خدا، سکس و قدرت
جايی که خدا در نشست و برخاست روزمره حضور دارد
چند سال پیش مردم کشور کوچک سوئد، به طور روزمره معمای جنايتی را دنبال ميکنند، که هرچه مدرک و شاهد به پرونده آن اضافه ميشود، پيچيده تر و حل آن مشکل تر ميشود.
موضوع از اين قرار است که در ده کوچکی نزديک به استکهلم ، زن 23 ساله ای را در تختخوابش به ضرب گلوله می کشند. شوهر زن ، کشيش 32 ساله ده ، هنگام قتل در اطاق يکی از پسرانش خوابيده بود. بعد از اين قتل کشيش و سه فرزندش به خانه زنی 38 ساله نقل مکان ميکنند. اين زن در ده به عنوان ” عروس مسيح “، يا ” ملکه تيرسا ” شناخته ميشود . کمی بعد معلوم ميشود مرد 30 ساله ای در همسايگی به ضرب گلوله زخمی شده است. بعد همسر 26 ساله مرد زخمی خود را به عنوان قاتل معرفی ميکند و دستگير ميشود، همه تصور ميکنند ماجرا يک درام عشقی سه جانبه است. اما به زودی معلوم ميشود زن به دروغ اعتراف کرده و آزاد ميشود. به زودی انبوه اطلاعات ديگر می ريزد: همسر اول کشيش هم چند سال پیش با لباس در وان حمام خود مرده پيدا شده بود و پليس اين امر را به عنوان يک حادثه تلقی کرده بود . زنی که به دروغ اعتراف به قتل کرده بود، خواهر شوهر 28 ساله ” عروس مسيح “است. کشيش از طرف پليس به اتهام قتل زن اول دستگير ميشود. او مشکوک به قتل زن دوم نيز هست. اما يک دختر26 ساله که نزد کشيش خدمتکار بود به اتهام قتل زن دوم دستگير ميشود. او نوامبر سال گذشته نيز تلاش کرده بود زن کشيش را به قتل برساند ولی موفق نشده بود. زن 26 ساله زير نفوذ ” عروس مسيح ” است
و همين طور اخبار عجيب و غريب پشت سر هم فاش ميشود که ماجرا را پيچيده تر ميکند. به نظر ميرسد دستهايی پرونده را مغشوش ميکند ، کسانی را به اعتراف دروغين واميدارد و اطلاعات را پنهان ميکند. سرانجام دختر 26 ساله به قتل اعتراف ميکند و جريان حيرت انگيز زندگی خود را زير نفوذ فرقه پينگست که بر ده سيطره دارد و کار را به قتل زن کشيش کشانده است در جلسه دادگاه تعريف ميکند .
عروس مسيح و خواهر مقتولش در ماجرای «کنوت بی» ، نوه يکی از شخصيت های اصلی و در واقع از امامان پينگست هستند. شوهر 28 ساله عروس مسيح نيز عضو همين فرقه است. ، دختر 26 ساله متهم به قتل که که در شرکت اين مرد کار ميکرد، زنی که به دروغ اعتراف کرده بود و کشيش نيز از همين فرقه اند. اساسا شهر زير نفوذ کامل اين فرقه است. کشيش اکنون متهم به تحريک به قتل است. اما اطلاعات بيشتر نشان ميدهد شايد خود او نيزيک طعمه باشد. دختر 26 ساله رابطه خود با کشيش را که به قتل منجر شد در جلسه دادگاه چنين شرح داد:
«من يک برده بودم و کشيش ارباب من بود. در 11 سالگی مادرم مرد و من يک دفعه بالغ شدم. بچگی من به سرعت تمام شده بود. از احساس ناامنی رنج ميبردم، با جوانی ازدواج کردم که به سرعت به طلاق کشيده شد [ بنا بر گزارش رسانه ها هم ازدواج و هم طلاق با دخالت فرقه صورت گرفت] . با پاستور تماس برقرار کردم. او به طور افراطی با من دوستی ميکرد. در همين زمان خودش با شيطان در نبرد بود. او ميگفت نياز به آن دارد که من تمام روز با او باشم. جنگ کشيش با شيطان شب ها شدت می يافت. من فکر ميکردم روحی است. او ميلرزيد. هرشب هم خوابگی او بامن يک پيروزی برای خدا بود. من به او اعتماد داشتم. روزی او ازمن پرسيد آيا ميتوانم يک دختر را بکشم. او اين سوال را در رابطه با خيانت در زناشويی مطرح ميکرد. من گفتم اگر خدا واقعا بخواهد، نميتوان کارديگری کرد، بايد اطاعت کرد.»
