Comments

برآمدترامپ و ترامپیسم، تهدیدها و فرصت‌‌ها؟ <br> تقی روزبه — 7 دیدگاه

  1. اگر واقعه و کامنتی نباشد، اینهم آخری:
    دنیای آلیگاروشهای حاکم بر جهان با دنیای بورژوازی ی که مارکسیستهای دموکراسی خواه معاصر می بینند، کاملا دو دنیای متفاوت است.
    آلیگاروشها جامعه را خوب می فهمند و بنفع خود تغییر میدهند، مارکسیستهای دموکراسی خواه دنیا را فقط به انحاء گوناگون با کتابهای خود تطبیق میدهند.
    دیدگاه سران نهادهای جمهوری اسلامی بطور نسبی از مارکسیستهای دموکراسی خواه واقع بینانه تر و علمی تر است.
    درک ارتجاع اسلامی و آلیگاروشهای حاکم بر ایران و جهان اصلا کتابی نیست، علمی – عملی است. اسلامیون حاکم در چهل و شش سال گذشته در حال یاد گرفتن بوده اند، اما مارکسیستهای دموکراسی نه. این نوع مارکسیستهای غرب نشین فکر میکنند که غرب از طریق فلاسفه روشنگری ساخته شده نه از طریق ارتجاعیونی که هر روز ارباب و در حال عمل استثمارکردن و استعمارکردن هستند. ظاهرا این مارکسیستها یک روز هم برده مزدی در غرب نبوده اند که عمل حاکمان را تجربه کنند تا به واقعیت آنها پی ببرند. آنها حتی به نسل کشی های غزه خیالی نگاه میکنند نه عملی.اگر عملی نگاه میکردند نظر دموکراسی خواهی شان را تغییر میدادند.
    نگاه این مارکسیستها به انقلاب در ایران هم خیالی است نه واقعی. اینها شورشهای زنان و کارگران را میخواهند با کتابهایشان تطبیق دهند. آنها نمیتوانند وقایع ایران را با حضور واقعی ارتجاع ربط عملی بدهند. نحوه برخورد اسلامیون حاکم به این شورشها بسیار علمی تر و عملی تر است.
    مارکسیستهای دموکراسی خواه نه میدانند ارتجاع چیست، نه میدانند انقلاب چیست ، چون یک روز هم در دنیای واقعی زندگی نکرده اند.
    آیا مارکسیستهای بلشویک ارتجاع را بهتر می فهمند.
    آری.
    اما، درک بلشویکهای ایرانی از ارتجاع حالت ژنتیکی ی دارد که دیگر قابلیت تکامل ندارد. از لنین، درک قسمت بزرگی از ارتجاع را به ارث برده اند ، اما مثل مارکسیستهای دموکراسی خواه، ارتجاع را کتابی می فهمند نه تجربی. آنها هم در محل کار و زندگی نیستند و شورشها را میخواهند با کتابهایشان تطبیق بدهند.
    ارتجاع تحول پیدا میکند و انقلاب هم نمیتواند تحول پیدا نکند. درک مارکسیستها همیشه از تحول اشتباه بود، برای همین است که جامعه هرگز در مسیر پیش بینی شده آنها پیش نرفت. حتی میتوان دید که بعضی از مارکسیستها تکامل جامعه را ذاتا آزادی خواهانه می بینند و یا قلمداد میکنند که با واقعیات جور در نمی آید. خیر، تکامل نه مثبت است و نه منفی. تکامل بشر وقتی آزادیخواهانه (از بین برنده سلطه انسان بر انسان) است که انسانها اینطور انتخاب کنند. فعلا تکامل جامعه اقتدارگرایانه بوده است.

