ایرانیان و فاشیسم عبری – عربی
فرزین خوشچین
جشن پوریم و واکنش اپوزیسیون
پیش از هرچیز می بایست به این نکتۀ مهم اشاره کنم، که عموماً و بویژه «چپها» (یعنی لنینیستها، که ربطی به مارکسیسم ندارند) «فاشیسم» را مطابق تفسیر «دیمیتریف» دریافته اند و آنرا تنها وابسته به سرمایه داری و آنهم مرحلۀ پیشرفتۀ آن، که به اصطلاح «امپریالیسم» نامیده می شود، می دانند. این دیدگاه نادرست است، زیرا «فاشیسم» با آنکه اصطلاحی نوین و بیشتر مربوط به «نازیسم» آلمان، ایتالیا و اسپانیا قلمداد می شود، ریشه های تاریخی بسیار کهن تری دارد. می دانیم، با آنکه اصطلاحات جامعه شناسی وابسته به مرحلۀ رشد و پیشرفت سازمان اجتماعی کار می باشند، اما هستند برآیندهایی، که در دوران گذشته پدیدار گشته، کارکرد داشته اند و تنها در دوران نوین دارای نام و نشان گردیده اند. اینگونه پدیداری را می توان در بسیاری پدیده های طبیعی و اجتماعی مشاهده نمود؛ گونه های گوناگون باکتریها، هم دارای تاریخ رشد و تکامل هستند. اینگونه نیست، که ویروسها و باکتریهایی مانند طاعون، وبا، جزام و … تنها در سدۀ 14 میلادی زایش یافته باشند، بلکه انسانهای نئاندرتال و گونه های هوموساپینس هم با این بیماری ها کمابیش درگیر بودند و باکتریها نیز مراحل رشد خودشان را می پیمودند. همانگونه، که اسید سولفوریک، آمونیاک و الکل پیش از زکریای رازی در طبیعت وجود داشته و تنها نیازمند کشف از سوی انسان بودند، همانگونه هم در تاریخ جوامع انسانی، فاشیسم دارای درجه، نمود و کارکردهای گوناگونی بوده است، و تنها در دوران نازیسم آلمان نامگذاری شد. برای آنکه بدانیم آیا «فاشیسم» تنها و تنها زاییدۀ مرحلۀ معینی از سرمایه داری نیست، می بایست با ویژگیهای آن آشنا شویم.
هنگامیکه اسپانیا و پرتقال به قارۀ آمریکا دست یافتند، سلطۀ خود را نه تنها از راه کشتار بومیان آن سرزمینها، بلکه همچنین با کمک جایگزین کردن زبان و دین مردمان بومی استوار کردند و بدینوسیله فرمانروایی خودشان را بر مردمان بومی تحمیل نمودند تا از منابع آنها بهره برداری رایگان داشته باشند. همین روش را فرانسه، بریتانیا، هلند، بلژیک و … هم به کار برده و بر سرزمینهای بسیاری در قارۀ آمریکا، آفریقا، آسیا و اقیانوسیه چیره گشته اند. اگر بازهم در تاریخ به گذشته برویم، می بینیم، که امپراتوری روم و یونان هم همین کار را کردند. برای آنکه تصویر روشنتری از این برخورد داشته باشیم، بسنده است به فتوحات امپراتوری روم نگاه کنیم، که پاکسازی کامل و بسیار ژرفی را در سرزمینهای اشغالی به اجرا گذارده بود، و برای نمونه، با تسخیر بریتانیا از سوی سزار، همۀ آنچه بریتونی بود، از روی زمین پاک شد؛ هیچ اثری نه از آثار باستانی، نه کوزه و سکه، و نه حتی واژه های زبان بریتونی باقی نمانده است. تنها به نامهای کسیوِلونِس، و ملکه بِئودیکا برمی خوریم، که در برابر لشگر امپراتوری فاشیستی روم پایداری می کردند. حتی دین بریتونی ها زیر تاثیر آیین میترا قرار گرفته و نابود شد، زیرا سربازان رومی به میترائیسم باور داشتند و نیایشگاههای خود را در آنجا برپا داشته بودند. سپس هم، هنگامیکه مسیحیت دین رسمی امپراتوری روم شد، سلاح ایدئولوژیک نیرومندی نیز به این اشغالگری افزوده گشت. این یعنی فاشیسم. همینگونه نیز فاشیسم عربی با تحمیل دین، زبان، پوشاک و فرمانروایی خودش بر سرزمینهای پهناوری دست یافت، که تا امروز شاهدش هستیم. و فرق فاشیسمی، که اسپانیا بر بومیان آمریکا تحمیل کرد، و فاشیسمی، که عربها بر ایران روا داشتند در این است، که اسپانیا با ساختار اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی پیشرفته تری به آنجا یورش برد و در نتیجه، بومیان آن سرزمینها را از دوران پارینه سنگی به دوران فئودالیسم و آغاز کاپیتالیسم گذار داد. اما عربهای مسلمان هرآنچه از فرهنگ و ساختار اجتماعی پوینده و برتر بود، نابود کردند و با دین اسلام و زبان عربی، مانعی را در درون جوامع تازه مسلمان کار گذاردند، که تا امروز نیز مزاحم پیشرفت و آسایش مسلمانان جهان می باشد. بنا بر این، فاشیسم هم دارای گونه های گوناگونی می باشد.
دربارۀ فاشیسم هیتلری، فرانکویی و موسولینی نیازی به گفتن نیست. تنها می بایست بگوییم، که فاشیسم آنها وابستگی سرراست به نظام سرمایه داری نداشت، بلکه همان تنگنای اقتصادی، که امپراتوری روم و اسپانیای دوران کریستوف کلومب را وادار به کشورگشایی کرده بود، انگیزه ای بود برای جنگهای هیتلر، وگرنه، ناپلئون بناپارت هم با همۀ شعارهای فریبنده اش، خواهان کشورگشایی، تحمیل منافع فرانسه بر سرزمینهای آفریقا، آسیا و حتی اروپا بود. فاشیسم پادشاهی بلژیک و فرانسۀ با یورش به کنگو فاجعه ای بسیار عظیم آفرید و امروزه برای نمونه، سرزمین کنگو (لئوپولدویل) و کنگو (برازاویل) فرانسه زبان، مسیحی و زیر استعمار بلژیک و فرانسه می باشند.
