افسانه ساختگی خاندان “ایران ساز” پهلوی و تحریف تاریخ
عبدالستار دوشوکی
می گویند اگر یک “دروغ” را بطور گسترده و مداوم بارها و بارها تکرار کنید تبدیل به “راست” می شود. مخصوصا برای آن بخشی از نسل جوان که دوران مخوف ساواک و فقر و فساد گذشته را تجربه نکرده اند و تحت تبلیغات کر کننده و بی وقفه رسانه های بیشمار فیک سلطنت طلب از منظر روانی به نوعی سوگیری تأییدی (Confirmation Bias) مبتلا شده اند. مثلی است تحت عنوان “لنگه کفش کهنه هم در بیابان غنیمت است”. و این ضرب المثل بجا در مورد سلسله پهلوی خوش شانس که در حد فاصل دو بیابان برهوت ویرانگر قاجار و جمهوری اسلامی ظهور کرد صدق می کند. زیرا متاسفانه برخی علیرغم پندواژه حکیمانه ” فرزند زمان خویشتن باش”, پهلوی را نه با معیار و شاخص سنجش عملکرد زمان خویش, که با پارامتر و متراژ عملکرد دو رژیم بغایت فاسد و ناکارآمد ضدمردمی ماقبل و مابعد دودمان پهلوی می سنجند. لذا به اشتباه از بغض قاجار و ولایت فقیه به “سندروم حُب پهلوی” گرفتار می شوند؛ و به همراه چند تن تواب انگشت شمار به اصطلاح جمهوریخواه سلطنت طلب اما در حقیقت گندم نمای جو فروش, با تکرار مکرر “دروغ” آن را باور می کنند و به دیگران تلقین می کنند که بقول حافظ باید گفت جان من! خطا اینجاست.
می گویند در مثل جای مناقشه نیست, یا وگرنه استدلال “از اژدها به مار افعی پناه بردن” معقول نیست, آن هم در زمانی که نمی توان عقربههای ساعت را به عقب برگرداند تا واقعگرایانه حقیقت را دید که در حدفاصل این دو, “عقربی” نیز در کار بوده است که به یُمن کارنامه سیاه قاجار و ولایت فقیه برگه نسبی روشنتری را نمایان می سازد. اما برای انسان آزاده و مُدرن این کژپنداشتی موهوم تاریخ گذشته نمی تواند در سال ۱۴۰۴ (2025) دلبر و مقصود و یا قبله موعود و معبود باشد که در صحنه آرایی های نمایشی بدان سجده کرد.
لذا اکنون ما شاهد افسانه سرایان اغواگر و رویاپردازانی هستیم که با دهانی گشادتر از مغز خویش شیپور معروف هخامنشی را از دهان گشاد آن می نوازند و به تحریف و بازسازی تاریخ پرداخته اند. غافل از اینکه اسطوره گرایی و غرق شدن در افسانهها موجب پیشرفت مملکت یا افزونی محبوبیت شاه و جان فدایی ملت برای وی در مقابل خودی و بیگانه نمی شود. کما اینکه چهار پادشاه آخر ایران (دو از قاجار و دو از پهلوی) از ایران رانده و یا فرار کردند و در تبعید درگذشتند که نافی فسون و افسانه سازیها است. مضاف بر اینکه صرفنظر از اسطوره و افسانه ها, هنوز هم میلیون ها شاهد زنده ء “استبداد مخوف ساواک” وجود دارند که دوران “شبان ـ رمگی” را به چشم خود دیده اند, و از تبلیغ و تکرار مکرر آن در شگفتند.
قانون اساسی مشروطه که حاصل جانفشانی های آزادیخواهان بود عملا توسط رضا شاه به سطل آشغال انداخته شد و در حضور محتشم السلطنه مجلس را بی شرم و حیا و “طویله” می خواند. رضا شاه که فرزند یک مهاجر فقیر گُرجستانی بود (و هیچ ربطی به به اصطلاح نژاد آریایی ندارد) در پایان سلطنت خود صاحب مال و منال و زمین های فراوانی شد. وی بسیاری از کسانی را که به او خدمت کرده بودند مورد حذف و غضب قرار داد که در تاریخ بیوفایی پادشاهان مستبد ثبت شده است؛ از جمله فیروز میرزا فرمانفرما(نصرت الدوله), تیمورتاش, علیاکبر داور, سردار اسعد بختیاری, و کیخسرو شاهرخ. فرزند وی (محمد رضا شاه) نیز دقیقا همین کار را با خدمتگزاران خود کرد و آنها را به زندان انداخت تا خشم انقلابیون را فرو بنشاند؛ از نخست وزیر گرفته تا وزیر و رئیس ساواک و غیره مثل هویدا, نصیری و همایون و آزمون و غیره, که بسیاری از آنها اعدام شدند.
