بازی شطرنج قانون اساسی و رفراندوم آن ، اکبر دهقانی ناژوانی
کدام قانون اساسی؟ آیا منظور قانون اساسی صدر اسلام، مشروطه، زمان رضا شاه، زمان محمدرضا شاه یا جمهوری اسلامی. تمام این قانون اساسی ها از تناقضات واقعیات درونی ما و واقعیات خراب اجتماع و محیط زیست ما شکل گرفته و متناقض رشد کرده و بر بدفهمی، تضادها، دروغها و جاه طلبی های ما افزوده و ما را از هم جدا و از واقعیات دور کرده اند. مردم ما چند دهه بعد از انقلاب ۵۷ در رفراندوم خود همه آنها را رد کرده اند.《پشت به دشمن روی به میهن》موضوع امروز مردم این است که جایگزین درست آنها چیست؟
برای پیدا کردن جایگزین درست باید قانون اساسی های بالا را بهتر شناخت.
عیب و ایرادهای آنها را بررسی و تجزیه و تحلیل کرد.
قانون اساسی هم مثل هر نوع طرز فکر دیگری درست یا غلط رشد می کند. ما انسانها تاثیرات درست و یا غلط روی اجتماع و محیط زیست می گذاریم. به همین نسبت این محیط ها را خوب یا بد رشد می دهیم. این محیط ها هم روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما تاثیر درست و یا غلط می گذارند. این فرایندهای رشد به ما تجارب و شناختهای درست یا غلط می دهند.
ما مردم، بخصوص روشنفکران و فن سالاران این تجارب و شناختهای درست و یا غلط را بکار بسته برای نوشتن قانون، منشور، اساسنامه، کتاب، طرح و برنامه و یا از این تجارب و شناختها استفاده کرده برای پیاده کردن پروژهای اقتصادی، صنعتی، فرهنگی، سیاسی، حقوقی و غیره. قانون اساسی کشورداری هم از همین تجارب و شناختهای بالقوه و بالفعل و خلاقیتهای ما سرچشمه و تاثیر می گیرد.
با هم سری می زنیم به قانون اساسی دین اسلام.:
قرآن کلام و یا قانون اساسی خدا است که از تورات و انجیل کپی برداری شده است. این قرآن از فرهنگ قبیله ای شمال آفریقا، بخصوص عربهای بیابانگرد تاثیر گرفته و تضاد ها و تناقضات جوامع آن روزگار را در دل خود داشته و دارد.
در همان صدر اسلام پس از مرگ محمد جانشینان او در قرآن دستکاری کردند و چهارده روایت از قرآن بیرون دادند و بر سر آنها و جانشینی محمد با هم دعوا می کردند. نهایتا مجبور شدند که همه را در یک کتاب بگنجانند تا از دعواهای هم بکاهند. سپس در هر زمان به دلخواه با احادیث من دربیاری نبوی و امامی این قرآن چهارده روایتی را تفسیر و به عنوان کلام و قانون اساسی خدا به خورد مردم می دادند. چند قرن بعد، حدود چهارصد و پنجاه سال پیش اسلامشناسان از کشورهای مختلف عربی در قاهره پایتخت مصر دور هم جمع شدند که تا شاید این قرآن پر از تناقض را اصلاح کنند. آنها برای اصلاح قرآن بعضی از آیه های متناقض را به دلخواه حذف کردند. غافل از اینکه اول باید تناقضات ذهنی، روحی، عقلی و احساسی خودشان که از اجتماعات اسلامی پر تناقض تاثیر گرفته بود را اصلاح کنند تا شاید قدرت تشخیص درست تری پیدا و بتوانند عیب و ایرادات قرآن کتاب قانون خدا را اصلاح کنند. این افراد به اصطلاح دانشمند به خاطر نادانی های خودشان و ترس از مردم بی عقل جرأت نکردند خیلی از آیه ها را عوض کنند. با تمام حذف بعضی از آیات هنوز این قرآن پر از تناقض است و با واقعیات اجتماعی و محیط زیست هیچ کشور مسلمانی هماهنگی ندارد.
