تحریم گسترده انتخابات و پوپولیسم شعار زن، زندگی، آزادی
مرجان افتخاری
تحریم گسترده انتخابات و پوپولیسم شعار زن، زندگی، آزادی
تیر 1403
دور اول نمایش انتخاباتی بین شش نفر که همه آنها یا مستقیماً دست در خون داشتند و یا غیر مستقیم در این چندین چند سال درسرکوبها، کشتارها و قتل عام ها نقش داشتند به پایان رسید. کسانی مانند رئیسی و پور محمدی وحشیانه ترین و جنایت بار ترین برگهای تاریخ ما رقم زده اند.
اگر چه گفته میشود حضور پزشکیان بیشتر برای کشاندن طیفی از اصلاح طلبان داخل و خارج حکومت و تبلیغات آنها برای صندوق رأی است، اما در صدی که هنوزمتوهم به این نظام و هراسان از آینده نا معلوم درفردای پسا جمهوری اسلامی هستند برای پزشکیان پای صندوق رأی رفتند. این دید و نگاه را هم میتوان داشت که در بین آن (هسته سخت قدرت) یا در بین (بیت رهبری) که گفته میشود بین 300 تا 400 نفر هستند و سپاه، نیروهای اطلاعاتی و امنینی بیشترین نفوذ رادر این نهاد دارند، نشانههایی از دیدگاهها و گرایشهایی برای توافق های موردی در مواقع حساس و زمانیکه ضرورت داشته باشد وجود دارد. نمونه چنین توافق و یا نزدیکی هایی را در حمله موشکی به اسرائیل به آن شیوه که رسانه ای شد می توان دید. به هر حال اگر چه پزشکیان هم سالها است که در نهاد های مختلف قدرت بوده اما او شخصیتی است کاملا بی خطر و کنترل شده که اجازه حضور در این بساط انتخاباتی به او داده شد.
عدم شرکت مردم و تحریم انتخابات
اگر «مردم» را به لایه ها، اقشار، طیف ها و طبقات اجتماعی با منافع و جایگاه متفاوت در ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار دهیم بدون تردید به نتیجه دقیقتری میرسیم.
دسته اول، روشنفکران، دانشجویان، روزنامه نگاران، هنرمندان از هر شاخه
اکثریت یا در صد بالایی از کسانی که در این طیف قرار دارند، به آن چیزی که گفته می شود «آگاهی» یا به عبارت دیگر آنچه که تجربه کرده و آموخته اند مراجعه می کنند. یعنی «واقعیتی» که در تمام این سالها با آن روبرو بودند و زندگی کردهاند
این طیف که بیشتر از لایه میانی جامعه یا طبقه متوسط بالایی هستند با توجه به همان عنصر « آگاهی» بدون هیچ توهمی از تمامیت این نظام و سیستم عبور کرده و پای هیچ صندوق رائی نمی رود.
اما آنها منتظر رویداد و یا حادثه بزرگی هستند که در لا به لای صد ها هزار نفر از «مردم» به صحنه بیایند. معمولاً این دسته بندرت و به تنهایی پرچمدار می شود.
دسته دوم طیف خاکستری
این طیف که بیشتر از لایههای طبقه متوسط بالایی و میانی است عنصر «منافع » را ترجیح می دهد. از نظر سیاسی، اجتماعی و جامعه شناسی خصلتها وخصوصیات ویژه ای دارد که شک، تردید، نگرانی، دو دلی، ترس از آینده، کنار گود نشتین و نظاره گری از ویژه گیهای برجسته آن است. اما زمانی که به میدان میاید از نظر کمیت همیشه تعین کننده بوده و هست در این رأی گیری هم بنا به همان ویژگیها و منافع میتوان گفت که درصد بالایی از آنها پای صندوق های رأی رفتند.
