خاورمیانه، جنگ و دولت های نامتعارف بورژوایی!
احمد بخردطبع
خاور میانه مرکز رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی است، منطقه ای که به دلیل داشتن منابع گسترده ی اقتصادی و در راس آن انرژی از نفت، گاز و پتروشیمی، کشورهای بزرگ انحصاری و چپاولگر سرمایه داری را با اهدافی جنایت کارانه به این سو کشانده است. چرا که برای دستیابی و کنترل تراکم و تمرکز تولید انرژی و ذخایر وسیع آن، باید همواره جوامع مورد نطر در بی ثباتی قرار گیرند و از حالت مرسوم اولیه خارج شوند و تمام وجودشان مملو از درگیری گردد تا امنیت اقتصادی و بهره کشی هر چه بیشتر تحقق یابد.
از همه بدتر وقتی بی ثباتی یاد شده در فوق با ایده های آسمانی و نه زمینی، یعنی دین باوری آغشته شود، در پرتو چنین نادانی و ناآگاهی است که بستر مناسبی برای انگیزه های بغایت چالشگرانه ایجاد می گردد که از کشاکش اینگونه برخوردهای جدی اجتماعی، مردمان آن قربانی می شوند و کشورهای امپریالیستی از نادانی و ناآگاهی حکومت های مورد نظر کمال بهره برداری را به سود خویش انجام خواهند داد. بیهوده نیست که اتحادیه اروپا و همه ی قدرت های متفاوت سیاسی در آمریکا با اتخاذ سیاست های چماق و نان شیرینی، خواهان برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران میباشند و همواره به مبارزات شجاعانه مردم این سرزمین و در تند پیچ های اجتماعی آن دهن کجی نموده و دغلکارانه با حمایت سطحی از خواست های روبنایی آنان، ضربات اساسی به این مبارزات وارد می سازند. آنها در مقابل تلاش مردم خاورمیانه علیه رژیم های استبدادی و نیز مذهبی بی تفاوت اند و بطور واقعی و عملی بدان نمی پردازند. زیرا هم می خواهند از زیاده روی جمهوری اسلامی جلوگیری کنند و هم نجات بخش سقوط جدی آنها باشند. در حالت اول از زمانیکه مافیای سیاسی ـ مذهبی جمهوری اسلامی به قدرت رسید و به انواع و اشکال مختلف تخریب و نابودی اسرائیل را جزو برنامه های خود قرار داد، چهار نعل به حمایت همه جانبه از اسرائیل پرداختند که البته در این مورد نمی توان از سیاست فاشیستی جمهوری اسلامی ایران ایرادی به این عمل وارد نمود زیرا قدرت سیاسی مذهبی ایران و نه هیچ کشور دیگری این حق را ندارند که به حذف کشور ثانوی دیگری همت گمارند. فقط یک خصلت روان پریشی سیاسی می تواند چنین تصمیماتی را در برنامه های سیاسی خویش قرار دهد. ولی مسئله بدینجا خاتمه نمی یابد، زیرا این عمل درست باعث اتخاذ سیاستی می شود که حقوق پایمال شده ی فلسطینی ها بطور واقعی و عملی فراموش گردد تا جایی که هر سیاست و قضاوتی که از طرف دولت متجاوز و اشغالگر اسرائیل و نیز آمریکا علیه مبارزین انقلابی خاورمیانه صادر می شود، بدون چون و چرا بویژه در کشورهای اروپایی عملی گردد. از این نظر است که لابی های اسرائیلی در قدرت سیاسی فرانسه نفوذ قابل توجه ای دارند.
