جنایت روزمره ، روزمرگی جنایت
بیژن نیابتی
یادم میاد وقتی سالها پیش از این و بدنبال سیاه بازی سیا ساخته 11 سپتامبر در همه جا، چه در دانشگاه و محل کار خود و چه در صحنه سیاسی آنروز به تحلیل اتفاقی که قرار بود با کارگردانی کلان سرمایه یهود و انگشتان دراز آنها در حاکمیت وقت آمریکا یعنی نئوکانهای بوش ـ چینی در منطقه خاورمیانه بزرگ بیافتد می پرداختم کمترکسی بود که ابتدا به ساکن حساسیت موضوع را درک کند و مهمتر از آن به ضرورت مقابله و افشای طرح کذایی خاورمیانه بزرگ باور داشته باشد. اینها البته جدای آن طیف پرشماری بودند که تفسیر رسمی را در رابطه با موضوع قبول داشتند و رد کنندگان تفسیر رسمی را اجماعأ متهم به طرفداری از تئوری توطئه می کردند. امروز اما اینگونه نیست.
تصویری که امروز پس از به خاک و خون کشیده شده شش کشور از هفت کشور مورد هدف نئوکانها و بویژه پس از هفت اکتبر و جنایت کم نظیر نسل کشی در مقابل چشم ما قرار دارد، مستقل ازعمق فاجعه و جنایت روزمره ای که هر روز در برابر دوربین و در مقابل چشمان بهت زده جامعه بشری جریان می یابد، یک واقعیت پنهان را نیز آشکار و هویدا کرده است. عاملان جنایت علیه بشریت اگرچه در میان دولت حرامزاده اسرائیل و پایگاه کثیف اجتماعیشان لانه کرده اند اما آمران آن درمیان کلان سرمایه یهود و انگشتان دراز آن درحاکمیت ایالات متحده نشسته اند. حاکمیتی که در رآس یک مافیای مالی، رسانه ای و سیاسی تلاش می کند با دروغ و دغل در هرکجای جهان که بتواند بویژه درکشورهای اروپایی و خود ایالات متحده ذهنیت اجتماعی را شکل دهد. امروز اما به برکت خونهای کودکان غزه هر روز به پای خود شلیک می کند.
مافیای رسانه ای ابتدا به توجیه جنایت روزمره مشغول بود اما پس از مدتی با انتقال خبرهای کشتار در غزه به ردیفهای آخر سیاست روزمرگی جنایت علیه بشریت را در پیش گرفت. ابعاد جنایت اما آنقدر وسعت داشت که این نیز دردی را دوا نکرد. تظاهرات اخیر در سرتاسر جهان از نیویودک تا پاریس و از برلین تا مادرید بویژه تظاهرات نیم میلیون نفره در لندن و ازهمه اینها مهمتر تظاهرات یکصدهزار نفره لاهه نشان داد که سانسورخبری جریان اصلی دیگر اثر ندارد. بر کاکل این سلسله از تظاهرات و اعتراضات جهانی ما شاهد ابتکار “مارش جهانی برای غزه” یعنی حرکت سازمانیافته و با شکوه صدها فعال سیاسی از کشورهای مختلف جهان به سمت مصر و از آنجا راه پیمایی به سوی مرز با غزه هستیم.
تظاهرات هلند بیش از آنکه یک راهپیمایی و اعتراض معمولی باشد یک آکت سیاسی بود ، نشان از ارتقاء اعتراضات پراکنده توده ای به سطح جدیدی از انسجام و سازماندهی بود. اگر مارش بسوی غزه حرکت سازمانیافته فعالین سیاسی است اینجا در هلند اما پدیده جدیدی شکل می گیرد که نشان از شکسته شدن چهارچوبهای تنگ و میکرو به سمت گستره باز و ماکرو یعنی ارتقاء از سازمانیابی فعالین سیاسی به سطح سازمانیابی مردمی است. مردمی که در آستانه ورود به فعالیت سیاسی قرارمی گیرند. یعنی آمادگی تبدیل اعتراض سیاسی به کنش سیاسی را پیدا می کنند.
این دیگرسطح جدیدی در کادر اعتراضات مردمی دراروپاست. یکصد هزار جمعیت تمامأ سرخپوش ( که به شهادت یورو نیوز یعنی تنها سایتی که خبر را اصلأ منتشرکرده بود) در کل بیست سال گذشته در کشورهلند بی سابقه بوده است، خط قرمزی بطول چند کیلومتر در خیابانهای لاهه علیه جنایت روزمره در فلسطین اشغالشده و روزمرگی جنایت در سیستم پلید رسانه ای تحت نفوذ مافیای یهود کشیدند و خواهان اقدام عملی علیه این جرثومه جنایت و حامیان و همدستان وتوجیه کنندگان آن در سپهر سیاسی و رسانه ای غرب گردیدند. هلندی که از دیرباز یکی ازپایگاههای قدیمی کلان سرمایه یهود دراروپا بوده است. این یعنی بطلان تبلیغات سخیف رسانه ای برای توجیه جنایت علیه بشریت، جنایت جنگی، پاکسازی قومی و نسل کشی با پخش عامدانه دروغی کثیف بنام “حق دفاع از خود” ! ارتش کودک کش صهیونیستی.
آنچه که پس از هفت اکتبر در سرزمینهای اشغالی رخ داد و آنگونه که ارتش و مردم اسرائیل با خرد و کلان فلسطینیها در مقابل دوربینها رفتار کردند و خود نیز آنرا با وقاحتی ابلهانه در شبکه های اجتماعی منعکس کردند و خلاصه آنطور که دستگاه رسانه ای و الیت سیاسی غرب با آن برخورد کرد، همه و همه واقعیتهایی را در مقابل چشمان مردم جهان به نمایش گذاشت که تا پیش از آن بجز برای معدودی از دست اندکاران برای هیچکس از مردم کوچه و خیابان و بسیاری از جریانات سیاسی اصلأ قابل تصور نبود.