چرا؟، چون اولا از تورات و انجیل قرون وسطایی کپی برداری شده. دوم در هر زمان هر ملا، آخوند، مفتی، خلیفه مسلمین و امام با احادیث و روایات دروغین آیه های متناقض قرآن را تفسیر تا با راه حلهای قرآنی مشکلات مردم را حل کنند. اما راه حل ها غلط و آنها می گفتند که عیب از ماست. قرآن کلام خدا عیب ندارد. مردم بی عقل به آخوند، مفتی و غیره شک نمی کردند. سوم این ارتجاعیون مذهبی عاقلان را به عنوان کافر می کشتند تا این بی عقلان و دینشان که دشمن عقل بودند پا بر جا بمانند. چهارم آنها کمبود های وحشتناکی داشتند و خودشان را به عنوان مذهب، قبیله و قوم برتر با زور به مردم و به کشورهای دیگر تحمیل می کردند. همان کاری که عربهای دوران جاهلیت کمبوددار با ایران و بسیاری از کشورهای دیگر کردند.
قرنها عربها، پادشاهان و مذهبیها مذهب افراطی اسلام و فرهنگ جاهلیت عربی را به مردم ایران تحمیل و ما را غارت و می کشتند. برمکیان ایرانی در دربار خلفای عباسی هم می بایستی گندکاری های آنها را بر طرف می کردند.
عربها زبانها و فرهنگها را از بین بردند، ولی ایرانیان مقاومت و زبان فارسی و فرهنگ غنی خود را حفظ کردند. مغولها هم در جنایت همدست عربها شدند.
عربها و مغول ها عقل سلیم و احساس سالم نداشتند و نگذاشتند که ما بدانیم در برخورد با واقعیات کجا از عقل و کجا از احساس و کجا از هر دو درست و بجا استفاده کنیم. این خرابیهای عقلی و احساسی قرنها روی هم جمع شده و به نوعی با ایدئولوژی ها، بخصوص مذهب افراطی گره خوردند. مدام ما آنها را به عنوان قانون دین و یا قانون اساسی خدا بدون اصلاح در آنها به نسلهای بعدی خود انتقال داده ایم. نتیجه اینکه با این قانونهای مخرب ما مردم در بی خردی، انزوا و رکود درجا زده و مسخ شدیم. می گفتیم؛ خدا خودش درست کند. آن دنیا درست می شود. هر چه خدا بخواهد همان است. در کار خدا شک نکن.
ارثیه عربها، اسلام و مغول ها رسید به صفویه، انگلیس و عثمانی:
مردم ایران در طول حدودا نُهصد سال از سُنی بودن خسته شده بودند و دنبال راه رستگاری بهتری بودند. پادشاهان صفوی و انگلیس احساس خطر کردند. به مردم گفتند که به شما ظلم زیاد شده و شما مظلوم واقع شده اید. امام حسین هم مثل شما مظلوم بود. ببینید با امام حسین مظلوم چه کردند. با تبلیغاتی به نفع شیعه، گریه برای امام حسین و توصل به ائمه اطهار شیعه گری را برای مردم جا انداختند.ضعف و مظلومیت مردم هم مردم را تشویق کرد که با گریه برای امام حسین تا حدودی آرامش روحی پیدا و قبول کردند که خداوند گناهانشان را بخشید و راه رستگاری شیعه را به آنها نشان داد ، البته قبل از صفویه شیعه در ایران رایج بود، ولی ضعیف و با سنی های افراطی مشکل داشت. اما از صفویه به بعد مردم خسته با ترفند پادشاهان و انگليس از سنی گری فاصله و بیشتر به شیعه گری روی آوردند و مؤرد حمایت سلاطین صفویه قرار گرفتند.