“جورج ابراهیم عبداله” کمونیست لبنانی و آموزگار از سال 1984 در زندان فرانسه بسر میبرد، او عضو FARL یعنی “بازوی مسلح انقلابی لبنان” بود. این سازمان کمونیستی در برابر تجاوزات اشغالگران اسرائیلی در لبنان به دفاع مسلحانه می پرداختند. سال 1982 یک دیپلومات آمریکایی و نیز اسرائیلی در فرانسه به قتل میرسند و بویژه لابی های اسرائیلی این دو قتل را به گردن “جورج عبداله” می اندازند و دادگاه بدون ارائه ی کوچکترین مدرکی، “جورج” را به دلیل اجرای دو قتل محکوم می کند. “جورج عبداله” می پذیرد که یک کمونیست انقلابی و عضو FARL میباشد که باضافه مدافع حقوق فلسطینی ها است، ولی عمل قتل دو دیپلومات در فرانسه را قاطعانه رد میکند. این کمونیست بیگناه مطابق با موازین قضایی فرانسه میباید در سال 1999 از زندان آزاد میگشت ولی باز با نفوذ دولت آپارتاید اسرائیلی و لابی های آن در فرانسه این عمل صورت نمی پذیرد و جورج بدون اینکه قتلی مرتکب شده باشد تا کنون 41 سال است که زندگی اش را پشت میله های زندان فرانسه گذرانده است. امروزه نه فقط چپ انقلابی و کمونیستی فرانسه بلکه تمام احزاب چپ بورژوایی خواهان آزادی “جورج ابراهیم عبداله” شده اند که بالاخره اینبار قضات فرانسه آزادی وی را تثبیت نمودند و قرار است در روز 25 ژوئیه از زندان آزاد و مستقیمن به بیروت فرستاده شود. این نمونه ای است که ثابت میکند چگونه کشورهای اروپایی بخصوص فرانسه در مورد خاورمیانه ای ها بیش از همه زیر نفوذ دولت اسرائیل و نیز لابی های آن قرار دارند و مطابق با داوری های آنها عمل میکنند و اغلب فاقد تحقیقات واقعی و مستقلانه از خود می باشند. بنابراین نه تنها جمهوری اسلامی و شرکای آن محور شرارت را تشکیل میدهند، بلکه دولت های جنایتکار آمریکایی ـ اسرائیلی و از جمله امپریالیست های اروپایی نیز در پیشبرد چنین سیاست هایی در زمره ی محور شرارت محسوب می شوند. در ضمن باید اضافه نمود که فقط دولت جنایت کار و راست افراطی اسرائیل است که تمایل دارد نظام سلطنتی بجای جمهوری اسلامی قرار گیرد ولی جنگ 12 روزه ی آمریکا و اسرائیل علیه ایران، عدم حمایت مردم نسبت به سلطنت طلبان ورشکسته را باثبات رساند.
دولت های نا متعارف:
موجودیت قدرت های سیاسی مذهبی در خاورمیانه، به دلیل اینکه از اتخاذ سیاست زمینی موجود برحذر میباشند و موازین سیاسی را با عرف و ایده های دینی آمیخته میکنند، در زمره ی دولت های نا متعارف محسوب می شوند که در نتیجه فاجعه پشت فاجعه را موجب می گردند که نیازی به استدلال ندارد، زیرا از 47 سال قبل تا به امروز بوضوح در ایران مشاهده می شود و در پیچیدگی های آن راه حل و آلترناتیوی برای برون رفت از مشکلات وجود نخواهد داشت و خواست و اراده ی دولت های غربی و حتا از روی اجبار اسرائیل نیز بقای حکومت های مذهبی است زیرا به دلیل نا متعارف بودن بطور تدریجی بسوی انقسام و تجزیه روان خواهند گشت که ایران، سوریه و عراق در چنین مسیری قرار گرفته اند.
یکی از دلایلی که موجبات حمایت نسبی غرب بویژه آمریکا در برابر “روژآوا” را برجسته میسازد، حکم استمرار و برقراری دولت های نا متعارف در درون این کشورها را رقم می زند. در سوریه ما با اتنیک ها و نیروهای متفاوتی روبرو میشویم که پر قدرت ترین آنها، جنبش “روژآوا” است و سپس “دروزی ها” و نیز “علوی ها” قرار دارند. کشتار دولت مرکزی در مناطق “دروزی ها” در “سوویدا” که قربانیان آن بالغ به هزار نفر میرسند، فقط به این دلیل است که آنها نمی خواهند در زیر سیادت سیاسی دولت مرکزی قرار گیرند و خود را سوری های خودمختار معرفی میکنند و از این نظر است که از پیوستن به ارتش سوریه خودداری می ورزند. بنابراین بمباران ارتش اسرائیل به دمشق علیه کاخ ریاست جمهوری و مرکز ستاد دفاعی این کشور بر اینگونه دلایل استوار است. بخشی از مناطق “دروزی ها” بنام “مژدال شمس” از سال 1967 در اشغال اسرائیلی ها قرار دارد زیرا در جوار “بلندی های جولان” میباشند و یک سوم مردمان آن، علاوه بر سوری بودن، ملیت اسرائیلی دارند و دو سوم دیگر با کسب اجازه ی اقامت در منطقه ی اشغال شده زندگی میکنند که در مجموع تعداد “دروزی ها” فقط در منطقه ی اشغالی به بیست هزار نفر میرسد. “دروزی ها” با آنکه در قرن یازده میلادی از مذهب شیعه ی اسماعیلی جدا شده اند، ولی خود را مسلمان نمیدانند. بخش دیگری از “دروزی ها” استقلال کامل خود را مد نظر قرار میدهند و مخالف دخالت دولت اسرائیل در مناسبات داخلی میباشند.