و اما فاشیسم یهودی، که نمود بارزش را در مناقشۀ فلسطین می بینیم، توجیه ایدئولوژیک خودش را در افسانه های بی پایه و اساس «قوم برگزیدۀ یهوه» دارد، که در تورات و دیگر منابع یهودی ثبت شده اند،- از داستان یوسف و زلیخا گرفته، تا داستان موسی، یونس در دهان دلفین و … همگی افسانه پردازی و توجیهی برای فاشیسم یهودی هستند. و در این میان، آنچه به ایرانیان مربوط می شود، افسانه پردازی دربارۀ خشایارشاه و زنی یهودی به نام اِستِر و عمویش مُردخای است، که با توطئه ای، که در دربار خشایار شاه به را انداختند، باعث کشتار بیش از 70 هزار ایرانی شدند، که نه تنها برای آن زمان، بلکه برای زمان ما نیز رقمی نجومی و بسیار گزافه است. و می دانیم، که نه زنی بنام «استر» در تاریخ وجود خارجی داشته است، که همسر و ملکۀ خشاریارشاه شود،-بویژه اینکه شاهان ایران هرگز همسر خود را از میان انیرانیان و وابستگان به مردمان پست برنمی گزیدند-، و نه وزیری بنام «هامان» و نه کسی به نام «مردخای» در کار بوده است؛ و مهمتر از همه؛ «پوریم» در سراسر تاریخ رخ نداده است. بنا بر این، افسانۀ استر و مردخای دروغی بیش نیست. با اینهمه، در شهر همدان آرامگاه یا بُقعه ای بنام “اِستِر و مردخای” هست، که از مهمترین زیارتگاه های یهودیان ایران بشمار می رود. اما در تلمودهای بابلی یا اورشلیمی هیچ اشاره ای به این ساختمان نشده است. و این در حالی است، که ادعا می شود، استر و مردخای پس از رویداد «پووریم» به فلسطین بازگشتند. پس مقبرۀ آنان در شوش چه می کند؟
بازخوانی و نوپردازی «پوریم» دربارۀ «استر و مردخای» را انتشارات «شتورمر»
Stürmer
در آلمان در سال 1938 چاپ و منتشر کرد و آلمان هیتلری بیدرنگ «پوریم» را توهین به نژاد آریایی خوانده و برگزاری آنرا ممنوع کرد. در این افسانه استر، که روسپی یهودی مورد علاقۀ خشایارشاه بود، در زمان لشگرکشی خشایارشاه به یونان، بهمراه عمویش مردخای و یهودیان ساکن کشور ایران، می خواستند کودتایی انجام داده و شوش، پایتخت سیاسی شاهنشاهی هخامنشی را زیر فرمان خودشان درآورند. برای همین از هامان وزیر برای شام دعوت می کنند. پس از پایان شام به او می گویند کبابی، که به او خورانده شد، از گوشت دو پسر او تهیه شده بود! هامان نیز به ارتش شوش دستور کشتار یهودیهان را داد! یهودیان هم هفتاد و پنج هزار پارسی آریایی را کشتند و ده پسر هامان را نیز به دار آویختند. توجهخ داشته باشیم، که جمعیت شهر شوش در آن زمان ننمی توانست به این اندازه باشد. و اما، پس از بازگشت خشایارشاه، استر و مردخای به فلسطین بازگشتند و جشنی آریایی كُشی بر پا کرده و نام آنرا “پوریم” گذارند،- جمع «پور» (پسران)، که اشاره به کشتن دوازده پسر هامان وزیر است. در جمهوری اسلامی ناصر پورپیرار (عبدالناصر بنی کنعان)، که کتابهای پرغلط تحریف تاریخ،-«پلی بر گذشته» و …» را نوشته است، بدون نام بردن از انتشارات آلمانی «اشتورمر»، کتاب «استر و مردخای» را به نام خودش چاپ و منتشر کرده است. و جالب این است، که افسانۀ سراسر دروغ «پوریم» را به «سیزده بدر» ربط می دهند، و دروغش همچنین در این نکته آشکار می شود، که گاهشماری یهودیان، همانند گاهشمار اعراب بر اساس گردش ماه است نه خورشید، و از همین روی «پوریم» هم مانند رمضان، حج و محرم در گردشی است، که با فصلها و ماههای گوناگون گاهشمار ایرانی مطابقت پیدا می کند، در حالیکه سیزده بدر سر جای خوش است.
بدینسان، می بینیم، که قوم یهود از دروغگوترین اقوام جهان می باشد. اما نکتۀ مهم این است، که یهودیان اصرار دارند، که کشتار مردم ایران در توطئۀ استر و مردخای به دست خشایار شاه را هرساله جشن بگیرند و این را جشن «پوریم» می نامند و جالب هم این است، که از ایرانیان انتظار دارند در سالگرد کشتار مردم خودشان همراه با یهودیان جشن بگیرند و پایکوبی کنند! این است فاشیسم یهودی، که خودش را «قوم برگزیدۀ یهوه» می نامد و از همین روی به خودش حق می دهد از نیل تا فرات را «سرزمین موعود» بداند و این را روی پرچم خودش نیز به نمایش گذاشته است،- دو خط آبی بالا و پایین پرچم اسرائیل دو رود نیل و فرات هستند. بنیامین نتانیاهو با اهدای « تومار استر» به باراک اوباما، مدعی شد: «آنان [ایرانیان]، آن زمان هم می خواستند ما را نابود کنند»! و این یعنی با سود بردن از وضعیت جمهوری اسلامی، فاشیسم یهودی عزم خود را برای نابودی ایران جزم کرده است. از سوی دیگر، رضا پهلوی جشن پوریم (نسل کشی و هولوکاست ایرانیان به دست یهودیان) را به اسرائیل تبریک گفته است. رضا پهلوی به اسرائیل می گوید: «سر مار در تهران است. سر مار را بزنید»! یعنی از اسرائیل می خواهد ایران را بمباران کند و یا دست کم، به ترور مهره های رژیم جمهوری اسلامی بپردازد! این نشان می دهد، که رضا پهلوی نمی تواند معنای حقوقی اجازه و یا درخواست انجام عملیات تروریستی در خاک ایران و تبعات آنرا بفهمد. رضا پهلوی «کیپا» (کلاه یهودی) بر سر گذارده و در پای دیوار ندبه به نیایش می ایستد و حتماً در جشن پوریم هم شرکت می کند. این است ناآگاهی و نادانی!
یادم رفت،
آقای خوشچین ادعا کرده که من مقاله او را نقد نکرده ام، او خبر ندارد که نقد من مرحله اول نقد کل مقاله است، اما او از این مرحله نتوانست بیرون بیاید که بشود ادامه داد. جملات الکی نوشته نمی شوند، ربطی بین بکجمله نژادپرستانه در یک مقاله با خزعبلات دیگر آن وجود دارد. مسئله اصلی باید حل شود تا وقت من تلف نشود. مقاله پر از مهملات است که وقت من را میگیرد.
آنارشیست
در ادامه کامنت قبلی،
باید دیدکه نظر آقای خوشچین در باره امپریالیسم چیست. بنظر می آید درکی از آن ندارد و یا درک درست و حسابی از آن ندارد، اگر داشت نمیگفت که اسراییل میخواهد فلان و بهمان کند. مثل اینکه نمیداند کشورهای دموکراتیک غربی هم زمان امپریالیست بودند و هستند. ظاهرا نمیداند که کشورهای سرمایه داری غرب بدون امپریالیسم رشد نمیکردند.
بحث با اشخاصی مثل خوشچین بحث رابطه بین سرمایه داری، امپریالیسم و دموکراسی شان است. یک شخص دیگری هم اینجا بود بنام خدا مراد فولادی که او هم همین اشکالات نظری خوشچین را داشت که یک روز هم آمد گفت غربی ها سرخپوستان آمریکا را متمدن کردند. او میکفت که ما کارگران باید مدیون بورژواها باشیم. در حمله اخیر اسرائیل به غزه، مقاله آقای فولادی حمله به حماس بود. به عمق رذالت توجه کنید. حماس ارتجاعی اما در چهارچوب وحشیگری بورژواها، حماس دارد از خودش دفاع میکند، حماس که خاک کسی را اشغال نکرده؟!!
اینها در این فکر و خیال باطل هستند که رژیم علت وضع خراب زنان و کارگران ایران است و ذهنشان نمیتواند بعمق مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم برسد. خیلی هم ادعای فضل میکنند و به هر کسی که خزعبلاتشان را نقد کند مهر بیسوادی می زنند . حالا این خوشچین میگوید که من دیوانه هم هستم.
یکی از خزعبلات فولادی این بود که لنینستهای ایرانی هوادار آخوندها هستند در حالیکه لنین آخوندها را ارتجاعی میدانست و میگفت مبارزه ضد امپریالیستی آنها ارتجاعی است. اگر لنینیست بودند، باید ضد آخوند می بودند. یکی از اجداد من لنینیست بود، او شخت مخالف آخوندها بود.
اینها خودشان بی سوادند و برای جبران آن، بجای بحث کردن، حمله شخصی میکنند.
آنارشیست
پس دیدیم که دفاع جناب خوشچین از خودش در این نقد به او که او نژادپرست است، یعنی ضد یهودی ست، کامنت نویس دیگری نشان داد ضد عرب هم هست. به احتمال زیاد ناسیونالیست است و اینطور وانمود میکند که اسارت زنان و کارگران ایران از عربها و یهودی ها و اسلام و این چیزهاست. پاسخهایش نشان داد که اصلا فرقی بین صهیونیسم و یهودیت را نمی فهمد. دیدیم که حتی نمیداند که اسرائیل دست نشانده امریکا و سایر امپریالیستهای غربی است و بدون کمک آنها چیزی نیست و نمیتواند نفوذ و تسخیر کند.
