بازهم انتصابات انتخاباتی و انتخابات انتصاباتی
فرزین خوشچین
در سال 2015 چند سطر با همین مضمون نوشته بودم، که بد نیست همان را دوباره از نظر خوانندگان بگذرانم، تا کمی هم بیشتر دربارۀ این موضوع توضیح بدهم. مطلب کوتاه بود:
انتصابات انتخاباتی یا انتخابات انتصاباتی
«همچون 34 سال گذشته، باری دیگر این پرسش همچنان رو به روی مردم ما می باشد، که واقعاً چه می خواهند و از شرکت در انتخابات منتصبین و یا انتصاب منتخبین کارگزاران جمهوری اسلامی چه چشمداشتی دارند- زیرا می دانیم، که اینها کارگزاران رژیم و بازیچه های ولی فقیه هستند، نه کارگزاران مردم، نه نمایندگان مردم. از همین روی است، که هرگونه این نمایش را بخوانیم، نتیجۀ عملی آن همان است، که تا امروز شاهدش بوده ایم: شرکت در انتصابات انتخاباتی یا شرکت در انتخابات انتصاباتی.
برخی از طرفداران شرکت در انتخابات موضع خود را اینگونه توجیه می کنند، که طرفداران تحریم انتخابات، گویا دست خود را پیشاپیش بسته اند و نمی توانند در روند رویدادهای جاری در کشور تاثیرگذار باشند و یا نمی خواهند تاثیرگذار باشند! اینگونه استدلال، پیش از آنکه خواسته باشد و یا بتواند توضیح قانع کننده ای برای شرکت در نمایش انتصابات-انتخابات جمهوری اسلامی به دست دهد، توجیه خود را در نفی موضع تحریم می جوید و بر اساس «برهان خلف» نابجا و نادرست خودش، موضع خودش را از این روی درست می داند، که به خیال خودش، اثبات می کند، که موضع «تحریم انتصابات» نادرست می باشد.
هنوز یادمان هست، که برنامۀ استقرار حاکمیت آخوندها، دست کم از سال 56 تنظیم شده بود. در شارلاتانیسم سیاسی خمینی و آخوندها، «گزینش جمهوری اسلامی» در بهار 58 و در جو فاناتیسم مذهبی با دروغ و فریب به مردم تحمیل شد: جمهوری اسلامی-آری یا نه. تنها همین یک آلترناتیو در برابر مردم گذارده شده بود و در تقلب و جوسازی گسترده ای، اعلام شد، که مردم ایران با 99.5% به جمهوری اسلامی رای داده اند- یعنی نه تنها جمعیت شیعه، بلکه همِ سنیان گوناگون، هم مسیحیان گوناگون، هم کلیمیان، زرتشتیان و … نیز آمادگی خودشان را برای شرکت در نماز جمعه و برگزاری آیین حج اعلام کرده بودند: یدخلون فی دین الله افواجا(با کله در حوضۀ علمیه شیرجه زده اند)!
بازهم یادمان هست، که برخی از ما، که همان «نیم درسدی ها» بودیم، به انتقاد از عملکردهای حاکمیت فرشتگان پاک خداوند بر زمین پرداخته بودیم، اما پاسخ ما به «کسی، که رای نداده، حق نظر نداره»! چنین بود: غافل از آنکه، در واقع، آنانی، که رای داده بودند نمی دانستند به این رای داده اند، که تا دم مرگ، هرگونه حق نظری را در هر موردی از خودشان سلب کرده اند- از حق گزینش نماینده گرفته تا حق پوشش، حق سرپرستی کودکان برای زنان، حق کار کردن، حق دریافت دستمزد در برابر کار، حق تصمیمگیری برای محیط زیست، حق نفس کشیدن در هوای آزاد، حق اعتراض، حق آدم بودن را از خودشان سلب کرده اند. و ما، که رای نداده بودیم، اتفاقاً با همین رای ندادن خودمان گفته بودیم، که ما حق داریم آلترناتیوی را، که می پسندیم در برابر آلترناتیو سیستم بچاپ-بچاپ و قتل و تجاوز آخوندی بگذاریم، حق داریم برای سرنوشت کشورمان اندیشه کنیم، حق داریم آدم باشیم و افتخار کنیم، که آدم هستیم و مستقل هستیم در اندیشۀ خودمان.
