اگر چپ نفهمید، چرا هنوز از او میهراسید؟
ژینا سنندجی
پاسخی اجمالی به یادداشت «چپ هرگز نفهمید» و اسطورهسازی از مذهب و بازار
زندانی وکنشگر سیاسی
وقتی سرمایهدار به قهرمان تبدیل میشود و ساواکی به متفکر، طبیعیاست که چپ را هم باید «نفهم» تصویر کرد. یادداشت مورخ ششم امردادماه 1404 «چپ هرگز نفهمید» نوشته اکبرمنتجبی سردبیر روزنامه سازندگی _ارگان کارگزاران سازندگی که یارویاورولایت فقیه در فروپاشی هویت وفرهنگ ملی وشهری ومسائل اقلیمی وزیست محیطی تحت شعارسازندگی بوده ومصیبت امروزکشور دقیقاً با رویکرد نابودی باغات تهران وفروش تراکم سیار توسط آنان شروع وبه وسیله احمق نماهای بعدی ادامه یافت – با همین هدف، به بهانه پایان«سریال تاسیان » و تخت توجیه نگاهی به این سریال و جامعه طبقاتی آن دوران و به بازخوانی خیانت روشنفکران تودهای و چپگرا در ایران ، در خدمت بازنویسی تاریخ بهنفع طبقهی مسلط و جریان حاکم مذهبی-اقتصادی منتشر شده است. متنی که نه دغدغه تحلیل دارد، نه احترام به حقیقت تاریخی؛ بلکه نوعی کینهنامه علیه نیروهاییا ست که هنوز از منظر عدالت اجتماعی، منتقد ومخالف وضعیت موجودند. البته دیر نخواهد بود که مدتی دیگر گند پشت پرده این سریال هم همچون سایر سریال ها و فیلم های سفارش شده بخش فرهنگی برادران سپاه درآید. کافی است بدانیم که «شرکت ایده پردازان صبا » ، مالک سایت های فیلم و و آپارات از دیگر شرکت های تحت نفوذ سپاه است که تامین مالی بیشتر فیلم ها وسریال های سفارشی دولتی را انجام میدهد.
نویسنده مقاله تلاش میکند چپ را جریانی بیاثر، پرخطا و مانع توسعه نشان دهد، در حالیکه بیشتر تولیدات فرهنگی، هنری و ادبیات روشنگر در ایران، حاصل اندیشهی چپ بوده است. از نیما یوشیج و صادق هدایت تا فروغ فرخزاد، گلستان ،شاملو، اخوان ثالث، گلشیری، بیضایی، نادرپور و ساعدی، همگی در بستر اندیشهی چپ یا متاثر از آن رشد کردند. چپ، با تمام تنوع درونیاش، همواره در میدان اندیشه، هنر، و عدالتخواهی حضور داشت.مضحکترین بخش نقد منتجبی آنجاست که تصریح کرده است:
« در پایان تاسیان، ما چیزی بیشتر از مرگ یک دختر و سوختن یک کارخانه میبینیم. خیانت کردن روشنفکران را میبینیم و فریب خوردن کارگران را. چپ نفهمید و هنوز نمیفهمد اما طبقه مذهبی با همه تضادها و ضعفها ماند، ایستاد، از وطن در مقابل جنگ مسلحانه داخلی و تجاوز خارجی دفاع کرد و نسلی از تکنوکراتها را به میدان فرستاد تا کشور را دوباره بسازند. آنها شاید همه چیز را درست انجام ندادند اما یک کار را کردند؛ وطن را نفروختند. و در تاریخ، گاهی همین یک کار، کافی است برای ماندن ».
یعنی حاج اقای محسن رفیق دوست وموتلفه ای های بازاری مالک دهها پتروشیمی وطن پرستان هستند؟! همین مذهبیها، که امروز بهعنوان «سازندگان کشور» معرفی میشوند، در قبل و بعد انقلاب مدتها درگیر جنگهای درونحوزوی، دعوای مرجعیت و نشر رساله نشرحلیته المتقین وعسیله سه طلاقه بودند، درحالی که اتفاقا چپ -منجمله مجاهدین خلق آن روزگار- دغدغهی آموزش عمومی، مالکیت اجتماعی و حق مشارکت مردم در سرنوشتشان را داشت.
شرم اوراست به ماله کشان اصلاح طلبی همچون اکبر منتجبی و مهرنامه واندیشه پویا یاداورشویم زمانی که پدرانتان حتی قادر به نوشتن اسم خود نبودند ، برجسته ترین دانشجویان دانشگاه های کشور و رتبه اول های دانشگاه شریف« چپ بودند» ولی به تعبیر شما آنها نمی فهمیدند ، اما بزرگ بازاریان ولاچوردی که جای امضا مهر می زدند می فهمیدند؟! خجالت هم کلمه مقدسی است !