حال، چون ایشون جوابی ندارد، به لیست حملات شخصی اش به انتقاد کننده، یعنی من، دو چیز دیگر هم اضافه کرده، اینکه من اصلا نمیدانم آنارشیسم چیست و اینکه عقل من درست کار نمیکند. من فکر میکنم جناب خوشچین در استیصال قرار گرفته و دارد به در و دیوار میزند تا کمبودهای نظری اش را که برملا شده برای جبران کند. جناب، بجای این اعمال زشت، بهتر نیست که نقد طرف مقابل را بپذیرید و کمی آگاه تر شوید؟
آنارشیست
آقای خوشچین از قول من نوشته:
“من به نقد شما هیچ پاسخی نمی دهم. قرار شد دیگر چیزی ننویسید.”
اما من نوشتم:
“اگر کسی کامنتی زیر مقالات آتی شما که مقالاتی مارکسیستی-الکی بیش نخواهد بود، نگذارد، منهم اصلا نخواهم خواند و کامنتی هم نخواهم گذاشت”
.
می بینیم که جناب خوشچین جملات را درست درک نمیکند.
.
بهرحال، چند هفته ای ست که رویکرد من با روشنگری تغییر کرده و من این رویکرد را در کامنتی توضیح داده ام. رویکرد من این است که چون سایت روشنگری کلا سایت تبلیغ شورش بورژوا سکولارهای پرو امپریالیستهای غربی است (البته همیشه بوده، اما حالا موقعیت جهان تغییر کرده)، برای من که تمام مقالات را می خوانم، خواندن مقالات روشنگری وقت تلف کردن است. حتی بسیاری از مقالات بورژواها در سایتهای دیگر غنی تر از مقالات روشنگری هستند، مثل بعضی از مقالات ضد امپریالیستهای غربی توسط هواداران امپریالیستهای شرقی، چون اطلاعات آماری و سیاسی بهتری در افشای آنها میدهند. روشنگری کلا همسو است با امپریالیستهای غربی و کامنت نوشتن در آن کمک به سیاست آنهاست. حتی خبرهای اصلی روشنگری هم مثل رله کردن خبرهای بی بی سی است.
.
رویکرد جدید من این است که مقالات را باز میکنم ببینم که کامنت دارد یا نه. اگر کامنت داشت فقط کامنت را میخوانم. بعد تصمیم میگیرم که به کامنت و یا مقاله برخورد کنم یا نه. این بستگی به وقتم دارد. در سایتهای دیگر هم رویکرد مشابهی دارم. بار سیاسی بورژوا سکولار دموکرات ایرانی بسیار ضعیف است چون دنیا در حال رادیکالیزه شدن است و آبروی دموکراسی بازی امپریالیستی رفته. عواملی مثل جنگ اوکراین و اعمال فاشیستی اسرائیل در غزه و حمایت بی چون و چرای حاکمین غربی از آن، دموکراسی خواهی را بی اعتبار کرده و کمتر به بحث احتیاج است و فاکتها کار بحث را میکنند. میتوان گفت که الان ما در یک وضعیت تاریخی منحصر بفردی قرار داریم. مارکسیسم بکل در دوجناحش شکست خورده، آبروی دموکراسی بازی رفته، شورشها همگی ارتجاعی شده اند و تضادهای مابین ارتجاعیون دارد حاد می شود.
.
انقلاب نه دموکراتیک است نه دیکتاتوری. انقلاب از بین بردن مردسالاری، از بین بردن بردگی مزدی، از بین بردن امپریالیسم و هیراشی و هر نوع اقتدار است. پرورش انقلابی یعنی پرورش این ایده ها نه نوکری کردن برای سکولار دموکراتها که غیر مستقیم هست نوکری برای امپریالیستهای غربی. وضعیت با دیکتاتورهای شرقی و امپریالیستهاهی شرقی بگونه ای دیگر است. آنها کمتر عوام فریب هستند و فقط با زور و آدم کشی حکومت میکنند و کار مقابله با آنها راحت تر است، بعبارت دیگر، کمتر شیادند.
.
آنارشیست
مشکل آقا یا خانم آنارشیست این است، که اولاً به هیچ نکته ای احاطه و یا آشنایی درستیس ندارد، حتی خود آنارشیسم را نمی شناسد و نمایندگانش را و ایده های آنان را مطالعه نکرده است. ثانیاً از جنبش های اجتماعی و شیوه های انارشیستی روسیه هیچ چیزی نمی داند.،- اگر می توان و می داند، بهتر است مقاله هایی در همین باره بنویسدف زیرا زیر مقاله های دیگران، که دربارۀ موضوعات دیگری هستند، جای اینگونه مغلطه ها نیست.
و بازهم تاکید می کنم، آنارشیست به موضوع خود مقاله کاری ندارد، بلکه کامنتهای طولانی دربارۀ هرچیزی، که به فکر آشفته اش می رسد، می پردازد. از بورژوازی و استثمار گرفته تا حقوق زنان و ….، در صورتیکه اگر دچار آشفته فکری نباشد، باید نظرش را دربارۀ جشن پوریم و محتوای فاشیستی و راسیستی این افسانۀ دروغین بگوید. اما آنارشیست دوست دارد جایی را پیدا کند و فقط شعارهای چپ اندر قیچی بدهد. وگرنه باید خودش مقاله ای دربارۀ هرکدام از موضوعات مورد علاقه اش بنویسد و بحث را در همان باره باز کند. اما آنارشیست این موضوع و روش ساده را نمی تواند بفهمد. و من هم واقعاً وقت و حوصلۀ اینگونه پراکنده کاری و پراکنده گویی را ندارم. سرگرم تنظیم نهایی و وارد کردن یادداشتهای قدیمی خودم به کامپیوتر هستم و عمر چندانی هم ندارم، که تلف کنم.
حالا درست شد، حالا آقای خوشچین دارد به نقد من پاسخ میدهد.
.
نوشته:
… وقتی یهودیها خودشان را «قوم برگزیده» می نامند، این یعنی راسیسم و فاشیسم. کور هم این را می بیند. وعدۀ «سرزمین موعود» از نیل تا فرات، و تاکید و پافشاری روی این فاشیسم، برنامه ریزی برای اشغال سرزمینهای بیشتر، خزیدن به درون شیخ نشینها و اقدام برای به دست گرفتن کنترل آنها، چشم دوختن به جزایر ایرانی خلیج فارس، از مواردی هستند، که نشان می دهند اسرائیل رژیم راسیستی و فاشیستی است …”
پاسخ:
.
فکر کنم، هر کوری می بیند که بین یهودی و صهیونیست فرق وجود دارد. چرا جناب خوشچین ایندو را یکی گرفته؟ جز اینکه تعصب ضد یهودی دارد؟ یهودی هائی هستند که ضد صهونیسم هستند، حتی روحانی هم هستند.
نوشته اسرائیلی ها دنبال این هستند:
“برنامه ریزی برای اشغال سرزمینهای بیشتر، خزیدن به درون شیخ نشینها و اقدام برای به دست گرفتن کنترل آنها، چشم دوختن به جزایر ایرانی خلیج فارس، از مواردی هستند، که نشان می دهند اسرائیل رژیم راسیستی و فاشیستی است، که در آیندۀ نزدیک برای ایران بسیار خطرناک خواهد بود و ما وظیفه داریم این را افشا کنیم …”
.
اول اینکه در اینجا شامورتی بازی درآورده و نمی گوید دولت اسرائیل در واقع مورد حمایت دولتهای دموکراتیک غربی هستند و آنها میلیار ها دلار در سال به آن رژیم کمک میکنند. آنها در حقیقت بوجود آوردنده اسرائیل هستند، چرا نمی گوید؟ ثانیا، من در فاشیستی بودن رژیم اسرائیل و جنایتکارانه بودن ایده اشغال فلسطین توسط صهونیستها شکی ندارم. چیز ناشناخته ای نیست. صبح تا شب دارند اسرائیل را افشا میکنند اما اثری ندارد چون کشورهای دموکراتیکی که شما طرفدار آن هستید این افشاگری ها را در رسانه های اصلی خودشان درج نمیکنند چون رسانه های آنها بخشی از دستگاه شستشوی مغزی بورژوا-امپریالیستهای دموکرات است.