قابل تصور نبود که ارتشی را که سیستم به هم پیوسته رسانه ای مافیای یهود طی هفتاد و پنج سال تلاش کرده بود به عنوان اخلاقی ترین ارتش دنیا ! به مردم و فعالین سیاسی دنیا قالب کند، چه هیولای دهشت انگیز و ضد اخلاقی بوده است. قابل تصور نبود مردمی که به موجودیت خود از همان روزهای اول با ادعای “قربانی بلافصل نسل کشی بودن” مشروعیت داده بودند امروز عاملان و حامیان یک نسل کشی بی بدیل علیه خلقی دیگر بوده باشند همانگونه که متصور نبود دولتهای غربی که اساس مشروعیت خود را دمکراسی، آزادی، حقوق بشر و حکومت قانون قرار داده بودند و به باقی دنیا درس تمدن و انسانیت میدادند اینچنین به حمایت و همدستی آشکار با جنایتکاران تحت تعقیب دادگاه های خودشان برخیزند و در روز روشن جنایت علیه بشریت، پاکسازی قومی و نسل کشی را تحت عنوان “دفاع از خود” جلوه دهند.
هیچ معضلی درجهان کنونی به اندازه مسئله فلسطین پتانسیل بسیج جهانی علیه “سیستم هژمون” را دارا نیست چرا که مسئله فلسطین مرزهای سیاسی و عقیدتی را پس پشت نهاده و مستقیمأ “عنصر انسانی” را هدف گرفته است. موضعگیری له یا علیه مقاومت فلسطین اینجا دیگر یک مقوله ارزشیست. مسئله خوبی و بدی، درستی و نادرستی و خلاصه باید و نبایدهاست. یعنی من و تو هرکه می خواهیم باشیم و هر ملیتی که داریم و به هر چه که می خواهیم اعتقاد داشته باشیم و هر موضع سیاسی که می خواهیم داشته باشیم، پیش از هر چیز انسانیم، یعنی باید که”محنت دیگری” ما را “بدرد آورد”، وگرنه روی دوپا راه رفتن که نشان آدمیت نیست.
همه ما از کودکی یاد گرفته ایم یکسری چیزها را خوب و یکسری چیزها را بد بدانیم ، یکسری چیزها را درست و یکسری چیزها را غلط بدانیم. مجموعه این بد و خوبهاست که دستگاه ارزشی را در هر جامعه شکل می دهد. دستگاه ارزشی در همه جوامع بشری البته یکسان نیست. با برخی از این ارزشها یعنی همان بد و خوبها در جوامع مختلف به گونه ای یکسان برخورد نمی شود. برای مثال باکره گی اگر در یک جامعه سنتی ارزشی مثبت تلقی می شود در جامعه مدرن حاوی هیچ ارزشی نیست. موضوع بحث من اما آن مجموعه ارزشهایی است که جهانشمول قلمداد می شوند. آدم کشی بویژه کودک کشی در رأس این ارزشهای جهانشمول در همه جا بد است و طلب آزادی و عدالت در همه جا خوب تلقی می شود.
اما یک چیز است که دیگر تنها به مقولات ارزشی برنمی گردد ، برآمده از ذات انسانی است. “بی تفاوتی” از این جنس است. بی تفاوتی همان مرز میان دنیای انسانی و جهان حیوانی است. معیار تشخیص جامعه انسانی و جامعه حیوانی همین ویژگی هست. درجه انسان بودن یا نبودن یک جامعه با همین متر قابل اندازه گیریست.
به همین اعتبار مسئله فلسطین و مقاومت مسلحانه آن مرز میان دنیای انسانی و جهان حیوانی است. این نه به خواست من و ما برمی گردد و نه به موضع سیاسی و ایدئولوژیک این یا آن طرف تضاد مربوط است. این حقیقت از درون ماهیت و موضوع این مبارزه برمی آید. مسئله فلسطین فراتر از آنکه سیاسی، عقیدتی و ملی باشد، انسانی است. معضل فلسطین نیز ملی نیست، جهانیست. از آنسو دشمن فلسطین هم یک دشمن جهانی است. به همین دلیل هم هست که مسئله فلسطین ورای تمامی معضلات جهان امروز از بالاترین پتانسیل مبارزاتی در نبرد مشترک علیه ظلم و بی عدالتی برخوردار است.
مبارزه ما با رژیم جمهوری اسلامی یک مبارزه سیاسی، ایدئولوژیک با هدف تصاحب قدرت سیاسی است. “عنصرانسانی” و ارزشهای انسانی در آن نقش محوری ندارد. سرنگونی رژیم است که برای بسیاری از ما ارجهیت دارد نه تحقق آرمانهای انسانی و جامعه مبتنی بر عدالت اجتماعی ! اینرا در رابطه با آن بخش انقلابی و مبارز اپوزیسیون می گویم که پتانیسل مبارزاتی خود را از انگیزه های بشدت انسانی گرفته و مدعی مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی است. منظورم اصلأ آن نجاساتی نیستند که هم خواهان بمباران ایران و حمله خارجی هستند و هم با پرچم اسرائیل و تحت حفاظت پلیس به مقابله با تظاهرات علیه نسل کشی در خیابانها اروپا و آمریکا به میدان می ایند. اینها اگر خود رژیم نباشند اما از جنس رژیم جمهوری اسلامی و همزادان صهیونیستش در حاکمیت اسرائیلند.
