نگاهی به مناسبترین استراتژی نیروی چپ
فرامرز دادور
مجموعه مسایل زیادی در مقابل جنبش چپ ایران قرار دارد و هم اکنون توجه به چگونگی پشتیبانی از مبارزات حق طلبانه و دمکراتیک مردم علیه رژیم تئوکراتیک و استبدادی و در عین حال مخالفت قاطع با دخالت قدرتهای امپریالیستی و ارتجاعی در امور داخلی ایران،بسیار اهمیت دارد.
در رابطه با استراتژیِ مبارزاتیِ هدفمند و همراهی سیاسی با جنبش دمکراتیک مردم، توجه به توازن قدرت و نوع مطالبات فعلی اکثریت توده ها بسیار مهم است. تاریخ نشان داده است که اعتراضات و مقاومتهای توده های مردم علیه استبداد و برای آزادی و عدالت اجتماعی-اقتصادی، بخودی خود کافی نبوده، حتی وسعتِ بالا و قاطعیت مبارزاتیِ آنها نیز، جهت ایجاد تغییرات بنیادی سیاسی و اجتماعی کفایت نمیکند. در واقع با توجه به حجم عظیمِ موضوعاتِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در زندگی مدرنِ امروزی و در رابطه با تدارکِ گزینه های متنوع ذهنی و عینی در مسائل زندگی ، بویژه در حیطهِ پروسهِ انقلاب مردمی و سپس اداره دمکراتیک و عادلانهِ جامعهِ برآمده از انقلاب، از جمله چگونگیِ سازماندهیِ مدیریت های برابرگونه اقتصادی و اجتماعی؛ هنوز در میان اکثر توده ها آمادگی و تمایلِ لازم یافت نمیشود. در این رابطه است که وجود یک یا مجموعه ای از نهاد های سیاسی-اجتماعی انتخاب گشته و پذیرفته شده از سویِ مردم جهتِ هدفمند کردنِ حرکتهای گستردهِ توده ای مانندِ آنچه که در خیزشهای عمومیِ سالهای 96، 98 و 1401 شکل گرفت در راستایِ ایجاد تحولاتِ رادیکالِ دمکراتیک ضرور دیده میشوند. بویژه اینکه، در مقطع مبارزات جهت برانداختن نظام ارتجاعی و تدارک برای سازماندهی ارکان اصلی جامعه نوین، وجودِ نهاد هایِ حزبی و یا اتحادی از تجمع ها و سازمانهای سیاسی کارگری و مردمی اهمیت پیدا میکنند. البته در ایران نیز مانند سایر جوامع، تنوعِ کثیری از نگرش ها و عقاید نظری، از جمله در میان طبقه کارگر در رابطه با چگونگی سازماندهی ارکانِ جامعه و استقرار موازین ساختاری و مدنی وجود دارد و توجه به این واقعیت از جنبش های دمکراتیک، بویژه چپ می طلبد که برنامه های مبارزاتی خود را متناسب با سطح مطالبات و ظرفیتهایِ موجود در جنبشهای اجتماعی به پیش ببرند.
در ایران بدلایل متعدد و از جمله وجود اختناق پلیسی و در نتیجه عدم وجود تجمع های سازمان یافته و علنی در میان جنبشهای مردمی، اعتراضات و مطالبات عمدتا سمت و سوی صنفی و اقتصادی دارند و خواسته های توده ها در حیطه های مختلف اجتماعی و از جمله حوزه های کارگری، دانشجویان، معلمان، بازنشستگان و زنان بیشتر به مسایل کارمزدی، پرداخت رفاهیات و پاداشها، اجرای برخی از قوانینِ خودِ رژیم، آزادی پوشش و در مقاطعی آزادی زندانیان سیاسی و مدنی (ب.م. از خواسته های تجمع بازنشستگان…یکشنبه 22 مهرماه، قید شده در کانال تلگرامی شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان) مربوط میگردند. از جمله اینکه برای مثال در روز شنبه، 7 مهر 1403، برخی از بازنشستگان در تهران، خرم آباد و در مقابل شرکت نفت، کارکنان شرکت مخابرات در تبریز، شماری از معلمان در تهران، تعدادی از کارگران معدن زغال سنگ طزره در سمنان و گروهی از کارگران کارخانه زرند در کرمان تجمعاتی اعتراضی برای مطالبات صنفی خود داشتند. در ماه گذشته پرستارانِ ایران که جمعیتی بیش از 200 هزار نفر دارند، در بیش از 50 شهر جهت اخذ مطالبات پرداختی و بدهی به اعتراض بی سابقه پرداختند(اخبار روز یکشنبه 8 مهر 1403). در واقع، اعتراضات عمدتا محتوای صنفی و تا حدی آزادیخواهانه دارند و به ناچار هنوز محتوای سیاسی ضد رژیمی و معطوف به گزینهِ ساختاری دیگر با خودشان حمل نمیکنند.
