اراده ی بازار، بخاطر پابرجائی حکومت های خودشان باشند و هردو بوده و هستند و از همینرو نظام شاه و شیخ زندگی ما را تباه کرده است. زیرا بفرمان ژاندارم جهان امپریالسیم آمریکا شاه وادار به لشگرکشی به ظفار شد و همو بود که آنروزگار تخم و آتش دشمنی های سرکردگی منطقه ای را به سوی جنگ ها و کشتارهای بی هوده کاشت و برافروخت.
امروزه هم بارهای بار دیده و می بینیم که رژیم فاشیست ولائی با تشویق ترورهای عقیدتی برای سرکردگی فرقه شیعی در جهان اسلام مزدوران رنگین منطقه ای از حزب اللهی ها، حوثی ها، حماسی ها و… را برای بقای خود و به قیمت گرسنگی ما جیره خوار دستگاهش کرده است؛ همان کار و ترفندی که ساختار تبهکار آمریکا از ترس ترویج کمونیسم به تکوین جریان های ضدبشری اسلامی روکرد؛ و همینک بخشی از بی ثباتی و بحران سرمایه ناگزیر همین ترفند ابلهانه شان بود که مانع امنیت سرمایه شد. دردا که درین سیاست مردمفریبی سرمایه سالاری داخلی و خارجی مشتی از همدردان فریبخورده، ساده دل، بیکار و گرسنه ی ما نیز در ایران و منطقه مزدوران دین دولتی ولائی شده و خود و خانواده های آنان دیریست در کوه ها و دشت ها و بیابان ها ویلان تر و زندگی شان را بسان ما ویران تر از گشته ها سپری می کنند؛ اگرچه سران این مزدوران بسان گردانندگان دین دولتی ایران همگی در جای امن جاخوش کرده و در ناز و نعمت اند و کاخ نشین.
در همین راستاست که می بایست سرراست تر از پیش گفت: فاجعه ی کرمان محصول نگرش و کنش ضدبشری امپریالیسم آمریکا و به تبع آن رشد جنگ افروزی های فناتیسم رنگین و بویژه آخوندیسم ولائی در منطقه خاورمیانه و جهان می باشد. تازه خود داعش و نیروهای فریبخورده ی آن نیز همیشه زیر بمباران ها و جنگ های مرگبار بی بهره از زندگی بوده، و برای سرکردگی های هردو سوی شیعی سنی در جهان اسلام بکارگرفته شده اند و سپس اسیر اهداف شیعی ولائی گشته اند و با سرکوب گسترده ایکه در منطقه از آنان شد، اسارت آنان بسود جهان سرمایه و خود آخوندیسم ولائی ناگزیر شده بود؛ و بی کم و کاست سران آنان به اسارت آخوندیسم درآمده است و چالش داعش جائی جز در ایران ولائی برای بقای خود ندارد. بنابرین بمب گذاری های گذشته و کنونی در کرمان کار خود رژیم ولی بنام داعش می باشد تامگر بتواند قدری دیگر زمان بخرد و راهی برای فرار خویش و تاراج ثروت بیشتر کشور بیابد.