این چهار دست آورد منفی برای مردم داشت. اول مردم از مذهب اسلام نبریدند و به عقل سلیم و احساس سالم روی نیاورند، خود آگاه نشدند و خودشان برای خودشان تصمیم نگرفتند. دوم مردم با کمک شیعه گری و گریه برای امام حسین کمتر احساس کمبود و خلاء ذهنی و روحی می کردند و به دین زرتشت روی نیاوردند. سوم با گریه برای امام حسین و یارانش بطور کاذب تسکین یافته و ظلم و ستم سنی ها را تا حدودی فراموش کرده و با هم شیعه گری را تقویت می کردند. چهارم با تقویت شیعه در برابر سنی پادشاهان، مذهبی های افراطی، مثل محمد باقر مجلسی و انگلیس دعواهای آنها را به جنگ تبدیل و از هر دو طرف جانی و مالی قربانی می گرفتند. پادشاهان ایرانی، عثمانی و مذهبیون شیعه و سنی و انگلیس به این طریق بر مردم ایران و عثمانی حکومت مطلقه می کردند.
مردم ایران از صفویه تا قاجاریه از قانون اساسی مذهبی و حکومتی و از جنگهای شیعه گری و سنی گری خسته و از این جنگها پرهیز می کردند. پادشاهان قاجار، مذهبیون افراطی و انگلیس بهایی گری را از دل شیعه بیرون کشیدند. بهایی را هم به جنگهای شیعه و سنی وارد کردند. چرا؟، چون در نبود عقل درست این احساسکور ایدئولوژی جاه طلب همه کاره ذهن و روح و جسم مردم بود.
احساسکور با بازی شطرنج خود، یعنی قانون اساسی ساختگی، قرآن، مذهب و ناسیونالیسم افراطی و با مهره های شطرج خود، یعنی مذهبی ها، ناسیونالیستها و پادشاهان مردم را به بازی و از مردم قربانی می گرفتند و بر انجماد فکری و روحی، انفعال و بی عقلی مردم می افزودند تا احساسکور ایدئولوژی بر ذهن و روح مردم پیروز شود. یکی از بازی های این شطرنج کشتن قائم مقام فراهانی و امیرکبیر توسط پادشاه قاجار و انگلیسی بود تا عقل سلیم و احساس سالم مردم رشد نکنند و احساسکور ایدئولوژی بر ذهن و روح مردم حکومت مطلقه بکند.
عقلکور انگلیس به احساسکور گفت؛ بازی شطرنج به نفع تو است، پس من چی؟
احساسکور در جواب گفت؛ من در ایران همه کاره ام و عقل ضعیف مردم را زیر سلطه خود آورده. اما توی عقلکور بر ذهن و روح انگلیسیها حکومت می کنی و احساس انگلیسیها را ضعیف و زیر سلطه خود آورده ای و دشمن من هم هستی.
عقلکور گفت؛ می خواهی انگلیس را از ایران بیرون کنی؟ ما چندین قرن با هم مردم ایران را غارت می کنیم. مردم از جنگهای ما خسته و مشروطه می خواهند. اگر عقل سلیم و احساس سالم مردم رشد کنند من و تو هر دو رفتنی هستیم. احساسکور ایدئولوژی کم آورد. به عقل ضعیف مراجعه که چیزی بگو! عقل گفت؛ چه بگویم؟ تو مرا در صندوقچه ذهن و روح مردم زندانی و ناتوان کرده ای.
احساسکور رویش کم شد و به عقلکور انگلیس گفت دشمن من حق با تو است. من و تو و انگلیس بر علیه مشروطه با هم سازش و تبانی می کنیم.