روژآوا در دل دولت نا متعارف سوریه:
مبارزین جنبش روژآوا که اکثر آنها کوردهای سوری را تشکیل میدهند (زیرا در میان آنها اتنیک های متفاوت دیگری نیز موجود است و این مسئله بار ملی و ناسیونالیستی را عمیقن کاهش میدهد)، از دل مبارزه ای رادیکال در راستای حاکمیت خود مدیریتی و برقراری عدالت اجتماعی علیه مستبدان بویژه داعش، مسلحانه و پیگیرانه رزمیده اند و با حفظ خود مدیریتی خویش، با دولت مرکزی سوریه مجبور به همکاری گشته اند و در نتیجه مسائل یاد شده، نمود بارزی از موجودیت دولت غیر متعارف در جامعه ی سوریه را باثبات میرسانند که می تواند دولت مرکزی مذهبی آنرا در آینده منقسم کند.
ما از سال ها قبل با قدرت سیاسی نا متعارف عراق آشنایی داریم و نیروهای درگیر سیاسی و نیز حکومت اقلیم کردستان در این جامعه را میشناسیم که در آینده میتواند دستخوش تحولات ناخوشایند و حتا درگیری گردد.
PKK و دولت متعارف ترکیه
ولی در این میان دولت مرکزی ترکیه از آنجا که با غرب و آمریکا همکاری و هم زیستی دارد و دولت اسرائیل را برسمیت میشناسد، در زمره ی حکومت های نا متعارف محسوب نمی شود و سازش “حزب کارگران کردستان” (PKK) با دولت مرکزی که آنرا در آخرین کنگره ی خویش برسمیت شناخته اند، خطوط سیاسی دیگری را دنبال مینماید و می تواند با اتحاد گسترده با کارگران ترک در ترکیه، زمینه ی هر چه بیشتر مبارزه ی طبقاتی را موجب گردد. بویژه آنکه PKK از سال 2011 و در کنار مبارزه ی سیاسی جنبش روژآوا در سوریه، محبوبیت بیشتری کسب می نماید و طرفدارانی را در بعضی از مناطق جهان بسوی خود جلب می کند. در تاریخ 22 دی 1401 ـ (12 ژانویه 2023) مقاله ای بنام «ترور سه کرد مبارز “پ ک ک”، چرا پاریس مرکز عملیات تروریستی است!؟» (1)، نوشته بودم و با ذکر انحرافاتی که متوجه ی “حزب کارگران کردستان” یعنی PKK اشاره نمودم، ولی معتقد به دیالوگ و نوعی همکاری مشروط با آنها بودم و هنوز نیز بدین خطوط سیاسی پایبند میباشم ولی در سازشی که با حکومت مرکزی ترکیه و در چارچوب نفی مبارزه ی مسلحانه صورت میگیرد که می تواند سیاست مثبتی را به همراه آورد، نکته ی حساسی افکارم را بدان مشغول داشته است، به آتش کشیدن سلاح ها بوسیله 26 گریلاها بعنوان نمادینی از PKK بود. آیا می توان دلیل قانع کننده ای برای انجام این عمل پیدا نمود! البته نقطه ی عزیمت چنین سازشی از طرف رهبر حزب ناسیونالیست ترکیه بنام “دولت باغچه” بوده است که آنرا در پارلمان ترکیه طرح میکند و در تعاقب آن خواهان آزادی “عبداله اوجالان” میشود و در نشست و جلسه ای که در زندان امرال با اوجالان و حضور دو نماینده ی سیاسی ترکیه در این محل صورت گرفت، سیاست طرح شده رسمیت بیشتری بخود میگیرد که عکس های آن نیز موجود است. بحث بر سر آن نیست که این سازش چگونه آغاز شده است، بلکه نفی مبارزه ی مسلحانه