دسته سوم کارگران
درست است که در گزارشهای فعالین کارگری به 3000 یا 4000 اعتراض کارگری در سالهای اخیراشاره میشود اما تقریباً تمام این اعتراضات مبارزه برای مطالبات معیشتی است. وضعیت اسفبار اقتصادی و سرفه های خالی کارگران را به میدان مبارزه کشانده. اگر چه مطالبات سیاسی را هم در کنار خواستههای صنفی مطرح میکنند اما واقعیت این است که «خواست تشکلهای مستقل» در نهایت خواستی صنفی است برای همبستگی مبارزاتی و دستیابی به خواستههای معیشتی. یا زمانی که کارگران فولاد با شعار «عدالتی ندیدیم، ما دیگه رأی نمیدیم» به خیابان میآیند باز هم مفهموم صنفی و معیشتی برای بهتر شدن وضعیت زندگی از «عدالت» بر جسته است. بعلت سرکوب شدید و واقعیت زندگی اسفبارشان یعنی همان آگاهی به هستی خود و آنچه که در تمام این سالها تجربه کردهاند در صد بالایی از کارگران پای صندوق های رأی نرفتند.
اما آیا کارگران که نیروی اصلی مبارزه برای پایان دادن به بهره کشی و استثمار، بی عدالتی، نا برابریها و تبعیض ها هستند در نهایت برای برچیدن این بساط و سرنگونی آن آمادگی دارند؟ به نظر می آید در حال حاضر با توجه به شرایط سیاسی داخلی، خارجی و بویژه سرکوبهای وحشیانه باید منتظر سالهای آینده بود.
دسته چهارم زنان و مبارزات آنها
زنان که سالها است در هر شرایطی و به هر شکلی در میدان مبارزه حضور داشتند و در خیزشهای دی ماه 96، 97، آبان خونین 98 و بویژه از سال 1401 پرچمدارمبارزه بودند و هنوز هم هستند. بطور منطقی باید جزئ تحریم کنندگان اصلی صندوق های رأی باشند.
زنان پراکنده ترین طیف اجتماعی و از لایه ها، اقشار و طبقات مختلف هستند که در صد بالایی از آنها را تهیدستان و زحمتکشان تشکیل می دهند.
وضعیت معیشتی بسیاری از زنان کارگر در واحد های تولیدی، بخش کشاروزی بویژه کارگران خانگی که فقر و فلاکت شاخص اصلی این طیف وسیع از زنان است، «تبعیضهای جنسیتی و بی عدالتی» را در زندگی روزمره تجربه و لمس کرده اند
صندوق رأی هیچ رابطه و هیچ مفهمومی با شرایط عینی اسفبار زندگی آنها ندارد. آنها نان سفره خود و کودکانشان را در صندوق رأی پیدا نمی کنند.اما «عنصر آگاهی» و رابطه آن با صندوق رأی تردیدهایی بجا می گذارد .
طیف وسیعی از زنان جوان که بیشتر از لایههای میانی و یا بالایی طبقه متوسط هستند یا جزء طیف و دسته اول هستند در برابرقوانین زن ستیز، تبعیض ها و سرکوب ها ایستادهاند. برای این طیف از زنان «آزادیهای فردی و اجتماعی» از هیچ صندوقی بیرون نمیآید .
برنامه مبارزاتی و آلترناتیو پیش روی
زن، زندگی ، آزادی شعار مبارزاتی نیست
عدم شرکت گسترده یا تحریم انتخابات این سئوال را در پی دارد که چه برنامه یا آلترناتیوی در افق آینده 85 میلیون ایرانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی وجود دارد ؟
شعار زن، زندگی، آزادی هیچ مفهوم مشخص و روشن افتصادی، سیاسی، اجتماعی و برنامهای در برابر مردم ندارد. بطور قطع تنها یک شعار پوپولیستی است مانند دیگر شعارهایی از این نوع که محور اصلی آن تبلیغات برای بحرکت در آوردن تودهای وسیع از مردم بدون مطالبات و خواستهای طبقاتی، اجتماعی وحتی فرهنگی و حقوقی معین.
زن» در ارتباط با پدیدههای دیگر اجتماعی، در جایگاه او با ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که معنی و مفهوم پیدا می کند. « زن» بعنوان یک «هستی از کل جامعه مطرح است. «زن» بطور مجرد و بدون ارتباط با تمام پدیده ها که خود بخشی از آنها است هیچ مفهومی از «هستی» و از موجودیت او بعنوان انسان آگاه نمیدهد.