در کشوری که بنیاد دین دولتی آن بنام خدا برپاباشد ولی راهبر آن با این همه جنایت های بیشمار به هیچکس پاسخگو نباشد که نبوده و نیست؛ در کشوریکه با اینهمه زندان و اعدام و کشتار و ترورهای بی انتها درندگی و خودکامگی و چپاول سیستماتیک سرانش حق زندگی شهروندان را پایمال و بازیچه ی اهداف فاشیسم شیعی کرده؛ و در آن ابزار سرکردگی فرقه ای ـ مافیائی میان گروه ها و باندهای موافق و مخالف ولائی همچنان و به تنهائی در قدرت بی رقیب برابر ما می باشند و ویرانگری ها را روزانه به پیش برده و می برند. پرسیدنی! چکاربایدکرد؟ آنهم بدینگونه که ما بارها دیده و می بینیم رژیم ولائی چنین مدیریت ضدبشری، پلید و بیرحمانه ای را امری آسمانی، آزمایشی و مصلحتی الهی برای دنیای آخرت مومنان می داند! براستی راه چاره ی ما درین میانه های ریاکاری های بی انتها در چیست؟ آنهم در برابر کنش و واکنش و بازتاب های تاکنونی رژیمی که جز همین اختناق ها، زن ستیزی ها، سرکوب خواسته ها و سرزنش های دینی و در پی آن کشتارهای بی پروا از آزادیخواهان که از خود نشان نداده است چکارکنیم؟
رژیمی که برای ما جز همین تنگ تر کردن مجاری تنفس فردی و اجتماعی کاری نکرده، و جز کم و ناچیزتر ساختن امکان کار و داشتن سفره ی نان و ربودن آب و آزادی ما و نوع انسان باورمند اسلامی که همگی قربانیان این هرزگان دینی می باشیم هیچ کار مفید و درستی از آنان پیاده نشده است! آری، با این دم و دستگاه ضدبشری چکارباید کرد و چه انتظاری باید از آن داشت؟ آنهم از ساختاری که هرگز نمی توان از آن جز ترویج نیروی کاخ نشینان مکلائی ـ ملائی چشمداشتی اخلاقمدار و عقلائی و نوع بشری داشت! و بدتر از همه در سرزمین خدائی ولائی ای زیست که *بنا به گفته روزنامه اطلاعاتش سال پیش نزدیک به یک میلیون دانش آموز از روی تنگدستی پدران زمینگیرشده ی خود آنان، ناچار به ترک تحصیل شده اند! آنهم در چنین ساختار پوچ و پوشالی که بت های خمینی ها و خامنه ای ها و سلیمانی ها الگوی های ارزش والای الهی شده و چنین سفلگان برجسته و نادانی را در یک کشور رنگین فرهنگ دارای قدرت و ثروت آسمانی کرده و گردانندگان رژیم چنین اشرافی شده اند!
ما باید و ناچاریم درین پاکباختگی های خونین و ویرانگر به گذشته های دور و نزدیک ساده دلی خود از اسلام هم بخندیم و هم بگرئیم؛ اگر و چنانچه به خبرگی دشمنان ولائی اسلامی خویش درین دوران بلند 1400 ساله ی پیشین و بویژه 44 ساله ی اخیر پی ببریم! و سپس برای زدودن آن از زندگی آتی خویش و برای نابودی کل بساط دینمداری باهم تلاش کلان عقلانی اجتماعی کرده و راه چاره ای انسانمدار و اجتماعی و طبقاتی برایش بیابیم. چراکه تک تک ما کم و بیش برابر نیرنگ دین و ملاها و مکلاها گول خورده ایم و از روی نادانی اسیرهمان بت سازان فرهنگ 1400 ساله پیشین و امروزین می باشیم که فاشیسم اسلام شیعی آنانرا دوباره و در عصر ولائی برایمان سامان داد تا خرد انسان اجتماعی را به بازی نادانان اعصار بسپارد و خوب سپرده است. آغاز دوباره ی آن جنون با بت خمینی شروع شد تا او نه برای پیدائی امامزمان خیالی بل برای ظهور ارداده ی مطلق خود و جانشین اش بود که آنرا پروراند و توانست خرد خودباوری را اسیر خرافه بافی ها سازد و دردا که ساخت. گزافه سرائی خامنه ای نیز یکی از چندش برانگیزترین آنهای تاریخی ست که و گفت: خداوند از زبان من حرف می زد. و این ادعا بی زبانی و ناتوانی خدا در گویش ملا، و برای ما همان فریب تاریخی ایست که حدیث ها و روایت ها و … آنان را 14 قرن گوش داده و به آنها دل و جان سرسپرده ایم. آیا فریب نخورده ایم؟!
بهنام چنگائی چهاردهم دیماه 1402
*نزدیک به یک میلیون دانشآموز سال گذشته ترک تحصیل کردهاند!
روزنامه اطلاعات نوشت: طبق گزارش مرکز آمار، پارسال در مقطع ابتدایی بیش از ۱۷۵ هزار دانشآموز، در مقطع متوسطهی اول حدود ۱۹۸ هزار دانشآموز و در مقطع متوسطهی دوم نیز حدود ۵۵۷ هزار دانشآموز ترک تحصیل کردهاند. ترک تحصیل در این مقاطع سنی، بیانگر چه واقعیاتی است؟ آیا میتوان فرضیات ذیل را به عنوان علل این واقعه برشمرد؟: بیانگیزگی در تحصیل و روشننبودن آیندهی پس از آن؛ بهگونهای که تحصیل را از امری «معنیدار» به کنشی بیسرانجام جلوه دادهاست. فقر در محیط خانواده؛ به گونهای که ادامهی تحصیل مدرسهای از توان سبد خانوار بیرون افتادهاست.