روشن است که توده هایِ مردم، بدونِ داشتنِ سطحِ کافی از آگاهیِ سیاسی-اجتماعیِ که دارای شناختِ لازم از موازین کلیِ ممکن از یک زنگی انسانی بوده و با گزینه هایِ مشخصِ راهبردی تحتِ هدایتِ فعالانِ سازمان یافته (ب.م. احزاب، سازمانها، شوراها، اتحادیه ها و انجمنها) آشنائی داشته باشند، لزوما به تحلیلهای جامع و استراتژیهای رادیکال و بنیادی طرح گردیده از طرفِ تجمع های سازمان یافتهِ چپ و مترقی توجه نمیکنند. و اگر ذهنیتهای کافی در میان اکثریت توده ها در رابطه با حقوق و ساختارهای اجتماعی دمکراتیک تجسمِ کافی نیافته باشند، هژمونی فکری و سیاسی سوسیالیستی لزوما حاصل نمیگردد و پایگاه وسیع و عمیق اجتماعی، نیز برای ایجاد تحولاتِ هدفمندِ رادیکال و دمکراتیک شکل نمیگیرد. برای جنبش چپ، رسالت اصلی در خدمت به مجموعه منافعِ آنی و نهائی کارگران، زحمتکشان و تهی دستان نهفته است و در این راستا، سیاستِ جنبش میباید بر اساس سازندگی در جهتِ تداومِ قدرتیابیِ نیروهای عظیم مردمی در ابعاد اجتماعی و سیاسی شکل گرفته باشد. البته مهم این است که پیشرفتِ فکری و سیاسی در میانِ جنبشهای مردمی و بویژه کارگران و زحمتکشان بر مبنای شناخت و انتخاب آگاهانه خودشان قوام یابد. در واقع، ایده ها و راه حل های بسیاری در تجربیات توده ها نهفته است که تحتِ حمایت سازمانی و تخصصی از سویِ سازمانهای مترقی و چپ میتواند در دراز مدت مادیت پیدا کنند. بدیهی است که در جامعه طبقات، اقشار و گروه هایِ گوناگون اجتماعی و اتنیکی منافع و تمایلات متفاوت دارند. در واقع، اقشار وسیعی از مردم در جایگاه خرده بورژوا و خرده پا، تهی دست و در حاشیه زندگی میکنند و بمثابه کارگر بحساب نمیآیند و لزوما “مخزنی” از انگیزه های پرولتریِ متاثر از مبارزه طبقاتی را، نیز حمل نمیکنند.
