تعلیق دموکراسی در نشست « آینده جنبش دموکراسی خواهی»/ تقی روزبه
نه ولایت، نه وراثت و نه وکالت!
کمترین درسی که از تجربه شکست و مسخ شدن انقلاب بهمن می توان فراگرفت همانا ضرورت چندگرایشی و پلورالیستی بودن صفوف و گفتمان اپوزیسیون، یعنی بازتابانیدن واقعیت جامعه وانقلاب جاری است در برابررویکردی که تمامی تلاشش مقهور و مرعوب کردن دیگرگرایشهاست. چرا که اگر در مقابل حاکمیت مستبد و تک صدائی، اپوزیسیون آن هم بخواهد یکدست سازی کرده و تحت هژمونی و زیرنفوذ یک جریان شکل بگیرد، و بگوید بحث (حول برنامه و دموکراسی…) بعد از پیروزی، همانی را بازتولیدخواهد کرد که ادعای مبارزه با آن را دارد. بویژه اگر این جریان از نوع استقرار و بازگشت دودمان موروثی هم باشد حتی اگر بفرض امرسرنگونی نظام را مختل هم نسازد، حاصل آن جز تداوم چرخه استبداد از ولائی به دودمانی نخواهد بود. امری که این روزها با صدای بلندی تحت عنوان اکنون فقط اتحاد و فریزکردن برنامه و اهداف رهایی و احاله همه چیز به پس از سرنگونی و صندوق رأی صورت می گیرد. چنین گرایشی که با حمایت رسانهها صدای بلندی هم دارد، دارد همان ویروس تمامیت خواهی و پایه های استبداد جایگزین را تکثیر می کند.
دموکراسی فرایندی است که از هم اکنون شروع می شود و بویژه در دوره انقلاب و گذار به پساحکوت اسلامی، خشت پایه های آن نهاده می شود. در این گرایش دارای «صدای بلند» مشکل فقط آن نیست که سرنوشت دمو کراسی با وعده های سرخرمن به دست معجزه صندوق در یک آینده خیالی سپرده می شود بلکه مهمتر از آن فرایند دمکراسی از هم اکنون دستخوش احتضار شده و به تعلیق در می آید. زیرفشار هژمونی طلبی یک جریان و این که امروز «فقط اتحاد» علیه جمهوری اسلامی، یا همان اتحادکلمه (و یده واحده خمینی) به پس از پیروزی حواله داده می شود. لاجرم هر صدائی از همین امروز در زیر آوارتبلیغات سنگین و سرمستی حامیان هوادار یک گرایش خاص عملا خفه می شود. شگفت انگیزاست این اندازه دوگانگی و تناقض، درحالی که بهمان دلیلی که انقلاب بهمن ۵۷ و نسل آن زمان را موردانتقاد قرار می دهند، دقیقا بهمان سبک و سیاق و همان شعاروحدت کلمه خمینی و فقط «اتحاد » را که چیزی جز بیعت همه با من نیست را فریاد می زنند. بنابراین دموکراسی اگر بخواهد آینده ای داشته باشد باید از هم اکنون حضور و عضله داشته باشد و در منش و رفتار اجراشود. اعتراض و عدم تحمل دگراندیشان به استبدادرسانهای و به حمایت یک طرفه کلان رسانهها بسود و شکل دادن یک اپوزیسیون خاص و مدنظ توسط قدرت های بزرگ آنچنان که توسط این قدرت ها در مورد کنفرانس مونیخ مشهوداست و نیز ضرورت آرایش دموکراتیک جامعه ه میلیون ایرانیان ساکن خارج که همه سیاسی هستند و بهانه فقدان دموکراسی در خارج کشور را ندارند بجای وکالت و بیعت و دیگرعرصهها، همه و همه بخسی از این فراینددموکراتیک هستند. بهمین دلیل هوشیاران و مدافعان انقلاب زن زندگی آزادی که تکثر و چندسوژهگی و ضداقتدارگرائی از ویژگیهای بارز آن است نباید و نمی توانند اجازه دهند که به بهانه و تحت پوشش حمایت از انقلاب داخل کشور بستری برای شکل دادن به یک اپوزیسیون تک قطبی، آنهم با هزار دوزکلک و حمایت کلان رسانه ها و کارگردانی قدرت های بزرگ شکل بگیرد.
