ایران، گور ولایت و سلطنت
بهنام چنگائی
چنین که از تاریخ سیاه و خونین تبهکاری ها و کارکردهای ضدبشری سلطنت پیشین و هماکنون ولایت برمی آید، و ازین روند ویرانگر برداشت روشن و سرراست می توان داشت، این دو دوره یکدست نشانگر این واقعیت تلخ و هولناک است که اسلام ولائی و حکومت شاهی برای ایرانیان جز کندن گوری تنگ از آرزوهای بربادرفته و کلاه گشادی از ننگ هائی بی شمار و فراموش نشدنی بر سر تک تک ما نرفته، نبوده و نیست. در یک صدسال گذشته و تاجائیکه همینک به دایره وجود ایران ویرانشده ی ما توسط سردمداری شاهی و ولایتمداری اسلامی برمی گردد، ایران و ایرانی با وجود داشتن دارائی های هنگفت اش دستکم امروز بخواری و زاری چندش برانگیزی رسیده؛ در حالیکه برای پهلوی ها و دستبوس های آنان از یکسو و از دیگرسو برای اسلام و دینمدارانش بزرگترین ابزار سرکردگی و سروری بی چون چرا را هموارساخته است. مگرنه خود ” ایران شاه ” پشتیبان همین اسلام شیعی درنده و تروریست در منطقه و جهان بود؛ همانگونه که با اندک تفاوت هائی ایران برای دودمان پلید پهلوی که پشتگرمی سایه ی خدائی را داشت، چه سرمایه های کلانی را برایشان به غارت نگذاشته است؟ اینک پرسیدنی اسلام فقاهتی و شاهان پهلوی برای ایران و ایرانی چه دستآوردها و بازتاب هائی داشته است؟
راهبران نیرنگباز سرمایه و گردانندگان سیاست پلید اسلامی ولائی که اینک در لجن کارکردهای خویش گرفتارند برای گمراهی هرچه بیشتر توده ها همیشه جارزده و می زنند که با توجه به توانائی ها، امکان ها و ثروت های بیکران کشور، پدر و پسر پهلوی هیچ دستآورد بایسته ای برای ایرانیان و ایران نداشته و هردوی آنان و کاسه لیسان شان خوردند، کشتند، فرارکردند و بردند، زیراکه پهلوی ها خودخواه بودند و جز دست نشاندگان انگیس و آمریکای تبهکار نبوده اند؛ که البته اینگونه هست و ما این واقعیت را بخوبی می دانیم و جز چنین نبوده و جای گزافی در آن نیست. چراکه پیدائی خود ” فاشیسم شیعی” امروز هم جز درین دایره دسیسه های پنهان و آشکار توسط دشمنان مان ممکن نبوده و بیاری بخشی از همین “غربی ها”ست که ملاجماعت در طول تاریخ و در ایران سازماندهی بی گسست یافت و فرصت سردمداری امروزین را بدست گرفت که نادانی ما نیز بخش چشمگیری در آن دارد.
در کنار پذیرش فریب و سرسپردگی ناخودآگاه ما به اسلام ناشناخته اما، بزرگترین دستآورد جنائی محمدرضا شاه نیز برای ساختن فرهنگ تکسواری و ترویج سنت کودن منشانه خویش در ایران، او اسلام شیعی را یاور یگانه ی خود می دانست و از همینرو هدف آگاهانه ی او که من آن را جنایت ضدبشری می نامم، اسلامی کردن کشور ما بود. یا بهتراست چنین بگویم: خیانت شاه به هستی و فرهنگ سرکوبشده اجتماعی ما جز ( برپادارندگی سنت دینی و تشویق تعصب ناخودآگاهی اسلامی ) نیست که بسیاری از ما دیری دچارش بوده و یا هنوز هم بسیاری گرفتارش هستند. استراتژی هولناکی که گزینشش آن، با بستن چشمان دانش ورزی خردجویان آغازشد، و در روند ویرانگرش به نابودی خودباوری ها و انسانمدارستیزی های هراسبار پیشین و 44 ساله ولائی کنونی آنجامیده است. هدف شاهانه و روندی که سپس با سرکوب آگاهی، روشنفکری و روشنگری سیستماتیک از خردورزان بناشد و در پی آن به کشتار نیروهای مترقی چپ ها و کمونیست فراروئید و در آخر کار هم خود شاه از ترس اعدام اسلامی راهی جز راه غربی فرار نداشت که آنهم توسطهمان ها پذیذرفته نشد و به خواری و زاری افتاد و مرد.
