Comments

بازگشت هیولا: جنگ‌افروزی اروپا در سایه بحران سرمایه‌داری / سیامک کیانی — 6 دیدگاه

  1. قسمت دوم،
    پس،
    راه رشد نیروهای مولده از طریق سرمایه داری و دموکراسی در ایران وجود ندارد. از طریق سرمایه داری، ایران یک دموکراسی الکی گانگستری وابسته خواهد بود که در آن فحشا و فقر و جنایت و خرافات و تضادهای ایدئولوژیک و خشونت عادی است.
    راه حل سرمایه داری دولتی هم وجود دارد اما دیکتاتوری میخواهد. این راه حل بعلت سرمایه داری آزاد شدن چین و روسیه دیگر ممکن نیست.
    راه حل چیست؟
    راه حل رشد نیروهای مولده در ایران نیست، راه حل کار بروی بوجود آوردن جنبش آنارشیستی-کمونیستی جهانی شده و سازماندهی شده در محل کار و زندگی است. راه حل نه استقلال طلبانه است و نه دولتی (دیکتاتوری یا دموکراتیک). رویای داشتن دولتهایی مثل دولتهای غربی و شرقی (دیکتاتوری و یا دموکراتیک) سرمایه داری بزرگ ، خواب و خیال بورژوازی ایران است. رویای زنان و کارگران ایران رویای بردگی مزدی نمیتواند باشد، مگر اینکه ذهنشان مهندسی فکری شده باشد. رویا و اخلاق برده مرفه بودن از لحاظ اخلاقی زشت است و به آن میگویند برده صفتی، که، البته، بسیار رواج دارد. انقلاب کردن با برده صفتی ممکن نیست.
    پایان
    آنارشیست

  2. درباره رشد نیروهای مولده و دموکراسی در ایران،
    قسمت اول،
    نیروهای مولده (علم و تکنولوژی) در سرمایه داری ایران از کشورهای سرمایه داری بزرگ بسیار عقب افتاده تر است و ایران فاقد علم و صنعت پایه ای است.
    اگر فرض کنیم که سرمایه داران سکولار دموکرات یک دولت دموکراتیک در ایران درست کنند، برای اینکه نیروهای مولده تحت مالکیت سرمایه داران در ایران رشد کند، دو گزینه وجود دارد:
    ۱ – سرمایه داران ایران با سرمایه خودشان نیروهای مولده ایران را رشد بدهند و سرمایه گذاری های خارجی محدود شود.
    ۲ – سرمایه داران ایران با سرمایه داران کشورهای صنعتی پیشرفته همکاری (سرمایه گذاری مشترک) کرده تا نیروهای مولده ایران رشد یابد.
    اگر گزینه اول باشد،
    سرمایه داران امپریالیست دنیا اجازه نمیدهند که چنین چیزی تحقق پیدا کند چون سرمایه داران میدانند که هر چه رقیب کمتر ، بهتر. آنها،‌از همان اول شروع میکنند به انواع توطئه و چه از بیرون و چه از درون اقتصاد و سیاست ایران را تخریب خواهند کرد. پس، برای رشد نیروهای مولده ، سرمایه داران ایران باید علاوه بر دموکراسی، مبارزه ضد امپریالیستی هم بکنند. اما بعلت همین عقب افتادگی نیروهای مولده، قادربه مقاومت نخواهند بود و شکست خواهند خورد. در روابط سرمایه داری، آن طرفی پیروز است که علم و تکنولوژی و در نتیجه نیروی نظامی و جاسوسی و تروریستی بهتری دارد.
    اگر گزینه دوم باشد،
    سرمایه داران بزرگ دنیا تنها در زمینه هایی در ایران سرمایه گذاری میکنند که بازارهای جهانی آنها را بخطر نیاندازد، برای همین رشد نیروهای مولده در ایران محدود و تابع خواهد بود که میشود چیزی مثل همان زمان شاه با صنایع مونتاژ ش و بازاری پر از بنجلهای فروش نرفته در جاهای دیگر در مبادله با واردات نفت و گاز.
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  3. قسمت دوم:

    کارگران آگاه کارگرانی هستند که میخواهند نظام بردگی مزدی (اصطلاح خود مارکس) وجود نداشته باشند تا استثمار نشوند و از استبداد محیط کار در فعالیت تولیدی شان خلاص شوند. اما کارگرانی هم هستند که اگاه نیستند، مثل کارگران هوادار رژیم، هیتلر، احزاب دموکرات، امپریالیستهای غربی، بلشویکها شوروی سابق و غیره. این کارگران نیروی سیاسی طبقه سرمایه دارند چون سرمایه داران خودشان وارد کتک کاری ها و جنگها نمی شوند و عمدتا کارگران را ابزار تحقق نیت های خود میکنند. کارگران ناآگاه، قربانی هستند نه صاحب اراده و عمل مستقل و اگاهانه.
    مقاله روشن نمیکند که کارگران ایران آگاهانه دموکراسی خواه هستند و یا ذهنشان از طریق مهندسی فکری کردنهای سرمایه داران دموکرات، دموکراسی خواه شده است. البته هر چه باشد، نویسنده با ابزار شدن کارگران موافق است، چون خیر سوسیالیستی خواهد آورد.
    اگر اولی باشد، مقاله از کارگران انقلابی ضد سرمایه داری میخواهد از استثمارگر خود دفاع کنند. ابزار باشند.
    اگر دومی باشد، دیگر وحدتی وجود ندارد، رابطه، رابطه سلطه و استثمار است. مقاله دومی را مثبت می بیند و تائید این نظر قبلی من (آنارشیست) است که مارکسیستها فاقد اخلاق هستند و فرق بین خوب و بد را نمی فهمند. دلیل سلطه طلب و سلطه گر شدن و در انتها جنایت کردن مارکسیستها دقیقا همین است.
    در ارتباط با اولی،
    دلیل اینکه آقای فولادی میخواهد کارگران سوسیالیست از سرمایه داران سکولار دموکرات دفاع کنند، این ایمان خرافی است که سرمایه داران سکولار دموکرات نیروهای مولده را رشد میدهند و انقلاب سوسیالیستی را برای کارگران سوسیالیست فعلی ممکن میسازند. باید گفت که اصلا چنین چیزی علمی نیست. نیروهای مولده در چین و روسیه اژ طریق دیکتاتوری رشد کرد و دارد به حد اروپا و آمریکا می رسد. رشد نیروهای مولده به دموکراسی ربطی ندارد. رشد نیروهای مولده در غرب دموکراتیک-امپریالیست، درصد بزرگی ، ۵۰ درصد و حتی بیشتر ، کارگر مطیع و حتی فاشیست-امپریالیست تولید کرده، نه سوسیالیست انقلابی.
    پس، مقاله با واقعیات جور در نمی آید و کلا گنگ است. مقاله پیش فرضهای غلط و حتی خرافی دارد و عملا میخواهد وحدت کارگر و بورژوا را توجیه کند که کار همیشگی سرمایه داران است تا سلطه داشته باشند و استثمار کنند.
    پایان
    آنارشیست

  4. درباره این مقاله،
    رژیم و اپوزیسیون اش
    خدامراد فولادی

    قسمت اول

    بحث این مقاله این است که دیکتاتوری شاه اجازه رشد دموکراسی نمیداد تا توده ها حقایق را بفهمند و دنبال آخوند و چریک فدایی و مجاهد نروند. در انتها مقاله میگوید پرولتاریا و بورژوازی دموکرات با هم وحدت میکنند تا یک نظام دموکراتیک درست کرده، نیروهای مولده رشد کند و تاریخا انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی تحقق پیدا کند.

    مقاله ذکر نمیکند که دیکتاتوری شاه از طریق دولت دموکراتیک آمریکا حمایت میشد و بقا می یافت. روشن است که مقاله از بیان ضدیت با واقعیت امپریالیسم خودداری میکند.
    مقاله نظریه چریکهای فدایی خلق را که اعتقاد به جنگ چریکی شهری هست را با نظریه مائو (محاصره شهرها از طریق روستاها) اشتباه گرفته است، البته چندان مهم نیست.
    پاراگراف آخر مقاله بسیار گنگ است که از گنگی فرضیه ماتریالیسم تاریخی مارکس نشات گرفته. روشن نیست دموکراسی خواهان مقاله که “ از سال ۱۳۸۰ “ وارد مبارزه جدی با رژیم شده اند، کارگران آگاه هستند یا نه؟
    این سئوال بسیار مهم است. کمی توضیح لازم است.