  2. حالت روحی درصد بزرگی از مارکسیستها ، مخصوصا آنها که به سمت راست رفته اند (راه کارگر و غیره و بخش بزرگی از بلشویکها)، عکس العملی – انتقامی است نه منطقی-علمی و ازاینرو فاقد توانائی تصمیم گیری معقول. ادبیات و اسناد این مارکسیستها تصنعی مارکسیستی است و در عمل فاقد ابزارهای نظری و علمی مارکسی هستند. همانطور که گفته شد، استفاده آنها از مفاهیم گنگ بیان نداشتن ابزار نظری لازم است. وضع آنارشیستهای ایرانی از این مارکسیستها هم بدتر است چون آنها بجای قبول و ادامه وجه علمی دیدگاه مارکس و انگلس و نقد درست وجوه غیر علمی مارکس و ارتقای (تکامل) آنارشیسم، خودبخودی حرکت میکنند و هیچ دیدگاه مسنجمی ندارند و عملا دنباله روی راستها هستند.
    موفقیت انقلابی توده ها (زنان و کارگران) بستگی به دانش بخش آگاهشان دارد اما چه در داخل و چه در خارج، این بخش کیفیت لازم را ندارد و در سرنگونی طلبی، عبارت پردازی و توهمات دموکراسی خواهانه غرق و از دنیای واقعی زندگی زنان زحمتکش و اقشار کم درآمد کارگران دور هستند. گذراندن وقت با این جماعت، بی ثمر است.
    بعلل فوق، فعلا انقلاب ممکن نیست. البته، شورشها، مثل همیشه ممکن هستند، اما بخش آگاه قربانیان ارتجاع (زنان و کارگران) تاثیر مهمی نخواهند داشت و تحولات و تغییرات سیاسی نه از طریق انقلابیون بلکه از طریق جریانات ارتجاع صورت خواهد پذیرفت. در این تحولات، توده ها فقط قربانی و ابزار خواهند بود. منطق جامعه ارتجاعی در این است که ارتجاع ریاکارتر، آدم کش تر و باهوش تر پیروز است.
    حقایق فوق را باید پذیرفت تا بتوان تدریجی، معقول، علمی و مستمر کار کرد. زندگی دو بعد دارد یکی بعد شخصی و دیگری بعد اجتماعی. انقلابیون باید بین هر دو تعادل بوجود بیاورند تا از محل کار و زندگی دور نشوند. دور شدن از محل کار و زندگی ذهن را وارد دنیائی میکند که به واقعیات ربطی ندارد و این باعث میشود که تصمیم گیری ها معقول و واقع بینانه نباشد.
    جنبش انقلابی کمونیستی – آنارشیستی فقط وقتی زنده و در مسیر تحول است که درآمیخته با محل کار و زندگی باشد. وارد دوران جدیدی شده ایم و این روشهای متناسب با این دوران را می طلبد. جریانات موجود را باید به حال خود گذاشت تا سرگرم و در حباب خود بمانند چون پتانسیل خروج ندارند.

  3. در ارتباط با این اعلامیه:
    آهو دریایی،
    نماد خشم، عصیان و شجاعت زن ایرانی – راه کارگر
    #
    در این اعلامیه جنبش زن زندگی ازادی انقلابی ارزیابی شده است و بی دلیل و بدون اطلاعات و از روی شامورتی بازی و سیاست بازی، آهو را انقلابی ارزیابی کرده که احتمالا باعث دردسر برای او و نزدیکانش خواهد شد. این نمونه دیگری از بی کفایتی و فقدان کیفیت در چپ مارکسیستی ایران است.
    #
    اگر هر شخص و یا تشکیلات کمونیستی، چه آنارشیست و چه مارکسیست، بجای استفاده از کلمه کارگر، از کلماتی چون “مردم” و “شهروند” و غیره استفاده کند، میخواهد اقشار غیر کارگری استثمارگر کوچک و یا بزرگ را وارد کمپ خودش کند و با این کار مبارزاتش اصلا کمونیستی و آنارشیستی نیست. این اشخاص و تشکلات، معمولا در پی درست کردن دولتی دموکراتیک هستند و هرگز نمیتوانند دولتی پیشنهاد بدهند که شبیه دولتهای دموکراتیک امپریالیستی غرب و بخشا شرقی نباشد. برای همین، این اشخاص و تشکلات، خواسته و یا ناخواسته هوادار انقلاب مخملی هستند و یا می شوند.
    در جریان شورش زن زندگی آزادی، این اشخصاص و تشکلات هرگز سعی نکردند که شورش را به جانب آزادی طبقه کارگر جهت بدهند و صرفا بروی سرنگونی طلبی تکیه کردند، برای همین آنها شورش زن زندگی آزادی را بعنوان شورشی برای انقلاب مخملی تقویت میکردند.
    اگر به شعارهای زن زندگی آزادی مراجعه کنید می بینید که در این شورش شعارهای ازادی زن وجود داشت اما شعارهای ازادی کارگر و رهائی از امپریالیسم وجود نداشت. برای همین نمیتوان قضاوت کرد که این شورش، شورشی برای کمک گیری از امپریالیستهای غربی نبود. ساده و کودک نیستیم و میدانیم در دنیای سیاست چه خبر است. شورش زنان باید حتما هم سمت ضد بردگی مزدی و هم سمت ضد امپریالیستی داشته باشد تا انقلابی باشد. پس، انقلابی بودن شورش زن زندگی آزادی، قابل دفاع نیست. میتوان گفت که این شورش، رفرمیستی بود. رفرمیستی بودن آن بهتر قابل درک است به اینصورت که این شورش، شورش بالای شهری ها و تحصیل کرده ها بود. رفتار رژیم با این شورش باید نقد و افشا میشد اما این شورش را نباید انقلابی معرفی کرد چون برای زنان و کارگران گمراه کننده است. تشکلاتی مثل راه کارگر هیچوقت انقلابی نبوده اند. این تشکلات صرفا سرنگونی طلب و رفرمیستی هستند، مثل رفرمهای بلوک شرق سابق سرنگونی طلبانه که نتیجه آن همگی دولتهای دموکراتیک دست راستی و نژادپرست و نوکر امپریالیستهای غربی شد.