.
نوشته:
“… و همچنین تلاش کنیم هرچه زودتر رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم تا بتوانیم دمکراسی و استقلال را در ایران برپا کنیم.”
.
متاسفانه امکان درست کردن دولتی مثلا آمریکا، آلمان، انگلیس و فرانسه و مثلا کشورهای اسکاندیناوی وجود ندارد چون آن کشورها اولین کشورهای سرمایه درای بودند و با استعمار رشد کردند و دموکراسی ی درست کردند که متکی به امپریالیسمشان هست. برای اینکه بتوان هم بردگی مزدی را نگه داشت و هم کمونیسم کارگران را از طریق خدمات دولتی و داشتن شغل خنثی کرد، باید امپریالیست بود. دموکراسی غربی و رفاه نسبی کارگران آنها بدون امپریالیسم ممکن نیست. حالا شما پیشنهاد میکنید که ایران سرمایه درای امپریالیستی بشود؟ اینکه غیر ممکن است. حالا دیگر فقط موانع پیشرفت صنعتی-امپریالیستی ایران کشورهای غربی نیستند، دشمنهای امپریالیست شرقی آنها هم هستند. شما نمیتوانید با رشد سرمایه داری در ایران علیه همه این امپریالیستها بیاستید. بعلاوه، سرمایه پسند کردن ذهن کارگران عملی ضد انقلابی و علیه زنان و کارگران ایران است.
.
نوشته:
“اکنون اگر کسی پیدا می شود و مانند «آنارشیست» به بهانۀ مخالفت با بورژوازی، خواهان ادامۀ رژیم جمهوری اسلامی می باشد، یقین بدانید، که خودش جاسوس و مهرۀ رژیم و …. می باشد! نه من، که هویت و اندیشه هایم آشکار است.”
.
ببین جناب، عملا دارد تبلیغ ایدئولوژی دموکراسی امپریالیستها را میکند و علنا دارد میگوئید ایران باید سرمایه داری بشود. این ارتجاعی است. حرفهای او دقیقا در تطابق است با ایدئولوژی انقلاب مخملی در بلوک اروپای شرقی سابق. اما من هرگز نگفته ام که رژیم جمهوری اسلامی را باید محافظت کرد و یا نگه داشت. تهمت ناروا میزند. اینکه بگوئیم الان وقت شعار سرنگونی نیست چون زنان وکارگران ایران هنوز آلترناتیو انقلابی را نمی شناسند، خواهان ادامه رژیم بودن نیست. هر وقت توده آمدند شروع کردند به سرنگونی رژیم و من گفتم نه، آنوقت من دارم رژیم را نگه میدارم. اگر توده ها را گول بزنند و به بهانه فاشیستی بودن رژیم بخواهند شعارهای انقلاب مخملی غربی ها را ایده انقلاب کنند، من میگویم این ایده ضد انقلابی است نه انقلابی. حتی ضد انقلابی دانستن این اعمال به این معنا نیست که اگر شورش چند میلیونی راه انداختید و رژیم در حال سرنگونی بود بروم با رژیم همکاری کنم. خیر، فقط ایده های ارتجاعی موجود در شورشها را نقد میکنم. یک مثال تاریخی. آمدند انقلاب مخملی راه انداختند و دولتهای مارکسیستی سرمایه داری دولتی بلوک شرق را سرنگون کردند. آن شورشها ضد انقلابی بود نه انقلابی. من هرگز نگفتم که باید از آن دولتها دفاع کرد. همان زمان هم میگفتم که آن احزاب مارکسیست سرمایه درای دولتی هستند و چشمشان کور و شورشها همگی ضد انقلابی است. رضا پهلوی هم به بهانه دموکراسی وغیره سرنگونی طلب است و حاضر است توده ها را برای سرنگونی به خیابانها بریزد تا گوشت دم توپ جاهطلبی های او بشوند. برعکس سرنگونی طلبی بنجل جناب خوشپین و امثالهم، باید در پی انقلابی با کیفیت بود، انقلابی که مسئله سلطه طبقاتی را از بین می برد. برای اینکار سرنگونی الکی بورژائی فقط برداشتن یک ارتجاع و گذاشتن ارتجاعی دیگر است.
.
آنارشیست
من به نقد شما هیچ پاسخی نمی دهم. قرار شد دیگر چیزی ننویسید.
فرزین خوشچین
پاسخ به این داستان قدیمی:
“ضمناً انقدر شهامت و اعتماد به نفس داشته باشید، که با نام خودتان بنویسید و مسئولیت سخنانتان را بپذیرید. اما شما می ترسید از مسئولیت در برابر گفته های خودتان.”
.
پیشنهاد من به تمام نوینسدگان و خوانندگان سایت روشنگری این است که بهیج وجه از اسم اصلی خود استفاده نکنند چون برخلاف نظر نوکرهای فعال ارتجاع بورژوا لیبرال و امپریالیست، فعالیت علنی بسیار خطرناک است. ارائه نظر و دادن نظر در اینترنت نباید مربوط به شخص خاصی باشد و باید به افراد کاری نداشته باشد چون فعالیتی است در خدمت علم و آگاهی. علم و آگاهی متعلق به شخص خاصی نیست، متعلق به همه هست. وقتی مقالات و کامنتها با نام شخصی خاص گذاشته می شود، آن شخص دنبال شهرت است نه تغییر افکار توده های جامعه. از این شهرت طلبها زیاد داریم و داشته ایم. نمی آیند چیزی یاد بدهند، می آیند رئیس جمهوری و نماینده مجلس آتی باشند. همشون بازیچه سیستم رقابتی بازاری جامعه ردگی مزدی هستند و بخت خود را آزمایش میکنند. کمونیستهای واقعی دنبال کسب شهرت و نامدار شدن نیستند.
من تحت نام مستعار این جمله نژادپرستانه را نقد کرده ام:
” بدینسان، می بینیم، که قوم یهود از دروغگوترین اقوام جهان می باشد.
حالا بجای پاسخ به این نقد من، آقای خوشچین میخواهد من اسم اصلی ام را بنویسم؟
مگه پلیس و جاسوسی؟
آنارشیست
.
آنارشیست
نخست آنکه، با توجه به افسانه های بی پایه و اساس تورات و …«قوم یهود دروغگوترین اقوام جهان» بوده و همچنان می باشد، زیرا هیچکدام از افسانه های نوح و کشتی او، موسی و عصایش، پووریم و … هرگز رخ نداده و پافشاری روی درستی این افسانه ها، تایید دروغپردازی می باشد. وقتی یهودیها خودشان را «قوم برگزیده» می نامند، این یعنی راسیسم و فاشیسم. کور هم این را می بیند. وعدۀ «سرزمین موعود» از نیل تا فرات، و تاکید و پافشاری روی این فاشیسم، برنامه ریزی برای اشغال سرزمینهای بیشتر، خزیدن به درون شیخ نشینها و اقدام برای به دست گرفتن کنترل آنها، چشم دوختن به جزایر ایرانی خلیج فارس، از مواردی هستند، که نشان می دهند اسرائیل رژیم راسیستی و فاشیستی است، که در آیندۀ نزدیک برای ایران بسیار خطرناک خواهد بود و ما وظیفه داریم این را افشا کنیم و همچنین تلاش کنیم هرچه زودتر رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم تا بتوانیم دمکراسی و استقلال را در ایران برپا کنیم. اکنون اگر کسی پیدا می شود و مانند «آنارشیست» به بهانۀ مخالفت با بورژوازی، خواهان ادامۀ رژیم جمهوری اسلامی می باشد، یقین بدانید، که خودش جاسوس و مهرۀ رژیم و …. می باشد! نه من، که هویت و اندیشه هایم آشکار است.