بنا براین موجودیت زن را باید در نقش و جایگاه او در تمامی عرصه های مختلف اجتماعی دید علاوه بر آن «زن» را باید درآرمانها، اهداف، تمایلات، آروزها،خلاقیت ها، خواستها و تجربیاتش دید و در نظر گرفت. زن یک شیئ، وسیله و ابزاری نیست که یک تعریف یا یک مفهوم کار بردی و تبلیغاتی بتوان از آن داشت. آنگونه که در تمام مذاهب تعریف شده است.
با همین درک و مفهوم میتوان به «زندگی» هم اشاره کرد. مفهوم و درک از «زندگی» برای همه مردم حتی اگر از یک لایه و یا طبقه اجتماعی باشند متفاوت است.مردم درکهای مختلف، تعاریف و انتظارات گوناگونی از زندگی دارند. زندگی یک زن روستایی در یک ده دور افتاده با کمترین امکانات، با مشقت ها و تجربه هایش با زندگی زن دیگری در شهری بزرگ با امکانات قابل توجه دو مفهوم، دو شناخت دو تجربه، و دو آگاهی عینیی از زندگی به انسان میدهد. «زندگی» برای زنی در دروازه غار تهران جدال دائمی برای زنده مانده است، ولی برای زنی در فرمانیه «آزادی» مفهوم اصلی زندگی او است. ظرف بزرگی که «زن و زندگی» را در آن ریخته اند بدون کمترین توجهی به تفاوت ها، شکافهای طبقاتی، خواستها، گرایشات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اهداف و آرمانها شعار این مرحله از انقلاب آینده نیست. پوپولیسمی که این بار هم مانند قیام سال 57 بشکل و شیوه دیگری راه به نا کجا آباد می برد. مقایسه کنیم با شعار «نان، کار، آزادی و یا نان، مسکن، آزادی» که خواستهها و مطالبات ملموس و واقعی بیش از نود در صد مردم را به بیانی ساده، روشن و ملموس مطرح می کند.
متأسفانه این شعار از سوی بعضی از جریانات چپ آنقدر تکرار شده که آنرا به لوگوی خود تبدیل کردند بدون اینکه حتی نظر یا تعریف دقیق و مشخصی از آن داده باشند.
با توجه به شرایطی سیاسی و اجتماعی که در آن قرار داریم، یعنی توان مبارزاتی طبقه کارگر غیر متشکل، پراکندگی و سر در گمی در جنبشهای اجتماعی از یک سو و برنامههای ایده آلیستی و حد اکثری بعضی از سازمانها و گروههای چپ از سوی دیگر تنها برنامهای که با وجود انتقاداتی بر آن میتواند محورواقعی و مبارزاتی برای این مرحله از انقلاب در پیش روی جنبش کارگری، دانشجویی، معلمان، بازنشستگان و تهدیستان و بطور خاص زنان باشد همان «منشور مطالبات حد اقلی 20 تشکل صنفی و مدنی است که متأسفانه مدتها است کمتر از آن صحبت می شود.
در ارتباط با اخلاق،
اخلاق در آنارشیسم کمونیستی در تناقض با نظریه نیست، البته برای آن دسته از آنارشیستها که نظریه دارند و یا معتقد هستند که باید داشته باشند. اما اخلاق در کمونیسم مارکسیتی متناقض است. مهمترین مثال: آنها علیه استثمار نیروی کار هستند، اما طبقه استثمارگر را یا بخشی از آنرا بعنوان “مترقی” ستایش میکنند. مثال دیگر: بسیاری از آنها مخالف مردسالاری هستند اما در عمل مردسالارندد. مارکسیسم در حقیقت نظریه مشخصی در ارتباط با اخلاق ندارد و عمدتا آنرا از طریق ارزیابی از سیستمهای اقتصادی-سیاسی در تاریخ محدود و نسبی میکنند و چیزی تابعه میدانند نه عنصر اصلی شکلگیری فرهنگ انسان. بیخود نیست که براحتی در میان آنها جنایتکرانی مثل لنین و استالین و سوسیال دموکراتها یافت میشود. البته لنین و غیره معتقد نبودند که جنایتکار هستند، معتقد بودند که قوانین تکاملی تاریخی و منافع طبقه کارگر را نمایندگی میکنند، همانطور که جنایتکاران اسلامی میگویند دستورات خدا را انجام میدهند و یا بورژواها میگویند برای وطن مقدس بمب اتم و بمبهای مخوف دیگر می اندازند.