  4. چرا مارکسیستهای دست راستی دموکراسی خواه و سوسیال دموکرات اخیرا جری تر و فعال تر شده اند؟
    میدانیم در یکسال گذشته سیستم دموکراسی پارلمانی غرب در دست نه فاشیستهای عریان بلکه دموکراتها و لیبرالها و حتی سوسیال دموکراتها بوده است و همگی مرتکب جنایت علیه بشر شده اند. قاعدتا باید بگوئیم که دموکراسی خواهی “مترقیون” یا “شهروندان” راه حل نیست و استثمارگر و استعمارگر و جنایتکار و گانگستر می پروراند و دیگر دنبال این شامورتی بازی ها نباید رفت.
    خیر، قضیه از اینهم عممیق تر است.
    چطور؟
    خیلی ساده،
    این جماعت تضعیف حزب الله و حماس و دولت سوریه (برای سرنگونی اش مقاله بعت از مقاله می نوشتند) را بعنوان تضعیف رژیم و سرنگونی آن می بینند و همراه با کل امپریالیستهای غربی موضع تعرضی گرفته اند تا یا رژیم را سرنگون کنند و یا وادار به نوکری کنند. با پیروزی، خاورمیانه به دست آنها می افتد. در واقع، اینها به نفع امپریالیستهای غربی، به جنگ ترکیبی علیه رژیم و روسیه و چین پیوسته اند.
    یکی از موانع نوکر نشدن جمهوری اسلامی برای اربابان این جماعت ترقی خواه، دولت روسیه و چین هستند. برای همین بطور سیستماتیک از دیکتاتوری و شرور بودن و متجاوز بودن این دولتها میگویند و اصلا در اسرائیل و لیبی و عراق و سوریه و لبنان و اوککراین قبل از جنگ، تجاوز نمی بینند.
    البته،
    تاکنون یک دستاورد بزرگ وجود داشته است که در زمینه نظری است.
    زبان این جماعت از زبان مارکسیستی سابقشان عقب نشینی کرده و مجبور شده اند از کلماتی مثل “مردم”، “شهروند”، ترقی خواه” “دموکراسی خواه” استفاده کنند – پیروزی بلشویسم. به عبارت دیگر، از لحاظ نظری شکست خورده اند و برای حفظ هویت سیاسی وارد کمپ نظری بورژاها شده اند. اگر دقت کنید، توضیح خصوصیت های آنها در کامنت قبلی توضیح خصوصیتهای بورژواها هم هست. حتی در چهارچوب مارکسی، زبان این جماعت مثلا سوسیالیست هیچ نزدیکی به زبان مارکس و انگلس ندارد. بخشی از این جریان، ضد سرمایه داری موضع گیری میکند اما آنرا بصورت طبقاتی ارزیابی نمیکنند تا ماهیت بورژا لیبرالی خود را پنهان کنند.
    موفقیت این جریان به موفقیت امپریالیستهای غربی بستگی دارد و حریف شامورتی بازی ها و جنایتکاری های امپریالیستهای شرقی نمی شوند. هر دو دو طرف یک سکه هستند. ضد سلطنت طلبان بودن آنها هم از زاویه رقابت درونی است.

