ترامپ، نشانه زوال آمریکا
نویسنده Pierre Guerlain برگردان باقر جهانبانی
ایالات متحده برای دومین بار ترامپ را انتخاب کرده است: چرا طبقات مردمی، احزاب به اصطلاح «مرکزگرا» یا «میانه رو» را ترک می کنند و جناح راست افراطی یا جناحهائی که به شکلی نا مشخص «پوپولیست» خوانده می شوند را انتخاب میکنند ؟

نویسنده Pierre Guerlain برگردان باقر جهانبانی
نئولیبرال های آمریکایی اغلب در توهین به طبقات مردمی جسورند ، چه هیلاری کلینتون باشد که آنها را اسفناک( رقت انگیز،نا چیز) می خواند یا جو بایدن که اگرآنها به دونالد ترامپ رای بدهند از اصطلاح ترامپیستی «زباله» برای توصیف آنها استفاده میکرد.
گویا توهین روانی میتواند همچون یک تحلیل عمل می کند، اما در جناح چپ، درک دلیل جابجائی آرای کسانی که در ایالات متحده «طبقه متوسط» نامیده شده و به طور جمعی به عنوان کارکنان یا حتی طبقه کارگر شناخته میشوند، بسیار مهم است. تحلیلهای فیلسوف آلمانی اکسل هونث(Axel Honeth) یا همتای آمریکاییاش، مایکل سندل(Michael Sandel) ، در مورد به رسمیت شناختن یا « اغماض شایسته سالارانه» در اینجا مناسب است.
لوموند دیپلماتیک شماره دسامبر ۲۰۲۴ نموداری را منتشر کرد که نشان می داد آمریکایی ها به چه کسانی رای داده اند. بهروشنی اکثرا افراد تحصیلکرده به کامالا هریس رأی دادند در حالی که دیگران ترامپ را انتخاب کردند. افراد کم درآمد نیز با اکثریت کمی به ترامپ رای دادند. دومین انتخاب ترامپ در پست ریاست جمهوری، بر عکس نخستین انتخاب در ۲۰۱۶ با اکثریت آرا بود. دلیل آن سیستم رأی گیری غیر دمکراتیک( نقطه اوج یک چرخه تاریخی طولانی) است.
نئولیبرالیسم دموکرات ها
حزب دموکرات، از سالهای نیو دیل فرانکلین روزولت تا ریاست جمهوری کلینتون (۱۹۹۳-۲۰۰۱)، به عنوان حزب طبقه کارگر، حداقل از نظر انتخاباتی، در نظر گرفته میشد. پیروزی سیاسی نئولیبرالیسم همراه با فرسایش آرام نتایج انتخاباتی دموکرات ها، به طور موقت در دوره پیروزیهای باراک اوباما (۲۰۰۹-۲۰۱۷) مهار شد. اگر نئولیبرالیسم به دنبال موفقیتهای مارگارت تاچر (۱۹۷۹-۱۹۹۰) در بریتانیای کبیر و رونالد ریگان (۱۹۸۱-۱۹۸۹) در ایالات متحده شروع به یورش به سیستمهای سیاسی کرد، از پیش نظریهپردازی شده بود. باربارا استیگلر تاریخ نئولیبرالیسم آمریکایی را در کتابی با عنوان « باید خود را وفق داد»( Il faut s’adapter)، ترسیم کرد(انتشارات گالیمار ۲۰۱۹).
گفتمان «تنوع خواهی جدا از مشکل مبارزات اجتماعی» خطوط نبرد را تغییر میدهد: دشمنان دیگر سرمایهداران یا به طور کلیتر دنیای تجارت نیست، لفاظیای که میتواند به جای تشویق مبارزه با سرمایهداری به شکلگیری ساختارهای هویتی منجر شود
بیل کلینتون که با رأی طبقه کارگر انتخاب شد، تصمیماتی گرفت که تأثیرات فاجعه باری بر درآمد و وضعیت عمومی اقتصادی طبقات محروم داشت. به ویژه، او موافقت نامه های تجارت آزاد نفتا که توسط سلف او جورج بوش پدر (۱۹۸۹-۱۹۹۳) امضا شده بود، را تایید کرد. این قراردادها امکان جابجایی تولیدات صنعتی، به ویژه در ماکیلادوراهای* مکزیک را میداد، کارخانههایی که کارگران مکزیکی را استخدام می کرد، با حقوقی ده برابر کمتر از کارگران آمریکایی که مشاغل پردرآمد خود در شرکتهای دارای سندیکا را در مناطق مرزی از دست داده بودند. بدیهی است که این جابجایی ها غیرصنعتی شدن ایالات متحده، بجز در صنایع نظامی را در پی داشت. بنابراین یک رئیس جمهور دموکرات مستقیماً در فقیرسازی طبقه کارگر مشارکت داشته است. در پایان دوره دوم ریاست جمهوری خود، کلینتون چین را وارد سازمان تجارت جهانی کرد. بحث بر سر تولید با هزینه کم در چین و سپس واردات محصولات ارزان بود. منطق نئولیبرال بر صرفه جویی هایی که کارگران آمریکایی می توانند با خرید این محصولات چینی انجام دهند ، تأکید می کرد.
