Comments

درباره انقلاب زودرس <br> منوچهر صالحی لاهیجی — 7 دیدگاه

  1. انگلس میگوید که کمون پاریس نمونه دیکتاتوری پرولتاریا بود.
    کمون پاریس یک دولت داشت و انبوهی از توده ها.
    پس میتوان گفت دیکتاتوری پرولتاریا میتواند بوجود بیاید و بعد شکست بخورد.
    بلشویکها هم میتوانند بگویند حکومت آنها دیکتاتوری پرولتاریا بود و شکست خورد.
    واقعیت چه بود؟
    هیچ یک از این دو استثمار نیروی کار را از بین نبرد و حتی در جهت آن حرکت نکرد. هر دو متکی به استثمار نیروی کار بودند.
    دیکتاتوری پرولتاریا اصلا نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. چرا؟
    از آنجا که کارگران بخش عظیمی از جامعه را تشکیل میدهند، با درک اهمیت انقلاب، محلهای کار را بدست خود میگیرند ، مالکیت بر وسایل تولید را اجتماعی اعلام میکنند و روند کار را بصورت کلکتیو و شورایی اداره میکنند. با اینکار سرمایه داری وجود نخواهد داشت که بتوان گفت ممکن است مقاومت کند و لازمه اش باید دیکتاتوری کردن پرولتاریا باشد.
    آنارشیست

  2. به زنان و کارگران انقلابی کمونیست و آنارشیست، گرچه تعداد آنارشیستهایش بسیارکم است،
    بحثهای سیاسی مربوط به جامعه ایران و انقلاب در دو چهارچوب وجود دارد. یکی چهارچوپی که در آن ارتجاعیون دنبال راه حل برای منافع خود هستند، از جمله ارتجاعیون اپوزیسیون، دیگری، چهارچوبی که دنبال راه حل انقلابی است.
    کسانیکه در چهارچوب ارتجاعی به قضایا می پردازند در پی ثروت و قدرت هستند و آنرا بصورت منافع همه مردم طرح میکنند. عاملین حرکت در این چهارچوب هستند امت، ملت، ایرانی، مردم، شهروند.
    فقط در چهارچوب انقلاب است که بیان قضایا مستقیما و مشخصا در ارتباط با آزادی زنان و کارگران بیان می شود. عاملین تغییر در این چهارچوب هستند زنان و کارگران.
    فعالین باید بتوانند ایندو را از هم تفکیک کنند تا گول اپوزیسیون ارتجاعی را نخورند. اپوزیسیون ارتجاعی از ارتجاعی بودن رژیم استفاده میکند تا خود را انسان دوست نشان دهد. فعلا،‌در وضع تکامل سیاسی فعلی، لغات استفاده شده در متون سیاسی کاملا معرف ارتجاعی بودن و انقلابی بودن است.
    آنارشیست

  3. حال با تمام نقد ها، سئوال این است که بفرض که نویسنده درست بگوید، الان وضعیت انقلاب غیر زودرس در جهان چگونه است؟ اگر کوشش کنیم به این سئوال پاسخ دهیم، بهتر میتوانیم بفهمیمم که “رسیدن” در انقلاب اساسا بی معنی و بر اساس ایده غلط ماتریالیسم تاریخی اروپا محور مارکس و انگلس است. “رسیدنی” در کار نیست، انقلاب محصول معماری جامعه توسط کسانی ست که اهمیت تغییر پایه ای جامعه را فهمیده اند که هست زنان و کارگران کمونیست-آنارشیست شده. انقلاب یک واقعه نیست، یک اختراع است.
    آنارشیست