بدنیست آقای منتجبی بداندواین را به مراد ورئیس خوددر«مهرنامه » هم برساند که درجهان بسیاری بوده وهستند که نقطه نظرات اساسی مارکس نظیر« تاثیراندیشه های مارکس درحوزه های نقد سرمایه اری ، بت وارگی کالائی ، ازخودبیگانگی، مدهب ،روابط سلطه وبهر کشی ، تحدید ساعات کار، ممنوعیت کارزنان باردار و کودکان و..» را قبول دارند ولی الزاما مارکسیست نیستند بلکه در همان مقوله «چپ یا رادیکال» می گنجند.
منتجبی با افتخار مینویسد: «مذهبیها ماندند و کشور را ساختند». !
باید از ایشان پرسید اما این «ساختن» چه دستاوردی داشته؟
- دهه شصت با کشتار زندانیان سیاسی به پایان رسید. بیش از پنج هزار نفر تنها در دو هفتهی تابستان ۱۳۶۷ اعدام شدند، و هزاران نفر دیگر در سراسر کشور، توسط هیات های مرگ با رای ایت الله قتل عام ، در دادگاههایی چند دقیقهای، بیوکیل و بیدفاع، بهدار آویخته شدند.
- در عملیات کربلای ۵ که با نظارت مستقیم سردار سازندگی انجام شد، بیش از سیهزار سرباز ایرانی قربانی بیتدبیری و لجاجت نظامی کسانی شدند که از جنگ فقط «جنگ زرگری» میدانستند.
- سازندگی کشور در بعدازجنگ نه بر اساس توسعه پایدار که بر اساس حق کمیسیون بگیری پروژ های ضدمحیط زیست صورت گرفت که ثمرات آن به همین بیآبی، بیبرقی، بینفتی، و نابودی زیستمحیطی انجامید.
- شهرداری تهران در دوره کارگزاران، با فروش گسترده تراکم، تخریب باغات و تبدیل فضاهای زیستپذیر به انبار سوداگری، شهر را از درون پوساند. شهردار وقت، غلامحسین کرباسچی، که تصور میکرد اگر عبای روحانیت را کنار بگذارد و کتوشلوار بپوشد، به عقل مکلاها میرسد، نتیجهاش شد تهرانِ آشفته و غیرقابلتنفس امروز.
- کشوری که دومین ذخائرگازوسومین ذخائرنفت وبیش از نه درصد معادن جهان را دارا بوده و درعرض 47 سال گذشته بیش از سه تریلیون دلاردرآمد ارزی داشته امروز فاقدآب ، برق،گاز و بیش از 6 میلیون ایرانی دردیارغربت زندگی میکنند که همگی آنان توسط سازندگان وطن پرست آقای منتجبی وادار به مهاجرت شده اند.
باید به رهبران حزب کارگزاران سازندگی مدال زرد رنگ اعطا کرد که توانسته چنین سردبیر قهاری را برای روزنامه سازندگی انتخاب کند که بلانسبت به تعریف سازندگی « ریده » است
مرتجعین مذهبیها از مشروطه تا جمهوری اسلامی: در برابر آزادی وعدالت
مذهبیها از دوران مشروطیت به اینسو، در بسیاری از بزنگاههای تاریخی نهتنها در کنار مردم نبودند، بلکه بهعنوان سد راه پیشرفت مردم و انقلاب عمل کردند. شیخ فضلالله نوری، که در نگاه تاریخی جریان مذهبی، «مدافع شریعت» معرفی میشود، در واقع یکی از دشمنان اصلی عدالت، مشروطهخواهی، و آزادی ملت ایران بود.