دختر 26 ساله ميگويد او بعد از ترغيب کشيش سعی کرد زن او را بکشد. او هنگام شرح ماجرا به گريه افتاد و گفت:« او و زن کشيش يکديگر را به شدت دوست داشتند. او گفت وقتی معلوم شد من با کشيش رابطه دارم اعضای فرقه مرا زير ضرب گرفتند و گفتند يک اغواگر گناه بزرگی مرتکب شده و کشيش بی گناه است، فقط زن کشيش بود که به من کمک کرد. دختر ميگويد سال گذشته هنگامی که قرار بود زن کشيش را بکشم ، کشيش رفت بيرون. قرار بود بعد از قتل با تلفن همراه برای او يک پيام بفرستم که کار تمام شد. من ساعت 3 بعد از نيمه شب وارد اتاق خواب او شدم و با يک چکش زدم روی سر او. او زخمی شد اما نمرد. بلندشد و دست مرا گرفت و گفت چکار ميکنی. من روی زمين نشستم و گريه کردم که خدا مرا ببخشد که کاری را که به من سپرده است انجام ندادم . بعد از آن هم هميشه احساس پشيمانی داشتم و کشيش فشار می آورد. او به من گفت سهام خود را بفروشم و يک اسلحه تهيه کنم و من هم همين کار را کردم.»
کشيش اين اتهاما ت را رد ميکند هر چند پيام های تلفنی حرف های دختر را اثبات ميکند. او هم در دادگاه هنگامی که گفته شد در ده همه يک ديگر را دوست داشتند به گريه افتاد. به ياد چه افتاده بود؟ شايد به ياد دورانی که فرقه بين مردم شهر همبستگی عجيبی ايجاد کرده بود. رسانه ها از مکاتبات اينترنتی مشاهدات يک تازه وارد به شهر را چنين شرح ميدهد: «در اين شهر خدا در نشست روزمره حضور دارد.» نويسنده که با خانواده اش به فرقه پيوسته بود با شرح جزئيات تعريف ميکند چگونه فرقه با ترتيب فعاليت های مشترک، تفريحات مشترک، دستورالعمل ها برای زندگی بهتر و مراسم مشترک مردم شهر را به يک خانواده بزرگ تبديل کرده که همه با هم مهربانند ، به هم کمک ميکنند و همه احساس رضايت روحی ميکنند.
مردم سوئد مذهبی نيستند، اما مثل بسياری ديگر از کشورهای اروپا و آمريکا فرقه های عجيب و غريب مذهبی شهرها و دهات کوچک آن را به مرکز تبليغات خود تبديل کرده اند.. لوموند ديپلماتيک چند سال پيش گزارش مفصلی از اين فرقه ها منتشر کرده بود که عمدتا توسط محافل نو محافظه کار آمريکا در جهان مورد پشتيبانی قرار ميگيرند. فايده آن ها برای محافظه کاران اين است که بسياری از نظرات خود را مثلا در مورد سياست تشديد مجازات و پاک کردن جامعه از عناصر فاسد و ساير مسايل از طريق اين مذاهب اشاعه ميدهند. در واقع آن ها سيمان فرهنگی سياست نو ليبرال هستند و در حاليکه برنامه نوليبرال همبستگی اجتماعی را از هم می پاشاند، اين فرقه ها هم جايگزينی برای نياز گم شده هستند، و هم ابزاری برای پيشبرد سياست های دلخواه . اما بر بستر اين سياست بسياری فرقه های خودسر هم به وجود می آيند که دست به اعمالی ميزنند که برای دولت ها درد سر ايجاد ميکنند ازجمله در خود آمريکا، ونيز چند سال پيش اعمال يکی از اين فرقه ها در فرانسه منجر به بازداشت عده ای و غير قانونی کردن يکی از فرقه ها شد که وزیر امور خارجه آمریکا به نام آزادی مذهب به دولت فرانسه اعتراض کرد و اين امر منجر به مشاجره رسمی بين وزير فرهنگ فرانسه و مقامات آمريکا شد. در سوئد نيز فرقه های متعددی فعالند. فرقه پينگست که سازمان فيلادفی هم خوانده ميشود يکی از پرنفوذترين آن هاست.
اگر چه دختر اکنون به اتهام ارتکاب قتل و کشيش به اتهام ارتکاب قتل همسر اول و تحريک به قتل همسر دوم بازداشت شده اند اما حقيقت ماجرا هنوز روشن نيست. به ويژه نفش ” عروس مسيح” که از آغاز تاکنون نام او مرتب در ماجرا تکرار ميشود و حتی يک بار هم به عنوان مشکوک دستگير و بعد آزاد شد. اما رسانه ها در مورد او اطلاعات جالبی داده اند که روشنی بيشتری بر شيوه فعاليت فرقه های مذهبی و گستردگی پشتيبانی از آن ها می اندازد و ضمنا نشان ميدهد فقط بيچاره ايرانی ها نيستند که برای آرزوهای خود در ماه يک عکس درست ميکنند که وقتی از آسمان به زمين می آيد خودشان از آن به وحشت می افتند.