آری منظور آن مدعی انقلاب و سرنگونی است که در راستای تصاحب قدرت سیاسی بر کثیفترین عناصر نئوکانها و حامیان بی تزلزل رژیم کودک کش مهر شرافت ! می زند. در مبارزه ای که ارزشهای انسانی در آن محور باشد چنین گزینه ای محتمل نیست. یکی از این نجاسات صهیونیست که در طول ماه های گذشته تمام قد و با حرارت و پشتکار به حمایت از اسرائیل و توجیه نسل کشی و جنایت علیه بشریت آنهم از موضع یک حقوقدان ! و استاد دانشگاه مشغول بود موجودیست بنام “آلن دِر شوایتز”. او از جمله کسانی نبود که در فضای پسا هفت اکتبر مجبور به برداشتن نقابهایشان شده بودند. او از آغاز بی نقاب بود ! رذالت او و مواضع ضد بشریش از سالها پیش معرف حضورهمه بود.
سالها پیش از این یعنی در یازده مارس سال 2002 این جرثومه رذل طی مقاله ای که در نشریه اسرائیلی “جروزالم پست” منتشر شد توصیه کرده بود برای مقابله با عملیات انتحاری فلسطینیها علیه اشغالگران صهیونیست می بایست لیستی از روستاهای فلسطینی تهیه گردد و پس ازهرعملیات انتحاری یکی از آنها با خاک یکسان و از صحنه روزگار محو گردد ! آیا به کسانی که هر روز بدنبال حمایت چنین جانورانی میروند می توان امید بست که بدنبال یک جامعه مبتنی بر عدالت اجتماعی و ارزشهای انسانی در ایران آینده باشند ؟
عملکرد اِعمال آشکار استاندارد دوگانه در رابطه با فلسطین هر روز بیش از روز پیش به خشم تمامی آنانی که به نظاره نشسته اند می افزاید و صف حامیان فلسطین را طویلتر می کند. امروز ما با رادیکالیزاسیونی در میان فعالین سیاسی این حیطه مواجهیم که نظیر آنرا تنها در طول سالهای جنگ ویتنام شاهد بوده ایم. این رادیکالیزاسیون را می توان و باید سازمان داد.
جنایات رژیم ضد بشری اسرائیل امروز آنچنان ابعادی یافته است که حمایت و سکوت همیشگی در میان همدستان اروپایی و آمریکاییش را نیز هر روز دشوار و دشوارتر می کند. بیانیه سه کشور فرانسه ، بریتانیا و کانادا در اعتراض به عملکرد اسرائیل در غزه و معلق کردن معاهده تجاری اتحادیه اروپا با اسرائیل شاید برای کسی که به معادله قدرت در رآس “سیستم هژمون” آگاهی ندارد چندان غیر طبیعی نباشد اما هست. رژیم کودک کش چنان مرزهایی را در جنایت و رذالت پشت سر گذاشته که حمایت و همدستی به کنار، سکوت و بی عملی در مقابل آن در آینده به لحاظ حقوقی بسیار پر هزینه خواهد بود. شاهد این مدعا موضعگیری اخیر صدراعظم آلمان در رابطه با رفتار کنونی ارتش اسرائیل در غزه است.
“فریدریش مِرتس” کارمند سابق شرکت صهیونیستی “بلک راک” و صدراعظم کنونی آلمان که تا دیروز با لگد مال کردن حکم دادگاه بین المللی لاهه (که آلمان خود از آغاز در شمار بزرگترین حامیان آن بود) برای دعوت از نتانیاهو اعلام آمادگی کرده بود می گوید اقداماتی که امروز توسط ارتش اسرائیل درغزه جریان دارد دیگردرچهارچوب “دفاع از خود” قرار نمی گیرد و اینکه برای او رفتار اسرائیل در غزه دیگر قابل فهم نیست ! این همان آلمانیست که پس از آمریکا بزرگترین حامی و همدست کل پروسه نسل کشی بوده است.
آیا اصلأ نیازی به حمله و متهم کردن اسرائیل هست ؟ بواقع نیست ! خود این جانوران کتبأ و شفاهأ و جلوی دوربینها به معرفی خود و جنایتهای محیرالعقولشان معترفند. آنچه را که از صدر تا ذیل خود این جنایتکاران هر روز در رادیو و تلویزیون و شبکه های اجتماعی از عمکردشان و مواضع فاشیستی و مهوعشان به نمایش می گذارند تنها از سر بلاهت نیست، مهمتر از آن اطمینانشان از عدم وجود مرجعی در جهان برای پاسخگو کردنشان است. این یک نمایش قدرت و اعلان جنگ به جهان است. اینرا نباید بی پاسخ گذاشت.
اسرائیل خود نیازی به افشاگری ندارد، آنچه باید افشا گردد نقش کثیف همدستان، حامیان و بلندگوهای آنان در جهان غرب بویژه در میان اوباش فارسی زبان سلطنت مدفون می باشد. افشاگری علیه اِعمال استاندارد دوگانه در رابطه با مسئله فلسطین در رسانه های غربی است. اسرائیل نه به لحاظ حقوقی درهر دادگاه بی طرفی زمینه ای برای دفاع ازعملکرد ضد بشریش دارد و نه حامیان و همدستان پلیدش بشرط داشتن امکان مساوی با حامیان فلسطین در سیستم رسانه ای فضایی برای توجیه جنایت خواهند داشت. وجود شبکه های اجتماعی علیرغم محدودیتهای فراوانی که بر آن اعمال می شود با اینحال حاکمیت بی قید و شرط سیستم رسانه ای تحت تسلط مافیای یهود را بزیر علامت سوآل برده است. به چالش کشیدن رسانه های دروغپرداز و تحمیل روایت واقعی در رسانه های اصلی یک حوزه مهم فعالیت فعالان حقوق فلسطین بشمار می آید.
