برای آزادی
شعر از بهروز داودی
برای آزادی
به بادَش سپردیم
باشد
در ایوانِ خانه ی تو نشیند
بر آبَش روان داشتیم
باشد
به جویبارِ تشنه ی تو در آید
به راهَش
نشان از تو نشاندیم
باشد
غُبار از زبانِ تو زاید
سزایِ حضورِ تو نیست
خاموشی
سزایِ گلهایِ نورسِ ما نیز
فریادِ در گلو شکسته را
پژواک
از تو
فردایِ نورَسِ ما ، اما
کارِ
غزال است
و
صدایِ نامیرا
صدایِ جوانه ها
پاريس − اوت ۲۰۲۳
Comments
برای آزادی<br> شعر از بهروز داودی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>