انگلس ؛ تئوریسن سوسیالیسم علمی
آرام بختیاری
Friedrich Engels (1820-1895)
انگلس، در نظر و در عمل؛ همرزم مارکس.
انگلس(1895-1820.م)، دانشمند نابغه، انقلابی درخشان آلمانی، پایه گذار ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی، و طبق نظر مارکس؛ آموزگار پرولتاریای مدرن، سهم مهمی در خلاقیت غالب مفاهیم مارکسیستی مانند: فلسفه، اقتصاد سیاسی، کمونیسم علمی، تفکر فلسفی و انقلابی بشریت داشت. او در حوزههای علمی دیگر مانند: تاریخ، استراتژی نظامی، استتیک، زبان شناسی، تئوری ادبیات، و فلسفه طبیعی، نیز دارای شناختی برجسته بود. وی بعد از مرگ مارکس 2 جلد کتاب سرمایه وی را تکمیل و منتشر نمود. انگلس در ابتد در موضوع اقتصاد سیاسی، معلم و پیشگام مارکس بود و همچون وی تمام عمر خود را در راه اتحاد: تئوری سوسیالیسم علمی و جنبش کارگری، زحمت کشید. او برای اشاعه و ورود فلسفه کمونیسم علمی به جنبش کارگری کوشش بسیار نمود. انگلس علیه مکاتب ایده آلیستی و متا فیزیکی مبارزی خسته گی ناپذیر بود و از موضع ماتریالیستی علیه تمام اشکال و انواع فلسفه های بورژوایی و ایدئولوژی های خرده بورژوایی مانند: اپورتونیسم، رویزیونیسم، و تحریف مارکسیسم ،مبارزه کرد.
فریدریش انگلس در سال 1844 میلادی در فرانسه با مارکس آشنا شد، نام مستعارش در آغاز “اسوالد” بود. او نه تنها حامی کمون پاریس بلکه در سال 1864 در کنار مارکس پایه گذار انترناسیونال اول بود. انگلس بعد از شکست انقلاب 1848 در آلمان، با کمک مارکس 2 کتاب: انقلاب و ضد انقلاب در آلمان، و جنگ دهقانی در آلمان، را منتشر نمود. متد تحلیل و تئوری آندو به نفع شناخت طبقه کارگر آلمان شد. وی در محفل هگلی های جوان در برلین از حمله دمکراتهای انقلابی؛ و منتقد فیلسوفان ارتجاعی پیشین مانند شلینگ بود، ولی از فلسفه هگل و فویرباخ دفاع میکرد. انگلس در انگلیس بدلیل آشنایی با فقر کارگران، تبدیل به یک کمونیست و انقلابی پرولتری شد و 2 اثر در مورد شرایط بد کارگران انگلیس نوشت که شامل نکات تئوریک مهمی بودند. نخستین آثار مشترک او با مارکس 2 کتاب خانواده مقدس،و ایدئولوژی آلمانی بودند. کتاب “اصول کمونیسم” وی در سال 1847 در محله فرانسویان در لندن، مقدمه کتاب “مانیفست کمونیسم” شد. کتاب “شرایط طبقه کارگر انگلیس” را میتوان شاهکار او دانست. جهانبینی ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی انگلس در 2 کتاب: ایدئو لوژی آلمانی، و خانواده مقدس، مطرح شده اند. او بعنوان کمونیست و انقلابی پرولتری نقش مهمی در جهانبینی مارکسیسم و در تئوری کمونیسم علمی داشت و از جمله کلاسیک های میم-لام بشمار می آید.