  4. کلا،
    1 – رشد نیروهای مولده در چهارچوب اقتدارگرائی به تکامل ارتجاع ختم می شود نه انقلاب. فقط رشد نیروهای مولده در چهارچوب ضد ارتجاع هست که انقلابی و در خدمت بشریت است. چندین هزارا سال است که ارتجاع اهمیت رشد نیروهای مولده را درک کرده اما با استفاده از ایدئولوژی آنرا پنهان نموده.
    2 – ایدئولوژی مارکسیسم ایدئولوژی سرمایه داری دولتی است حال چه در شکل سوسیال دموکراتیک ش و چه در شکل بلشویکی اش.
    3 – نماینده متعصب و سر سخت (سرسخبت بمعنای لقوی کلمه) سرمایه داری سکولار در ایران مارکسیستها هستند. این مارکسیستها اصلا از ازادی طبقه کارگر حرف نمی زندد، وقتی میگویند ازادی طبقه کارگر، یا این ازادی را به قدرتگیری اربابان سکولار وابسته میکنند (سوسیال دموکراتها) و یا به قدرت گیری مارکسیستهای تکنوکرات سرمایه داری دولتی (بلشویکها).
    زنان و کارگران ایران بدانند که اپوزیسون بهتر از رژیم نیست و برای آنها دامهای ایدئولوژیک پهن کرده.
    اگر رژیم به درک واصل شود، کودکان امروز همین احساس فعلی را در مقابل حاکمیت فردا در بزرگ سالی خواهند داشت. به عبارت دیگر، دوران خوشبینی و احساس کاذب آزادی بسیار کوتاه خواهد بود. به وضعیت مردم آمریکای لاتین، آفریقا، کشورهای سکولار خاورمیانه و آسیا فکر کنید، اینها آینده سرنگونی توسط این مارکسیستها و دوستان سرمایه دارشان است.
    آنارشیست

  5. منطق ماتریالیسم تاریخی بیان دیدگاه پشت نقااب مرتجعترین قشر جامعه انسان یعنی اقتدارگرایان جامعه است.
    منطق این است:
    هر اجتماعی که علم و تکنولوژی را بهتر پیشرفت بدهد و آنرا بهتر برای آدم کشی بکار گیرد، موفق و انقلابی است.
    در تاریخ بلشویسم و در تاریخ سوسیال دموکراسی میتوان این ایده را دید و توضیح داد و نشان داد که نتایج آن ضد انقلابی بوده است چون در حقیقت مرتجعین این را خوب میدانند.
    در ارتباط با رای دادن به جمهوری اسلامی،
    نویسنده میگوید جامعه ایران روستائی بود برای همین به خمینی و جمهوری اسلامی رای داد. اما میدانیم که تمام انقلاب نه از روستا، بلکه از شهر شروع شد.
    جامعه آمریکا و اروپا هم روستائی است که کلیساهای آن پابرجا ست و یکشنبه ها پر از آدم؟
    روستائی هستند که رئیس جمهوری شان در مراسم دعا شرکت میکند؟
    روستاوئی هستند که برای قسم خوردن دست روی انجیل میگذارند؟
    روستائی هستند که دارند سعی میکنند مذهب را وارد مدارس کنند؟
    روستای هستند که سعی میکنند برای تدریس نظریه تکامل، گزینه نظریه خلقت الهی بگذارند؟
    روستائی هستند که مخالف سقط جنین هستند؟
    روستائی هستند که اسکناس شان هم مذهبی است؟
    چطور این انسانهای پیشرفته غربی شما از مذهبی ترین و خرافی ترین آدمهای آمریکای لاتین و آفریقا و خاورمیانه دارد برای آدم کشی و استعمار استفاده میکند؟
    درباره اینهمه فیلم و داستان خرافی و کریتمس و اینها چه تجزیه و تحلیل ماتریالیسم تاریخی دارید؟
    نکند ماتریالیسم تاریخی شما فقط برای غیر اروپائی ها خوب است؟
    آنارشیست