مشروطه خواهی و قانون اساسی مشروطه:
در زمانمشروطه هم مردم از وضعیت حکومت قاجار و لجن مذهبی خسته و دنبال راه حل عقل سلیم و احساس سالم می گشتند. احساسکور ایدئولوژیهای افراطی و عقلکور انگلیس با هم تبانی و قانون اساسی مبتنی بر فقر، بی سوادی، خرافات مذهبی بر جا مانده از قاجاریه را دستکاری و نو جلوه می دادند. متقابلا روشنفکران ایرانی در جامعه خراب مذهبی در انزوا، توهم، بی عقلی و گرفتار احساسکور ایدئولوژی بودند و جو خفقان جامعه را نمی فهمیدند. عقل ضعیف آنها در تلاش تا کاری برای آنها بکند، ولی نمی توانست، چون ضعیف بود.
احساسکور در ذهن و روح روشنفکران از عقل ضعیف عصبانی و گفت؛ عقل احمق عقلکور انگلیس به من گفت که اگر عقل سلیم و احساس سالم مردم رشد کند من و تو در ذهن و روح مردم هیچ کاره و رفتنی هستیم. نه فقط من و عقلکور، بلکه توی عقل ضعیف هم رفتنی هستی. تو عقل احمق پیشرفت جامعه غربی را ببین! عقل ضعیف گفت؛ ما علم و صنعت آنها را نداریم و آنها را نمی فهمیم. احساسکور با تشر گفت؛ احمق به این روشنفکران احمق بگو اگر علم و صنعت غرب را ندارید لااقل قانوناساسی آنها را بدزدید و مال خود کنید. عقل ضعیف و مشنگ، روشنگری کاذب این روشنفکران را قلقلک و عقل کل بودن آنها گل کرد. آنها قانون مشروطه را از قانون اساسی بلژیک، فرانسه و انگلیس گرفتند و آن را دستکاری و به خورد خود و مردم دادند که تا هم خودشان باور کنند که عقل کل و روشنفکر تشریف دارند و هم مردم بی عقل به روشنفکر بودن آنها شک نکنند. احساسکور ذهن و روح این روشنفکران به عقل ضعیف آنها گفت آفرین احمق جون ، با این قانون اساسی مشروطه دزدیده عقل سلیم و احساس سالم در ذهن و روح این روشنفکران و این مردم احمق رشد نمی کنند. با این ترفند من احساسکور مذهبی قدر قدرت و توی عقل ضعیف در ذهن و روح این روشنفکران و این مردم به حکومت مطلقه خود ادامه می دهیم. عقلکور انگلیس دشمن عقل سلیم و احساس سالم هم راضی و با احساسکور آش مشروطه را پختند.
قانون اساسی زمان مشروطه کپی ناقص غربی و با قانون اساسی مذهبی سنتی چند قرنه ایران غیر قابل تطابق با هم و غیر قابل پیاده شدن بودند، چون اولا قانون اساسی مشروطه را از عقلکور خارجی دشمن احساس گرفته بودند. دوم احساسکور ایدئولوژیها، بخصوص مذهبی افراطی را در آن چپاندند که دشمن عقلکور خارجی بود. ما مردم و روشنفکران می خواستیم که عقلکور غربی و احساسکور ایدئولوژی که با هم چندین قرن دشمن بودند را با زورچپان در ذهن و روح ضعیف خودمان کرده و با هم آشتی بدهیم، ذهن و روح کهنه گرای مردم عادی و ذهن و روح ضعیف روشنفکر ایرانی تحمل دشمنی و جنگهای عقلکور غربی و احساسکور سنتی را نداشتند. در جنگ این دو در ذهن و روح مردم نه فقط هر فرد با ذهن و روح خودش مشکل داشت، بلکه دعوای بین این دو مردم عادی را هم به جان هم انداخت. همین مشکل بین مردم عادی و روشنفکران بوجود آمد، حتی بین خود روشنفکران و گروه های سیاسی، اجتماعی و نظامی هم اختلاف و در جنگها و دشمنی عقلکور و احساسکور شریک بودند. جامعه دو قطبی شد. جنگهای عقلکور انگلیسی و احساسکور ایدئولوژیها، بخصوص مذهب افراطی مردم را قربانی و اجتماع و محیط زیست را خراب کردند. در این جنگهای ویرانگر، عقل سلیم و احساس سالم و اتحاد مردم پرید. مشروطه خواهی و قانون اساسی آن محو شدند و انگلیس و ارتجاع مذهبی را راضی