همچنین در همان دوران، این شاه پسر بود که با ایجاد شبکه های امنیتی ساواک و… او می توانست، هر جنایتی کند و می کرد، و می توانست هراعتراضی را در دم آغازین خفه کند و پیوسته می کرد. مگر جز دهان وراج و گشاد آخوندها و فریاد بلندگوهای نادان پرور تکایا و مسجدها و … را که همیشه رونق داشتند و شاه آگاهانه آنها را بازِ باز گذارد تا بیاری ملا و اسلام، او شاهنشاهی بی چون و چرا کند. و ملایان را بخدمت بیشتر درآورد ولی، خنده داراست که نتوانست. همزمان با این آزادی بی قید و شرط تبلیغ و ترویج شیعی و پشتیبانی مالی و حکومتی از ملایان، فاشیسم شیعی چون خوره بر ژرفای ناخودآگاه انسان کار و رنج و تنگدستی آنان بنام “یاری خدا” چنان رخنه کرد که نچندان دور و بیاری تعصب همین توده های فریبخورده و مومن و مسلمان توانست، هم شاه را با لگد از کشور بیرون اندازد و هم ولایت سراسر جنایتکار را با آغوش گشاده مردمی به اوج ماه برد و برد. اسلام و ولایتی که نیروی کار و توان مردمی تسخیر کرده و آنانرا چنین که امروزه می بینیم به ژرف بندگی خمینی، خامنه ای و اسلام و خدا وادار و دلگرم کرد و خود هیچ ندارد ای بساکه آب سالم و نان کافی! سرنوشت ناگواری که هنوز هم بخشی بنام برده و امت دارند و همچنان زمینگیر و جیره خوار ملاها چشم براه رحمت خدا مانده اند.
دکان فاشیسم اسلام شیعی در مورد رژیم خود چنین چرند می بافد که ولایت فقیه مطلق خمینی و خامنه ای امری ورای درک، شناخت و یا دگرگونسازی انسانی ست. چون در پس آن اراده، اداره و پشتوانه خواست الهی و فراانسانی قراردارد. از همینرو نیز هست که هردوی این غارنشینان آدمخوار، فاشیسم اسلام شیعی شان را یگانه راه و تنها اهرم خوشبختی نوع انسان می دانند که می بایست هرچه بیشتر ترویج شود و آنان و مریدان شان نیز درین 44 سال، بدون هیچگونه سازشی با دشمنان خدا که همین کارگران و توده ها باشند در ستیز پیگیر بوده و رزمیده اند و بر پیشبرد این آرمان و احکام الهی به مبارزه ی خود ادامه داده، پای فشرده و چه هزینه ها و جنایت ها که تاکنون بقیمت گرسنگی مردم نکرده و نخواهندکرد؟! به گونه ایکه ایران درین 44 سال حکومت خدا، قرآن و با ولایت و ولایتمدارانش برای ایرانیان، جز زندان ستمزدگان، جز جهنم تنگدستان بجان آمده، جز خیانت به کارگران بیکار و زندانی و جز یکی از بدترین کشورهای خفقانزده، سرکوبشده و از همه بدتر باتلاق گرسنگان و سربداران نیست و به سرانجامی ناچیز هم بسود مردم نینجامیده است.