جاب خوشچین،
مقاله شما هیچ چیز نیست جز کمک به بورژوازی وطن پرست که همان پرت و پلاهای سوسیال دموکراتهای آدم کش 100 پیش عتیقه است. لنینیستها جواب امثال ÷شما را خوب دادند و نشان داده ند که در خدمت امپریالیستهای غربی بودید و هستید. نقد ما آنارشیستها فرق میکند. نقد ما نقد این داستان گذائی فاز اول و دوم کمونیستی متناقض مارکس هم هست و نشان میدهد که مارکس خودش خرده شیشه های ناسیونالیستی و بورژوائی داشت. حقیقت ش شما هنوز به نقد جمله نژاد پرستانه خود پاسخ نداده اید و فرار میکنید. فکر نکنید که به این راحتی هاست. مقاله شما همیشه قابل دسترس است و تا وقتی که این موضع نژادپرستانه را پس نگرفته اید، فضل فروشی های شما بر کسی اثر نخواهد کرد.
بعلاوه، لطفا مقالات نژادپرستانه و کوته فکرانه برای کارگران ننویسید و وقت ما را تلف نکنید. البته اگر کسی کامنتی زیر مقالات آتی شما که مقالاتی مارکسیستی-الکی بیش نخواهد بود، نگذارد، منهم اصلا نخواهم خواند و کامنتی هم نخواهم گذاشت، جناب نژادپرست.
آنارشیست
احتمالا مارکسیستها کلمه مترقی را اختراع کرده اند که ساخت و پاخت با اربابان بورژوا را توجیه تئوریک کنند. اگر کارگری بپرسد که آقا جان شما که داری با استثمارگران ما لاس می زنی، مارکسیستها میگویند نه ایشوون مترقی است.
آنارشیست
من تاریخ را بسیار بیشتر و بهتر از شما خوانده ام. به زبانهای اروپایی هم تسلط دارم و می توانمک از منابع خود آن زبانها استفاده کنم. مشکلی با شناخت بورژوازی ندارم و از جمله کتاب فردریش انگلس-«وضعیت طبقۀ کارگر در انگلستان»-، و تاریخ آمریکا و … را هم می دانم. مشکل شما، که دوست دارید این بحث را به حاشیه ببرید و موضوع اصلی مقالۀ مرا، که دربارۀ فاشیسم عبری و جشن پووریم است، نادیده بگیرید و فقط شعارهایی بدهید، که همۀ چپهای قدیمی می دادند. شما متوجه نیستید، که همین بورژوازی در آغاز نقشی مترقیانه داشت و هنوز هم دارد برای جامعه نقشی پیشبرنده را بازی می کند. تنها موضوع مهم این است، که چگونه بتوانیم هم از پیشرفت صنعتی بهرمند شویم، هم بتوانیم به جامعۀ رفاه دست پیدا کنیم. شما مانند بسیاری دیگر از فعالان حتی بسیار قدیمی و رهبران سازمانهای چپ معنی استثمار از نیروی کار را بصورتی مطلق، خطی و رمانتیک نگتاه می کنید و متوجه نیستید، که «ارزش افزوده» باید از کار کارگر گرفته شود، تا چرخ کارخانه بتواند جرکت کند و اقتصاد کشور ادامه داشته باشد، حتی اگر همین امروز معجزه بشود و همۀ مردم دنیا باهم شیرجه بزنند توی حوض کوثر سوسیالیسم فاز بالا. این نکته را در اقتصاد سیاسی شما نمی توانید درک کنید. اما بحث مقالۀ مرا، که نبرد ایدئولوژیک اسرائل است علیه مردم ایران و منطقه، شما این را نادیده می گیرید و به صحرای کربلا می زنید. وقت مرا و خوانندگان را بلیهوده تلف می کنید و هی پرت و پلا می بافید، که مثلاً خودتان خیلی بیشتر از من سواد دارید. اصول بحث و کامنت نوشتن در این است، که از موضوع مورد بحث مقاله بیرون نروید و بحثهای بیهوده نکنید.و ضمناً انقدر شهامت و اعتماد به نفس داشته باشید، که با نام خودتان بنویسید و مسئولیت سخنانتان را بپذیرید. اما شما می ترسید از مسئولیت در برابر گفته های خودتان.
جناب خوشچین،
نقد اصلی من به شما در این مقاله این است که موضع نژادپرستانه گرفته اید. کامنت کسی دیگر هم هست که همین نقد را به شما در ارتباط با عربها کرده.
در ارتباط با اتهام بی سوادی زدن به من، من این اتهام را فرارتان از نقد اصلی می فهمم اما در همین هم پایتان گیر است.
شما تاریخ امپریالیسم مدرن را مطالعه کنید متوجه می شوید که بهتر است بجای فلسفه بافی از تاریخ، تاریخ را با سند و مدرک بفهمید. ببینید که در دوران رشد سرمایه داری ماقبل قرن بیستم، کشورهای غربی چه بلائی بر سر سرخپوستان آمریکای شمالی و جنوبی، آسیا و آفریقا آورده اند. آماری از یک مطالعه وجود دارد که نشان میدهد که افزایش مزد کارگران انگلیس در تطابق بود با افزایش استعمار انگلیسها و این افزایس باعث کاهش رادیکالیسم کارگران انگلیسی شده بود که تا به امروز ادامه دارد. حالا شما میخواهید با دموکراسی بازی کارگران ایران را نوکر اربابان امپریالیست غربی کنید تا درآمد در حال کاهش کارگران آنها دوباره افزایش پیدا کند؟
آنارشیست
پایه های حقوقی بورژوا ها و اخلاقیات آنها برای استثمارکردن است و هیچ خدمتی به بشریت نکرده و نخواهد کرد. امپراتوری های ماقبل سرمایه داری هم احتیاج به نوعی نظم داشتند و قوانینشان به بهانه های گوناگون برای خدمت کردن نشان میدادند نه چاپیدن. حال بورژوازی مکار و عیاش، حقوق شهروندی اختراع کرده تا کارگران رفتارهایی داشته باشند تا استثمار شدنشان تضمین شود. تمام وجود اجتماعی احمقانه و شیادانه بورژواها را از آن قوانین تا اقتصادش باید انداخت به جعبه آشغال چون چیزی جز ناآگاهی، فقر و جنگ برای زنان و کارگران تولید نکرده. اینها را هر روز داریم در غرب و شرق سرمایه داری و توسط غرب امپریالیستهایش مشاهده میکنیم، از دنیای تخیلی و کتابی خود بیرون بیائید و توده ها را گمراه و نوکر سرمایه داران استثمارگر نکنید.
آنارشیست
جناب خوشچین، بورژوازی از اول انقلابی نبود، از اول امپریالیست و استثمارگر بود وگرنه سرمایه دار نبود. به استثمارگر نمیتوان گفت انقلابی مگر اینکه انقلاب را بد وانمود کنیم. این چه گندی است که مارکسیستها وارد ذهن قربانیان استثمار و استعمار میکنند. خجالت بکشید، تمام جنبشهای ضد ارتجاع را به انحراف کشیده اید و بر آنها ارباب حاکم کردهداید.
آنارشیست
وقتی تاریخ نخوانده باشی، مطالعه نداشته باشی، فقط شعار خورده باشی، نتیجه همین می شود، که هیچ طبقه ای را در هیچبازۀ زنمانی، هرگز دارای اندیشه و کارکردی پیشرو به شما نمی آوری. آنارشیستها همیشه به برخوردهای آنی و واکنشهای بدون کاوش و شناخت دقیق دست می زنند و تحلیلهایشان هم همینگونه نادرست و فاجعه بار می باشد.
آنارشیستها کارهای چریکی و توطئه گری را همیشه انجام داده اند؛ از کروه بابیوف «مساوات طلبان» توطئه گر، تا باکوونین، تکاچف و …. تا تیخومیروف و بازمانده های نارودنیکها در گروه چرنوف اس-ارها، تا آنارشیستهای گروه ماخنو در سالهای 1917 به بعد… همه توطئه گر، تروریست، و بدون هیچگونه برنامۀ درستی بر پایه شناخت دقیق بودند. حتی پژوهش گسترده ای را، که در آغاز سالهای 60 در جامعه روسیه انجام داده بودند، بکلی کنار گذارده و به تاکتیک عملیات ترور پرداختند. همین کار را هم چریکهای فدایی ایران بطور ناقص، اما با ادعای مارکسیسم انجام دادند. آنارشیسم انواع و اقسام داشته است. اما یک چیز در آنها مشترک است: همه فالانژهای چپ اندر قیچی هستند.