نباید اجازه داد که صدای مظلومیت مردم فلسطین به گوش وجدانهای بیدار در جای جای جهان نرسد. نباید مرعوب تهدید و ترور روانی در جوامع غربی شد. تظاهرات موفق و مداوم برلین در کشوری که بالا بردن پرچم فلسطین هم جرم به حساب می آید نشان از عمق مبارزه ایدارد که سیاست ارعاب و ترور روانی را بی اثر کرده است. هیچگاه در تاریخ پسا جنگ ویتنام فضای اجتماعی و آمادگی فعالین سیاسی در اروپا و آمریکا برای مبارزه علیه نظام سلطه و دولت حرامزاده اسرائیل تا بدین حد مناسب نبوده است. این فضا حتی در دوران تظاهرات چند صد هزار نفره علیه جنگ درعراق هم وجود نداشت.
می توان و باید که اعتراض را به سمت فعالیت سیاسی سمت و سو داد. هرچه که سازمانیابی توده ای بالاتر باشد امکان تأثیرگذاری اجتماعی بیشتر است. به این اعتبار تا آنجا که ممکن است باید سازماندهی کرد ! تظاهرات هلند نشان داد که اینکار ممکن است. دلیل ارجهیت تظاهرات یکصدهزار نفره لاهه بر مثلآ تظاهرات نیم میلیون نفره لندن فقط در همین عنصر سازمانیافتگی بود.
چتر اجتماعی حول مسئله فلسطین در یک تهاجم نظامی احتمالی علیه ایران نیز می تواند بسرعت فعال شده و وارد عمل گردد. تأثیر خیابان بر سیاست در غرب اگرچه هرگز تعیین کننده نبوده اما بلاشک تأثیر گذارنده هست. مبحث ایران البته جدای از مسئله فلسطین نیست، نه به این خاطر که من و ما جدا نمی دانیم، به این جهت که دشمن مشترک ایران و فلسطین آنرا جدای از هم نمی بیند.
اگر کسی فکر می کند مسئله آمریکا و اسرائیل رژیم جمهوری اسلامی است اشتباه می کند. مشکل اصلی این است که ایران “بیش از حد” بزرگ است. فقط ایران نیست، عربستان و ترکیه هم که تا فرق سر در جبهه غرب قرار دارند همینطورند ! اینها تعادل قدرت را می توانند بر علیه اسرائیل برهم زنند و این آنچیزی است که به مثابه تهدید قلمداد می شود و باید دفع یا مهار گردد. کل آن طرح شکست خورده “خاورمیانه بزرگ” که حالا نتانیاهو در توهم تحقق آن است بر محور تغییر مرزها در غرب آسیا می چرخید. اساس آن تجزیه کشورهای بزرگ منطقه و در رآس همه ایران به واحدهای کوچکتر بود.
هیچکس در این جهان پهناور برای رهایی مردم ایران از شر رژیم جمهوری اسلامی تره هم خورد نمی کند. امید بستن بخشهایی از مردم ایران به قدرت خارجی را اگربتوان با تمسک به عنصر بلاهت و نا آگاهی توجیه کرد ، بر آویزان شدن بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی به قدرت خارجی نامی جز خیانت نتوان نهاد. حمایت لات و لوتهای سلطنت مدفون از حمله نظامی به ایران و آویزان شدن به اسرائیل حتمأ جز ننگ و نفرت حاصلی برجای نخواهد گذاشت.
ایران البته به عقب باز نخواهد گشت. ترس رژیم جمهوری اسلامی از جنگ نیست ، از انقلاب از پایین است. کشته شدن هزاران نفر در یک جنگ محتمل بشرط ماندن بر سر قدرت برای رژیم گزینه نامطلوبی نیست ! هراس حرامیان نشسته در حاکمیت جمهوری اسلامی از سر بر آوردن خلقی است که مدتهاست برای انتقام به انتظار “فرصت مناسب” نشسته است.
بیژن نیابتی ، شش خرداد 1404
بيژن نيابتی bijanniabati@hotmail.com
6 خرداد 1404
جنایت روزمره ، روزمرگی جنایت
یادم میاد وقتی سالها پیش از این و بدنبال سیاه بازی سیا ساخته 11 سپتامبر در همه جا، چه در دانشگاه و محل کار خود و چه در صحنه سیاسی آنروز به تحلیل اتفاقی که قرار بود با کارگردانی کلان سرمایه یهود و انگشتان دراز آنها در حاکمیت وقت آمریکا یعنی نئوکانهای بوش ـ چینی در منطقه خاورمیانه بزرگ بیافتد می پرداختم کمترکسی بود که ابتدا به ساکن حساسیت موضوع را درک کند و مهمتر از آن به ضرورت مقابله و افشای طرح کذایی خاورمیانه بزرگ باور داشته باشد. اینها البته جدای آن طیف پرشماری بودند که تفسیر رسمی را در رابطه با موضوع قبول داشتند و رد کنندگان تفسیر رسمی را اجماعأ متهم به طرفداری از تئوری توطئه می کردند. امروز اما اینگونه نیست.