فاشیستهایی که چهره دموکراتیک میگیرند در سرکوب کمونیست و آنارشیست موثرتر هستند چون دشمنانشان را علنی میکنند و با اینکار حساب و کتاب قضیه دستشان است. بیخود نیست که اکثر بورژواها خواستار دموکراسی هستند. آنها در دموکراسی امنیت بیشتری در استثمارگری احساس میکنند. با این حساب، احزاب دموکراتیک و اصلاح طلبان، بسیار خطرناک هستند و جنبش کمونیستی و آنارشیستی را فاسد و ضربه پذیر میکنند. باید تمام انتخابات ها و فعالیتهای حزبی تحریم شود و از علنی کاری دوری کرد. دموکراسی بازی و علنی کاری یعنی بیا بمب بیانداز رو سر خانه ما. باید فرق بین فعال کمونیست و توده کارگر بودن از بین برود وگرنه هیچ جنبش کمونیستی ای موفق نخواهد بود. مردان مردسالار هم فاشیست هستند. این حکم آخر در بحثهای بعدی. فاشیسم را نه سیاسی بلکه رفتاری باید تعریف کرد. تعریف سیاسی حقه بازی است. آنارشیست
در بحث فاشیسم، فراموش نکنیم که هیتلر هم طرفداران خود را “دوست” داشت. آنارشیست
بحث زیر نویس مقاله بکل غلط است. در آمریکا همه تحصیلات دارند اما در طول سال چندین عملیات تروریستی علیه توده ها داریم. بعضی از آن تروریستها خیلی باسواد هم هستند و خودشان در حال تحصیل! . تروریسم به سواد ربط ندارد، تروریسم محصول حاکمیت طبقاتی است، از جمله حاکمیت طبقاتی مارکسیستی. تعداد ترورهای دولتهای مارکسیستی را هم بشمیری لطفا! زیاد است. آنارشیست
Reply ↓
در اصل تفاوتی بین عملیات پلیسی و دولتی با عملیات تروریستی وجود ندارد. این جدایی برای حاکمین و دولتهایشان (مارکسیست و غیره مارکسیست) معنی دارد و بقیه فریب خورده این تفاوت الکی را می پذیرند. دولت یعنی ترور، کی میخواهید بفهمید! آنارشیست
آیا جهان انسان در حال فاشیستی شدن است؟ این سئوال غلط است چون جهان تاکنون فاشیستی بوده است. فاشیستی نبودن فرهنگ دارای دولت یک توهم و محصول ریاکاری است. میدانم این حقیقت اضطراب آور است، اما چاره ای نیست، اگر بیماری درک نشود درمان ندارد. جناب مارکس هم این قضیه را نه درست فهمید و نه توانست توضیح بدهد و شد منبع توهم و حتی عامل فاشیسم مثل بلشویسم. برای درک خوش خیالی و خوش بینی مارکس به نوشته های او در مورد هندوستان مراجعه کنید. دولتهای دیکتاتوری همه فاشیستی هستند. تفاوت قائل شدن بین دیکتاتوری و فاشیسم تصنعی و من درآوردی است. کشورهای دموکراتیک غربی چطور؟ کشورهای غربی کمال ریاکاری هستند، از خمینیسم ماقبل سرنگونی شاه هم بدتر، چون ادعای حقوق بشر دارند ولی در عمل فاشیست اند. برای درک این قضیه به این فاکتها مراجعه کنید: تا ۱۵۰ سال پیش برده دار بودند، تا ۷۰ سال پیش قوانین نژادپرستی داشتند، هنوز مستعمره دارند بصورت نومستعمره، عامل اصلی جنگهای جهانی و بسیاری از جنگها بوده اند که جیزی نیست جز فاشیسم بازی خالص، از بدترین دیکتاتورها دفاع میکنند، دزد هستند، کشورهای آنها پر است از قاچاقچی ثروتمند مواد مخدر و غیره و تا عمق دولتها نفوذ دارند و مشکل میتوان گفت خود دولتها نیستند، سازمانهای امنیتی ترور دارند، سازمانهای مخفی و کلوپهای پنهان مذهبی و امپریالیستی دارند، قاضی های فاسد در سمت های بالا و لابی های پشت صحنه و انحصار در تولید و توزیع. آنارشیست،