در کار آنارشیستی کمونیستی، از همان اول، اخلاق خاص ش باید مورد توجه قرار بگیرد و در فرم سازماندهی بکار برده شود و پرورش یابد. فرم سازماندهی چیزی جدا از آلترناتیو اجتماعی در مقابل اقتدارگرائی حاکم بر جامعه بشر نباید باشد. بر خلاف نظر مارکسیستها، اخلاق و تشکل و آلترناتیو اجتماعی باید از همان اول بصورت ابتدائی شکل بگیرد نه اینکه به قدرت سیاسی نخبه های مارکسیستی و دولت آنها در اینده نامعلوم موکول شود.
آنارشیست
برای آنهایی که علاقمند به نظریه هستند ، میتوانند برای درستی و نادرستی این احکام تحقیق کنند:
– همه زنان و کارگران باید علاقمند به نظریه های اجتماعی باشند وگرنه برده باقی خواهند ماند.
– مردسالاری خودش نوعی از مناسبات اجتماعی ارتجاعی است.
– بردگی مزدی هم که روشن است.
– امپریالیسم هم نوعی از مناسبات تولیدی جامعه است و صرفا خصوصیت مردسالاری و بردگی مزدی ندارد
– هر سه نوع فوق، در اصل، مستقل هستند، اما از هم کمک میگیرند و ابعاد وجود ارتجاع در انسان می باشند.
– وجه ثابت آنها، گرایش به سلطه داشتن، برای تضمین رفاه و آسایش خود است که در جامعه بصورت طبقاتی (وحدت ارتجاعیون در مقابل وحدت انقلابیون) در آمده است.
– ما چیزی بنام طبقه حاکم نداریم، ما همیشه طبقات حاکم داشته ایم. مثلا، کارگر ضد زن، جزء طبقات حاکم مردسالار است. کارگر هوادار مثلا امپریالیستهای غربی، بخشی از طبقه امپریالیست.
– هیچ تضمینی وجود ندارد که آگاهی از طبقات و تحت سلطه بودن به انقلابیکری منجر شود، این آگاهی میتواند کاملا برعکس به همکاری با ارتجاع برای رفاه و آسایش خود منجر گردد.
– مارکسیستها وجه روانشناختی روابط طبقاتی را بعلت نظریه ناقص الخلقه ماتریالیسم تاریخی ، نمی فهمند.
آنارشیست
آیا امکان پیروزی اصلاح طلبان غیر سرنگونی طلب و سرنگونی طلب و آشتی با امپریالیستهای غربی و حراج سرمایه به آنها و سرکوب اصولگراها و نصب ولی فقیه لیبرال و حتی تغییر قانون اساسی و سیاست ضد روسی و ضد چینی و پیوستن به ناتوی خاورمیانه ممکن است؟
پاسخ:
تا وقتیکه توده های زن و کارگر منافع طبقاتی خود را درک نکرده اند و برای آن اقدامی نمیکنند، چنین چیزی ممکن است.
چرا توده ها؟
به این علت که در واقع این توده ها بوده اند که انواع ارتجاعیون را با کار خود حمایت کرده و گاهی بوجود آورده اند و می آورند. این حکم با حکم مارکسیستی فرق دارد. مارکسیستها میگویند “تاریخ” فلان کرده، “قوانین تکاملی جامعه” چنین میکند، که هر دو غلط و غیر علمی و ناشی از عدم درک تمام پارامترهای تکاملی نوع انسان است.