توازن تجاری بین چین و ایالات متحده به طور پیوسته بدتر شده است، اما از آنجایی که دلار ارز ذخیره جهانی است، اقتصاددانان آن را مشکلی نمی دانند. برای کارگرانی که میدیدند شغلشان به مکزیک یا چین فرار میکند، آشکارا مشاهده مزایای فرضی «جهانیسازی خوشبختیآور»( mondialisation heureuse ) ، عنوان کتاب الن منک، غیرممکن بود. کارگرانی که شغل خود را از دست داده اند یا مجبور به پذیرش مشاغل با دستمزد کمتر شده اند، نمی توانند از مزایایی که مصرف کنندگان عموماً از آن برخوردار هستند، بهره مند شوند.
«ترامپ عوام فریب، موفق می شود این تصور را ایجاد کند که به طبقات کارگر علاقه مند است، حتی اگر مبارزه طبقاتی را از موقعیت امتیاز ارتجاعی خود رهبری کند»
کارزار انتخاباتی بایدن در سال ۲۰۲۰ با استدلال هایی که برای طبقه کارگر جذاب بود انجام شد ، اما وی مانند اوباما در پی ایجاد بیمه درمانی همگانی یا قانون حداقل دستمزد نبود.
گفتمان عمومی در آمریکا، به ویژه نزد دموکراتها، از تنوع نژادی یا گرایش جنسی صحبت میکند، اما طبقات اجتماعی پائین دست فراموش میشود یا در حاشیه قرار میگیرد ، ولی این این طبقات ناپدید نشدهاند و ترامپ عوام فریب موفق میشود این تصور را ایجاد کند که به طبقات کارگر علاقهمند است، در حالیکه مبارزه طبقاتی را از موضع برتر ارتجاعی خود رهبری میکند. مبارزه با تکه به آگاهی طبقاتی ، نزد دمکراتها در طول سالهای ظهور نئولیبرالیسم، کمرنگ شده و جای خود رابه مبارزات بر سر نژادپرستی، جنسیت گرایی و همجنس گراهراسی میدهد. اما کارنامه برنی سندرز نشان می دهد که تحلیل طبقاتی می تواند دوباره به راحتی پیروز شود.
درک شکست کامالا هریس
پس از انتخابات، سناتور سندرز تحلیل بسیار مناسبی ارائه کرد: «خیلی تعجب آور نیست که یک حزب دموکرات که طبقه کارگر را رها کرده است متوجه شود که طبقه کارگرنیز بنوبه خود حزب دموکرات را رها کرده است» و چنین می افزاید:« در حالی که رهبران حزب دموکرات از وضعیت موجود دفاع می کنند، آمریکایی ها عصبانی هستند و خواهان تغییرمیباشند».
تحلیل سندرز این شایستگی را دارد که موضوع مبارزه طبقاتی را به بحث عمومی بازمی گرداند. کارزار آمریکائی تحت حاکمیت پول در حال انجام است و این بار دموکرات ها بیش از جمهوری خواهان هزینه کرده اند.
هزینه های نظامی ایالات متحده،که با ۹۰۰ میلیارد دلار بالاترین هزینه در جهان است( و بیشتر از این اگر هزینه های مربوط به مشکلات پزشکی سربازان را نیز در نظر بگیریم)، اقتصاد را به سمت بخش تسلیحات و به زیان سلامت و آموزش سوق میدهد. ایالات متحده ۱۸۲ میلیارد دلار برای جنگ در اوکراین و بیش از ۱۸ میلیارد دلار برای حمایت از اسرائیل در جنگ ها و جنایات جنگی خود در خاورمیانه هزینه کرده است.
جنبه دیگری که باید در نظر گرفت: تأثیر تورم بر بودجه طبقات مردمی است، جنبه ای که توسط اقتصاددانان که بر سلامت و خوبی اقتصاد آمریکا تمرکز کردهاند، نادیده گرفته شد. قیمت بنزین، مواد غذایی و املاک و مستغلات افزایش یافته است و در درجه اول بر فقیرترین و طبقه متوسط تأثیر گذاشته است.