کردند. اما گروهی بر گروه دیگر ادعای پیروزی می کرد. احتمال شورش گرسنگان می رفت. انگلیس عقلگرای کور و دشمنانش، یعنی احساسگرایان کور مذهبی و ناسیونالیستی افراطی مثل همیشه با هم به توافق رسیده و از جنگ عقلکور و احساسکور خودشان کاستند که تا کنترل جامعه را از دست ندهند. با کودتای رضا خان گروه های مدعی را سرکوب. عقل سلیم و احساس سالم و اتحاد مردم از بین رفت و مشروطه متلاشی و حکومت کردن بر مردم برای احساسکور ایدئولوژیها، بخصوص مذهبیها و عقلکور انگلیس از نو رقم خورد. به رضاشاه گفتند که تو باید بین جنگهای ما نقش بازی کنی و هر چه ما می گوییم نه نگویی.
قانون اساسی زمان رضاشاه و پسرش محمد رضا:
قانون اساسی این دو نیز از غرب دیکته، ولی تا حدودی بیشتر از قانون اساسی مشروطه با واقعیات می خواند، چون اولا علم پیشرفته تر، دوم مردم ایران آماده تر برای دریافت چیزهای نو. سوم تا حدودی علم و صنعت غربی بیشتر وارد ایران شد، چون حکومت به غربی ها وابسته بود و مردم با علم بیشتر آشنا و افراطگرایی مردم کمتر شد. اما آنطور باید و شاید همه را در بر نمی گرفت، بخصوص کشف حجاب بد جوری توی ذوق مردم زد و جامعه از نو با آهنگ ملایم تری به طرف دو قطبی شدن پیش می رفت. از این به بعد برای حفظ چنین سیستمی به تهدید، زندان، شکنجه، اعدام، زور، غارت و چپاول متوصل شدند.
به اوضاع دوران مصدق در مقاله دیگری مفصل تر می پردازم.
در زمان محمد رضا شاه سرمایه داران، روحانیون درباری و روحانیون ارتجاعی، مثل خمینی و اربابان خارجی منافعشان را در این می دیدند که اجازه ندهند که مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان با علم و صنعت ناقص وابسته به غرب بیشتر آشنا شوند، چون آنها می ترسیدند که نوجوانان و جوانان با آگاهی به علم عقل سلیم و احساس سالم خود را تقویت و کم کم زیر بار عقلکور سرمایه داران داخلی و خارجی و همچنین زیر بار احساسکور ایدئولوژیکی، بخصوص مذهب افراطی نروند. اگر آنها با کمک علم و عقل سلیم و احساس سالم، خودشان را از توهم، انزوا و رکود بیرون بکشند همه کاره کشور می شوند. سرمایه داران، روحانیون درباری و روحانيون ارتجاعی و همچنین ارتجاع خارجی، بخصوص اسرائیل، انگلیس و روسیه احساس خطر کردند. در آخر رژیم محمد رضا شاه با تبلیغات سکسی، تبلیغات ضد رژیم شاه، ضد غرب و تبلیغات به نفع مذهب افراطی و با محدودیت، زندان، شکنجه و اعدام جلوی رشد و پیشرفت جوانان و نوجوانان را گرفتند. زمینه را برای ایجاد انزوا، محرومیت، رکود، بی عقلی و مسخ فراهم کردند. با این خفقان احساسکور بر ذهن و روح نوجوانان و جوانان حاکم شد و برای تقویت بیشتر خود به آنها گفت به مساجد و حسینیه ها بروید و برای امام حسین گریه و زاری کنید تا ارضاء روحی شوید. قانون اساسی نیم بند رژیم وابسته به غرب که در ابتدا برای نوجوانان و جوانان بد نبود، ولی این اواخر در انزوا و رکود و بی عقلی دیگر چیزی برای رشد عقلی و احساسی نداشت. مثل قانون اساسی مشروطه محو شد. با پریدن عقل در انزوا نوجوانان و جوانان عقبگرد و احساسکور مذهبی در ذهن و روح آنها قوی تر و احساسکور ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی اپوزیسیون را زیر سلطه خود آورد. احساسکور مذهبی گفت؛ مگر منجی عالم خمینی را در ماه نمی بینید. همه خمینی را در ماه دیدند و گفتند روح منی خمینی، پت شکنی خمینی.