حال اگر در منطق آقای منتجبی، شیخ فضلالله نوری مظهر وطندوستی است، عجیب نیست که امروز از تطهیر ساواک نیز ابایی نداشته باشند. البته که حافظه تاریخی مردم ایران فراموش نمی کنند همان بزرگ بازاریان معبود کارگزاران و اقای منتجبی و مهرنامه، همچون فرزند خلف شان سعید امامی که دست به قتل دگراندشان زده بود در گذشته هم دست به قتل ایرانی شریف وطن پرستی بنام احمدکسروی با فتوای تلویحی خمینی در کتاب « کشف الاسرار» زدند
سنوسال آقای اکبر منتجبی نیز کفایت نمیکند تا بفهمد که درجشن سپاس ششم بهمن سال ۱۳۵۶، چگونه «بزرگان بازار» و «مداحان حکومت» با چراغ سبز ساواک از زندان آزاد شدند تا بعدها، در کمیتهها و نهادهای امنیتی، به «قاضی شرع»، «بازجو»، یا «قاتلان انقلابیون چپ» بدل شوند. درواقع ساواکی شدن برخی از نیروهای مذهبی، اتفاقی عجیب نبوده است؛ همان کسانی که امروز دم از عقلانیت و سازندگی میزنند، بعدازانقلاب در کمیتهها و زندانها، شکنجهگر و بازجو بودند. و طبق نوشته آقای منتظری قائم مقام رهبری ولی فقیه وقت ، با شکنجه وتجاوز مخالفان عقیدتی خودرا ازبین بردند و مقاله اقای منتجبی هم دقیقا در همان راستا برای سفید شوئی جنایات بزرگ بازاریان و متولیان مذهبی حاکمیت می باشد. این تاریخ تلخ را نمیتوان با مقالهنویسی پاک کرد.اگرچه بعیدنیست قصد حضرت اقای منتجبی با نوشتن این اراجیف گوشه چشمی به ساواکی ها و فرشگردی ها برای مهاجرت بعدی همچون سایر خبرنگارانی که به تلویزیون اینترناشنال پیوسته اند باشد. دنیا را چه دیدید؟ یا شاید هم ایشان بوی کباب به مشامشان رسیده است؟
برای اینجانب که نسلی از چپ ها به شمار می روم روشن است که چرا بخشی از اصلاح طلبان و ولایتی ها مشترکا مدت هاست ازترس برآمدن انقلاب و فروپاشی رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی، درصدد هستند تاریخ را وارونه کنند تا درفردای انقلاب محاکمه نشوند. اما کور خوانده اید !؟ در عصر ارتباطات همه پرونده ها نه درآرشیوهای پستوخانه های امنیتی که درشبکه های اجتماعی باشتراک گذاشته شده وقابل حذف نیست.
چپ، مانع فریب است؛ نه ابزار آن
امروز همانهایی که دیروز چپ را به تندروی متهم میکردند، خود با دعا، رمالی، استخاره، طب اسلامی و وعده ظهور، جامعه را اداره میکنند.
آنکه نفهمیده کیست؟ چپ که خواهان آموزش و عدالت است یا آنکه میخواهد «فقر ،نابرابری اجتماعی – اقتصادی ،محرومیت زنان ، نابودی زیست محیطی و….» را با «توصیه اخلاقی و دعای باران درمان کند؟
اگر چپ نفهمید، چرا اینهمه از او میهراسید؟
امروز نه فقط مارکسیست ها که اقشار گوناگونی مدافع درهمآمیزی عدالت اجتماعی و دموکراسی،فمینیسم، دغدغههای محیطزیستی و مبارزه با انواع تبعیض و نژادپرستی هستند که نشان می دهد چپ زایندگی دارد .ممکن است عقب رانده شود اما مردنی نیست دلیل آن هم روشن است ؟ اگر چپ مُرده، چرا هنوز سانسور، زندان، فحاشی رسانهای و بودجههای میلیاردی علیهاش هزینه میشود؟
بازگشت جهانی چپ نوین: از شیلی تا ساندرز
نطفه چپ و چپ اندیشی -نه الزاما فقط مارکسیسم – با تلاش ومبارزه برای رفاه اجتماعی ، توسعه فرهنگی – اقتصادی و عدالت اجتماعی بسته شده وتا روزی که این موضوع وجودداشته باشد چپ مردنی نیست و فهمیدنی است . برای همین است که علیرغم سرکوب های خونین و تحریم های انسانی چه در ایران وچه در جهان سرمایه داری ازطریق شبکه رسانه ای جهان که روزنامه« سازندگی ومهرنامه و امثال محمدقوچانی » بخشی ازآن هستند، چپ نهتنها در ایران، که در سراسر جهان در حال بازگشت است. چرا؟
- در شیلی، پیروزی گابریل بوریک، فعال ضدنولیبرال، نشانه خیزش عدالتخواهان جوان بود.
- در اسپانیا، حزب پودموس از دل جنبشهای ضدریاضت اقتصادی و نابرابری سربرآورد.
- در آمریکا، برنی سندرز میلیونها جوان را با شعارهای بیمه همگانی، آموزش رایگان و مبارزه با والاستریت جذب کرد.
- در بریتانیا، جرمی کوربین حزب کارگر را بهسمت سوسیالیسم مدرن و دفاع از محرومان سوق داد.