امروزه نیز مخالفان ما، که معنی شرکت در انتصابات انتخاباتی جمهوری اسلامی را درنمی یابند، با همان منطق «کسیکه رای نداده، حق نظر نداره!» به نفی «تحریم» می پردازند، غافل از اینکه، «تحریم انتخابات انتصاباتی» صرفاً نشستن در کنج خانه و زدن مهر سکوت بر لب نیست و نمی تواند باشد و نباید باشد و نیست. ما می توانیم «انتخابات انتصاباتی» و یا «انتصابات انتخاباتی» رژیم دزدان و جنایتکاران را فعالانه تحریم کنیم-«تحریم فعالانه». و این بدین معنی است، که در افشاگری همه جانبه و گسترده، در پرده برداشتن از سرتاپای این رژیم فاسد و دزد فعالانه شرکت کنیم و تنور نقدهای خودمان را داغتر از همیشه کنیم.
ما باید با صدای بلند فریاد بزنیم: رای نمی دهیم، زیرا با سرتاپای این شارلاتان بازی مخالفت ریشه ای و آشتی ناپذیری داریم، ما از همان آغاز بر «هالۀ نور» بزرگ عمامه داران قی می کردیم، محمود احمدی نژاد و دیگر شعبده بازان رژیم، که جای خود دارند. ما می خواهیم جمهوری اسلامی را از ریشه برکنیم و نظامی مردمی بر کشورمان بگماریم، که در کوچکترین و ظاهراً بی اهمیت ترین امور هم از فرمان و ارادۀ مردم پیروی داشته باشد.
مگر در همان بهار 58 روزانه هزار بار از رادیو و تلویزیون این شعار را پخش نمی کردند که: «جمهوری اسلامی-آری! حکومت خودکامان-هرگز!»؟ اما در همان روزها هم معلوم بود، که آخوند به دنبال خودکامگی خودش می باشد. مگر امروزه خودکامگی ولایت فقیه برقرار نیست؟ مگر همین ولایت فقیه را خمینی پایه گذاری نکرد؟ امروز همه باهم باید فریاد بزنیم: حکومت مردمی-آری! حکومت اسلامی هرگز! حکومت برادران قاچاقچی-هرگز!
شرکت فعالانه در «تحریم انتصابات»، یعنی افشای همۀ کاندیداهای منتصب شورای نگهبان، یعنی افشای همۀ جنایتها و دزدیهای همۀ گردانندگان جمهوری اسلامی، یعنی «نه» قاطع به تمامیت جمهوری اسلامی و حکومت ننگین آخوندها، رمالان، جنگیران، مداحان، باجگیران، دزدان و غارتگران و برادران قاچاقچی سپاه پاسداران و بسیج و…
مبارزۀ دوران نمایشهای انتصاباتی رژیم را با نقدهای خودمان بر همۀ ارکان رژیم، به مبارزه ای سرنوشت ساز تبدیل کنیم»!
این بود نکته هایی، که در آن زمان نوشته بودم. اما هنوز هم همان اوضاع را می بینیم: شورای نگهبان چند تن از بازیگران را تایید می کند به صحنۀ «اتصابات انتخاباتی» بیایند و در برنامۀ «انتخابات انتصاباتی» نقش آفرینی کنند؛ همه چیز برنامه ریزی شده است: قرار است یکی از غلامان و همکاران دزد، جنایتکار، بیسواد، ابله، خود گُنده بین، خرمذهب، بی شرف، بی وجدان، دشمن ایران و ایرانی ریاست جمهوری را عهده دار بشود و برود در سازمان ملل سخنرانی کند: ایتس عه مین کی، کجا؟ ایتس عه مییین کی. اسکی موزی اینگلیش! بعد هم روال غارت و نابودسازی کشورمان با سرعت بیشتری ادامه یابد!
و امروز نیز رژيم ولایت فقیه همان بساط خیمه شب بازی، همان نمایشنامۀ «اتصابات انتخاباتی» را به صحنه آورده است، و فرقش این است، که بازیگران این نمایشنامه هر بار وقیحتر از بازیگران پیشین هستند، زیرا هرچه بیشتر از عمر این رژیم می گذرد، همان اندازه بیشتر بر کارنامۀ دزدی ها و جنایت های مهره های این رژیم افزوده می شود، و از همین روی نیز نامزدهای نهایی این نمایشنامه، که از صافی «نظارت استصوابی» شورای نگهبان گذشته اند، رسواتر، وقیحتر و ناکارامدتر هستند.