آنارشیست
آیا جناح تندروی جمهوری اسلامی بنفع وطن عمل نمی کند؟
کلا در چهارچوب روابط طبقاتی،یعنی مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم و غیره، جناح خمینی و خامنه ای و شاید در مجموع اصول گرا بیشتر وطن پرست هستند و برخلاف اصلاح طلبان نمیخواهند به بهانه دموکراسی پای سرمایه های کلان بورژوا-امپریالیستهای غربی در اقتصاد و با خرید سیاست، در قدرت سیاسی، باز شود. پس ، قبل از اینکه فاشیستهای دست راستی در اروپا از پشت پرده بیرون بیایند، در عمل در ایران بیرون آمدند، رژیم شاه را سرنگون کردند. حتی مصدق که به ناسیونالیست معروف است، دوستار غرب بود و فقط از آنها با توهمی اعجاب انگیز میخواست منافع ایران را در نظر بگیرند. در حالیکه رژیم خمینی جلوی غربی ها ایستاد و معامله اش با چینی ها و روسها، رابطه ارباب و برده نبودهاست. البته در رقابتها و مسائل سیاسی ناشی از استثمار نیروی کار، هیچ چیز ثابت نیست و همه چیز میتواند بر اساس موازنه نیروها تغییر کند. فقط در جامعه آنارشیست کمونیستی است که جامعه ثبات دارد و رشد بشر موزون و فاقد خود زنی است چون در آن سلطه وجود ندارد.
.
تکلیف ما انسانهای طبقات تحت سلطه (زنان و کارگران) روشن است، ما تحولات سیاسی را رصد میکنیم اما وارد کثافت (جنایتکاری و دزدی و کلاه برداری) حاکمین نمی شویم و بروی دو چیز کار میکنیم، یکی توضیح حقایق اصلی رفتارهای سیاسی حاکمین و سایر مرتجعین، دیگر ایجاد تشکلات ضد ارتجاع (ضد مردسالاری، ضد بردگی مزدی، ضد امپریالیسم و هیراشی و غیره) در محل کار و زندگی برای بوجود آوردن شرایط اساسی انقلاب. تحریم انتخابات؟ در نود و نه درصد مواقع، آری.
آنارشیست
آیا در چهارچوب روابط و ایدئولوژی سرمایه داری، دست راستی های اروپایی ریاکار هستند؟
.
سرمایه داری و ناسیونالیسم گره خورده به آن، اساسا در ارتباط بامنافع استثمار شوندگان، ریاکار است، اما در ارتباط با منافع طبقه خود، نه الزاما.
. چطور؟
۱ – نئولیبرالیسم بدرستی میگوید که اگر استثمار نیروی کار را کم کنیم و درجه انباشت سرمایه را کند کنیم، به رقبای دیگر در کشورهای دیگر می بازیم. مثلا، اقتصاد چین و روسیه بعلت زدن تو سر کارگرانشان در حال رشد بهری ست.
۲ – بدرستی میگویند که بهتر است مستعمرات و یا نفوذ استعماری را افزایش دهیم، نه اینکه کارگران آنها را برای مزد کم دادن به اینجا بیاوریم.
۳ – بدرستی میگویند که رواج دادن خرافه پرستی بصورت خاص خود ما مثل مسیحیت ما و یا دورغ بزرگ ما مثل سکولاریسم ما برای ما کافی است، ما اسلامگرای ضد مسیحی و ضد اسراییل و ضد سکولار نمیخواهیم، ما داشتیم خوب سر کارکران خود را کلاه میگذاشتیم ، حالا باید کلی از خرافیون مهاجر را هم مدیریت کنیم که بسیار پر خرج و دشوار است و راه آنها و سرمایه دارانشان هم به اینجا باز شده و خرد بورژواهای ما را هم دارند ورشکست میکنند و تعداد کارگران شاغل ملیت ما را هم بخطر انداخته اند.
۴ – معلوم نیست که اگر وارد جنگ برای مستعمره کردن و یا نیمه مستعمره کردن با کشورهای ضعیف تر بشویم، همه این کارگران مهاجر بنفع ما در آن شرکت کنند، تازه اگر ضد جنگ نباشند.
البته باز هم هست.
به عبارت دیگر، بعلت تغییر شرایط در بالانس سرمایه داری در جهان، دست راستی ها بدرستی دارند بر اساس منافع طبقه خود حرکت میکنند. حال اگر زنان و کارگران کمونیست میخواهند در این اوضاع کاری کنند، باید هدفشان نه دست راستی ها، بلکه کل بورژواهای کشورهای خود باشد، از جمله بورژوا-دولتی ها که اکثرشان مارکسیست هستند. بعلاوه،کارکران کمونیست، نه فقط باید ایدئولوژی های موجود در سر کارگران ملت خود، بلکه ایدئولوژیهای موجود در سر کارگران مهاجر را هم نقد کنند، که در اروپا فعلا اکثرا اسلامی است. البته ماهیت نقد کمونیستی با ماهیت نقد دست راستی فرق دارد.