اینها نشان میدهد که چپ نه تنها نمرده، نه تنها می فهمد بلکه با چهرهای تازه بازمیگردد—و این بازگشت، زنگ خطر است برای آنانی که این روزها میخواهند با زرشک وحلوا مصایب مردم را با بده وبستان با بالائی ها حل کنند و چپ مبارز را -که نماد آن جنبش های زن-زندگی -آزادی وهمه تظاهرات ها واعتصابات اخیر – بوده مخالف این روند می بینند .
منتجبی در بخشی از فحش نامه خودنوشته «چپها نه تاریخ را خواندند، نه آینده را پیشبینی کردند.» . البته امثال ایشان که درسال 1358 پسر بچه ای نه ساله بودند حتما یاد ندارند، یکی از گروه های چپ همان موقع پیش بینی تاریخی خودرا طی بیانیه معروفی منتشرکرد با این تیتر که «ولایت فقیه، گشادترین کلاهی که سرمردم ایران می رود» . بنابراین می توان گفت لااقل بخش وسیعی از چپ مستتقل از همان فردای انقلاب مدعی شدند روحانیون حاکم شکل ماررا کشیده اند؟!
حضرت سردبیر روزنامه سازندگی که کینه و عداوت وی به چپ ها و سفید شوئی ملایان باعث شده در صفحه اینستاگرام ایشان مورد عتاب و شماتت بسیاری قرارگیرند در یاداشت خود عامدانه نمیگوید که چه کسی دانشگاه را به زندان تبدیل کرد؟ چه کسی قلم را شکست؟ چه کسی آینده را مصادره کرد؟ چه کسی تاریخ را به تخته تعزیر و به محملی برای سرکوب و سانسور مبدل ساخت؟ اگر چپ شکست خورد، دستکم در میدان بود. نه در پستوهای مصلحت و معامله. این یادداشت، تلاشی ابلهانه و البته خطرناک برای ترمیم یک هویت جعلی شیعه گرائی وطن پرست که این روزها در بیت رهبری هم با مداحی «ای ایران » همراه شده بود.
البته باید تاکید کرد ، بودند و هستند چپ هائی که مستقل نبودند که بخشی از رهبران حزب توده ازآن جمله به شمارمی روند ولی آنان دربعدانقلاب اتفاقا باهمان مذهبی های به اصطلاح وطن پرست وسازنده دمخوربودند وجنبش چپ مستقل ایرانی خودرا ازاین دارودسته از همان سالهای 1332 جداکرده بود.اما آنها نیز چه قبل انقلاب وچه بعدانقلاب حتی درقدرت سهیم نبودند چه رسد به حاکمیت !
نتیجهگیری: اگر چپ نفهمید، پس فریاد مردم چیست؟
چپ زنده است، چون عدالت هنوز مطالبه شدنی است.
چپ زنده است چون بزرگ بازاریان به اصطلاح وطن دوست و سازنده ، وطن وکشوررا درهمین مرافعه اخیر به دشمن فروختند.
چپ زنده است، چون مردم هنوز نابرابری را با گوشت و استخوان لمس میکنند.
چپ زنده است، چون طبقات هنوز وجود دارند و محرومان ایرانی فریاد میزنند بعداز«زن ،زندگی ،آزادی » باید بگیم « آب ، برق ،زندگی ، حق مسلم ماست» .
آنها که میخواهند چپ را با مقالههای «خودبرترپندار» دفن کنند، بهتر است اول به کارنامه خود نگاه کنند:
نابرابری، خفقان، مهاجرت نخبگان، فقر عمومی، فروپاشی زیستمحیطی، و انحطاط اجتماعی. این است کارنامه ننگین 47 سال حکومت توتالیتر مذهبی منحط وواپس گرائی که به زعم آقای منتجبی ماندند و ساختند. اما چه ساختنی ؟
ترس دوستاران رژیم از چپ، ترس از رقیب است نه انقلاب. رقیبهای رژیم چه جریاناتی هستند؟ همه جریانات سیاسی ی که میخواهند دولت درست کنند، چه دموکراتیک، چه دیکتاتوری. انقلاب دولت ندارد، انقلاب حاکمیت آنارشیستی کمونیستی زنان و کارگران در محل کار و زندگی شان است. ارتباط و هماهنگی میان محلهای کار و زندگی ازطریق ارگانهائی خواهد بود که خودشان محل کار و زندگی هستند. دوستاران رژیم و رقیبهای چپ و راست ش، همه از انقلاب می ترسند. آنارشیست