هایک یا بلشویسم نئولیبرال
Pierre Rimbert برگردان شروين احمدی

از واژه «نئولیبرالیسم» آنقدر زیاد استفاده شده است که اکنون نزد عموم مفهوم نیمهعلمی «تفکر بازار» را تداعی میکند. مانند همه ایدئولوژیهای غالب، «نئولیبرالیسم» منشا خود را پنهان میکند تا ادعای ابدی و طبیعی بودن داشته باشد. با این حال، در روزهای اولیه ظاهر شدنش، نئولیبرالیسم در واقع یک جریان فکری حاشیهای پس از جنگ بود که سپس گروه کوچکی از بشارتدهندگان(اوانژلیستها) سعی در رواج آن داشتند.
نویسنده Pierre RIMBERT برگردان شروين احمدی
فردریش فون هایک در سال ۱۹۵۶ گفته بود که اقتصاددانی که صرفاً یک اقتصاددان باشد، «احتمالاً یک فاجعه است، اگر یک خطر واقعی نباشد». هایک که در سال ۱۸۹۹ در یک خانواده اشرافی وین متولد شد، تجسمبخش نئولیبرالیسم است، همانطور که جان مینارد کینز مظهر مداخلهگرایی میباشد. هر دو به اقتصاد رویکردی چندرشتهای(pluridisciplinaire) داشتند و در اعتقاد به قدرت مطلق ایدهها و تحقیر اشراف مآبانه تودهها مشترک بودند. آنها در برخورد با یکدیگر، نظریههایشان در دو جهت متضاد تکامل یافت: لیبرالیسم که در آغاز قرن بیستم در جهان غرب سلطه داشت، در سال ۱۹۴۴ به نفع رویکرد کینزی به حاشیه رانده شد.
در آن سال، هایک در جزوهای پرخواننده با عنوان «راه بردگی» ادعا کرده بود که هر سیاستی که مبتنی بر عدالت اجتماعی و مداخلهگرایی دولت باشد لاجرم به نازیسم یا کمونیسم منجر میشود. از نظر او، جامعه – که از این کلمه تنفر داشت – نه حول طبقات اجتماعی ساختار یافته و نه حول آن مفاهیمی که نتایج فعالیت اقتصادی را اندازهگیری میکند مانند تولید، مصرف، پسانداز، تقاضا و غیره. بلکه جامعه به عقلانیت رفتار افراد تکیه دارد که در چارچوب «نظم خودجوش» بازار * هماهنگ میشود.
در این برداشت، دولت نه نقش توزیع مجدد ثروت، بلکه نقش تولید خدماتی (امنیت، زیرساخت، آمار، حداقل درآمد) را دارد که به طور کافی توسط بازار ارائه نمیشود. بازار بدین ترتیب با عدم تمرکز قدرت، تضمین کننده آزادی است. «تسلیم انسان به نیروهای غیرشخصی بازار است که در گذشته توسعه تمدنی را ممکن ساخت. امری که در غیر این صورت امکان پذیر نبود؛ از طریق این تسلیم در زندگی روزمره است که ما در ساختن چیزی مشارکت میکنیم که بزرگتر از آنی است که میتوانیم به تصور آوریم ». این اصول که در زمانی بیان شدند که دولتهای اروپایی تحت فشار مردم در حال ایجاد سیستمهای حمایت اجتماعی بودند(دولت رفاه)، مضحک به نظر میرسیدند یا حتی از نظر لیبرالها، زیادی آرمانشهری بودند.
گرد هم آوردن گروه کوچکی از افراد معتقد، که در برابر وسوسه مصالحه سرسخت بودند
اما هایک سرسخت بود. او خاطرنشان کرد: «معمولاً نظرات جدید حداقل یک نسل پس از مطرح شدنشان، برکنش سیاسی تأثیر میگذارند». در حالی که عملی شدن این نظرات وابسته به تعادل مطلوب نیروهای اجتماعی و سیاسی بود، ترویج آنها سازماندهی شد. در سال ۱۹۳۸، هایک در کنفرانس والتر لیپمن در پاریس شرکت کرد، که چهرههایی را گرد هم آورد که مشتاق بازسازی تفکر لیبرال در شرایطی بودند که لیبرالیسم سنتی شکست خورده و مداخلهگرایی با موفقیت مستقر شده بود. پس از جنگ، او استراتژی مبارزه و استیلای فکریای را دنبال کرد که یادآور بلشویکها بود: گرد هم آوردن گروه کوچکی از افراد با نفوذ و دستچین شده، که در برابر وسوسه مصالحه سرسخت بودند و به موفقیت بلندمدت نظراتی ایمان داشتند که در آن زمان غیرقابل تصور بود.