کسی، که در اینجا فقط کامنت می نویسد و خودش را آنارشیست می نامد، هیچ شناختی از آنارشیستهای گوناگون ندارد؛ نه نارودنیکها را می شناسد، نه پروودون و آگوست بلانکی را، نه با اندیبشه ها و فلسفه بافی های ماکس اشتیرنر آشناست و …
این ایده مارکس که بورژوازی که از اول آدم کش، امپریالیست، دنبال تحارت برده ها و استثمارگر بودند، مترقی هم هست، خزعبلاتی بیش نیست و فقط مارکسیستهایی تولید کرده که دوست دارند ارباب باشند.
آنارشیست
بفرمایید مارکس در کجا این را گفته، که «بورژوازی از اول آدم کش، امپریالیست (واژۀ امپریالیست را هرگز مارکس به کار نبرده بود)، دنبال تجارت برده ها (یعنی ماتریالیسم تاریخی را نفهمیده اید) و …»؟ نکته ای، که لنین نمی توانست بفهمد، همان نکته ای بود، که نارودنیکها و آنارشیستها نمی توانستند بفهمند؛ بورژوازی در آغاز، علیه فئودالیسم و انقلابی بود و برای پیشرفت جامعه به مرحلۀ بالاتر تلاش می کرد و حقوق شهروندی را نیز همین بورژوازی با آزادسازی دهقانان از یوغ سرواژ به ارمغان آورد و مردم از نظر حقوقی دارای شخصیت شدند و توانستند به مزدوری و فروش نیروی کارشان در کارخانه ها سرگرم شوند. گرچه این در آغاز با استثمار بسیار شدیدی بود، اما همین پایۀ حقوق شهروندی باعث شده بود، که کارگر حق خودش بداند اعتراض کند و … این چیزها را باید از راه دسترسی به ادبیات فراگرفت. جمهوری اسلامی کارخانه های ایران را نابود کرده است و امروزه کره جنوبی به ایران یخچال و … ماشین می فروشد و خود شما هم جامعۀ کرۀ جنوبی را پیشرفته تر و بهتر از جامعۀ جمهوری اسلامی می دانید. پس به خودتا دروغ نگویید و دست از شعارهای پوچ تانارشیستی بردارید و جهان را با چشمان باز نگاه کنید. ایران و منطقۀ خاورمیانه در آستانۀ گام گذاردن به مرحلۀ سوسیالیستی نایستاده اند، بلکه به رنسانس نیاز دارند، که از سکولاریسم و کنار گذاردن دین از سیاست آغاز می شود.
مرتجعین حاکم و غیر حاکم در تمام دنیای غرب و شرق و جنوب و شما مسئول گند خودشان در رقابتهایشان با هم هستند. کار ما این نیست که بین آنها خوب و بد انتخاب کنیم و دلمان برایشان بسوزد و یا برویم تو جبهه یکی از آنها. کار ما این است که روابط ارتجاعی را نقد و در عمل نفی کنیم. ایده چنین نقد و نفی هم فقط در آنارشیسم کمونیستی وجود دارد. ایده های دیگر کمونیستی باید تکلیف خودشان را با دولت درست کردن و امر و نهی کردن روشن کنند تا بعنوان مرتجع شناخته نشوند.
آنارشیست
در کامنتی میخوانیم:
.
“یخواهد تقصیرجنایات وغارتگری هزاروچهارصد ساله اسلام را بر گردن عربها بیاندازد که خود یکمین قربانی این مکتب ننگین شیطانی ضد بشری بودند که در این چهارده قرن واز روز یکمی که ممد سرکرده آنان قدرت گرفت هیچ بجز جنایت وغارت وخرافات از کوزه آن به بیرون نتراویده است.”
.
اسلام عربها فقط در ارتباط با سلطه جوئی و استثمارگری بخشی از عربها قابل فهم است. قشر دارای سلطه عربها قربانی اسلام نبودند بلکه از اختراع آن حاکمیت و سودآوری داشتند. وقتی ایدئولوژی توصیح داده میشود باید ارتباط آن با نیروی کار و تولید و اقتصاد توضیح داده شود. البته، ایدئولوژی ها را نمیتوان از طریق اقتصاد توضیح داد و اقتصاد تعیین کننده است – اشتباه مارکسیسم، اما میتوان توضیح داد که ایدئولوژی ها چطور اختراع میشوند تا سلطه جویان بر نیروی کار مسلط شوند و اهالی را مطیع کرد.
.
آنارشیست
اینهمه کبرا صغرا چیدن برای دوخط علیه شازده نوشتن لازم نبود.
بعد هم نادان واقعی کسی است که فکر میکند در زمان اینترنت هم میتوان دروغ ها وتحریف های پنجاه سال پیش را بخورد کسی داد ومثلا گفت رضا پهلوی به اسرائیل گفته سرمار درتهران است وسر ماررا بزن.
درضمن اینکه گفته شود عربهافاشیست بودند و دین اسلام و…را تحمیل کردند نشانه بارزاسلام گزیدگی نویسنده است که میخواهد تقصیرجنایات وغارتگری هزاروچهارصد ساله اسلام را بر گردن عربها بیاندازد که خود یکمین قربانی این مکتب ننگین شیطانی ضد بشری بودند که در این چهارده قرن واز روز یکمی که ممد سرکرده آنان قدرت گرفت هیچ بجز جنایت وغارت وخرافات از کوزه آن به بیرون نتراویده است.
توضیح مختصر ارتجاع و انقلاب:
.
ارتجاع یعنی سلطه انسان بر انسان. شکل مشخص آن اشکال گوناگون پیدا میکند، مثل مردسالاری، سرمایه داری، امپریالیسم ، پارس پرستی، هیراشی و غیره. دلیل وجودی سلطه در این است که انسان دیگر برده شود و ارباب را ثروتمند کند. بدون ثروت ناشی از استثمار گری، ارباب نمیتواند دستگاه سرکوب علیه مقاومت قربانی سلطه گری بوجود بیاورد.
.
انقلاب فقط و فقط از بین بردن سلطه انسان بر انسان است که نتیجه منطقی آن از بین بردن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، پارس پرستی و هیراشی ست.
.
طرفداری از دموکراسی، دیکتاتوری پرولتاریا، وطن و غیره انقلابی نیست چون با سلطه همراه است. مثلا، در اروپا، دموکراسی همراه هست با مردسالاری (بچه داری اجباری زنان و کالایی کردن آنها، مثل لخت کردن آنها و یا تشویق این فرهنگ که زنان باید آرایش کنند)، سرمایه داری (بردگی مزدی)، استعمارگری قدیم و جدید و هیراشی و حتی نژادپرستی.
.
تنها راه رهایی توده های زن و کارگر ایرانی، مبارزه با ارتجاع با تعریف ذکر شده است. سرنگونی رژیم بدون زیرساخت ضد ارتجاع در ذهن و تشکل، نتایج ارتجاعی میدهد.
.
کسانیکه میگویند انقلاب یعنی رشد بردگی مزدی (سرمایه داری) شیاد هستند و میخواهند ثروتمند شوند و سلطه شان از بین نرود و یا برده محبوب اربابان باشند .
.
آنارشیست
تشخیص تفاوت انقلاب و ارتجاع اصلا مشکل نیست ، ببینید که استثمارگری را به آخر لیست اضافه میکنند و یا در رئس لیست است.اگر آخر لیست بود، ارتجاعی اند، حال در رئس گذارنده مارکس باشد و یا باکونین.
روشنگری فاقد درک چنین چیزی است.
این مقاله، اساسا مبلغ نژاد پرستی است و مثل نازی ها فاقد درک آن معیار است..