هیچکدام از نمایش های انتخابات انتصاباتی رژیم، هیچ پیوندی با دمکراسی و حقوق شهروندی ندارد، زیرا انتخابات هنگامی درست و دمکراتیک است، که اولاً رسانه ها آزاد باشند هر نکته ای را به بحث آزادانه بگذارند و هیچ سانسوری وجود نداشته باشد. ثانیاً، سندیکاها، اتحادیه های صنفی، احزاب و گرایشهای سیاسی آزاد باشند فعالیت کنند و نمایندگان خودشان را برای شرکت در انتخابات داشته باشند. ثالثاً، نهادی وجود داشته باشد، که بتواند بر جریان مبارزۀ سالم انتخاباتی و رای گیری درست نظارت داشته باشد. چون این شرایط فراهم نیست، هیچ انتخاباتی را نمی توان روندی دمکراتیک و برای دستیابی به حقوق شهروندی دانست، بویژه اینکه در نظام بی نظم جمهوری اسلامی، مردم «شهروند» نیستند، بلکه «امت» و «موالی» هستند، که حقوقشان در دست ولی فقیه می باشد!
نخستین نامزد، که کارنامۀ جنایتش بر همگان آشکار است و باید در دادگاه علنی به حسابش رسیده شده و همچون حمید نوری به زندان ابد محکوم شود، یکی از اعضای «هیئت مرگ» در کشتار زندانیان سیاسی، مصطفی پورمحمدی است، برای آنکه هرگز او را با کس دیگری اشتباه نکنیم، او دارای جای داغ مهر بر پیشانی و با برآمدگی ابرویی انسان نئاندرتال است، که از صدر اسلام به زمان ما وارد شده است. این نئاندرتال از صحنۀ نمایش رقابت نامزدها کنار رفته است، اما کیفرخواست ما علیه او همچنان پابرجاست.
دومین نامزد، که کارنامۀ جنایتش بویژه با صفحاتی از «حملۀ گازانبری به کوی دانشگاه»، «لوله کردن دانشجویان معترض» و «پرتاب دانشجویان از بلندی» برجسته شده است، و در اختلاسها، خرید خانه در ترکیه، انتقال پول به استرالیا، خرید سیسمونی از ترکیه، و ایجاد تسهیلات برای دزدان و جنایتکاران در مقامهای شهردار، ریاست پلیس و ریاست مجلس چنان آلوده است و چنان دروغگویی را با دریدگی انجام می دهد، که هیچکس به گردش نرسد. خوشبختانه این مترسک هم نتوانسته است به دور دوم نمایشنامۀ انتصابات برسد.
سومین نامزد، که نتوانست به دور دوم نمایش راه پیدا کند، شهردار تهران، زاکانی است. علیرضا زاکانی در بسیج دانشجویی فعال بود تا آنکه رئیس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی شد. در همۀ سمتهای خودش هیچ نکتۀ مثبت و سازنده ای نداشته است، جز وعده های پوچ و انجام نشدنی، اختلاس و دزدی و مسجد سازی.
زاکانی در نمایش انتخاباتی کنونی وعده داده است به هر خانوار ایرانی 20 گرم طلا بدهد-یعنی به 26 میلیون خانوار، که جمعاً می شود بیش از 500 هزار کیلو طلا، که اولاً این میزان طلا در جمهوری اسلامی وجود ندارد، و ثانیاً از نظر دانش اقتصاد سیاسی، این برابر خواهد بود با نابودی همه چیز، تازه اگر بتواند این طرح را، که حتماً از رساله های امام جعفر صادق برداشت کرده است، پیاده کند!
امیرعبدالهیان و رئیسی با لوکوموتیرشان به انگوزمان تاریخ پیوستند. اما این هنوز «مین کی» نیست. نکتۀ اصلی این است، که شعبده بازی، شارلاتان بازی و نمایش اسلامی ادامه دارد و به مرحلۀ بحرانی تری رسیده است.