اما متاسفانه، بعلت دولتگرا بودن مارکسیستها، برای گرفتن رای و شرکت در پارلمان، مارکسیستها وارد حقایق جامعه نمی شوند و زنان و کارکران را وارد کارزارهای احمقانه طبقه سرمایه دار میکنند.
آنارشیست
حال چرا بسیاری از مارکسیستها اصرار دارند که کارگران هدف خود را مستقیما بصورت از بین بردن بردگی مزدی بیان نکنند و فقط از بورژواها تقاضاهای اقتصادی و سیاسی محدودی کنند که فقط فشار محرومیت از داشتن کالا های لازم و موقعیتهای شغلی را کم کند؟ به عبارت دیگر ، چرا بسیاری از مارکسیستها رفرمیست هستند؟ خیلی از آنها میگویند چون مثلا در ایران سرمایه داری رشد کافی نکرده است. این بهانه گیری است چون حالا می بینیم در غرب هم میگویند چون خطر فاشیسم وجود دارد و فقط باید از دموکراسی دفاع کرد، حتی وقتی خطر فاشیسم هم نبود، باز هم پارلمانتاریست و رفرمیست بودند. این نوع مارکسیستها اصرار دارند که چه در ایران و چه در کشورهای کم صنعتی و چه در کشورهای صنعتی، کارکران بطور مستقیم علیه بردگی مزدی متشکل نشوند. دلیلش دولتگرا بودن و احساس ارباب بودن در آنهاست، در حقیقت این مارکسیستها خودشان عناصر اولیه سرمایه دار بودن را حمل میکنند و در صورت گرفتن قدرت سیاسی به احتمال قوی به سرمایه دار دولتی تبدیل می شوند، مثل لنین و استالین و مائو و بقیه. حتی سوسیال دموکراتها هم در گرایش به سرمایه دار دولتی شدن، با بلشویکها وجه اشتراک دارند. برای همین است که از زمان مارکس تا کنون جنبش کارگری پایش روی ترمز است و به جنبش هواداری از بورژواهای بهتر، مثل رفرمیست و یا سرمایه داری دولتی، تبدیل شده. اگر دقت کنید می بینید بعضی از آنها از نئولیبرالیسم گله و سکایت میکنند نه از خود سرمایه داری. واقعیت این است که کارگران ایران و جهان بدون کندن شر مارکسیسم از سر خود (نه دیدگاههای درست مارکس در اقتصاد سیاسی) ، یک قدم به آزادی نزدیک نمی شوند و دائم دنبال انواع و اقسام بورژواها راه می افتند. اصل علم هم این است که دنبال شخص خاصی نباشی بلکه دنبال احکام درست باشی و آن احکام را از لحاظ نظری و عملی مورد آزمایش دائم قرار دهی. تاحالا که سیاستهای مارکسیستها همه شکست خورده است و وقت پوست کندن است.
آنارشیست
شعار “زن زندگی آزادی” شعار انقلاب مخملی پرو امپریالیستهای غربی بود و هست. بمدت چند هفته، از همان آغاز، امپریالیستهای غربی سراسیمه به تبلیغ این شعار پرداختند. فقط وقتی فهمیدند که نمیتوانند شورش را به سرنگونی برای ورود خودشان به جامعه تبدیل کنند، سیاست آنها تغییر کرد. توده های شورشی قربانی شعاری بی ارزش شدند و مسئول جان و زندگی آنها فقط رژیم سفاک نبود بلکه هوادارن این شعار توخالی هم بودند.
.
شعار “نان، کار، آزادی” یا “نان، مسکن آزادی”، شعار کارگران هوادار بورژواهای خیر و خیر خواه است. هر دو شعار از طریق افزایش درآمد بدون دست زدن به بردگی مزدی ممکن است. مثلا اگر فرض کنیم که تحریمها برداشته شود و سرمایه های خارجی به داخل ایران سرازیز شود و بورژواهای رفرمیست پرو غرب حاکم شوند، خواسته های هر دوی آن شعارها برآورده خواهد شد. شعار انقلابی، مغز استخوان سیستم استثمار را نشانه میگیرد. البته همیشه نباید شعار دارد.