تصویری که امروز پس از به خاک و خون کشیده شده شش کشور از هفت کشور مورد هدف نئوکانها و بویژه پس از هفت اکتبر و جنایت کم نظیر نسل کشی در مقابل چشم ما قرار دارد، مستقل ازعمق فاجعه و جنایت روزمره ای که هر روز در برابر دوربین و در مقابل چشمان بهت زده جامعه بشری جریان می یابد، یک واقعیت پنهان را نیز آشکار و هویدا کرده است. عاملان جنایت علیه بشریت اگرچه در میان دولت حرامزاده اسرائیل و پایگاه کثیف اجتماعیشان لانه کرده اند اما آمران آن درمیان کلان سرمایه یهود و انگشتان دراز آن درحاکمیت ایالات متحده نشسته اند. حاکمیتی که در رآس یک مافیای مالی، رسانه ای و سیاسی تلاش می کند با دروغ و دغل در هرکجای جهان که بتواند بویژه درکشورهای اروپایی و خود ایالات متحده ذهنیت اجتماعی را شکل دهد. امروز اما به برکت خونهای کودکان غزه هر روز به پای خود شلیک می کند.
مافیای رسانه ای ابتدا به توجیه جنایت روزمره مشغول بود اما پس از مدتی با انتقال خبرهای کشتار در غزه به ردیفهای آخر سیاست روزمرگی جنایت علیه بشریت را در پیش گرفت. ابعاد جنایت اما آنقدر وسعت داشت که این نیز دردی را دوا نکرد. تظاهرات اخیر در سرتاسر جهان از نیویودک تا پاریس و از برلین تا مادرید بویژه تظاهرات نیم میلیون نفره در لندن و ازهمه اینها مهمتر تظاهرات یکصدهزار نفره لاهه نشان داد که سانسورخبری جریان اصلی دیگر اثر ندارد. بر کاکل این سلسله از تظاهرات و اعتراضات جهانی ما شاهد ابتکار “مارش جهانی برای غزه” یعنی حرکت سازمانیافته و با شکوه صدها فعال سیاسی از کشورهای مختلف جهان به سمت مصر و از آنجا راه پیمایی به سوی مرز با غزه هستیم.
تظاهرات هلند بیش از آنکه یک راهپیمایی و اعتراض معمولی باشد یک آکت سیاسی بود ، نشان از ارتقاء اعتراضات پراکنده توده ای به سطح جدیدی از انسجام و سازماندهی بود. اگر مارش بسوی غزه حرکت سازمانیافته فعالین سیاسی است اینجا در هلند اما پدیده جدیدی شکل می گیرد که نشان از شکسته شدن چهارچوبهای تنگ و میکرو به سمت گستره باز و ماکرو یعنی ارتقاء از سازمانیابی فعالین سیاسی به سطح سازمانیابی مردمی است. مردمی که در آستانه ورود به فعالیت سیاسی قرارمی گیرند. یعنی آمادگی تبدیل اعتراض سیاسی به کنش سیاسی را پیدا می کنند.
این دیگرسطح جدیدی در کادر اعتراضات مردمی دراروپاست. یکصد هزار جمعیت تمامأ سرخپوش ( که به شهادت یورو نیوز یعنی تنها سایتی که خبر را اصلأ منتشرکرده بود) در کل بیست سال گذشته در کشورهلند بی سابقه بوده است، خط قرمزی بطول چند کیلومتر در خیابانهای لاهه علیه جنایت روزمره در فلسطین اشغالشده و روزمرگی جنایت در سیستم پلید رسانه ای تحت نفوذ مافیای یهود کشیدند و خواهان اقدام عملی علیه این جرثومه جنایت و حامیان و همدستان وتوجیه کنندگان آن در سپهر سیاسی و رسانه ای غرب گردیدند. هلندی که از دیرباز یکی ازپایگاههای قدیمی کلان سرمایه یهود دراروپا بوده است. این یعنی بطلان تبلیغات سخیف رسانه ای برای توجیه جنایت علیه بشریت، جنایت جنگی، پاکسازی قومی و نسل کشی با پخش عامدانه دروغی کثیف بنام “حق دفاع از خود” ! ارتش کودک کش صهیونیستی.
آنچه که پس از هفت اکتبر در سرزمینهای اشغالی رخ داد و آنگونه که ارتش و مردم اسرائیل با خرد و کلان فلسطینیها در مقابل دوربینها رفتار کردند و خود نیز آنرا با وقاحتی ابلهانه در شبکه های اجتماعی منعکس کردند و خلاصه آنطور که دستگاه رسانه ای و الیت سیاسی غرب با آن برخورد کرد، همه و همه واقعیتهایی را در مقابل چشمان مردم جهان به نمایش گذاشت که تا پیش از آن بجز برای معدودی از دست اندکاران برای هیچکس از مردم کوچه و خیابان و بسیاری از جریانات سیاسی اصلأ قابل تصور نبود.
1
قابل تصور نبود که ارتشی را که سیستم به هم پیوسته رسانه ای مافیای یهود طی هفتاد و پنج سال تلاش کرده بود به عنوان اخلاقی ترین ارتش دنیا ! به مردم و فعالین سیاسی دنیا قالب کند، چه هیولای دهشت انگیز و ضد اخلاقی بوده است. قابل تصور نبود مردمی که به موجودیت خود از همان روزهای اول با ادعای “قربانی بلافصل نسل کشی بودن” مشروعیت داده بودند امروز عاملان و حامیان یک نسل کشی بی بدیل علیه خلقی دیگر بوده باشند همانگونه که متصور نبود دولتهای غربی که اساس مشروعیت خود را دمکراسی، آزادی، حقوق بشر و حکومت قانون قرار داده بودند و به باقی دنیا درس تمدن و انسانیت میدادند اینچنین به حمایت و همدستی آشکار با جنایتکاران تحت تعقیب دادگاه های خودشان برخیزند و در روز روشن جنایت علیه بشریت، پاکسازی قومی و نسل کشی را تحت عنوان “دفاع از خود” جلوه دهند.