دور نخست این نمایش به پایان رسیده و اینک دور دومش آغاز شده است. دو دزد، دو همکار جنایتکاران، دو خرمذهب بی اراده، که از عروسک خیمه شب بازی هم ناتوان تر هستند، قرار است پردۀ دوم این نمایش را بازی کنند، در نتیجه یکی از آنها گوش به فرمان «ولی فقیه» (سید علی السائل) باشد، که خودش اعتراف کرده است از اقتصاد و …. «سررشته ندارم»، یعنی اگر در گران کردن بنزین و کشتاری، که برای سرکوب اعتراضات انجام شد، هیچگونه دلیل منطقی و اقتصادی وجود نداشت، جز تلاش برای غارت مردم، یعنی اگر در ممنوع کردن واردات واکسن ضد کرونا هیچ دلیل منطقی و پزشکی وجود نداشت، جز برنامۀ قتل عام و ترور سازمان یافتۀ مردم ایران، در هیچکدام از سیاستهای سیدعلی السائل و فقهای شورای نگهبان و آنانی، که سرگرم تشخیص «مصلحت» نظام هستند، هیچ دلیل و منطق و خردی وجود ندارد، جز منطق غارتگری نیرویی بیگانه، با ایدئولوژی بیگانه، که بسیاری از مهره هایش عوامل سرویسهای جاسوسی بیگانگان و لژهای فراماسونری هستند: مانند حسن فریدون (روحانی)، که دکترای خودش را در «تطابق فقه جعفری با شرایط ایران» از لژ فراماسونری گلاسکو دریافت کرده است. هم روحانی، هم احمدی نژاد (نسناس من الهندی)، هم عسگر اولادی مسلمان و … یهودی های پنهانی هستند، که مهره های فراماسونری می باشند. همۀ سیاست و اقتصاد ایران در دست عوامل سرویسهای جاسوسی و لژهای فراماسونری است.
رای دادن به کاندیداهای نمایندگی مجلس و یا ریاست جمهوری، یعنی پذیرفتن ابله بودن، پذیرفتن بی شخصیت بودن؛ رژیمی، که با هر کارش به شخصیت و زندگی مردم توهین می کند، ترور، قتلهای زنجیره ای، اعدام زندانیان سیاسی، کشتار از روز نخست، آتش زدن سینما رکس، راه انداختن جنگ با عراق و ادامۀ مفتضحانۀ آن و سپس، بخشیدن همۀ غرامتها و افزون بر آن، بخشیدن همه چیز ایران به همۀ کشورها… بر این مدارک و پرونده ها هیچ پایانی متصور نیست.
مسعود پزشکیان
می دانیم، کسانی در جهان سیاست موفق می شوند، که از مسئولیتهای ساده تر و کم اهمیت تر آغاز نموده و از رو به رو شدن با چالشهای ساده تر بر کاردانی ها و شایستگی های خود می افزایند و خود را برای پذیرفتن مسئولیتهای بزرگتر و سنگینتر آماده می کنند. اما مهره های رژیم جمهوری اسلامی نه از خدمات کوچک به مردم و کشور، بلکه از جلسۀ قرآن و درس حاج آقا طوسی آغاز می کنند، با عضویت در پایگاه بسیج و سپاه، دست به جنایت و سرکوب می زنند، ماموریتهایی را انجام می دهند تا اینکه به مهره های مهمتری تبدیل شوند. و این اصول هر سازمان مافیایی است، که هرچه دزدتر، هرچه جنایتکارتر، هرچه کودن تر و پلیدتر، همان اندازه برای دستگاه حاکمیت مافیایی مناسب تر؛ افراد پست و جنایتکار، دستشان در بسیاری از دزدیها و جنایتها آلوده است، مجبورند با رژیم همکاری کنند، زیرا پروندۀ خیانتهایشان هر روز سنگینتر می شود. از همین روی، از روز نخست، جنایت جلال الدین فارسی و دزدیهای کروبی و …. نه تنها بهانه ای برای محاکمۀ آنها نشد، بلکه دلیل محکمی برای ادامۀ همکاری آنها با رژیمی شد، که تازه آغاز به غارت و جنایت کرده بود، و این ماجرا آنقدر ادامه می یابد، که پس از سرنگونی این رژیم، هرگز به همۀ موارد دزدیها و جنایتهای همۀ همکاران رژیم اسلام ناب محمدی نمی توان رسیدگی نمود، حتی اگر 10 میلیون وکیل، دادستان و قاضی برای بررسی پروندۀ آنها داشته باشیم. بنا بر این، تنها چارۀ ما این است، که هرچه زودتر این رژیم را در نبرد مسلحانۀ سراسری مردم سرنگون کنیم.
