بشاراسد و حکومت اسلامی، تنهاتر از همیشه!
تقی روزبه
و اینک صدای مهیب شکست کامل یک استراتژی بگوش میرسد که حکومت بقاء خویش را به آن گره زده بود! زمانی می رسد که دیکتاتورها تنها و تنهاترین می شوند. زمانی شاه ایران به آن دچارشد و سرانجام هم سقوط کرد و اینک نه فقط نوبت بشاراسد است که حتی نوبت رژیمی که ماموریت حفاظت از وی را به عهده داشته است نیز چه بسا فرا رسد:
۱- سرعت رویدادها در سوریه سریع تر از ریتم درج آنها در رسانههاست: ورودنیروها و ارتش شورشیان باصطلاح آزاد به جنوب دمشق، تخلیه نیروها توسط حاکمان بخت برگشته، هشدار توسط برخی حامیان دو اتشه پزشکیان به سردمداران قدرت در مورد تکرارحوادث سوریه در ایران! و بالاخره خناق گرفتگی خامنهای و ایضا سپاه پاسداران نسبت به رویدادهای سرنوشت سازی که دستآوردهای چندین دهه ای او و نظام در منطقه را جلوی چشمان همه یک شبه دود میکند و به هوا می فرستد! برای دیکتاتورها براستی مواجه با چنین لحظاتی از مرگ هم تلخ تراست. هرثانیه اش یک شوک بزرگ و گشوده شدن یک حفره تازه در بزرگترین سرمایهاشان که همانا اقتدار و امنیت گورستانی است بشمار میرود: اینک صدای مهیب شکستن کامل یک استراتژی بگوش می رسد که رژیم حیات و ممات خود و نظام و حتی به نوعی سرنوشت کشور را به آن گره زده است. همواره تکانههای بزرگ همزمان حامل تهدیدها و فرصتهای تازه هستند. ویژگی رخدادهای بزرگ به معنی فراهم شدن امکانهای نوینی برای فرارفتن از حصارهای وضعیت کنونی است. فرصتهائی برای بازیگران پیشرو و مدافع تغییر وضعیت از یکسو و یا از آنسو بعضا ورودبازیگران قدیم و حافظ وضعیت ولو با ماسک و تنپوشهای جدید و شعارهای کاذب از سوی دیگر فراهم میشود.
در چنین لحظاتی نه فقط درک درست و به موقع درونمایه رویدادها و مقام لحظهها در راستای پیشروی به سوی اهداف رهایی اهمیت حیاتی دارند بلکه همزمان درک خطرات و نقشآفرینی نیروهای مخالف تغییر نیز دارای اهمیت زیادی است. کنشگران خلاق می توانند برپایه چنین روندهایی پیش روی خود را آغازکنند.
۲- زمانی میرسد که رژیمهای مستبد و مطلقه وارد نقطه کورحرکت خویش می شوند و حتی بییائی متعارف خویش را از دست میدهند، وضعیتی که دقیقا محصول اوج دیکتاتوری و اختناق آفرینی و داشتن مصونیت از پاسخگوئی است و این همانا نقطه آغازی برای فروپاشی است. اکنون یکی از همان لحظه ها برای ولی مطقه ایران فرارسیده است که پس از پشت سرگذاشتن بیش از سه دهه زمامداری مطلقه ( با احتساب ۸ سال ریاست جمهوری عمر این زمامداری کمی کمتر از زمان سلطنت ناصرالدین شاه به عنوان طولانی ترین رساستهاست) و قطعا می توان پیشگوئی کرد که طولانی ترین سلطان «سلسله ولایت فقیه» است که عمر تاریخشی اش را به پایان رسانده است کرچه هنوز هم چان سختی میکند. احمدزیدآبادی می گوید پس از وقوع رویداد ۷ اکتبر همان فضای محدود موجود در انتقادبه سیاستهای منطقه ای حاکمیت هم بسته شد. (بگذریم از خدمات این حضرت و یا چون عبدیها بهبقاء حاکمان که تعطیل بردارنیست. عباس عبدی آژتیاتوردیگر همچنان پس از خرابی بصره با وقاحت مختص خویش مدعی است که پیشروی در ایران تنها می تواند با همراه کردن جناح حاکم و اعتماد رهبری و اطمینان از این که متضرر نمی شوند پیشبرده شود. وگرنه هیچ راه دیگری برای نجات ایران وجودندارد.