با دولت مرکزی که هنوز طبقه ی کارگر این کشور بسیج انقلابی نگردیده است، برای پیشبرد مبارزه ی طبقاتی اهمیت بسزایی دارد. ولی آیا اعلام موضع رسمی چنین سیاستی از طرف PKK کافی نبود و چه لزومی داشت که سلاح هایی به آتش کشیده شوند! آیا اراده بر این بود که با عمل یاد شده به حکومت مرکزی اعلام شود: مشاهده میکنید ما حتا سلاح ها را برای موافقت با شما به آتش کشیده ایم!. به نظر میرسد که در این عمل مبالغه ی سیاسی در رابطه با توافق صورت گرفته است. در ضمن این را نیز میدانیم که حاکمیت سیاسی ترکیه به دلیل عقاید مذهبی و عمیقن ناسیونالیستی (چه با اردوغان و چه بدون آن)، توافق یاد شده را با مشکل مواجه خواهند ساخت و این مسئله نزد مسئولین بالای PKK نیز پوشیده نیست.
معتقدم که احزاب کمونیست و چپ ایران بهتر است با “حزب کارگران کردستان” ترکیه و هر نامی که در آینده انتخاب خواهند کرد، و نیز با “روژآوا” در سوریه وارد دیالوگ سازنده شوند تا در منطقه ی خاورمیانه نشانه های روشن و بارز مبارزه ی طبقاتی جلوه ی بیشتری بخود گیرد، زیرا آنطور که همه میدانیم، سرنوشت سیاسی مشترکی داریم.
ولی آنچه به جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت نا متعارف آن مربوط می شود، آینده ای پرمخاطره و درگیری و چالش های دوباره ای را نوید خواهد داد که در آن مردم بویژه کارگران و مزدبگیران چون همیشه قربانی خواهند گشت. زیرا این حکومت در کمال نادانی و ناآگاهی اجتماعی و بر مبنای نیازهای دینی، سیاست های خود را رقم میزند و بی ثباتی هر چه بیشتری با موازین آتش افروزانه خویش اختیار خواهد کرد و در چنین راستایی تمایلات غرب بویژه آمریکا و اسرائیل را جهت وارد آوردن ضربات به جامعه، فراهم خواهد ساخت.
در خاتمه از آنجا که جمهوری اسلامی و رهبر مستبد و آتش بیار آن علی خامنه ای، تخریب و نابودی اسرائیل را در سر می پرورانند، گفته ی خواننده و هنرپیشه ی جوان و معروف اسرائیلی را در اینجا یادآوری می نمایم. او “لیراز شرحی” (Liraz Charhi) نام دارد و ایرانی تبار ولی در اسرائیل تولد یافته است. این دختر هنرمند و خواننده اهل “تل آویو” و دارنده ی دیسک طلایی، در مصاحبه های خود با رسانه های اسرائیلی گفته است: “قلب من جریحه دار میشود وقتی می بینم؛ کشورم، کشورم را بمباران میکند” که روزنامه “لوموند” فرانسه آنرا بچاپ رسانده و عکس وی را در صفحه ی اول این روزنامه انتشار داده است (2).
31 تیر 1404 ـ 22 ژوئیه 2025
منابع:
- ـ “C:\Users\bekhrad-tab\Desktop\websaite\ترور سه کرد مبارز.docx”
2- Le Monde codif 00147 No. 722 mardi 22 juillet 2025
ناهمگونی و تناقضات زیادی در مقاله است اما بدترین ایده مقاله این است که وقایع خاورمیانه را به سیاستهای اسرائیل کاهش میدهد و در آن منطق حرکت امپریالیستهای غربی را نمی بیند.
آنارشیست