مسعود پزشکیان سابقۀ نمایندگی در ادوار هشتم، نهم، دهم (نایب رئیس) و یازدهم مجلس را در کارنامۀ خود دارد. اما آیا توانسته است باری از روی دوش جامعه بردارد؟ تنها کار پزشکیان این بود، که در مجلس بنشیند و کتاب بخواند و یا در درون مجلس راه برود و بدود. در اینصورت آیا چنین کسی می تواند معنی مسئولیت را بفهمد؟ پزشکیان نفهمیدن خودش از پاسخگویی و کارساز بودن را با این جمله به اثبات رسانده است، که هیچ کاری نخواهد کرد، مگر آنچه علی خامنه ای بگوید. پزشکیان در هر موردی می گوید: «من تخصص ندارم»، انگار خامنه ای دارای «سررشته» است، که پزشکیان در مقام ریاست جمهوری، گوش به فرمان او باشد! در چنین صورتی، پرسش این است: اصولاً چه نیازی به ریاست جمهوری و این خیمه شب بازی اتصابات انتخاباتی داریم؟ خود سیدعلی السائل برای نابود کردن ایران می تواند به تنهایی اقدام کند.
می دانیم، که برنامۀ «انقلاب فرهنگی» پیش از بهمن 57 در اروپا و آمریکا طرح ریزی و سازماندهی شده بود. بدون سرکوب دانشگاهها رژیم اسلامی نمی توانست به سرکوب همۀ جامعه بپردازد. پزشکیان به اعتراف خودش، از سردمداران «انقلاب فرهنگی» و تحمیل حجاب در دانشکدۀ پزشکی تبریز بود. پزشکیان از فالانژهای انقلاب فرهنگی و جنایتکاری است، که باید در دادگاه پاسخگوی کارهای خودش باشد.
پزشکیان در مصاحبه اش در 6 آذر 93 گفته است: «اول انقلاب مسئول پاکسازی بودم. هنوز بحث حجاب نشده بود. حجاب را در بیمارستانها و دانشگاهها اجباری کردم. با دادگاه انقلاب هماهنگ کردم،، بخشنامه کردم که همه باید روسری و مانتو و لباس آستینبلند بپوشند. دانشگاه را ما بستیم. انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاهها را ما شروع کردیم».
سعید جلیلی
سعید جلیلی در رشته علوم سیاسی دانشگاه امام صادق تحصیل کرده است. دانشگاه امام صادق، یعنی پایگاه بسیج برای تربیت فالانژهای بیسواد و خرمدهب. جلیلی عضو شورای راهبردی روابط خارجی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و رئیس گروه مذاکره کننده هستهای ایران بوده و در همۀ این سمت ها ناموفق بوده است؛ در دوران فعالیتهای سعید جلیلی هیچ کاری به مصلحت نظام انجام نشده و هرگز امنیت ملی ما افزایش پیدا نکرده است.
جلیلی خواهان سختگیری بیشتر علیه بی حجابی است و مشاور او زنان بی حجاب را «فاحشه» خوانده است.
جلیلی هم در مسابقۀ وعده های پوچ و گنده گویی، وعدۀ رشد 8 درسدی را داده است، که با واکنش پزشکیان رو به رو شده است. پزشکیان می گوید: من استعفا می دهم، به شرطی، که اگر جلیلی نتوانست رشد 8 درسدی را پیاده کند، او را اعدام کنند!
البته ما با اعدام مخالفیم، اما کدامیک از مهره های رژیم شایستۀ اعدام شدن نیست؟
با توجه به همۀ این نکته ها، برایمان آشکار است، که تنها چارۀ مردم ما برای رسیدن به آزادی، رفاه اجتماعی و حکومت سکولار، باید در نبرد مسلحانۀ سراسری این رژیم را سرنگون کنند.
رای من سرنگونی رژیم اسلام ناب محمدی از را نبرد مسلحانۀ سراسری است.
نگرانی خامنه ای عدم شرکت توده ها در انتخابات نیست، نگرانی او این است که به خارجی ها ممکن است ببازد. اگر خطر خارجی وجود نداشت، برایش اصلا مهم نبود. خودش میداند که بر داخلی ها از لحاظ نظامی غلبه کرده است و تا وقتیکه ایده های انقلابی رشد نکند و در همین حد فعلی بماند، حاکمیت باقی خواهد ماند. مسئله رژیم این است که با این درجه از وفاداری فریب خوردگان به سیستم او، امکان موفقیت در جنگهای احتمالی بسیار کم خواهد بود، چون حتی هوادارن سیستم سیاسی او نیز در صورت جنگ ممکن است عقب نشینی کنند.