در این رابطه است که طرح سیاستهای مبارزاتیِ مبتنی بر تاکیدِ منحصر بر شعارهای رادیکال طبقاتی و ضد سرمایه داری در مقطع کنونی، بویژه در جوامع استبدادی و توسعه نیافته مانند ایران مملو از آسیبهای جدی سیاسی میباشد. در جامعه ایران در سال 2019، سهم طبقه کارگر (شاغل و بیکار) از کل جمعیت 54.8 درصد و خرده بورژوازی 41.1 در صد بود در حالیکه در جوامع پیشرفته سرمایه داری مانند امریکا، آلمان و فرانسه این تناسب حدود 90 درصد به 7 در صد بوده است (فرهاد نعمانی، فصلنامه نقد سیاسی، شماره بیستم، پاییز 1400) و احتمالا در حال حاضر این تناسبها تغییر چندانی پیدا نکرده اند. البته بسیاری از محافل معمول اکادمیک و سیاسیِ غیر چپ تعاریف دیگری ارائه میکنند و مثلا آمار ارائه داده شده برای آمریکا در ویکی پیدیا، در عین اینکه طبقه سرمایه دار را در “1 درصد” قرار میدهد اما، مابقی جمعیت را به 14 درصد بخش فوقانی طبقه متوسط، 30 درصد طبقه تحتانی متوسط، 25 درصد طبقه کارکر و 15 درصد محرومان و زحمتکشان فقیر…تقسیم میکند. واقعیت این است که کمتر از 10 درصد از جمعیت در امریکا صاحب بیش از 80 درصد ثروت هستند و 50 در صد از طبقات پایین صاحب کمتر از یک درصد از ثروت میباشند. با اینحال، با اینکه در جوامع غربی و از جمله در امریکا، آزادیهای دمکراتیک بطور نسبی وجود دارند، اما متاسفانه هنوز بخش بسیار کوچکی از طبقات کارگری و پرولتاریا در سازمانهای چپ و یا مستقل با هدف سوسیالیسم فعالیت میکنند.
واقعیت این است که در امریکا فقط حدود 10 درصد از کارگران در اتحادیه های کارگری هستند و اکثریت قاطع این اتحادیه ها (بغیر از 6 درصد) به هردو حزب دمکراتیک و جمهوریخواه رای میدهند. برای مثال اتحادیه کارگران صنایع اتوموبیل رانی (United Auto Workers)، اتحادیه کارگران ذوب آهن (United Steelworkers) و ای اف ال – سی آی او (AFL-CIO) که دارای 13 میلیون عضو تشکل یافته در 60 اتحادیه میباشد، امسال رسما به دمکراتها رای میدهند (Sara Chernikoff, usatoday.com, Oct 27, 2024). اتحادیه کامیون رانان (The Teamsters) که دارای یک میلیون عضو است، بخاطر اختلافات درونی، انتخابِ رسمی ندارد. اما در کل، پرولتاریا در امریکا مانند سایر کشورهای پیشرفتهِ غربی از ذهنیت های انقلابی و سوسیالیستی برخوردار نیست و به گفته نظریه پردازانِ رادیکال چپ مانند حزب کمونیست بریتانیا (CPGP)، “در هیچ جای دنیا طبقه کارگر هنوز در موقعیت گرفتن قدرت سیاسی نیست” ( وب سایت CPGP، قسمت چشم انداز). در حیطه های مختلفِ جنبشهای مردمی و از جمله در فعالیتهای معطوف به همبستگی با مبارزات آزادیخوانه بین المللی بویژه مردم فلسطین، صلح طلبی، برابر حقوقی برای زنان، تعمیق حقوق مدنی برای سیاهان/رنگین پوستان و محیط زیست عمدتا افراد و جریاناتِ متعلق به طبقات بینابینی که اکثرا چشم اندازهای غیر سرمایه داری نداشته و حتی مذهبی هستند، یافت میشوند. متاسفانه پرولتاریا در خیلی از عرصه های مبارزات مردمی هنوز حضور سیاسیِ هدفمند و موثر ندارد. برخی در میان چپ ایران وبین المللی از حفظ جدائی و نه همکاری بین جریانات چپِ ضد سرمایه داری و سایر نیروهای مردمی غیر چپ صحبت میکنند و گویا توده های میلیونی در ایران، خاورمیانه و جهان که خواهان دمکراسی و عدالت اقتصادی هستند، در صورت عدم پذیرش سوسیالیسم به جبهه خلق تعلق ندارند. برای مثال در مبارزات توده هایِ فلسطین علیه اشغالگری و استعمارگرانِ اسرائیلی و امریکائی، آنها بدون توجه به خواست اصلی و مقطعی تمامیِ مردم، یعنی احقاق سرنوشت مستقل فلسطین، فقط مبارزات توسطِ گروه های چپ در جهت ایجاد یک نظام سوسیالیستی در منطقه را بر حق میدانند.
