گفتمان یک فدایی سابق و حذف فیزیکی درون سازمانی
احمد بخردطبع
احمد بخردطبع
نوشته ام در مورد گفتمانی است که بین برنامه ی “هم اندیشی” و آقای پرویز هدایی، عضو سابق “سازمان چریک های فدایی خلق” تحت عنوان “قتل های درونی فدائیان خلق از زبان شاهد زنده” صورت پذیرفته که در آن به حقایق حذف فیزیکی تعدادی از اعضای درونی این سازمان پرداخته می شود و در این میان مهم ترین مسئله ای که همه ی افکار و وجودم را به خود مشغول می سازد، قتل “عبداله پنجه شاهی” از اعضای سازمان چریک های فدایی است که دلیل قتل وی در چارچوب تیره اندیشی و عدم احترام به کرامت و عشق ورزی انسانی از یک طرف و نیز عدم تحمل انتقاد در چارچوب شیوه ی مبارزاتی است، زیرا در خارج از مفاهیم یاد شده و در شرایط کنونی هیچ تمایلی به قتل های درون سازمانی ندارم و قبلن نیز دیگران صحبت هایی در اینگونه موارد داشته اند. بویژه اینکه “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر”، از فردای قدرت گیری نظام مستبد و آدم کش جمهوری اسلامی به همراه “سازمان مجاهدین خلق” به سردمداری مسعود رجوی، صبح تا شام فریاد می دادند که این سازمان، تعدادی اعضای مخالف خود را به قتل رسانده است. ولی سال ها بعد متوجه می شویم که سازمان چریک های فدائی خلق نیز در زمره ی چنین رویداد های تلخی قرار دارد.
به باور من بینش چریکی و پیشبرد مبارزه ی مسلحانه ی جدا از آحاد اجتماعی (اگر از رشد تهیجی و عواطف غیر طبقاتی آن بگذریم)، می توانند عامل حوادث سنگینی شوند و این مسئله در نحوه و چگونگی شیوه ی بسته ی مبارزاتی شان جای دارد و در این راه بر هیچ کسی پوشیده نیست که انسان های شجاع و جانبازی می باشند ولی شرط پیشبرد مبارزه ی طبقاتی فقط در جانبازی و شجاعت بسنده نمی شود، بلکه عوامل اساسی دیگری نیز باید مستقیمن دخالت گری داشته باشند و اینکه رفیق حمید اشرف در جلسه ی حضوری با رفیق محمد تقی شهرام، در ارتباط با تغییر مواضع ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین انتقاد می نماید، نمی تواند مشروعیت سیاسی به خود گیرد، زیرا خشونت در شیوه ی مبارزاتی هر دو سازمان چریکی حاکمیت داشت، آن هم سازمانی که اکثریت اعضای آن به ایده ی کمونیستی روی می آورند و همین سازمان از حداقل اعضای مذهبی حمایت می نماید که از جمله اشرف ربیعی در حلقه ی حمایتی قرار داشت و در تیر ماه 1358 با مسعود رجوی ازدواج می نماید. انگیزه ام این است که با تمام اینگونه وفاداری ها باز یک سازمان چریکی می تواند در دوره هایی مسبب خطاهای سنگین غیر قابل گذشت شود که در بخش منشعب از سازمان مجاهدین که می توانست با ایجاد دیالوگ از حذف فیزیکی جلوگیری نماید.
ولی در این میان آنچه که وجودم را به خود مشغول می سازد، قتل “عبداله پنجه شاهی” یکی از اعضای این سازمان است که به دو دلیل صورت می گیرد؛ اولی رابطه ی عاشقانه ی وی با رفیق “ادنا ثابت” عضو دیگر این سازمان که در یک خانه ی مخفی تیمی زندگی می کردند و دومی انتقادی است که عبداله پنجه شاهی از شیوه ی مبارزه ی چریکی می نمود، که نه این و نه آن نمی تواند و نیز نباید انگیزه ی قتل یک انسان مبارز را موجب شود. زیرا کشتن یک انقلابی سیاسی که هیچ رده ی امنیتی برای سازمان مسلحی چون چریک های فدایی خلق نداشت (که گویا با انتقادهای درونی نیز مواجه گشته بود)، آدمیت را به تیره اندیشی مطلق و نفی کرامت انسانی روبرو می سازد. اینگونه روابط عاشقانه در سازمان های سیاسی و حتا مسلح چریکی در سابق در اقصا نقاط جهان روی میداده است که بسیار قابل احترام و حرمت است تا چه رسد حذف فیزیکی را بوجود آورد، که در این میان باید عنوان دارم رفیق ادنا ثابت (با نام مستعار طاهره و زهره) را بخوبی می شناختم و مسئول بخش کارگری ام در سازمان پیکار بوده است. حتا اساسنامه ای که در ابتدای سال 1358 در “مجموعه ی صنعتی توشیبا” در رشت به تصویب می رسد، بیش از 50 در صد آن، نتیجه ی کار و فعالیت رفیق ادنا ثابت بود که من آنرا در خدمت کارگران مبارز کارخانه توشیبا قرار می دهم و نیز فعالیت های دیگری از این قبیل که بین من و رفیق ادنا صورت می گرفت.