قانون اساسی جمهوری اسلامی بعد از انقلاب ۵۷:
قانون اساسی جمهوری اسلامی قانون قرآنی عربها بود. که از قانون اساسی زمان پهلوی ها و زمان مشروطه عقب تر بود. این دسته گل پیر شده را در آخر رژیم شاه به ما با زور تقدیم کردند که عزیز جون مسخ شده نه در زمان مشروطه و نه زمان پهلوی ها و نه حالا حق تشخیص و انتخاب نداشته و نداری. زمان رضا شاه با زور کشف حجاب شدید. الآن هم با زور حجاب اجباری سرتان می کنیم.
بعد از انقلاب ۵۷ قانون اساسی نیمبند وابسته به غرب زمان شاه هزار و چهارصد سال عقب گرد کرد و سر از قانون اساسی خداگونه قرآنی در آورد. با این عقب افتادگی سراسری نه فقط مردم، بلکه روشنفکران مردم، بخصوص اپوزیسیون ها با چند دهه سابقه مبارزات اجتماعی و سیاسی متوهم شدند. متاسفانه آنها هم در زمان رضاشاه و پسرش محمدرضاشاه و هم در جمهوری اسلامی گند زدند.
این روشنفکران اپوزیسیونی کمبوددار در توهم، انزوا و خود بزرگ بینی به خود اجازه می دهند از منشور، مرامنامه، اساسنامه، آئین نامه و قانون اساسی حرف بزنند که هیچ تجربه و شناخت درستی از آنها نداند. آنها اکثرا به رفراندوم جمهوری اسلامی در سال ۵۷《 اسلام نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر》 رأی مثبت دادید. هنوز هم دم بعضی از آنها به دم جمهوری اسلامی و دم اربابان جمهوری اسلامی وصل است. اپوزیسیونها پرویز ثابتی دشمن مردم ایران را به تظاهرات مردمی خارج از کشور دعوت کردید تا حرکت اعتراضی مردم را کم اهمیت جلوه دهند. حالا پیشنهاد رفراندوم قانون اساسی می دهند.
ما مردم به رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی سالها است که نه گفته ایم.
ما مردم ایران در همه پرسی جنبش انقلابی مهسا به حجاب اجباری نه گفتیم. ما به اسلام آخوندی افراطی و قانون اساسی منجمد لجن مذهبی آن و به نتانیاهو جنگ طلب و اربابان جمهوری اسلامی نه گفتیم.
ما مردم ایران با رفراندوم تظاهرات، اعتصابات، تجمعها، شورشها و جنبشها به بی نانی، بی آبی، بی کاری، بی خانمانی، فقر، ابرتورم و قحطی و جنگ و تجزیه ایران نه گفته و می گوییم. ما به ایدئولوژی های افراطی، بخصوص مذهب افراطی نه گفتیم. ما با رفرادوم به احساسکور ایدئولوژی ها و عقل ضعیف حاکم بر ذهن، روح و جسم خودمان نیز نه گفته و آنها را از ذهن و روح خودمان پاک کرده و می کنیم. پس از پاک سازی ذهن و روح خود از احساسکور ایدئولوژی ها و عقل ضعیف و مشنگ، دیگر با پول مدرک دکترا و مهندسی نمی خریم و پز عقلی نمی دهیم و به هم فخر نمی فروشیم. با همکاری با هم و با علم عقل و احساس خود را اصلاح و به عقل سلیم و احساس سالم تبدیل و با رشد آنها با واقعیات اجتماعی و محیط زیست شناختها و تجارب ما بهتر و عمیق تر و ما قادر می شویم که قانون اساسی بهتری بنویسیم که با واقعیات درونی ما و واقعات بیرونی، یعنی اجتماع و محیط زیست همخوانی و هماهنگی داشته باشد.