۱۳- با این همه شماری از جامعه شناسان، جامعه ایران را یک جامعه جنبشی تعریف میکنند که هیچ گاه سلطان مطلقه این سلسه قادر به خاموش کردن آن نشده است. چنانکه حتی پس از بکارگیری خشونت برهنه در خیزش زن زندگی آزادی و یا افزایش فوقالعاده اعدامها با هدف ایجاد رعب و هراس درجامعه و زندان و یا از طریق بگیر و ببند، تا کنون نتوانسته است کلا حرکتها و اعتراضهای جامعه در عرصههای گوناگون را منجمد و متوقف کند.
اما می دانیم که در شرایط سرکوب گسترده، حلقه های میانجی و اتصالدهنده اعتراضات، عموما بیشترین ضربات را می خورند و مشکل به میان آمدن حلقههای میانجی که بتواند این اعتراضات گوناگون و متنوع و دارای ماهیت مشترک را بهم پیوند بزند و سراسری کند، به نحوی که به شکل درون جوش، همآهنگکنندگان و «رهبران» خویش را به صحنه بیاورد- و البته نه حباب هواکردن و خودخوانده خویشتن را رهبراعلام کردن- در شرایط سرکوب یک مشکل واقعی است. اما این گونه حاکمان کوته بین، ناخواسته، بدلیل همان ورود به نقطه کورحرکت و با سودای حفظ کیان خود متزلزل شده خود و بر مبنای روال تاکنونی چه بسا ناخواسته خود نقش و سهمی در به میان آوردن این حلقه مفقوده و میانجیگرانه را به عهده بگیرند!.
۴- در شرایط کنونی تصمیم به اجرائی کردن قانون عهدبوقی ججاب، قانونی که جامعه و حتی منتقدین رسانهها آن را ننگین و ضدقانون و خطرناک می شمارند، و اجرای آن متضمن ایرادشوکها و تکانههای بزرگ به کلیت جامعه و بهمعنای ابعادجدید دادن به آپارتاید اجتماعی و مبتنی بر سرکوب زنان و نسلهای جدید است که هم اکنون هم جامعه آشکارا در مقابل آن به نافرمانی پرداخته است، و حتی مراجع و مرتجعین بنامی چون ناصرمکارم و یا جوادی آملی آن را نه ممکن و نه سودمند میدانند، و معتقدند بجای زور و برخوردامنیتی بیشتر باید روی کارفرهنگی پایفشرد. چنین رویکردی بویژه در این بزنگاه خاص به معنی تولید همان حلقههایی است که حاکمان کوربین بدست خود و به مثابه بستری برای سراسری شدن اعتراضات بالقوه و بالفعل فراهم میسازند. و چنین است که موج گسترده از نافرمانیها و انتقادات فزاینده ای نه فقط در جامعه که جای خود دارد، بلکه حتی بدرجاتی در صفوف حاکمان نیز بوجودآمده است. چرا که معنای اجرائی کردن آن توسط دولت باصطلاح وفاق، بهمعنی نوعی کودتا توسط همان دولت واقعی و شکست خورده و موازی با اذن و سکوت رهبری و خاکسترکردن رشتههای هرگونه وفاق است. و چنین است که در شرایط ترکیب همزمان روندهای شکست خارجی اعم از منطقه ای و تشدیدفشارهای بین المللی همراه با افزایش خشم و نارضایتی جامعه، و تشدیدتعارضات داخلی سیستم، موجب به میانآمدن فرصتهای تازه ای گردد که از زیرپوست جامعه برآمدکند. در چنین شرایطی، چنین تکانهای،می تواند همان نقشی را بازی کند که فی المثل حقو ق بشرکارتر ( موسوم به جیمی کراسی) در زمان شاه سرنگون شده ایفا کرد. کسی نمیتواند پیشگوئی کند اما اکنون نیز چه بسا به روی صحنه آوردن پزشکیان و سپس بستن دست و پای او ممکن است همان نقش را بازی کند.
نفس تازه کردن دانشگاه و دانشجویان و خیل روشنفکران ترقیخواه و جنبش های اجتماعی و طبقاتی اعم از زنان و معلمان و کارگران و کنشگران آنها و یا تبعیض شدگان ستم ملی و عقیدنی …. می توان هموارکننده و در راستای به میدان آمدن اعتراضات سراسری باشد و موجب برانگخیتن موج دوم و عمیق تر خیزش زن زندگی و آزادی گردد.