وقتی استثمارگری رفت آخر لیست معیارها، چرندیات نژادپرستی، ایراپرستی و پارسپرستی و خزعبلات دیگر منعکس می شود.
نفرت از مسلمانان به اندازه نفرت از یهودیان ارتجاعی است، در این مقاله، هر دو موجود است و این مقاله در حقیقت ایرانپرستی، بهتر است بگوئیم، پارس پرستی است.
چطور مقالات حکمتیون را درج نمیکنید،اما خزعبلات سوپر ارتجاعی نژادپرستان پارسی را درج میکنید؟
پس طرفدار پلورالیسم نیستید، طرفدار نژادپرستی سرنگونی طلبانه ارتجاعی هستید.
حتی توضیح دادم که در دنیایی که ارتجاع غالب است، پلورالیسم یعنی قبول حاکمیت ارتجاع چون تعداد نویسندگان ارتجاعی صد برابر انقلابیون است.
حال چرا جواب من را نمیدهید؟
چون منطق من قوی است، منطق شما ضعیف.ارتجاع دلیلی بر گفت و شنود ندارد، فقط انقلابیون هستند که حاضرند گفت و شنود داشته باشند.
جالب شد! ارتجاع خمینی را نقد میکنند تا ارتجاع خودشان را پنهان کنند!
آنارشیست
میخوانیم:
“… فرق فاشیسمی، که اسپانیا بر بومیان آمریکا تحمیل کرد، و فاشیسمی، که عربها بر ایران روا داشتند در این است، که اسپانیا با ساختار اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی پیشرفته تری به آنجا یورش برد و در نتیجه، بومیان آن سرزمینها را از دوران پارینه سنگی به دوران فئودالیسم و آغاز کاپیتالیسم گذار داد. اما عربهای مسلمان هرآنچه از فرهنگ و ساختار اجتماعی پوینده و برتر بود، نابود کردند و با دین اسلام و زبان عربی، مانعی را در درون جوامع تازه مسلمان کار گذاردند، که تا امروز نیز مزاحم پیشرفت و آسایش مسلمانان جهان می باشد. بنا بر این، فاشیسم هم دارای گونه های گوناگونی می باشد.”
.
تماما غلط،
.
1 – اروپائی ها اصلا ساختار سرمایه داری در روابط درونی سرخپوستان آمریکای شمالی بوجود نیاوردند، بلکه سرزمینهای آنها را اشغال کردند و آنها را از سرزمینشان بیرون کردند و کوچ دادند به مناطقی که منابع طبیعی درست و حسابی ندارد. پس حرف شما خلاف واقعیت است.
2 – آسپانیائی ها هم چنین کردند و تمام سرزمینهای سرخپوستان آمریکای لاتین را با جنگ و قتل عام اشغال کردند و جامعه خودشان را درست کردند نه اینکه جامعه سرخپوستان را تغییر دادند – آنها شدند سرور و سرخپوستان شدند چیزی مابین برده و کارگر. تمام قدرت سیاسی و مالکیت سرزمین ها در دست اروپائیان بود و هنوز هم هست. اگر اسپانیائی ها و آمریکائی می رفتند، آنوقت حرف شما درست بود – مثل انگلیس در هندوستان و بسیاری دیگر از مستعمرات. تازه، سرمایه داری ای که در آن کشورها بوجود آوردند، جز یکی دوتا، سرمایه درای آشغال بود، بدون مالیه کافی، بدون صنعت و بدون بازار ملی و درست و حسابی. سرمایه مالی و صنعتی، بازار و روابط کالائی کاملا وابسته به استعمارگر مثلا بیرون رفته، اما در عمل نرفته، ماند.
3 – حال با این حساب غلط آقای خوشچین، چطوره حالا آمریکائی به ایران حمله کنند از نود میلیون، 85 ملیون را قتل عام کنند تا اسلام را بردارند و 90 میلیون اروپائی را به ایران مهاجرت دهند تا مناسبات “پیشرفته” در ایران بوجود بیاید، به به، دیگر اسلام نیست و جامعه ایران شده پیشرفته!!!!
4 – بعلاوه، عربها چه ساختار پیشرفته ای را از بین بردند و جایش چه ساختار دیگری گذاشتند؟ از زبان قربانیان امپراتوری پارسی ها باید شنید که گفتند لعنت به آن روابط پیشرفته ماقبل اسلام که امپراتوری پارسی بود، امپراتوری مشتی آدم کش و زن باز و حتی مذهبی (دین خرافی زرتشت).
.
در رد ادعاهای بی پایه و نازیستی و مثلا مارکسیستی جناب خوشچین، مراجعه کنیم به فاکتها:
.
1 – مناسبات اقتصادی چین فئودالی بود و مناسبات اقتصادی اروپائی ها سرمایه داری. فئودالی بودن چینی ها که ربطی به اسلام نداشت. آنجا را هم مستعمره کردند. پس اسلام دلیل مناسبات غیر سرمایه داری داشتن نبود.
2 – بخش عظیمی از جمعیت آسیای شرقی اسلامی نیستند، اما مناسبات سرمایه داری نداشتند، آنها ماقبل سرمایه داری بودند، آن مناسبات ماقبل سرمایه داری که از اسلام نبود. آنجا را هم مستعمره کردند.
3 – نصف جمعیت هندوستان غیر مسلمان بودند، وقتی انگلیسها رفتند آنجا و مستعمره اش کردند، نظام اجتماعی آنها که تحت تاثیر اسلام نبود.
4 – روسیه فئودالی بود و اروپای غربی سرمایه داری، فئودالی بودن روسیه که از اسلام نبود.
5 – بیشتر اهالی مرکز و جنوب آفریقا مسلمان نبودند و ماقبل سرمایه داری بودند و سرمایه داری پیشرفته شما از آنجا برده جمع میکرد و به اروپا و آمریکا میفروخت و در جنوب آمریکا روابط ماقبل فئودالی درست کردند – برده داری، آن آفریقائی ها که اسلامی نبودند – برعکس، اسلامیون آفریقا با اروپائی ها در شکار آنها همکاری میکردند وبا هم درامد داشتند.
6 – حال برگردیم به ایران. اروپائی ها اصلا نتوانستند افغانستان و ایران را بمدت طولانی اشغال کنند گرچه شدیدا چنین تمایلی داشتند، افغانها و ایرانی ها اسلامی بودند، حالا شما میگوئید خوب بود که تسخیر میکردند و اسلام کشی راه میانداختند (مثل اعمالشان در هندوستان و چین (توسط ژاپن) و آمریکای جنوبی و شمالی) تا مناسبات پیشرفته سرمایه داری درست شود؟ خوب از کجا معلوم که اگر چنین غلطی میکردند، مثل چین انقلاب لنینی-استالینی (مائوئیسم)تحویل نمیگرفتند که شما با آن مخالف هستید؟!!! حال اگر ایران مستعمره میشد و انقلاب لنینی پاسخ آن بود، شما میگفتید لنینیسم دلیل بر ارتجاع در ایران است نه اسلام. چرا اینقدر سرگردانی نظری و سستی استدلال؟ احتما از ایران پرستی است.
.
پس،
.
اصلا اسلام دلیل رشد سرمایه داری نداشتن در ایران نیست، چون اگر دین اسلام بود، بقیه مناطق غیر اروپائی و غیر اسلامی دنیا نیز مثل اروپائی ها، سرمایه درای میشدند که میدانیم نشدند و مستعمره شدند. بعلاوه، اسلامی بودن ایران هیچ وقت جز در 45 سال گذشته بمعنای حکومت روحانیون اسلامی نبود، حکومت شاهان بود. درجه تاثیر اسلام در شاهان به اندازه درجه تاثیر کشیشان اروپائی بر پادشاهان آنجا بود. دلیل سرمایهداری نشدن ایران اصلا اسلام نیست، سرمایه داری نشدن چین و هندوستان و کشورهای آسیائی و غیره قبل از استعمار، بیان این است که این موضوع به دین خاصی ربط ندارد. پس ادعای شما بی پایه و غیر علمی است.
.