در منابع تاریخی اشاره میشود که مارکس از طریق انگلس به اهمیت اقتصادسیاسی پی برد. نقش مهم دیگر انگلس غیر از فلسفه و اقتصاد سیاسی، معرفی و شناخت نیروی پرولتاریا، کمک به خودشناسی طبقه کارگر، و اندیشه کمونیسم علمی است. او در کتاب “شرایط طبقه کارگر انگلیس” سنگ بنای ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی را گذاشت و نظریه مارکسیستی نیروهای تولید و روابط تولید را مطرح نمود و میگفت مبارزه طبقاتی علیه بورژوازی اساس رابطه میان فلسفه و علوم تجربی است. لنین میگفت کتاب “پرولتاریای انگلیس” او بهترین توصیف شرایط پرولتاریای مدرن است که در آن علم بجای توهم قرار گرفت و موجب خودشناسی طبقه کارگر گردید. انگلس پیش از آشنایی با مارکس نقش مهمی در تشکیل تئوری ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی و نقد اقتصاد سیاسی داشت. مکاتبات وی منبع تئوریک مهمی پیرامون: نظریه ماتریالیستی جامعه، مبارزات طبقاتی و سیاسی و ایدئولوژیک، و شناخت طبقه کارگر هستند. کمک انگلس به انتشار جلد 2 و 3 کتاب “سرمایه” نقش مهمی در تشکیل و تکامل وتحول تئوری مارکسیسم داشت. یکی از آثار مهم انگلس کتاب “آنتی دورینگ” پیرامون دیالکتیک در طبیعت است.
از دیگر آثار مهم انگلس: تحول سوسیالیسم از تئوری به علم، منبع خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان، هستند. نخستین کار مشترک وی با مارکس کتاب “خانوداه مقدس” بود که در آن به نقد افکار آنارشیستی “برونو باور” آلمانی، و به مقوله تولید به عنوان اساس تعیین کننده نظریه اجتماعی ماتریالیستی، و نقد ایده الیسم عینی هگل، و دیالکتیک ماتریالیستی، و تحسین از ماتریالیسم فرانسوی و انگلیسی می پردازد. انگلس در کتاب “فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان” منابع فلسقی مارکسیسم را معرفی میکند؛ مخصوصن نظرات دورانساز هگل و فویرباخ، و مقوله شناخت و اخلاق سوسیالیستی را. کتاب “آغاز خانواده، مالکیت خصوصی، و دولت” وی آنالیز تاریخی پیشاکاپیتالیستی نظامهای اجتماعی، و پروسه تکامل از جامعه اولیه به نظام برده داری و جامعه و دولت طبقاتی است. وی در سال 1880 میلادی 3 بخش از کتاب آنتی دورینگ خود را با عنوان ” تحول سوسیالیسم از اتوپی به علم” را منتشر کرد. در کتاب ناتمام “دیالکتیک طبیعت” او با کمک تاریخ علوم تجربی، رهایی دیالکتیک از ایده الیسم و عرفان مسیحی را نشان میدهد. مهمترین اثر مشترک انگلس و مارکس، “مانیفست کمونیسم” در سال 1848 میلادی، طرح یک جامعه کمونیستی است. سه هزار صفحه مکاتبات انگلس در 4 جلد کتاب، حاوی نظرات و اسناد فلسفی هستند که او با رهبران و تئوریسن های جنبش کارگری زمان خود در قرن 19 میلادی مانند: ببل، مهرینگ، زورگه، شمیت، کائوتسکی، بلوخ، دانیلزون، و اشتانبرگ در باره تئوری ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت و دیالکتیک مطرح نموده. مکاتبات وی مملو از خواست وحدت دیالکتیک با ماتریالیسم، و وحدت ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک با کمونیسم علمی، و پروسه رشد سوسیالیسم از اتوپی به علم است. لنین اشاره میکند که انگلس و مارکس تاکید خاصی روی تکامل و تحول نظری ماتریالیسم داشتند و میگفتند استفاده از آن برای درک تاریخ و تکمیل سیستم فلسفه ماتریالیستی لازم است. انگلس میگفت جنبش کارگری آلمان وارث فلسفه کلاسیک آلمانی در پایان تاریخ فلسفه بورژوایی است.