درین بازار بلند مکاره فاشیسم مذهبی و فتانیسم آن با وجدان ناآرام مردم، یک بازی زشت ولی، زیرکانه وجودداشته که سر بسیاری از ما را تاکنون گرم چرندهای خود کرده و البته عمری دراز دارد. همانگونه دعاوی دمکرات منشانه ی امپریالیسم آمریکا در پشتیبانی از صهیونیسم راسیست پیشینه و زبانی دراز داشته و دارد؛ و آن چرائی های رودرروئی فریبکارانه و چندش برانگیزی ست که ولایت در برابر امپریالیسم آمریکا و راسیسم صهیونیستی دارد و همچنین عکس آن. ترفندی که هم رژیم ولائی و هم آن دوی ساختار دیگر( امپریلیسم آمریکا و اسرائیل صهیونیست)از دسیسه های پابرجائی آن شیوه ها و نیرنگ های سیاسی چه بهره ها که نبرده و هرکدام با شگردها و همبستگی های دوجانبه ی خود در برابر فاشیسم شیعی چه تلاش های مرگباری علیه ملت مظلوم فلسطین و ایران تاکنون نکرده و نمی کنند.
اهداف جنائی و جهانخوارانه آمریکا بر کسی پوشیده نیست. همانگونه که تاریخ جنایت ها و سند کارکردهای ضدبشری صهیونیسم راسیست برای ملت فلسطین جز آن کرانه تنگ غزه راهی و جائی برای زندگی میلیون ها فلسطینی برجا نگذارده است. جنون سلطه گری صهیونیسم راسیست علیه مردم فلسطین خود را تنها بدلیل جان بدربردن از تهدیدهای فاشیسم اسلامی تعریف انسانی و دمکراتیک می کند؛ و برای کشتارهایش که هردم در کمین جوانان فسطین نشسته، تهدید ولائی علیه خود را تعریف کرده تا هم بتواند سرپوشی برای تبهکاری بی شمار خود بیابد و هم مردم ساده دل ما اسرائیل را همراه فرهنگ برتریجوئی خود سازد. بنابرین هرکدام از این سه جریان ضدبشری تاریخی سرشار از جنایت، نسل کشی ، جنگ های ویرانگر و لشگرکشی های دخالتگرانه فراوان داشته و دارند.
ما دیگر نباید گول آنان را بخوریم و می دانیم که این سه ساختار هیولائی دست در خون ما و نوعی های ما در منطقه و جهان دارند و بی کم و کاست پشتوانه پابرجائی همدیگر بوده و همگی دشمنان ما هستند. زیراکه هنوز یک هفته ازمانور امپریالیسم آمریکا با صهیونیسم راسیست نگذشته که آنها باهم زرادخانه رژیم در اصفهان و چند شهر و منطقه ی دیگر را ویران کردند که این می تواند آغاز یک فاجعه برای کشور و مردم ما باشد. در ایران هم دین دولتی بنا بر مدارک سازمان حقوق بشر ایران اعلام کرد براساس آخرین آمار بازتاب یافته، دستکم 488 بجان آمده از آغاز خیزش انقلابی توسط سپاه، بسیج و لباس شخصی ها کشته شده اند که 64 نفر آنها زیر 18 سال بودند. در این گزارش کسانی که هنوز در بنداند و محکوم به اعدام شده اند یا در معرض محکومیت می باشند، 107 نفر هستند. و مازوت برای کشتار تدریجی مردم ادامه دارد و دلار عنان بریده اسلامی ولائی 44 هزارتوان می ارزد و آقای خامنه ای همچنانبرای چنایت های خود، امپریالیسم آمریکا و صهیونبیسم راسیست بهانه ی بقا بذرمی کند.