رفراندوم در شرایط فعلی مردم ایران:
هر کس از رفراندوم درونی خود باید شروع کند که در درون ذهن، روح، عقل، احساس و جسم من چه می گذرد. آیا قانون اساسی عقلی و احساسی ذهن و روح من را درست تنظیم می کنند یا نه؟ دوما هر کسی باید از کوچک شروع کند برای برطرف کردن مشکلات تا بتواند قانون اساسی درون ذهن و روح را اصلاح کند. سوما باید به کسانی که به آنها اطمینان داریم و می دانیم که آنها هم می خواهند مشکلاتشان را حل کنند تماس بگیریم و با آنها در باره مشکل خود و یا در باره مشکل جمعی با هم مشورت کنیم که آیا در برخورد با مشکل فردی و جمعی باید عقلی و یا باید احساسی و یا باید از هر دو در اندازه های مختلف استفاده کنیم، چون رفراندوم درونی فردی و جمعی در بسیاری از زمینه ها با هم عمل می کنند. چهارم کار تشکیلاتی دو نفره، سه نفره و چند نفره با امنیت لازم شروع کنیم. این که به چه موضوعاتی باید بپردازیم به خود ما بستگی است. مشکلات می توانند شخصی، خانوادگی، درسی و یا کار روزانه و یا سیاسی و اجتماعی باشد، منتها اولا از کوچک به بزرگ و سپس با اطمینان به هم و امنیت لازم از عقل و احساس و علم هم کمک بگیریم، البته تجارب و شناختهای تلخ این چند دهه خیلی بکار می آیند اگر با هم همفکری و همکاری کنیم. پنجم باید رفراندوم شورش سراسری در کف خیابان شروع و به بی نانی، بی آبی، بی خانمانی، ابرتورم، فروپاشی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نه بگوییم. ششم گرایشهای جنبشی و شورشی ما اگر از علم و عقل سلیم و احساس سالم تاثیر درست گرفته باشند با هم مشکل ندارند و در هر شرایط، حتی شرایط سخت ما را یاری داده و متحد می کنند که تا ما در هر شرایط، بخصوص در شورشها و جنبشها با خودمان گرایش جنبشی و هوای هم را داشته تا جاسوسان نتوانند در ما نفوز کنند. اما بر علیه رژیم اصلاح ناپذیر آخوندی با گرایش شورشی برخورد کنیم تا مرز سرنگونی رژیم. در حرکت های جنبشی و شورشی یک در صدی های مردمی نقش مهمی دارند اگر از قبل خودشان را آماده کرده باشند. اپوزیسیونها هم برای اصلاح ذهن و روح خود و اصلاح درون تشکیلات خود رفراندوم درونی بگذارند که ما چند مردِ حلاج هستیم و برای جلوگیری از عقبگرد خود چه باید بکنیم.
در ضمن مقالاتی از اینجانب در گوگل موجود است. اگر مایل به دریافت هستید لطفا اسم من را کامل به فارسی در جستجوی گوگل وارد کنید. خیلی ممنون.
موفق و پیروز باشید. پاینده و جاویدان ایران عزيز ما.
اکبر دهقانی ناژوانی
Comments
بازی شطرنج قانون اساسی و رفراندوم آن ، اکبر دهقانی ناژوانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>