نفوذ در رسانهها
هایک در سال ۱۹۴۷ نه یک حزب، بلکه یک آکادمی بینالمللی به نام انجمن مونت پلرین تأسیس کرد. سپس یک اندیشکده بریتانیایی به نام مؤسسه امور اقتصادی در سال ۱۹۵۵ ایجاد شد، در حالی که او در ایالات متحده زندگی و در شیکاگو تدریس میکرد. او توضیح میداد: «هدف ما یافتن پیشنهادی نیست که جلبکننده حمایت عمومی حول یک برنامه سیاسی خاص باشد، بلکه ما میخواهیم حمایت بهترین ذهنها را جلب کنیم».
از این نظر، وظیفه نئولیبرالها از کمونیستها دشواری کمتری داشت، زیرا مسئله براندازی نظم اقتصادی حاکمی نبود که هنوز بر مالکیت خصوصی تکیه داشت، بلکه اصلاح «انحراف» جهتگیری اجتماعی آن بود. با این وجود نقشه راهی که هایک در سال ۱۹۶۰ در کتاب «قانون اساسی آزادی» ترسیم و اقتصاددان ژیل دوستالر آن را خلاصه کرد، برای آن زمان بسیار جاهطلبانه بود: «مقرراتزدایی، خصوصیسازی، کاهش و سادهسازی برنامههای تأمین اجتماعی، کاهش حمایت از بیکاری، حذف برنامههای یارانه مسکن و کنترل اجاره، لغو برنامههای کنترل قیمت و تولید در کشاورزی و کاهش قدرت اتحادیهها».
ایدههای او در مطبوعات، دانشگاهها، کارمندان ارشد دولت و کارفرمایان نفوذ کرد. در اواسط دهه ۱۹۷۰، کمرنگشدن مصالحه اجتماعی پس از جنگ، زمینه مساعدی را برای او فراهم کرد. هایک در سال ۱۹۷۴ جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد و سال بعد، یک رهبر جوان حزب محافظهکار بریتانیا به نام مارگارت تاچر در جریان یک مناظره یکی از کتابهای او را نشان داد و گفت: «این چیزی است که ما به آن اعتقاد داریم.»
* طبق نظریه نئوکلاسیک، بازار محلی است که عرضه و تقاضا به قیمت تعادلی برای مبادله به هم میرسند. به تعداد کالاها «بازار» وجود دارد. برخلاف آنچه چنین مدلهایی پیشنهاد میکنند، بازارهای «خالصی» که در آن افراد مستقل به طور خودجوش تعامل داشته باشند، وجود ندارند. حتی یک مبادله اقتصادی نیز نیاز به نظارت مجموعهای از قوانین و نهادها دارد.
Pierre RIMBERT
پيير ريمبر ، جامعه شناس و مولف کتاب «ليبراسيون» ، از سارتر تا روتچيلد
دلیل موفقیت نئولیبرالیسم، بی آبرویی سیاست دولت رفاه است.
نئولیبرالها میدانند که بورژواهای حریف نمیتوانند طرفدار طبقه کارگر باشند، برای همین با جرات از اصل سرمایه داری دفاع میکنند و حریف مثل خود را، یعنی بورژوا های دولت رفاه را، خفه نگه میدارند. مشکل انقلاب نئولیبرالیسم نیست، نئولیبرالها توسط نظریه درست اقتصادی مارکس شکست خورده اند، مشکل انقلاب وجود سوسیال دموکراتهاست که برغم روشنی نظریه ارزش اضافی، چکمه بوس بورژواها هستند.
آنارشیست