  6. اما درباره موضوع مقاله نه منطق ان،
    – سرنگونی شاه انقلاب نبود.
    – سرنگونی شاه نتیجه جنگ ارتجاعیون شکست خورده مذهبی از مرتجعین سکولار بورژوای نوکر غرب بود.
    – سکولار دموکراتهای ایرانی هم بعلت استثمارگر بودن و اقتدارگرا بودن ارتجاعی بودند و هستند.
    – بلشویسم ایرانی هم بعلت اقتدارگرا بودن و سرمایه داری دولتی اش، ارتجاعی بود و هست.
    – پیشرفت علم و تکنولوژی و سرمایه داری اش در ایران به منطق انقلاب کمکی نمی کند، چون با همین تکنولوژی دارند در جهان زنان و کارگران را بی منطق و خرافی و ضد علم بار می آورند.
    باز برگشت به نظریه،
    – اجتماعی شدن پروسه کار که در سرمایه داری بوجود آمده، انتقال مالکیت بر وسایل تولید از خصوصی به اجتماعی را ضروری نمیکند چون با چند پاره شدن و تخصصی شدن نیروی کار (طبقه کارگر) همراه است. پس کماکان اصل آگاهی بر ساختارهای اقتصادی ارجعیت دارد. مثلا یک کارگر مهندس میتواند با کارگر تمیز کننده وحدت نظری-اجتماعی داشته باشد اما در منطق اقتصادی این به عقل جور در نمی آید.
    – طبقه کارگر به طبقه فاقد مالکیت تبدیل شد اما به طبقه فاقد تخصص با انجام کار ساده تبدیل نشد. برای همین منطق اقتصادی، هر کارگر درست است که با کارگر دیگر رقابت کند، فقط در فهم نظری انقلاب است که این کار احمقانه است.
    – منطق اقتصادی ماتریالیسم تاریخی مارکسیستی فاقد توانائی توضیح اهمیت ایدئولوژی است چون خودش را از اول از این لحاظ عقیم کرده.
    آنارشیست

  7. مقاله میخواهد زنان و کارگران ایران را قانع کند که بهتر است از سرمایه داران استثمارگر سکولار دفاع کنند و نسبت به دموکراسی امپریالیستی غرب ها خوشبین باشند.
    نقد ساده و قابل لمس:
    فعلا که سران سرمایه داری جهان پیشرفته به سران کشورهای عقب افتاده نیاز دارند تا کمونیسم را غیر ممکن کنند و از ماتریالیسم تاریخی مارکس بخاری بلند نشده جز اینکه سلطه امپریالیستی، آنهم بعلت رشد نیروهای مولده (مخصوصا در آدم کشی و جاسوسی)، اثری از کمونیسم مارکسی در دولتهای سوسیال دموکراتیک و بلشویکی، باقی نگذاشته است. این مارکسیستها هم شده اند امام زمانی: روزی در آینده بعلت رشد نیروهای مولده انقلاب کمونیستی خواهد شد. خیر، از رشد نیروهای مولده مارکسی فقط ارتجاع قوی تر بیرون می اید نه انقلاب. ماتریالیسم تاریخی میتواند ایدئولوژی بورژواهای وطن پرست علیه بورژواهای ملیتی های دیگر باشد، تا این حد قابل تحسین است و گول زننده زنان و کارگران.
    نقد نظری:
    نقد نظری را کوتاه میکنم:
    – تکامل انسان دارای وجه اخلاقی است، ماتریالیسم تاریخ توانائی درک این را ندارد چون اکونومیستی است.
    – نیروهای مولده در ماتریالیسم تاریخی تعریف درستی ندارد چون مناسبات تولیدی خودش محصول اراده و ابتکار انسانهاست.
    – طبقه کارگر بدون وجود شکل عینی و حاضر اقتدارگرائی موجود در جامعه نمیتوانست فاقد مالکیت بشود، پس اقتصاد تعیین کننده ایدئولوژی نیست و نبود و نخواهد بود – وجود ایدئولوژی اقتدارگرایانه ضروری بود.
    – ایدئولوژی و استثمار و شیوه های آن یکجا توسط اقتدارگرایان در تضاد با هم و یا همراه با تضاد با انسانهای دیگر شکل میگیرد. یکی تعیین کننده دیگری نیست.
    – تکامل جوامع تاکنون تکامل اقتدارگرائی بوده است نه تکامل کور اقتصادی.
    – انگلس متوجه بی منطق بودن دیدگاه تاریخی خودش شد اما اینطور توجیه کرد که در تحلیل نهائی اکونومیستی است. حالا تحلیل نهائی یعنی چه، معلوم نیست!
    – باز هم هست.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>