هیچ معضلی درجهان کنونی به اندازه مسئله فلسطین پتانسیل بسیج جهانی علیه “سیستم هژمون” را دارا نیست چرا که مسئله فلسطین مرزهای سیاسی و عقیدتی را پس پشت نهاده و مستقیمأ “عنصر انسانی” را هدف گرفته است. موضعگیری له یا علیه مقاومت فلسطین اینجا دیگر یک مقوله ارزشیست. مسئله خوبی و بدی، درستی و نادرستی و خلاصه باید و نبایدهاست. یعنی من و تو هرکه می خواهیم باشیم و هر ملیتی که داریم و به هر چه که می خواهیم اعتقاد داشته باشیم و هر موضع سیاسی که می خواهیم داشته باشیم، پیش از هر چیز انسانیم، یعنی باید که”محنت دیگری” ما را “بدرد آورد”، وگرنه روی دوپا راه رفتن که نشان آدمیت نیست.
همه ما از کودکی یاد گرفته ایم یکسری چیزها را خوب و یکسری چیزها را بد بدانیم ، یکسری چیزها را درست و یکسری چیزها را غلط بدانیم. مجموعه این بد و خوبهاست که دستگاه ارزشی را در هر جامعه شکل می دهد. دستگاه ارزشی در همه جوامع بشری البته یکسان نیست. با برخی از این ارزشها یعنی همان بد و خوبها در جوامع مختلف به گونه ای یکسان برخورد نمی شود. برای مثال باکره گی اگر در یک جامعه سنتی ارزشی مثبت تلقی می شود در جامعه مدرن حاوی هیچ ارزشی نیست. موضوع بحث من اما آن مجموعه ارزشهایی است که جهانشمول قلمداد می شوند. آدم کشی بویژه کودک کشی در رأس این ارزشهای جهانشمول در همه جا بد است و طلب آزادی و عدالت در همه جا خوب تلقی می شود.
اما یک چیز است که دیگر تنها به مقولات ارزشی برنمی گردد ، برآمده از ذات انسانی است. “بی تفاوتی” از این جنس است. بی تفاوتی همان مرز میان دنیای انسانی و جهان حیوانی است. معیار تشخیص جامعه انسانی و جامعه حیوانی همین ویژگی هست. درجه انسان بودن یا نبودن یک جامعه با همین متر قابل اندازه گیریست.
به همین اعتبار مسئله فلسطین و مقاومت مسلحانه آن مرز میان دنیای انسانی و جهان حیوانی است. این نه به خواست من و ما برمی گردد و نه به موضع سیاسی و ایدئولوژیک این یا آن طرف تضاد مربوط است. این حقیقت از درون ماهیت و موضوع این مبارزه برمی آید. مسئله فلسطین فراتر از آنکه سیاسی، عقیدتی و ملی باشد، انسانی است. معضل فلسطین نیز ملی نیست، جهانیست. از آنسو دشمن فلسطین هم یک دشمن جهانی است. به همین دلیل هم هست که مسئله فلسطین ورای تمامی معضلات جهان امروز از بالاترین پتانسیل مبارزاتی در نبرد مشترک علیه ظلم و بی عدالتی برخوردار است.
مبارزه ما با رژیم جمهوری اسلامی یک مبارزه سیاسی، ایدئولوژیک با هدف تصاحب قدرت سیاسی است. “عنصرانسانی” و ارزشهای انسانی در آن نقش محوری ندارد. سرنگونی رژیم است که برای بسیاری از ما ارجهیت دارد نه تحقق آرمانهای انسانی و جامعه مبتنی بر عدالت اجتماعی ! اینرا در رابطه با آن بخش انقلابی و مبارز اپوزیسیون می گویم که پتانیسل مبارزاتی خود را از انگیزه های بشدت انسانی گرفته و مدعی مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی است. منظورم اصلأ آن نجاساتی نیستند که هم خواهان بمباران ایران و حمله خارجی هستند و هم با پرچم اسرائیل و تحت حفاظت پلیس به مقابله با تظاهرات علیه نسل کشی در خیابانها اروپا و آمریکا به میدان می ایند. اینها اگر خود رژیم نباشند اما از جنس رژیم جمهوری اسلامی و همزادان صهیونیستش در حاکمیت اسرائیلند.
آری منظور آن مدعی انقلاب و سرنگونی است که در راستای تصاحب قدرت سیاسی بر کثیفترین عناصر نئوکانها و حامیان بی تزلزل رژیم کودک کش مهر شرافت ! می زند. در مبارزه ای که ارزشهای انسانی در آن محور باشد چنین گزینه ای محتمل نیست. یکی از این نجاسات صهیونیست که در طول ماه های گذشته تمام قد و با حرارت و پشتکار به حمایت از اسرائیل و توجیه نسل کشی و جنایت علیه بشریت آنهم از موضع یک حقوقدان ! و استاد دانشگاه مشغول بود موجودیست بنام “آلن دِر شوایتز”. او از جمله کسانی نبود که در فضای پسا هفت اکتبر مجبور به برداشتن نقابهایشان شده بودند. او از آغاز بی نقاب بود ! رذالت او و مواضع ضد بشریش از سالها پیش معرف حضورهمه بود.