در اوايل دهه 90 تعدادی کشيش غريبه وارد شهر ميشوند. گروه هايی از آدم ها ی دست چين شده از ديگر نقاط به شهر آورده ميشوند. هم کشيش و هم دختر از جمله اين مهاجران هستند که از شهرهای کوچک ديگر از طريق ارتباطات آمده بودند. کشيش های مسافر در جمع اين گروه ها از پيامبران معجزه گر تعريف ميکنند. آن ها ميگويند از اين شهر نوری بر ميتابد و خانواده ای را نشان ميدهند و ميگويند اين خانواده را خدا برگزيده و يکی از خادمان صديق خود را به آن اهدا ء خواهد کرد.
پسر 15 ساله خانواده که در مراسم فرقه شرکت ميکرد به شدت تحت تاثير يک کشيش زن فرقه قرار گرفت، بويژه وقتی که اين کشيش زن گفت که از او خواسته اند کليسای خود در شهر ديگری را رها کند و به خانه پسر نقل مکان نمايد. خانواده تصور کردند اين همان خدمتکار خداست که وعده داده شده بود. پسر چند سال بعد با اين زن که از او ده سال بزرگ تر بود ازدواج کرد.
اين زن که همان عروس مسيح است تصميم می گيرد شهر را به مکان نشان کرده خدا تبديل کند و کار شديد او روی اين پروژه شروع ميشود. او يک خانه را نشان ميدهد و ميگويد خدا نفرين خود را متوجه آن کرده است. صاحبخانه ، خانه را به کشيش ميفروشد. در اين خانه است که دو زن کشيش کشته ميشوند.
ملکه تيرسا دور کشور مسافرت ميکند و اعضای جديد برای فرقه ميگيرد. عروس مسيح در بيشتر فرقه های مذهبی مسيح يک روح است. ولی در ملکه تيرسا به يک جسم فيزيکی تبديل ميشود. وقتی مسيح بيايد او ست که عروس ميشود ولی کسی نبايد اين را بداند. . کشيشان پينگست رسما ميگويند نميدانند کيست که عروس مسيح ميشود. ولی تحقيقات پليس نشان ميدهد که عروس کسی نخواهد بود به جز ملکه تيرسا. کسانی که از فرقه در آمده اند اين را فاش کرده اند. يک زن جوان که سه سال دختر خوانده ملکه تيرسا بود و در خانه او و شوهرجوانش ميزيست گفته است که ملکه تيرسا به او گفت که يک وحی آسمانی به او گفت که او ست عروس مسيح. او خودش را با مريم مقدس مقايسه ميکرد که هم روح و مقدس بود و هم جسم و از پوست و گوشت و خون. او نقشه داشت که با يک هواپيمای جت شخصی دور جهان بگردد و مردم را آزاد کند.
او ميگفت در عرض 7 سال زمين نابود خواهد شد. در اين هفت سال او خود را مخفی ميکند و از زيبايی خود برای مسيح حفاظت مينمايد. ديگران در اين مدت بايد کارهای عملی را بکنند. اين دختر گفت ملکه تيرسا به او گفته بود که او يکی از برگزيدگان برای اين کار است. .علت اين که دختر کناره گرفت اين بود که ملکه تيرسا برای او شوهری انتخاب کرده بود که وقتی 18 ساله شد بايد با او ازدواج ميکرد.
تسلط کامل او بر پيروان انبوهش در شهر باورنکردنی به نظر می آيد . اين قدرت را به کاريسما و توان او برای متقاعد کردن ديگران منتسب ميکنند. حتی در دادگاه از کشيش پرسيدند آيا عروس مسيح او را شستشوی مغزی داده است تا همسر اولش را بکشد. کشيش جواب ميدهد نه او از خدا بيشتر ميترسد تا از خشم ملکه تيرزا. به هرحال اوست که حکومت فرقه را بر مردم را اداره ميکند. او کشيش را مجبور کرده بود که طی ماه های طولانی تمام ساعات بيداری را با او به سر ببرد و ميگفت آن ها بايد همراه يکديگر خدا را بجويند. کشيش برای پليس شرح داده است که ملکه او را برده عشق خود ميخواند. او به کشيش می گفت ” حالا از زبان عيسی با من سخن بگو!” و اگر کشيش چيزی نداشت که بگويد او از خشم به آتشفشان تبديل ميشد. کشيش به پليس ميگويد برای اين که از خشم او در امان بماند اغلب چيزی ميگفت و موها يا پاهايش را نوازش ميکرد.
به هرحال از دهی در «کنوت بی» سوئد تا ابوغريب عراق و تا ايران ، بازجويی همسر سعيد اسلامی را به خاطر بياوريد- همه يک چيز را به ما ميگويند: جذ به سکس و مذهب برای قدرت . قدرت چه استفاده ها که ازاين دو نميکند: برای جلب و جذب، برای ترساندن و به تسليم واداشتن، و عافبت برای ارضاء تمايلات ساديستی خود.
از آرشیو
یعنی انقدر بی استعداد هستید که نمیتوانید دموکراسی غربی را با این وضع سکس دراروپا و آمریکا ربط بدهید؟
آنارشیست