تقی روزبه ۷. ۱۲. ۲۰۲۴
البته این ادعایی است که فرخ نگهدار پیشکسوت آن است و بسیار زودتر از وی تئوریزه کرده بود. نگاه کنید به مقاله ای در همین رابطه:
میزگردبی بی سی و میزانسن طنزآمیزی که حضورفرخ نگهدار و مخمل باف بر دوصندلی مقابل هم بوجودآورد!– آئینههای روبرو:
! https://isdmovement.com/2018/0218/022118/022118.Taghi-Ruzbeh-Negahdar-and-Makhmalbaf.htm ]
نتیجه اخلاقی فرمایش برادر:
اشغالگران اسلامی حاکم بر ایران ضد استکبارمیباشند وبهمین دلیل تنهاشده اند.
البته از آن نوع ضد استکبارهائی که کل شکل زندگی مردمان چه فقیر وچه دارا را مطابق الگوی زندگی شیطان بزرگ نموده است.
امروز شیطان بزرگ اوبر درست میکند فردا شعبه اسلامی!آن با اسم اسنب در ایران دایر میشود.
ضد استکباری که با پیاده کردن طرح های خانمان سوز اقتصادی بانک تجارت جهانی وصندوق بین المللی پول بدست توانای برادران قاچاق چی وتحت عنوان طرح های عمرانی!جنگلها ورود خانه ها و…تولیدات داخلی رابرای ساختن بازاری از کل ایران برای فروش بنجل های استکباری ساخته شدن در چین سر بریده است.
آنچه که اشغالگران اسلامی در تبعیت محض از الگوی ضد بشری اقتصادی جهانی سازی و تبدیل فرهنگ روز مره زندگی به فرهنگ روزمره استکباری ساخته اند خود کتاب قطوری خواهد شد.
اما ویرانی ایران وچپاول ثروت های طبیعی وریختن بخش مهمی از پول نفت و…بجیب امپریالیستهااز راه واردات!که نام مستعارچرخه اقتصادی امپریالیستی میباشد و همچنین وجود یک سوم جمعیت زیر خط فقر وزاغه نشین جائی برای کتاب نویسی اندر حکایت نوکری اشغالگران اسلامی باقی نمی گذارد.
تجربه نشان داده است هر زمان که زرت وپرت های ضد اسکباری رژیم بالا رفته در همان زمان مشغول پیاده کرده یک طرح امپریالیستی است.
نمونه آن طرح تطبیق نرخ همه چیز واز جمله مایحتاج زندگی روزمره با دلاربود که طبعاقطع سوبسیدها وموج گرانی وحشتناک را بدنبال داشت واین طرح امریکائی در زیر زرت وپرت های ضد صهیونیستی احمدی نژاد پیاده گشت که بوسیله بلند گوهای امپریالیستها ودانشگاه های آنان رله می گشت.
مرگ برحکومت اشغالگران اسلامی.
برقرار باد حاکمیت ایران گرای ضد جهانی سازی لعنتی.
درباره تیتر مقاله:
“بشاراسد و حکومت اسلامی، تنهاتر از همیشه!”
کاملا درست اما این تنهایی نتیجه کار امپریالیستهای غربی بوده است، چرا پز آنرا شما میدهید؟ هوادار سیاستهای آنها هستید؟
ایراگرائی و کلا ایرانپرستی یعنی شونیسم فارسی که سایت روشنگری هم به آن آلوده است. در چهارچوب شونیسم فارسی، تجزیه طلبی آذری، بلوچی و کردی و بقیه کاملا موجه است و سرکوب تجزیه طلبی ها ارتجاعی و ضد بشری است. اگر اسرائیل و آمریکا و روسها و غیره به تجزیه طلبها کمک کنند و ایران را چند قسمت کنند، از فاشیسم شونیسم فارسی است.
فقط انترناسیونالیسم آنارشیستی کمونیستی ایده درست آزادی است.
براستی که مدعیان روشنفکری در ذهنیت خود شادی و سوگواری میکنند بدون اینکه با دنیای واقعی کاری داشته باشند.
اگر هم کاری داشته باشند آوردن دنیای واقعی به کمک دنیای صوری خودشان است.