2
سالها پیش از این یعنی در یازده مارس سال 2002 این جرثومه رذل طی مقاله ای که در نشریه اسرائیلی “جروزالم پست” منتشر شد توصیه کرده بود برای مقابله با عملیات انتحاری فلسطینیها علیه اشغالگران صهیونیست می بایست لیستی از روستاهای فلسطینی تهیه گردد و پس ازهرعملیات انتحاری یکی از آنها با خاک یکسان و از صحنه روزگار محو گردد ! آیا به کسانی که هر روز بدنبال حمایت چنین جانورانی میروند می توان امید بست که بدنبال یک جامعه مبتنی بر عدالت اجتماعی و ارزشهای انسانی در ایران آینده باشند ؟
عملکرد اِعمال آشکار استاندارد دوگانه در رابطه با فلسطین هر روز بیش از روز پیش به خشم تمامی آنانی که به نظاره نشسته اند می افزاید و صف حامیان فلسطین را طویلتر می کند. امروز ما با رادیکالیزاسیونی در میان فعالین سیاسی این حیطه مواجهیم که نظیر آنرا تنها در طول سالهای جنگ ویتنام شاهد بوده ایم. این رادیکالیزاسیون را می توان و باید سازمان داد.
جنایات رژیم ضد بشری اسرائیل امروز آنچنان ابعادی یافته است که حمایت و سکوت همیشگی در میان همدستان اروپایی و آمریکاییش را نیز هر روز دشوار و دشوارتر می کند. بیانیه سه کشور فرانسه ، بریتانیا و کانادا در اعتراض به عملکرد اسرائیل در غزه و معلق کردن معاهده تجاری اتحادیه اروپا با اسرائیل شاید برای کسی که به معادله قدرت در رآس “سیستم هژمون” آگاهی ندارد چندان غیر طبیعی نباشد اما هست. رژیم کودک کش چنان مرزهایی را در جنایت و رذالت پشت سر گذاشته که حمایت و همدستی به کنار، سکوت و بی عملی در مقابل آن در آینده به لحاظ حقوقی بسیار پر هزینه خواهد بود. شاهد این مدعا موضعگیری اخیر صدراعظم آلمان در رابطه با رفتار کنونی ارتش اسرائیل در غزه است.
“فریدریش مِرتس” کارمند سابق شرکت صهیونیستی “بلک راک” و صدراعظم کنونی آلمان که تا دیروز با لگد مال کردن حکم دادگاه بین المللی لاهه (که آلمان خود از آغاز در شمار بزرگترین حامیان آن بود) برای دعوت از نتانیاهو اعلام آمادگی کرده بود می گوید اقداماتی که امروز توسط ارتش اسرائیل درغزه جریان دارد دیگردرچهارچوب “دفاع از خود” قرار نمی گیرد و اینکه برای او رفتار اسرائیل در غزه دیگر قابل فهم نیست ! این همان آلمانیست که پس از آمریکا بزرگترین حامی و همدست کل پروسه نسل کشی بوده است.
آیا اصلأ نیازی به حمله و متهم کردن اسرائیل هست ؟ بواقع نیست ! خود این جانوران کتبأ و شفاهأ و جلوی دوربینها به معرفی خود و جنایتهای محیرالعقولشان معترفند. آنچه را که از صدر تا ذیل خود این جنایتکاران هر روز در رادیو و تلویزیون و شبکه های اجتماعی از عمکردشان و مواضع فاشیستی و مهوعشان به نمایش می گذارند تنها از سر بلاهت نیست، مهمتر از آن اطمینانشان از عدم وجود مرجعی در جهان برای پاسخگو کردنشان است. این یک نمایش قدرت و اعلان جنگ به جهان است. اینرا نباید بی پاسخ گذاشت.
اسرائیل خود نیازی به افشاگری ندارد، آنچه باید افشا گردد نقش کثیف همدستان، حامیان و بلندگوهای آنان در جهان غرب بویژه در میان اوباش فارسی زبان سلطنت مدفون می باشد. افشاگری علیه اِعمال استاندارد دوگانه در رابطه با مسئله فلسطین در رسانه های غربی است. اسرائیل نه به لحاظ حقوقی درهر دادگاه بی طرفی زمینه ای برای دفاع ازعملکرد ضد بشریش دارد و نه حامیان و همدستان پلیدش بشرط داشتن امکان مساوی با حامیان فلسطین در سیستم رسانه ای فضایی برای توجیه جنایت خواهند داشت. وجود شبکه های اجتماعی علیرغم محدودیتهای فراوانی که بر آن اعمال می شود با اینحال حاکمیت بی قید و شرط سیستم رسانه ای تحت تسلط مافیای یهود را بزیر علامت سوآل برده است. به چالش کشیدن رسانه های دروغپرداز و تحمیل روایت واقعی در رسانه های اصلی یک حوزه مهم فعالیت فعالان حقوق فلسطین بشمار می آید.
نباید اجازه داد که صدای مظلومیت مردم فلسطین به گوش وجدانهای بیدار در جای جای جهان نرسد. نباید مرعوب تهدید و ترور روانی در جوامع غربی شد. تظاهرات موفق و مداوم برلین در کشوری که بالا بردن پرچم فلسطین هم جرم به حساب می آید نشان از عمق مبارزه ایدارد که سیاست ارعاب و ترور روانی را بی اثر کرده است. هیچگاه در تاریخ پسا جنگ ویتنام فضای اجتماعی و آمادگی فعالین سیاسی در اروپا و آمریکا برای مبارزه علیه نظام سلطه و دولت حرامزاده اسرائیل تا بدین حد مناسب نبوده است. این فضا حتی در دوران تظاهرات چند صد هزار نفره علیه جنگ درعراق هم وجود نداشت.