“منشور مطالبات حداقلی 20 تشکل صنفی و مدنی” هم شعار کارگران هوادار بورژواهای لیبرال دموکرات پالمانتاریست است و در چهارچوب رفرم های سرمایه داری قابل داده شدن توسط بورژواهاست.
.
کارگری که هوادار سیستم سیاسی معینی از بورژواهاست، مثل سیستم مذهبی ضد غربی، ضد امپریالیستی ، سیستم دموکراتیک پارلمانی و غیره، دارای ذهنیت کارگری نیست و ذهنش متعلق به طبقه ارباب سرمایه دار است. برای همین منشور فوق بیان منافع کارگران نیست، کارگرن فقط در الغای فوری و بلاواسطه بردگی مزدی منافع دارند.
.
رابطه زن و مرد رابطه طبقاتی است و وجود ثابت چند هزار ساله دارد و اساسا بر پایه استثمار نیروی کار زن است، حتی استثمار زن بورژوا توسط مرد ویا مردان. الغای مردسالاری، مثل الغای بردگی مزدی است و بخشی از چند بعد مهم انقلاب لازم برای رهائی بشر (تکامل بشر) از فرهنگ اقتدارگرایی حاکم بر خود است. زنان بورژواها و طبقات حاکم ماقبل سرمایه داری توسط مردان استثمار می شوند اما بعلت آزاد بودن از بردگی مزدی، در از بین بردن کنه مردسالاری پیگیر نیستند چون میدانند از بین بردن کنه آن آگاهی ضد استثمار را افزایش میدهد و بورژوا بودن خودشان را هم نفی میکند. اما زن بورژوا میتواند اسیر امپریالیسم باشد و سعی کند در جنبش ضد امپریالیستی برای منافع بورژوائی خودش شرکت کند. این هم البته بعلت خصلت امپریالیستی استثمارگری، به ضد امپریالیست بودن زنان بورژوا خصلت ناپیگیر و اپورتونیستی میدهد. بورژوای زن در هیراشی منافع دارد اما زیر ضرب هیراشی مردان است. کلا، فقط زنان کارگر هستند که علیه مردسالاری میتوانند میتوانند داشته باشند، بشرطیکه علیه سایر ابعاد استثمار و سلطه طلبی باشند یعنی علیه برددگی مزدی، امپریالیسم و هیراشی در کار گروهی.
.
زنان و مردان ایران فقط زمانی واقعا بعنوان کارگر (برده مزدی) خود را متشکل و جمع و جور میکنند که حول چند هدف مشخص و ساده متحد شوند که اینهاست:
از بین بردن مردسالاری از جمله استبداد خانواده.
از بین بردن فوری بردگی مزدی.
از بین بردن هرگونه امپریالیسم.
ار بین بردن هیراشی و اتکا به کلکتیو و شورا در کارهای گروهی زندگی.
.
منشور حداقلی، تقاضا از بورژواهاست،. کارگران میتوانند از بورژواها تقاضا کنند اما بورژواها فقط زمانی به تقاضای آنها پاسخ مثبت میدهند که سخت زیر ضرب جنبشهای اعتراضی و اعتصابی قرار گرفته باشند و خود را در آستانه سقوط بینند، اما وقتی آنها در آستانه سقوط هستند، چرا باید اصلا از آنها تقاضا کرد و بکل سرنگونشان نکرد؟ برای همین منشور حداقلی و منشورهای مشابه، اصلا پیام درستی به کارگران نمیدهد و آنها را نوکر صفت و بنده بار می آورد و به بورژوا میگوید بروید تا آن دسته خیر و خیر خواه شما بر ما اربابی کند.
.
انقلاب جایش فقط در خیابان نیست، انقلاب باید در محل کار و زندگی پرورش داده شود. انقلاب یک تغییر بزرگ تاریخی در فرهنگ انسان است، بازی های سیاسی نیست.
.
آنارشیست