    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  5. امپریالیستهای غربی همیشه نظامی بودند و بعد از جنگ دوم جهانی در پیمانی بنام ناتو سازماندهی شده بودند. اینکه حالا دولتهای غربی دارند بودجه های نظامی خود را افزایش میدهند به این علت نیست که دولتهایشان جنگ طلب شده اند، علتش این است که دولت آمریکا دیگر نمیخواهد خرج امنیت اروپا را با جیب خودش بپردازد و دولتهای غربی این قضیه را “خر فهم” شده اند.
    ارتجاع شرق، عمدتا چین و روسیه، بعد از سقوط سرمایه داری دولتی مارکسیستی، برخلاف نیت و اعمال امپریالیستهای غربی ،تا حدی تقویت شدند که بتوانند امپریالیستهای غربی را به چالش بگیرند و بازارهای آنها(جایی که ارزش اضافی تحقق پیدا میکند) را به خطر بیاندازند.
    آنچه که الان در حال مشاهده هستیم، تقلای آمریکا-اروپا ست برای تطبیق با شرایط جدید با جلوگیری از بدتر شدن وضعیت مسلط خود.
    آنچه که میگذرد بر اساس منافع زنان و کارگران جهان نیست، بلکه بر اساس نیازهای اربابان آنهاست.
    فعالین آنارشیست-کمونیست مجبورند مهندسی فکری کردن افراد طبقه خود را خنثی کنند و توده هائی از لحاظ ذهنی انقلابی بوجود بیاورند.
    این مقاله، اصلا در خدمت چنین چیزی نیست. در این مقاله ارتجاع فقط غربی ها هستند نه شرقی ها، ارتجاع استثمارگری و اقتدارگرائی نیست، فقط امپریالیست غربی است.
    مقاله و اکثر مقالات سایت روشنگری و سایتهای دیگر، در حقیقت در خدمت مهندسی فکری کردن زنان و کارگران قرار دارند.
    برای خنثی کردن مهندسی فکری کردن های زنان و کارگران توسط ارتجاعیون حاکم، باید همیشه تفصیلات اقتدارگرایی و استثمارگری نقد شود. اینکه امپریالیستها فقط اروپایی ها هستند و چین و روسیه ضد امپریالیست می باشند و غیره، اصلا انقلابی نیست، مهندسی فکری کردن است، چون بر ضرورت انقلاب کردن زنان و‌کارگران امپریالیستهای شرقی سرپوش گذاشته می شود.
    وضعیت زندگی بشر زن و کارگر اصلا جالب نیست و راه درست کردن وضع، بوجود آوردن ذهنیت و‌عمل آنارشیستی -کمونیستی است.

  6. برخلاف نظر مارکس مقاله،
    سیاست را درست میکنند تا کار اقتدارگری و استثمارگری را واقعیت عینی بخشند .جدایی سیاست از اقتصاد بعنوان دو‌پدیده جدا، ،‌یک توهم است. اقتصاد بدون دیدگاه اجتماعی،‌که در جامعه طبقاتی هست دیدگاه سیاسی، عینیت پیدا نمی کند. سیاست “انعکاس” نیست، اختراع است. انعکاس واژه ای پاسیو است، ولی ذهن سیاسی واقعیتی فعال و سازنده، حال ارتجاعی و یا انقلابی و یا بین ایندو.
    کارگران استثمار شده و مهندسی فکری شده غربی به همان اندازه کارگران استثمار شده و مهندسی فکری شده چین و روسیه و ایران و بقیه، حق دارند از تظامیگری دولتهایشان دفاع کنند تا دشمن هوس “تجاوز” نکند. مقاله دنبال صلح نیست، دنبال تضعیف ارتجاع غربی در خدمت تقویت ارتجاع شرقی به بهانه خوبی چند قطبی بودن جهان است.نویسنده مهندسی فکری شده تا در خدمت چین و روسیه فکر کند.
    چند قطبی بودن جهان نه خوب است نه بد. نه از جنگ جلوگیری میکند و نه به انقلاب کمک میکند، چند قطبی بودن یعنی چند ارتجاعی بودن جهان.
    تا وقتیکه زنان و کارگران گول خورده هستند و منافع ملی را بر منافع طبقاتی ترجیح میدهند، چیزی بنام بحران سرمایه داری وجود ندارد. در جوامع ماقبل سرمایه داری هم وضع همیشه همینطور بود که الان هست، فقط رشد نیروهای مولده مارکسی موجب شده است که ابعاد ارتجاع برای موجودات زنده از جمله انسان مخرب تر شود.
    کلا، وقتی سلطه و استثمار وجود دارد، مهم نیست که روش آن سرمایه داری است و یا ماقبل سرمایه داری، شورش و جنگ و فقر هم وجود دارد.
    انقلاب در مقاله وجود ندارد،
    انقلاب هست نابودی ارتجاع،‌یعنی اینها: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>