روزی ادنا از من سئوال نمود؛ رضا (رضا اسم مستعار من در سازمان پیکار بود)، آیا میدانی قبلن عضو چه سازمانی بودم؟ پاسخ دادم نه نمیدانم. گفت که تا سال 1356 عضو سازمان چریک های فدایی خلق بوده است. سئوال کردم چگونه شد که به سازمان پیکار پیوستی، پاسخ داد که از سال 1355 در خانه ی تیمی یا سازمانی که سکونت داشتیم، بحث هایی در ارتباط با انتقاد به شیوه ی مبارزه ی مسلحانه چریکی صورت می گرفت و من نیز همراه اینگونه انتقاد ها بودم. از ابتدای سال 1356به دلیل اختلافات سیاسی دیگر نمی توانستم در سازمان چریک های فدایی به فعالیت ام ادامه دهم، از این نظر از سازمان خواستم که مرا به “بخش منشعب از سازمان مجاهدین” انتقال دهند که هم مارکسیست لنینیست بودند و هم به نقد مشی چریکی میرسند که با مواضع سیاسی ام هماهنگی داشت.
سئوال نمودم آیا این انتقال از طرف سازمان صورت می گیرد. پاسخ داد؛ نه به ساده گی بلکه با دشواری زیاد.
اکنون که پس از سال ها به گفتمان آقای جمشید اسدی با عضو سابق سازمان چریک ها یعنی آقای پرویز هدایی گوش فرا داده ام، صحبت های رفیق ادنا در گوش ام طنین انداز است. او بمن گفته بود که ما دو سه نفر از منتقدین بودیم که می تواند رفیق عبداله پنجه شاهی از جمله ی آنان باشد و مطابق با گفتمان پرویز هدایی که ادنا و عبداله در یک خانه تیمی سکونت داشتند و پرویز نیز احتمالن می تواند جزو آنان باشد و با آنکه وی در انشعابی به حزب توده می پیوندد، ولی در مجموع، ابعاد این فاجعه یعنی قتل پنجه شاهی را عمیقن می گستراند. ادنا دیگر در میان ما نیست که از حقایق پرده برداشته و روشنی بدان بخشد، زیرا در تیر ماه 1361 بوسیله ی جنایت کاران جمهوری اسلامی تیر باران می گردد. همسر و رفیق سازمانی وی یعنی غلامحسین سلیم آرونی نیز مدتی قبل از ادنا تیرباران شده بود. این تنها وظیفه ای است که می توانم در بخش کوچک آن بدان به پردازم. زیرا ادنا رفیقی پر کار و صمیمی بود و صداقت مبارزاتی در وجودش هویدا می گردید. یاد و خاطره اش جاودان باد.
احمد بخردطبع
یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ـ 4 مه 2025
منبع گفتمان آقای جمشید اسدی با آقای پرویز هدایی تحت عنوان: قتل های درونی فدائیان خلق از زبان شاهد زنده را در فایل زیر مشاهده می نمایید.
آدم کشی چریکهای فدائی خلق ادامه همان آدم کشی لنین و ترتسکی و استالین و مارکسیستهای دیگر است. مارکسیستها قدرت سیاسی پیدا کردند و دیدیم که جنایتهای زیادی مرتکب شدند، از همکاری با بورژوا امپریالیستهای خودی تا قتل مخالفان در خدمت دیکتاتوری پرولتاریای کمیته مرکزی شان. اساسا هیچ فرقی بین قدرت سیاسی مارکسیستی که همیشه سرمایه داری دولتی است با قدرت سیلسی استثمارگران وجود ندارد، همشون آدم کش هستند.
جمشید اسدی- یک سلطنت طلب فرصت طلب است که وظایف ضد کمونیستی خود را بشکل ابلهانه انجام میدهد و تاکنون جنیدن مبارز چپ پیرامون وی افشاگری نموده اند.
وی برای درآمد یوتوپی از این طریق ابرار معاش میکند.