برای فردا و رهائی ما از هرگونه ستم سرمایه سالاری که یاور شیخ و شاه بوده و هست، ما دیگر تاب مسخرگی و یکه تازی فردی و شاهی را نداریم، ما همچنین ناگزیریم به سرکوب های ولائی، فرامین الهی و سرزنش های اسلامی، کشتارها و اعدام های فقهی و دینی، و چپاول های بی شرمانه شیخی بنام خدا یکبار برای همیشه پایان دهیم. و برایمان نیز یک راه بیشتر وجودندارد و آن باور به خود لهیده و خرد انسانمداری تکیده شده است. اندیشه ایکه تنها او می تواند پیوند همبستگی ما با جهان واقعی باشد و در در دل آن خرد و خمیرشده ایم. تنها دانش می تواند دروازه های کلان اراده و اداره اجتماعی را برویمان بگشاید و شگردهای انسانی و شورائی را که تاکنون هیچگاه شاه و شیخ بما نشناخته است بیاموزاند. و ما را مهیای آموختن های تازه، پیگیر و پیاپی کلان انسانی، جهان بینی های سراسری و انسانمدارانه کند.
تا دیگر با آگاهی و خردجمعی دچار حکمت ازلی ـ ابدی پوچ ملائی نباشیم و بیش ازین گرفتار در دام ها و نیرنگ های بی آبروی اسلام ولائی سیاسی الدنگ و سرمایه سالار موافق او نمانیم که هردو دمار از روزگار ما درآوررده است. برنامه، راهکار و هدفی که بدون استقلال ما از جهان زور و بهره کشی ها بسود سرمایه سالاری، آنهم درین جهان نابرابرها، دگرگونی مفید برای نوع بشر هیچگاه متصور نیست. هدف آغازین و پایانی ما باید این باشد که بی گمان شایسته و بایسته ی ایران مان نیز هست، که (( ایران گور اسلام ولائی و شاه الهی )) شود تا بشود هرچه زودتر راه و ایده اجتماعی ـ طبقاتی را بدور از تبهکاری های تاریخی و خونبار شاهان و ملایان و سرمایه سالاران انگل بیابیم و خود را برهانیم.
بهنام چنگائی دهم بهمن 1401
گور شاه و شیخ امتدادش هست گور وطن. منطق انقلاب کمونیستی-آنارشیستی همین است. منطق و علم و شجاعت انترناسیونالیسم کارگری باید داشت.
آنارشیست-کمونیست
بنظر من شعار سرنگونی باید قطع شود.
آآنارشیست-کمونیست
واقعیت تلخی است اما باید بگویم که ارتجاع اسلامی حاکم در چهارچوب نظام مردسالار، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی حاکم در جهان و دولت و احزاب غرب و شرق، اصلا کار اشتباهی نمیکند. رژیم مرتجع نیست چون فقط سرکوب میکند، رژیم ارتجاعی است چون ذهنیت سلطه طلبی را با کارهایش حفظ میکند. حال کدام دولت و جریان سرمایه داری در دنیا هست که چنین نمیکند؟ رژیم و جریان خامنه ای کاری نمیکند که بقیه مرتجعین صاحب برده های مزدی نمیکنند. کدام کشور هست که حاضر است ایالتهای خود را بدهد به کشوری دیگر و یا بگذارد مستقل شوند؟ کدام کشور هست که حاضر نیست برای حفظ قلمروهای استثمارکردنش، یعنی کشورش، از بمب اتمی هم استفاتده نکند؟ هیچ.
هر تشکل سلسله مراتبی یک سلطنت است ،حتی وقتیکه که بالای سلسله مراتب بصورت دموکراتیک انتخاب شده باشد. دموکراسی سلطنتهای موقت درست میکند و یا مشروط. غیر از این است که سلطنت بدون دربار و نظام خانها امکان پذیر نبود؟
اینها همه سلطنت هستند:
حزب
اتحادیه
پارلمان
هر شرکت خصوصی
هر شرکتهای دولتی
هر مغازه
هر مدرسه
هر دانشگاه
هر خانواده ای
هر کانون مذهبی
تیمهای ورزشی حرفه ای
نهادهای خبری
نهادهای آموزشی
ریاست جمهوری و نخست وزیری
…
#
همه دیکتاتور سلسله مراتبی دارند. دموکراسی هم با دبکتاتوری زیست میکند.
پس،
انقلاب یعنی از بین بردن سلسله مراتب در کار گروهی برای تصمیم کیری کلکتیو در محل کار و زندگی.