شاه نیز از مجلس فرمایشی بعنوان مهر تایید لاستیکی (rubber stamp) استفاده می کرد. و نمایندگان گماشته های رژیم بودند. بعنوان مثل در بلوچستان برای انتخاب نمایندگان مجلس از شهرهای مختلف فقط یک نفر حق رای داشت, و آن هم اسدالله علم بود که تصمیم می گرفت کدام خان یا سردار به مجلس می رود. شاه که در سالهای آخر استبداد خویش حتی معترض به غربی ها بود و مثلا سیستم عمدتا دو حزبی انگلیس (حزب محافظه کار و کارگر) و آمریکا (حزب جمهوریخواه و حزب دموکرات) را “سوسول بازی” می خواند و به همین دلیل دو حزب ساختگی و مطیع امر همایونی یعنی حزب مردم و و حزب ایران نوین را منحل و فرمان داد در کشور فقط یک حزب می تواند وجود داشته باشد (حزب رستاخیز همایونی)
دخالت نظامی شاه در کشورهای دیگر
اکثر ایرانیان دخالت جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر و هزینه بیت المال در آن کشورها را به حق و به درستی محکوم می کنند. اما بسیاری از اینان اطلاع ندارند که شاه نیز در بسیاری از کشورها از آفریقا گرفته تا عراق و عمان و پاکستان دخالت می کرد. ارتش ایران به سان “ژاندارم منطقه” هزاران سرباز و افسر ارتش را برای سالیان به جنگ علیه مردم ظفار در عمان فرستاد که صدها سرباز بیگناه در جنگی که هیچ ربطی به آنها نداشت کشته شدند. اگر از سلطنت طلبان در مورد بلوچها بپرسید, می گویند بلوچ به اصطلاح اصیل ترین قوم آریایی است. اما ارتش شاه در اوایل دهه هفتاد میلادی بنا به درخواست ارتش پاکستان (که فرماندهان آن یا مهاجرین هندی و یا پنجابی بوده و هستند) نیروی هوایی ارتش (هلیکوپتر و جنگنده) به بلوچستان فرستاد و تعداد بیشماری از به اصطلاح اصیل ترین قوم آریایی (بلوچها) را به نیابت از پنجابی و هندی تبارها کُشت؛ آن هم در درگیری که هیچ ربطی به ایران نداشت.
قبل از انقلاب در جنوب بلوچستان (شهرستان های فعلی چابهار, کُنارک, زرآباد, نیکشهر, قصرقند, راسک, دشتیاری و غیره) فقط یک دبیرستان وجود داشت و بسیاری از مناطق حتی از مدرسه ابتدایی کپری هم محروم بودند. همه دانش آموزان مجبور بودند برای مرحله دبیرستان به چابهار بیایند. در حالیکه امروزه اکثر این شهرها علاوه بر دبیرستان (ها) صاحب دانشگاه هستند, که قاعدتا دلیلی بر “سازندگی” جمهوری اسلامی نیست. شاید عده ای بگویند این حاصل امکانات و مقتضای زمان است و ربطی به سازندگی جمهوری اسلامی ندارد و در زمان شاه امکانات اجازه نمی داد. این استدلال سُست باورپذیر نیست چون می توان آن را در مورد دوران پهلوی هم به کار برد. از این گذشته همان زمان (دقیقا قبل از انقلاب) در حالیکه در منطقه ای به وسعت بیش از ۲۵ هزار کیلومتر مربع فقط یک دبیرستان وجود داشت, شاه میلیاردها دلار (با پول آن زمان) صرف ساختن بزرگترین پایگاه نظامی کل خاورمیانه در کُنارک (غرب چابهار) می کرد ـ آنهم در حالیکه قریب به نیمی از جمعیت بلوچ از گرسنگی علف می خوردند. و هرکس هم که کوچکترین اعتراضی بکند, توسط “مغزفندُقی های ناآگاه” به “تجزیه طلبی” متهم می شود. وانگهی ساخت بنادر بزرگ مثل بندربهشتی در چابهار یا راه آهن چابهار ـ زاهدان و یا دهها دانشگاه, و صنایع و منسوجات و کارخانجات بزرگ فولاد و پتروشیمی و خطوط هواپیمایی (مثل شرکت هواپیمای چابهار) و غیره دال بر “سازندگی” و یا به اصطلاح “ایران سازی” آخوندها است؟ هرگز!
من بنا به تجربه شخصی خویش حکایت فقر مطلق مردم بومی بلوچ و داستان بوفه بزرگ سلف سرویس باشگاه افسران نیروی هوایی شاهنشاهی در پایگاه دهم شکاری کنارک (چابهار) و تنوع انواع و اقسام غذاهای ایرانی و غربی مجانی را در مقاله ای خطاب به یک نوسلطنت طلب (آقای مصداقی, چرا حدیثِ باد فروشان میکنی باور؟) شرح داده ام که چطور در میان فقر مطلق و “علف خوری ناچاری” مردم بومی بلوچ, بوفه ۵۰ سال پیش پایگاه نظامی چابهار با بوفه های امروزی هتل های بزرگ لاس وگاس مثل هتل ام جی ام (MGM Grand Hotel) و هتل سزار (Caesars Palace) رقابت می کند. صدالبته این نوع فقر مختص بلوچستان نبود, بلکه در بسیاری از مناطق کشور وجود داشت. پس باید گفت برخلاف بدآموزی های سلطنت طلبان انقلاب ایران به دلیل “سیری شکم” و ناسپاسی نبود, بلکه برعکس به دلیل استبداد و فقر و نابرابری و ساواک و تک حزبی و اسراف و نظامی گری و دهها عیب عیان و نهان دیگر بود که حتی خود شاه هم در پیام معروف تلویزیونی خود به حقانیت خشم مردم علیه استبداد و ظلم و ستم و فساد و اختناق نهادینه شده در رژیم پهلوی اعتراف کرد.
عبدالستار دوشوکی
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۴
Comments
افسانه ساختگی خاندان “ایران ساز” پهلوی و تحریف تاریخ <br> عبدالستار دوشوکی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>