آیا بسیاری از دینها از جمله اسلام بخشی از فرموله کردن ایدئولوژی ارتجاعی است؟ پاسخ مثبت است، اما این فقط خصوصیت اسلام نیست، بسیاری از ادیان دیگر هم همینطور بوده اند.
.
آنارشیست
این مقاله و کامنت ایرانپرست بوی گند ارتجاع میدهد. دقت کنید اصلا حرفی از استثمار و زن و کارگر نیست، تمامی جنگ مابین فاشیستهاست. اینها از بازندگان سابق هستند که سعی میکنند انتقام بگیرند.
آنارشیست
آنارشیست انتظار دارد در هر مقاله ای دائماً از استثمار نیروی کار و ستم بر زنان، حقوق کودکان و … هم سخن گفته شود و همه چیز هم به همین موضوعات ربط داده شود! هر سخن جایی ئ هر نکته مکانی دارد. نمی توان در یک مقاله به همۀ نکته های کف اقیانوسها تا آنسوی کهکشانها اشاره نمود.
همچنین، وقتی می گویم «قوم یهود از دروغگوترین اقوام بوده اند»، آدم خردمند به تورات و افسانه های یهودی توجه می کند، نه ایکه از انیشتین، لاسال، مارکس و … مثال بیاورد و بخواهد این نکته را رد کند: افسانه های نوح، بونس در دهان دلفین، عصای موسی، یوسف و زلیخا و …. تا افسانۀ پوریم، همگی دروغپردازی هستند و کسانی هم، که تا امروز اصرار دارند این دروغها را واقعیت بپندارند، در این دروغگویی شریک هستند.
وانگهی، آنارشیست همانند همیشه، اصل موضوع را کنار می گذارد و به بحثهای جانبی بسیار نامربوط می پردازد و تلاش می کند نوک حمله به سیاست و نظام جمهوری اسلامی را منحرف کند. من فکر می کنم خود این آنارشیست ریگی به کفش دارد و در پی ادامۀ جمهوری اسلامی است.
بنظر من این جمله آقای خوشچین نژادپرستانه است:
“قوم یهود از دروغگوترین اقوام جهان می باشد.”
حتما تمام اکتشافات انیشتن هم فقط دروغ بود و یا همه کمونیستهائی که از قوم یهود هستند، دروغگو هستند. اینکه بگوئیم قوم یهود درغگوست، دروغگوئی است. همه ایرانیهای یهودی هم حتما میگوئی درغگو هستند. خجالت آور است. همین یکی را در سایت روشنگری کم داشته ایم. اگر کامنتی نبود، کامنت نمی نوشتم و این ایده در روشنگری از طریق این مقاله تبلیغ میشد و اسمش هم بود آزادی بیان.
آنارشیست
جامعه طبقاتی از هزاران سال گذشته تا بحال تغییر نکرده است، البته دو طرف تضاد اصلی، تضاد بین سلطه جوی استثمارگر و تحت سلطه استثمار شونده، آگاه تر شده اند. آگاهی طبقه تحت سلطه از طریق علمی تر شدن طبقه حاکم، خنثی می شود و این آگاهی تا بحال نیروی تخریب روابط طبقاتی را بوجود نیاورده است و اگر به مارکسیسم باشد که بعلت داغون بودن در بسیاری از مسائل فلج شده است، تخریب نخواهد شد.
در ارتباط با فاشیسم، معلوم نیست تفاوت آن با دیکتاتوری چیست. هر چه بیشتر از جلد دیکتاتوری به عمق آن برویم، بیشتر به آنچه که فاشیسم می گویئم نزدیک می شویم و می بینیم فاشیسم پنهان شده و رایکارانه است. هر چه بیشتر دموکراسی را به این صورتی که فعلا رایج است (دولتی) دنبال کنیم باز هم به آنچه که فاشیسم میگوئیم می رسیم. بهترین مثال، حمله روسیه دیکتاتوری به اوکراین و حمله اسرائیل دموکراتیک و اربابان جنایتکارش به غزه است. تفاوت بین دیکتاتوری و دموکراسی با فاشیسم هیچ چیز نیست و ظاهر دو تای اول به شرایط حاکمیت بستگی دارد، اینکه طبقه حاکم چگونه فریب میدهد و از چه ابزارهائی استفاده میکند. اگر به اصل قضیه که سلطه جوئی و استثمارگری در تاریخ است اتکا کنیم، احتیاجی به تعریف فاشیسم و دموکراسی و دیکتاتوری نداریم و میدانیم از کجا باید تیشه به ریشه بزنیم – مثلا میگوئیم جامعه طبقاتی نمیخواهیم، حال هر زری که میخواهی بزن، کسی باور نمیکند.
در ارتباط با کامنت ایرانپرست فاشیست، خودش نشان داده که از جامعه طبقاتی هیچ چیز نمیداند و برای کسی که از طبقه حاکم است، تاسف میخورد و انتظاری دارد که طبقه حاکم نمیتواند برآورده کند. او میخواهد حرف بزند و مثلا حرفهای انقلابی بزند اما اصلا نمیداند طبقه حاکم بودن یعنی چه! طبقه حاکم بودن یعنی فاشیست بودن، سوسیال دموکرات هم باشی، فاشیستی و در جنگ اول دیدیم و در طول حیات امپریالیسم غربی، بعد از جنگ دوم، دیده ایم. به دولت وصل بشی، فاشیستی چون در نهایت باید آدم بکشی تا دولت بماند. فاشیسم یعنی آدم کشی، دولت یعنی فاشیسم.
بما میگویند دموکراسی حاکمیت احزاب در حال رقابت تحت یک سری قوانیی است که مثلا فلان و بهمان حق تجمع و بیان و دادخواهی را تضمین میکند. اما رشد سرمایه و انباشت آن و مصرف این انباشت در خدمت منافع کل طبقه سرمایه دار ، مثل درست کردن جاسوس، آدم کش حرفه ای، خرید تک تک نمایندگان، در آمیختن با گروهای گانگستری، خرید احزاب و رسانه ها و موسسات دولتی آموزشی و نصب ساده عمال خود در موسسات آموزشی از طریق ثروت، از این دموکراسی چیزی نساخته جز نمونه شیادی. اقلا دیکتاتورها نمیگویند دموکرات هستند و براحتی میشود ماهیت فاشیست آنها را بر ملا کرد. اما بر ملا کردن ماهیت فاشیست حاکمین دموکرات مشکل است و باید از وقایع تاریخی و محققین قروخته نشده استفاده کرد. مثلا، انگلیس که حاکم بر هندوستان بود، دموکراتیک بود ولی در هندوستان فاشیست و یا در کودتای 28 مرداد عملی فاشیستی بود اما از طریق مثلا دموکراتها!!!!
آنارشیست
«سر مار در تهران است» خیلی بیشتر و از خیلی قبل تر از رضا پهلوی، شعار رسمی مجاهدین خلق بوده است و هر روز، مخصوصاً بعد از شروع جنگ اسراییل و غزه، در تظاهرات و نوشته ها و گفتار های خود رجوی و همسرش تکرار می شود و یکی از تکیه کلام های تقریبا ثابت مریم رجوی در نشست با امثال بولتون و مایک پنس و مایک پمپوئو و بقیه است.
رضا پهلوی به جای آن که از آدم حسابی ها یاد بگیرد، در این زمینه به تقلید از مجاهدین رو آورده است و نمی داند که مرغی که انجیر می خوره نوکش کجه، و مجاهدین که حاضر به فدای همه کس و همه چیز برای کسب قدرت هستند و با جنگ افروزان هفت خط حرفه ای نشست و برخاست شبانه روزی دارند، با او که اصلا عطش کسب قدرت ندارد و تا همین چندی پیش حتی با تحریم های اقتصادی هم مخالفت می کرد وجه تشابهی ندارند.
من برای رضا پهلوی متاسفم که گاهی وقت ها خودش هم نمی داند که چه می کند و چه می خواهد و تکلیف خودش با خودش چیست، و بعضی ها می توانند او را به این طرف و آن طرف بکشانند و از این نقطه ضعف او استفاده کنند.