او از طریق نقد دین، سهم بزرگی در تحول و رشد اخلاق سوسیالیستی داشت. برای انگلس نقد دین، بخش ضروری اثبات تحول ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی و اشاعه آن در میان طبقه کارگر مبارز بود وی میگفت دین شکلی از ایدئولوژی طبقه استثمارگر است و تمام ادیان چیزی غیر از انعکاس توهم و تخیل در مغز نابالغ انسان ناتوان نیستند. وی میگفت دیالکتیک ماتریالیستی، متد و روش فلسفه مارکسیستی، ضد متافیزیک، و ابزار شناخت تغییر و تحول جهان و جامعه است. در نظر انگلس کمونیست ها مدافع ماتریالیسم فلسفه مارکسیستی و انقلاب هومانیستی علیه آگنوستیسم و فلسفه لا ادری هستند. فلسفه مارکسیسم مخالف هرگونه توضیح عرفانی و متافیزیکی از جهان است. اساس شناخت در هر جهانبینی باید روی ماتریالیسم دیالکتیکی باشد. در طول تاریخ سیر اندیشه همیشه فلسفه یا ایده الیستی بوده و یا ماتریالیستی. انگلس آنارشیسم را دوران کودکی جنبش کارگری میدانست و مخالف شدید انقلاب گری خرده بورژوایی و سکتاریسم و فرقه سازی چپ نما بود.
او نشان داد که دیالکتیک ماتریالیستی بعنوان تئوری فلسفی، و متد انعکاس دیالکتیک عینی، بعنوان حرکت و تحول در خود واقعیت است. در نظر وی دیالکتیک ماتریالیستی، علم رابطه و درک تمام موضوعات است، چون جهان یک سیستم واحد است. در ادامه سیر اندیشه دیالکتیکی انسان از هراکلیت تا هگل، دیالکتیک ماتریالیستی بعنوان متد و تئوری، دارای وحدت ماتریالیسم فلسفی است. انگلس مدعی بود که زمان و مکان نیز فرم هستی ماده، و اثبات خصوصیت مونیستی یا اتمی ماتریالیسم دیالکتیک و اثبات ماهیت آته ایستی فلسفه مارکسیستی هستند. مورخین سوسیالیستی فلسفه مدعی هستند که انگلس یکی از بزرگترین فیلسوفان بشریت در طول تاریخ است. زندگی و آثارش مملو از عشق و امید به مبارزه است؛ آنطور که عمل و شناخت بهم متصل اند. وی بعنوان پایه گذار مارکسیسم، ماتریالیسم و دیالکتیک را برای شناخت و آنالیز جامعه بکار برد و خالق ماتریالیسم تاریخی شد. او بعنوان مورخ مارکسیست تاریخ دست آوردهای عظیمی بوجود آورد؛ از آنالیز زوال تفکر فلسفه بورژوایی در بعد از انقلاب 1848 میلادی تا دست آوردهای مترقی فلسفه جدید.
انگلس میگفت: هر مبارزه ای در طول تاریخ جوامع طبقاتی بشر، مانند مبارزه: فرهنگی، سیاسی، دینی، فلسفی، اقتصادی، و ایدئولوژیک، نوعی مبارزه طبقاتی بوده است؛ ولی مهمترین شکل جدل، مبارزه سیاسی میباشد. او مخالف هر نوع آشتی میان بورژوازی و پرولتار، یا آشتی میان سوسیالیسم و کاپیتالیسم، بود. وی خواهان مبارزه با تمام ایدئولوژی ها و تئوری های فرصت طلبانه مانند اپورتونیسم و رویزیونیسم و رفرمیسم بود. انگلس همچنین مخالف کسانی بود که مدعی غیرطبقاتی بودن نظرات و خواسته ای خود بودند. او آنها را گرگ در لباس میش مینامید. وی در باره تئوری دولت و انقلاب، خالق دست آوردهای مهمی بود و دولت را ابزار طبقاتی میدانست و میگفت موقعیکه جامعه طبقاتی شد، نیاز به دولت احساس گردید. به این دلیل در آینده و در مرحله سوسیالیسم، دولت منحل خواهد شد و از بین خواهد رفت؛ چون انسان از مرحله ضرورت به مرحله آزادی خواهد رسید. تولید، روابط تولید، و تقسیم کالا، دلیل همه تحولات اجتماعی هستند و نه تخیلات درون مغزی یا شعارهای آبستراکت حقیقت و عدالت. اقتصاد اجتماعی مهمتر از فلسفه های آبستراکت بورزوایی است.