می توان و باید که اعتراض را به سمت فعالیت سیاسی سمت و سو داد. هرچه که سازمانیابی توده ای بالاتر باشد امکان تأثیرگذاری اجتماعی بیشتر است. به این اعتبار تا آنجا که ممکن است باید سازماندهی کرد ! تظاهرات هلند نشان داد که اینکار ممکن است. دلیل ارجهیت تظاهرات یکصدهزار نفره لاهه بر مثلآ تظاهرات نیم میلیون نفره لندن فقط در همین عنصر سازمانیافتگی بود.
3
چتر اجتماعی حول مسئله فلسطین در یک تهاجم نظامی احتمالی علیه ایران نیز می تواند بسرعت فعال شده و وارد عمل گردد. تأثیر خیابان بر سیاست در غرب اگرچه هرگز تعیین کننده نبوده اما بلاشک تأثیر گذارنده هست. مبحث ایران البته جدای از مسئله فلسطین نیست، نه به این خاطر که من و ما جدا نمی دانیم، به این جهت که دشمن مشترک ایران و فلسطین آنرا جدای از هم نمی بیند.
اگر کسی فکر می کند مسئله آمریکا و اسرائیل رژیم جمهوری اسلامی است اشتباه می کند. مشکل اصلی این است که ایران “بیش از حد” بزرگ است. فقط ایران نیست، عربستان و ترکیه هم که تا فرق سر در جبهه غرب قرار دارند همینطورند ! اینها تعادل قدرت را می توانند بر علیه اسرائیل برهم زنند و این آنچیزی است که به مثابه تهدید قلمداد می شود و باید دفع یا مهار گردد. کل آن طرح شکست خورده “خاورمیانه بزرگ” که حالا نتانیاهو در توهم تحقق آن است بر محور تغییر مرزها در غرب آسیا می چرخید. اساس آن تجزیه کشورهای بزرگ منطقه و در رآس همه ایران به واحدهای کوچکتر بود.
هیچکس در این جهان پهناور برای رهایی مردم ایران از شر رژیم جمهوری اسلامی تره هم خورد نمی کند. امید بستن بخشهایی از مردم ایران به قدرت خارجی را اگربتوان با تمسک به عنصر بلاهت و نا آگاهی توجیه کرد ، بر آویزان شدن بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی به قدرت خارجی نامی جز خیانت نتوان نهاد. حمایت لات و لوتهای سلطنت مدفون از حمله نظامی به ایران و آویزان شدن به اسرائیل حتمأ جز ننگ و نفرت حاصلی برجای نخواهد گذاشت.
ایران البته به عقب باز نخواهد گشت. ترس رژیم جمهوری اسلامی از جنگ نیست ، از انقلاب از پایین است. کشته شدن هزاران نفر در یک جنگ محتمل بشرط ماندن بر سر قدرت برای رژیم گزینه نامطلوبی نیست ! هراس حرامیان نشسته در حاکمیت جمهوری اسلامی از سر بر آوردن خلقی است که مدتهاست برای انتقام به انتظار “فرصت مناسب” نشسته است.
بیژن نیابتی ، شش خرداد 1404
جنگ جهانی بصورت جنگ ترکیبی (اصطلاح مفیدی است) در جریان است و هنوز کاملا نظامی نشده. با روی کار آوردن ترامپ هیچ تغییر اساسی ی حاصل نشده و قایق ترامپ کماکان روی مسیر اصلی رودخانه تسخیر شرق قرار دارد. امپریالیستهای غربی مجبور شده اند درصد بیشتری از منابع خود را به جنگ اختصاص دهند و این دقیقا نتیجه جنگ ترکیبی شرقی ها علیه غربی هاست. هر چه غربی ها بیشتر نظامی شوند، خدمات اجتماعی احمق کن دولتهایشان کمتر میشود و توده ها یشان شورشی تر و جوامعشان بحرانی تر خواهد شد. آمریکا و اروپا پیوندهای قوی زیر میزی فرهنگی- مالی دارند و بسادگی دو قطبی نمی شوند. تا وقتیکه امپریالیستهای شرقی، امپریالیستهای غربی را در فاز افزایش بودجه نظامی نگه دارند، آنها را تضعیف کرده و خود را تقویت خواهند کرد. از دستاوردهای مهم امپریالیستهای شرقی، پیدایش ترامپ، ظهور دست راستی ها و بی آبروئی اسرائیل و صیونیسم و داغون کردن اوکراین است. این وضعیت ادامه دارد و احتمال جنگ جهانی کم نیست. اینطور بنظر می آید که جنگ اوکراین برای امپریالیستهای شرقی کلیدی است و عامل اصلی بحران اجتماعی دولتهای غربی. اگر پروژه بریکس شرقی ها موفق شود، کار امپریالیستهای غربی بمعنای همتراز شدن با بقیه دنیا ، تمام می شود و سلطه چهارصد ساله آنها بر جهان از بین می رود. جنگها در پیش است و نتیجه نامعلوم.
ما زنان و کارگران آنارشیست باید وضع فعلی را خوب درک کنیم و گول فریبکاری های ملی و نژادی و مذهبی را نخوریم. جنگ اصلی ما، ترکیبی-طبقاتی و علیه ارتجاع خودی و ارتجاع شرق و غرب است.
ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری.
کلیت ارتجاع مهم است نه یک جنبه از آن. مبارزه با کلیت ارتجاع هست انقلاب، مبارزه با جنبه هایی از آن هست رفرم. مبارزه رفرمیستی بدرد نمیخورد و فقط به نفع یک گروه ارتجاعی دیگر تمام می شود. سرنگونی طلبی ها زرق و برق دارند اما تقریبا فعلا تمام آنها در عمق ارتجاعی هستند.ا انقلاب صرفا سرنگونی نیست، انقلاب کوشش در از بین بردن فرهنگ اقتدارگرایی در جامعه است.
آنارشیست