برنی سندرز:« خیلی تعجب آور نیست که یک حزب دمکراتیک که طبقه کارگر را رها کرده است متوجه شود که طبقه کارگر نیز بنوبه خود آن را رها کرده است»
ترامپ وانمود کرد که به مسائل طبقه کارگر اهمیت می دهد، در حالی که هریس می خواست کمک کنندگان مالی و مشاوران خود را راضی کند و حتی به این مسائل اشاره هم نکرد و بایدن لایه دیگری از تحقیر اجتماعی را نیز به آن اضافه کرده بود. فیلسوف مایکل سندل(Michael Sandel) در تحلیل نتایج انتخابات از«نخبگان شایسته سالار» صحبت می کند که هم «پیروزی شایسته سالارانه» و هم «تکبر وافاده شایسته سالارانه» خود را بیان می کنند. تعبیری در انگلیسی وجود دارد که به خوبی نوع رابطه حزب دموکرات با طبقه کارگر را خلاصه می کند: توهین را به بی حرمتی اضافه کنید( add insult to injury). وخامت واقعی شرایط زندگی برای اکثریت جمعیت با سخنرانی هایی که تحقیر اجتماعی از آن تراوش می کند، تشدید می شود.
گفتمان «تنوع خواهی جدا از مشکل مبارزات اجتماعی» خطوط نبرد را تغییر میدهد: دشمنان دیگر سرمایهداران یا به طور کلیتر دنیای تجارت نیست، لفاظیای که میتواند به جای تشویق مبارزه با سرمایهداری به شکلگیری ساختارهای هویتی منجر شود
ناپدید شدن چپ؟
اگر چپ را نیرویی در تقابل با سرمایه در نظر بگیریم، از نظر سیاسی در ایالات متحده تقریباً ناپدید شده است. در مورد سندیکاهای کارگری، در صد عضویت در اتحادیه ها حدود ۱۰ درصد کارگران است که نصف سطح عضویت در سال ۱۹۸۳ میباشد. اتحادیه رانندگان کامیون(Teamsters) نماینده ای را به مجمع جمهوریخواهان فرستاد. روی گردانی دموکرات ها از طبقه کارگر، در را برای جمهوری خواهان برای سخنگوی نارضایتی آنها شدن، گشود.
اگرچه در صد عضویت در اتحادیه ها پائین است، با این وجود باید به تعداد بالای اعتصابات و احیای اتحادیه های ویژه مانند صنعت خودرو( UAW, United Auto Workers) اشاره کرد. در این مورد می توان به مقاله الک دزبوردس در مجله تحقیقات بین المللی شماره ۱۳۰ اشاره کرد:« ایالات متحده: مبارزه صنعتی به عنوان مرحله جدیدی از اتحادیهگرایی؟». نوسازی چپ از طریق اتحادیه ها صورت خواهد گرفت که نمی توانند به طور طولانی در انتخاب دشمن اشتباه کنند.
در مورد مهاجرت عوامل متعددی از جمله مسئولیت ایالات متحده در تحریم های تنبیهی وجود دارد، اما توجه داشته باشیم که دنیای تجارت به شدت طرفدار مهاجرت به اصطلاح «غیرقانونی» برای داشتن نیروی کار مطیع با دستمزد پائین است.
جنگ ها که در واقع انتقال دهنده پول از مالیات دهندگان آمریکایی به بخش تسلیحات است، از طریق مالیات و تورم بر طبقات زحمتکش تأثیر می گذارد.
علاوه بر این، به گفته برخی از اقتصاددانان مخالف، آمار بیکاری ۲۴ درصد و در نتیجه بسیار بالاتر از ارقام رسمی است که درک موجه طبقات کارگر از کاهش درآمدشان را توضیح می دهد.
در نتیجه میتوان گفت که دموکراتها شرایط را برای شکست خود ایجاد کردند و ترامپ عوام فریب تنها نشانهی جامعهای در حال زوال است که او به تنهائي آنرا خلق نکرده است.
* نوعی کارخانه واقع در مرز شمالی مکزیک یا گاهی در نقاط دیگر آمریکای مرکزی است که محصولات صادراتی ارزان قیمت را مونتاژ می کند.
Pierre Guerlain
استاد تمدن آمریکا در دانشگاه پاریس
ناخن چپ وطنی در تحلیل با همه اما اگر هایش به هزارتااز این احزاب کمونیست اروپائی میارزد.
کلی وراجی و دریغ از یک فاکت که چراترامپ نشانه رو به زوال بودن امریکاست.
وقتی فرانسه کمونیستش این است وحزب کارگر!انگلیسش آن است با کارنامه ای درخشان از فساد مالی و… ومابقی در این قاره و درامریکا و درکانادا و دراسترالیاسروته یه کرباس آن گاه است که رشد پایگاه اجتماعی راست افراطی در غرب ؟!کاملا قابل فهم.