این چنین است که در معادله ذهنی روشنفکران از هر دسته افتادن حکومت اسد وبرآمدن حکومت سنی هابجای آن برابرمیشود با انداختن حاکمیت اشغالگران اسلامی بدست توانای خلق قهرمان ایران! ویابا کمی تخفیف برابر میشود باباز شدن راه سیل و…
البته وصد البته اگرشازده روی دست مانده مایک قاشق چایخوری خصلت(فر رهبری) داشت وتوانسته بود تشکیلاتی سراسری از اینهمه میهن پرست جان برکف جنبش زن زندگی آزادی بسازد که طبق گفته دیروز اژه ای بیش از نود هزار دستگیری داشته است آنگه بله وآری که ضربات این تشکیلات برقشون سر خورده ونومید وافسرده اشغالگران که با ویران شدن کاخ رویای امپراتوری اسلامی در منطقه ایجاد شده است می توانست در این “شرایط خاص”تا پیش از آمدن ترامپ تاجر معامله گربه کاخ سفید راه سیل را باز نماید.
نمونه زنده نتیجه قانون مند “بود” تشکیلات رزمنده در سوریه دراین شرایط خاص وجدا از ماهیت ارتجاعی شورشیان و “نبود”تشکیلات در ایران وباز هم دراین شرایط خاص در برابر چشمانمان است.
اتفاقا وارفتگی و سرخوردگی و …غلبه افسردگی بر قشون اشغالگران قابل مقایسه با نومیدی نیروهای ارتشی وامنیتی و…سوریه نمی تواند قابل مقایسه باشد.
بیرون از ماهیت ارتجاعی شورش آنچه اسد را در زمان ضعف ونومیدی نیروهای نظامیش بزیرکشید همین تشکیلاتهابودند.
در نبود اینها هیچ اتفاقی برای حکومت اسد نمی افتاد مگر دخالت بشر دوستانه؟
تنها رخ داد خوب برون مرزی که ممکن است برای پائینی هادر ایران انجام بشود دوری ترامپ از اتمی بازی حال بهمزن لو رفته با اشغالگران اسلامی از ترس آبرو ریزی بیشتربرای شیطان بزرگ اندر حفظ حاکمیت اشغالگران با اتمی بازی های کسل کننده در شرایط مشخص کنونی منطقه ای میباشد.
براستی که با این پتانسیل وتوان جنبش زن زندگی آزادی داشتن یک بمانند لنین ویابمانند استالین و یابمانندمائو ویا کاسترو…حتی بمانند یک هیتلر…یاندرقلی چهارده ساله ویا هر که چپ یا راست امابا خصلت رهبری(فر)یک آرزوی دست نیافتنی شده است.
بحران سیاسی سرمایه داری به ذات روابط اقتصادی اش مربوط نیست. اگر کل اقتصاد جهان هم یک سیستم انحصاری کامل بدون رقابتهای آلیگاروشی و جوجه بورژواهای فعلی شود که یعنی عملا بازاری وجود ندارد، باز هم بحران سیاسی وجود خواهد داشت. در حقیقت بحران سیاسی جامعه بشر قبل از سرمایه داری هم وجود داشته و کلا صفت مشخصه جامعه بشر اقتدارگراست. صد ها سرنگونی در قرون گذشته برای دموکراسی، برای کمونیسم، برای وطن و غیره همگی اندکی از بحرانهای سیاسی و هرج و مرج عقیدتی و خرافات و جنایتها کم نکرده. این روند هم بدون انقلاب آنارشیستی کمونیستی، ادامه خواهد یافت.
ما زنان و کارگران ایرانی نباید گول سیاستمداران اپوزیسون و رژیم را بخوریم و بازیچه چرب زبونی انها شویم. آنها همه میخواهند بر ما سلطه داشته باشند. دموکراسی بازی انها هم الکی است چون استثماری، استعماری و اشغالگری است – اخیرا دموکراسی را در برخورد به فلسطینی ها مشاهده کردیم. ما زنان و کارگران ایران باید آنارشیسم کمونیستی را بفهمیم و یاد بدهیم. آنارشیسم کمونیستی یعنی مبارزه با قلدری مردها، قادری سرمایه دارها، قلدری امپریالیستها، قلدری رئیس ها، قلدری دولتها، قلدری مذهبیون و نژادپرستان و ایدئولوگها و غیره. انقلاب کار انقلابیون حرفه ای نیست، کار ما زنان و کارگران است. انقلاب جنگ مسلحانه نیست، رفتارهای معقول و علمی ضد اقتدار در پیش گرفتن است.