  5. خصوصیت اپوزیسیون دموکراسی خواه ایرانی:
    ۱ – سرمایه داری غرب را از زاویه منافع طبقاتی کارگران نقد نمیکند و حرفی از ضرورت انقلاب کارکری (ضد بردگی مزدی) نمی زند.
    ۲ – الترناتیو دولتی اش همان ساختار سیاسی روی کاغذ دولتهای غرب است که میدانیم در عمل فاشیسم است.
    ۳ – امپریالیسم غرب را نقد نمیکند.
    ۴ – حاکمیت مطلق آلیگاروشهای غربی را بر تاروپود جوامع غربی انکار میکند.
    ۵ – رژیم را از زاویه رژیم بردگی مزدی بودنش نقد نمیکند ، چون بطور اتوماتیک علیه ارباب غربی است.
    جنگ این اپوزیسیون شیاد با رژیم ، در عمل، جنگ ارتجاع غرب با ارتجاع رژیم برای کسب قدرت سیاسی است.
    آسیب دیدگی و کشته شدن هواداران دو طرف باعث تاسف است، اما نیات و خواسته های این ارتجاعیون قابل تائید و حمایت نیست.
    منطق رویکرد به تضاد جمهوری اسلامی و اسرائیل با منطق رویکرد به تضاد دموکراسی خواهان و رژیم یکسان است. تمام این جریانات اقتدارگرا هستند. هم دولت جمهوری اسلامی و هم دولتهای دموکراتیک غربی استثمارگر و آدم کش اند و تنها راه نجات از این شیادان و آدم کش ها انقلاب آنارشیستی کمونیستی است.
    انقلاب آنارشیستی کمونیستی انقلابی تدریجی و قدم به قدم و سازنده روابط و تشکلات غیر سلسله مراتبی در محل کار و زندگی علیه فرهنگ مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و انواع تعصب است. جهالت اپوزیسیون دموکراسی خواه مثل همان جهالت اپوزیسیون ضد شاه هست و نتایج اجتماعی اش هیچ چیز جز فاجعه بعد از فاجعه و بقای ارتجاع نخواهد بود. در سرنگونی رژیم تعجیل نباید کرد. سرنگونی فوری رژیم در شرایطی که ذهنیت زنان و کارگران انقلابی نیست، فقط رفتن از یک قفس به قفسی دیگر است.
    حتی رژیم به اندازه کافی نقد نمی شود چون جنبه بردگی مزدی و هیراشی آن در نقدها معمولا غایب است. نقد نولیبرالیسم رژیم نقد بردگی مزدی نیست، نقد نداشتن سیاست رفاهی در سیاستهای حاکمین سرمایه دار است.
    اپوزیسیون و رژیم و جوامع غربی باید از این زوایا نقد شوند:
    مردسالاری بودنشان،
    بردگی مزدی بودنشان،
    امپریالیست یا پتانسیل امپریالیستی و یا نوکر امپریالیست بودنشان،
    هیراشی بودنشان،
    تبعیض گرایانه بودنشان.
    نقد نباید فقط محدود به یکی از این ابعاد شود.
    اگر کار و کسب سیاسی این اپوزیسیون افشا نشود، مثل سران رژیم، ب عد از رهبر و رییس جمهور شدن، بسیار دیر خواهد بود.

  6. از زاویه مارکسی هم قضیه را ببینیم، پیروزی در نبرد دموکراسی باید توسط حزب طبقه کارگر انجام شود نه مترقیون. ایشون یک طبقه جدید اختراع کرده بنام مترقیون. حالا برای ما توضیح بدهید که خصوصیت این مترقیون چیست.

  7. همانطور که در مقاله پیش توضیح داده شد، سرمایه داری جهانی در بحران نیست، برعکس، در شکوفایی هم هست. بحرانی بودن سرمایه داری جهانی را بر اساس تعداد بیکاران و فقیران نمی سنجند، بر اساس خطر سرنگونی این آلیگاروشها ی حاکم می سنجند. نه تنها هیچ خطری آنها را تهدید می‌کند، بلکه سالی چندین میلیارد به جیب می زنند و تمام سیاسیون دولتی را خریده اند و توده ها بجای مبارزه با آنها به مبارزه با خود در احزاب و انتخابات ها مشغولند. این چه بحرانی است؟
    نویسنده میخواهند در آمریکا هم زنان و کارگران را دنبال بورژوا لیبرالها راه بیاندازد (مبارزه ضد فاشیستی تلقی خواهان) و انکار می‌کند که راه حل آنها انقلاب است: از بین بردن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی و انواع تعصب.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>