آن چه که در نشست دانشگاه جرج تاون از آن پرده برداری شد چیزی جز واریزشدن همه سرمایههای باصطلاح اجتماعی افرادی چون حامداسماعیلیون و علی کریمی و گل شیفته به صندوق مشروعیت دادن و تقویت هژمونیک نهاد و نظام سلطنت نبود که اساسا تحت عنوان شعاراکنون فقط اتحاد صورت گرفت. آنها با هرنیتی، در عمل، نقشی جز جاده صاف کن آن نداشتند و نخواهند داشت و این درحالی است که بازگشت به گذشته نه با سلام و صلوات بلکه جز با رویکردفاشیستی و مشت آهنین میسر نمی شود. آفتابی شدن پرویزثابتی نمادشکنجه و سرکوب ساواک و بالاکشیدن شعارها و عکس های رضاشاه و محمدرضاشاه و رضاپهلوی بجای جان باختگان و محو کردن یا ربودن شکل و محتوای شعارهای انقلاب ایران، و در حقیقت «شاهخور»کردن انقلاب از هم اکنون است که خود را در مقابل هرکسی که چشمی برای دیدن دارد و مایل نیست به این نوع جن زدگی ها و سندروم رویت سیمای رهبر در ماه نائل شود، به نمایش گذاشت. در ایران و تجربه تاریخی و دردناک آن کف دموکراسی، به مثابه شرط لازم، عبور از هردو نظام ولایت و موروثی است. به پشتوانه چنین تجربه تاریخی و نیز با تکیه بر روح و درونمایه آزادی بخش و بالنده انقلاب ایران که مبارزه علیه هرنوع اقتدارگرائی اخگرسوزان آن را تشکیل می دهد، می توان عروج این نوع بدیل نماهای شکننده، پفکی و دوپینگ شده را که با تلاش برای تخدیرافکارعمومی توسط مدیاها همراه هست بخوبی درهم شکست. بشرط آن که خلأ موجود گفتمانی و آرایش صفوف بویژه در خارج کشور توسط مدافعان واقعی دموکراسی و انقلاب ایران پر شود. امری بدیهی می نماید وقتی مردم ایران روز و شب فریاد می زنند مرگ بردیکتاتور، طبعا عاشق نوع دیگری از دیکتاتوری نیستند. وقتی در شعارها و دیوارنبشته های انقلابیون داخل گفته می شود دیکتاتور اعتراف نمی کند سرنگون می شود، این شامل هشدار به همه آنهایی است که در سودای دورزدن انقلاب برای انداختن زنگوله رفراندوم و انتخابات آزاد به گردن رژیم هستند. هم چنین شامل آن رویکردی هم که مدعی «فروپاشی» کنترل شده با همراهی نیروهای سپاه و دیگراهرم های سرکوب و نیز مداخله وحمایت فعال قدرتهای جهانی هست می شود. درحالی که مردم در خیابان و شعارهای خود آنها را «داعش مائی» می خوانند.
چهارده فوریه ۲۰۲۳ تقی روزبه
نگاهی به انتقادات یک شرکت کننده در تظاهرات خارج کشور
در ارتباط با این مقاله آقای روزبه، نقدی وجود دارد از آقای خدا مراد فولادی
https://www.azadi-b.com/?p=31322
۱ – آقای فولادی کماکان به سوسیال دموکراسی پرو امپریالیستی اش ادامه میدهد.
۲ – نقدش درست است اما از زاویه دفاع از بردگی مزدی در ایران.
۳ – برعکس ماتریالیسم تاریخی مارکس، مطلقه سلطنتی، مطلقه اسلامی، دیکتاتوری تک حزبی مارکسیستی هیچ تناقضی با سرمایه داری ندارند.واقعیت موجود اثبات این حکم است. شکل سیاسی به اراده صاحب اقتدار بستگی دارد و دارای منطقی جدا از آن نیست. سرمایه داری در آینده حتی میتواند تکنوفاشیستی باشد نه دموکراسی امپریالیستی.
۴ – دموکراسی های موجود مطابق دموکراسی های کتاب فلسفه تاریخی مارکس و بورژوا ها نیست، بلکه در انطباق هستند با خلاقیت انحصار طلبانه سلطه طلبان پیروز. دولت سرمایه داری منحصرا شکل دموکراتیک ندارد و نخواهد داشت.
۵ – پناهندگان مارکسیست های بلشویک به غرب از نقطه ضعف دشمنشان استفاده کرده اند و کار غیر اخلاقی نکرده اند، آقای خدا مراد فولادی هست که با پناهنده شدن به غرب و همسو شدن با امپریالیستهای جنایتکار کار غیر اخلاقی انجام میدهد.
۶ – چرا به حکمت انتقاد میکنید و او را دیکتاتور می نامید اما به سایت هواداران حکمت پناهنده شده اید و از سایت روشنگری که آزادی بیان دارد در رفته اید؟ پس شیاد هستید. خود شما به اندازه خمینی از نقد عقیده تان و اثبات بی سوادی تان وحشت دارید.
اگر خواستید بحث میکنیم و بیشتر مطالب را باز میکنیم.
نه خدا، نه ارباب
نه سلطنت، نه مارکسیست
در این مقاله:
پلمیک ِ نقادانه۹ یاشارسهندی از آقای خدامراد فولادی
https://www.azadi-b.com/?p=31190
بحث شده است که:
1 – انقلاب ایران باید بردگی مزدی باشد تا دموکراسی بیاورد.
2 – مارکس و انگلس فقط مرجع تقلید بوده اند نه فعال حزبی.
هر دو بحث غلط و ارتجاعی است.
اگر علاقه دارید میتوانیم بحث کنیم.
تقریبا تمام مارکسیستهای ایران دموکراسی خواه شده اند و قبول کرده اند که انقلاب مخملی امپریالیستهای غربی گامی برای رسیدن به کمونیسم مارکسی است. آن تک و توکها ی مخالف هم مجبورند که بپذیرند چون با ماتریالیسم تاریخی مارکس نمیتوان چنین اندیشه ای نداشت و در عین حال انسجام نظری داشت، بنظر من در دیدگاه آنارشیستی، انقلاب دموکراتیک، دولت دموکراتیک و یا دولت دیکتاتوری، هیچ گامی بجلو نیست، بلکه همیشه بازدارنده جامعه کمونیستی و جامعه بدون سرور است. اگر علاقه مند بودید بحث خواهم کرد.
بحث پلورالیسم و دموکراسی آقای روزبه به بحث دولت دموکراتیک و دولت دیکتاتوری و بعد به بحث امپریالیسم دموکراتیک غرب در مقابل امپرالیسم دیکتاتوری شرق منجر می شود. که اگر انقلاب آنارشیستی-کمونیستی نشود ، جامعه تغییر نخواهد کرد و ارباب و بنده هم همیشه وجود خواهد داشت. اگر علاقه مندی وجود داشت، حتما بحث خواهم کرد.