.
آیا انقلاب مخملی سکولار دموکرات پرو غربی در حال پیروزی است؟
خیر، حداقل به سه دلیل:
1 – مرتجعین مقاوم در مقابل این ترفند، راه مقابله با آنرا پیدا کرده اند که سرکوب کردن بجای انتخابات است – مبتکرش هم خود رژیم بود، انتخابات 88.
2 – بعد از جنگ اوکراین و اسرائیل و فلسطینی ها، اعتباری برای دموکراسی غربی باقی نمانده.
3 – راست در غرب در حال رشد است و روش آنها دیگر ترویج دموکراسی نیست بلکه هم سطح کردن وضع زنان و کارگران خودشان با بقیه دنیاست.
آنارشیست
امیدوارم توده ها گول اصلاح طلبان را نخورند و در انتخابات شرکت نکنند. کلا، اصلا معلوم نیست که نتایج انتخابات جعلی نباشد چون ما زنان و کارگران جامعه محروم از دسترسی به تشکلات کلان جامعه هستیم و همین مردسالاران و اربابان بردگی مزدی هستند که این دستگاه ها را می گردانند و همراه با سرکوب، براحتی رای نیز جعل میکنند.
.
اما واقعیت این هم هست که شرایط ذهنی توده های زن و کارگر جامعه برای بوجود آوردن جامعه ای رها از استثمار و استعمار وجود ندارد و ۹۹ درصد مثلا روشنفکران خودشان عقب افتاده و برده سیستم اقتدار هستند. حال چه رژیم بماند و چه نماند، سرنوشت دولت اسلامی و دولتهای غربی و شرقی نه از طریق توده ها بلکه از طریق نیروهای سرکوب و جنگ تعیین می شود. این حکم قابل مشاهده و نشان دادن است، تا به امروز چنین بوده.
.
پس، بهتر است زنان و کارگران ضد ارتجاع (ضد مردسالاری، ضد بردگی مزدی، ضد امپریالیسم و هیراشی) بیخود وارد بازی های سیاسی مرتجعین نشوند و طبقات خود را علیه طبقات حاکم سازماندهی کنند. نه منتظر سرنگونی رژیم باید بود و نه منتظر دموکراسی و سکولاریسم پوشالی که تا به امروز چیزی نبوده جز استثمار و استعمار و فریبکاری هایش. ما باید سیستم خودمان را بوجود آوریم. این سیستم خصوصیت ملی و محلی ندارد. سیستم ما نقد و نفی عملی (کلکتیو-شورائی) تمام عناصر ذهنی و عینی اقتدارگرایی در جامعه و شیوه های عینی اش است، نه انتخاب اینکه کدام وجه اقتدار برای بازی سیاسی باید مورد تعرض قرار بگیرد. روش کار باید بر اساس سرنگونی رژیمها نباشد، بلکه باید بر اساس از بین بردن طبقات باشد تا سرنگونی ها ما را فریب ندهند.
.
تا وقتیکه ذهن اکثر توده ها آلوده به اقتدارگرایی مرتجعین است، تغییر و تحولات گذرا و فریبنده هستند. همیشه بعد از دوره ای خوشبینی، چهره کریه ارتجاع خودش را نشان میدهد. ارتجاع این را میداند، ما هم باید بدانیم و خوشبین نباشیم تا وحدت طبقاتی خود را بوجود آورده وسازمان دهیم.
.
رژیمها می آیند و می روند، اما تا وقتیکه انقلاب فرهنگی (علیه مردسالاری، علیه استثمار، علیه امپریالیسم و هیراشی) در بشر تحقق نیافته، ارتجاع می ماند.
.
آنارشیست
چه دولت مذهبی و چه دولت سکولار هر دو فاسد هستند چون مردسالاری و سرمایه داری اصولا فساد است. واقعیت این است که یک انقلاب هم لازم است تا رژیم سکولار شما را سرنگون کرد چون من رژیم سکولار غیر فاسد و غیر مردسالار و غیر سرمایه دار نمی شناسم. حال چرا دو “انقلاب”؟
آنارشیست