این امر در ایران بسیار واقعی تر می باشد و اگر هنوز این ذهنیت بدرستی غالب است که سوسیالیسم تنها بر اساس مشارکت دمکراتیک اکثریت پرولتاریا، یعنی کارگران و زحمتکشان که نیروی کار خود را میفروشند میتواند استقرار یابد در آن صورت در ایران که تقریبا نیمی از جمعیت را خرده بورژوا و طبقات میانی(در عین اینکه شدیدا محروم هم هستند) تشکیل میدهد، پس تکلیف چیست. برخی از فعالان چپ متاسفانه، خرده بورژواها و سازمانهای سیاسی و اجتماعی متاثر از نظرگاه های آنها را ماهیتا ارتجاعی معرفی میکنند و از دیدگاه آنها “دمکراسی طلبی” و جمهوریخواهی”، عمدتا ایده های “نامطلوبِ” متعلق به نیروها و طیفهای خرده بورژوازی و اقشار میانی و نه پرولتری است. آنها بر اشتباه هستند و با استناد به نوشته های مارکس و انگلس (بویژه در نقدی بر برنامه گوتا و جنگ داخلی در فرانسه) میتوان تاکید نمود که جمهوری در صورت عدم وجود مناسبات استثماری و ستمگرانه، مناسبترین شکل برایِ اداره سراسری جامعه میباشد. گرچه درست است که در چارچوب مناسبات کالائی سرمایه داری نظام سیاسیِ جمهوری کاملا دمکراتیک نیست، اما باید در برابرِ همگان روشن باشد که برای بشریت، جامعه مبتنی بر جمهوری، مجلس نمایندگان واقعی، آزادیهای دمکراتیک و ارزشهای جهانشمول حقوق بشر بر نظامهای استبدادی و خودکامه، چه مذهبی و چه سکولار ارجحیت کامل دارد. با این احوال برخی از فعالان در جنبش چپِ ایران و جهان بنادرستی بر سمتگیری سیاسیِ منحصرا سوسیالیستی و نه عمومی و دمکراتیک که با جنبشهای غیر رادیکال هم، همرائی داشته باشد، تاکید دارند. متاسفانه از نظر آنها در صورت عدم وجود شرایط عینی و بویژه ذهنی ( پذیرش سوسیالیسم از طرف اکثریت جامعه که پرولتاریا تلقی میشوند)، ضرورتی جهتِ ایجاد اتحادهای دمکراتیک برای ارتقاء بهبودی نسبی در زندگی توده ها در چارچوبِ سرمایه داری و از جمله توقف جنگ و استقرار دمکراسی وجود ندارد و تا وقوع انقلاب سوسیالیستی، میباید مستقل وجدا از سایر طیفهای سیاسی/اجتماعی در حاشیه جامعه منتظر ماند؟
واقعیت این است که در ایران مانند خیلی از جوامع دیگر، اکثریتِ قاطعِ توده های کارگری و زحمتکش از شناخت، آگاهی و تجربهِ عملی و تشکیلاتی برای استقرار سوسیالیسم هنوز برخوردار نیستند. سمت و سوی اعتراضات و خواسته ها عمدتا صنفی میباشد و شعارهائی مانند “اصلاح کف حقوق”، “پرداخت کامل حق سنوات بازنشستگی”، “اجرای صحیح طرح طبقه بندی مشاغل برای همه کارگران”، “بازگشت به کار نماینده اخراجی کارگران” و لغو افزایش شهریه دانشجویان” از جمله مطالبات کارگران در پالایشگاه های مجتمع پارس جنوبی، شرکت نفت فلات قاره ایران و دانشگاه آزاد اسلامی در هفته آخر مهر ماه بوده است (اخبار روز، چهار شنبه 25 مهر ماه 1403). واقعیت این است که بیش از 80 درصد از جمعیت که مجموعه ای از کارگران، بیکاران، تهی دستان، خرده بورژوازی، بخش کوچکی از طبقه متوسط، کشاورزان و دهقانان را تشکیل میدهند در شرایط وخیم اقتصادی زنگی کرده و بیش از 50 در صد در زیر خط فقر میگذرانند. در عین اینکه اکثرا، لزوما چاره را در تغییر زیر بنای اقتصادی/اجتماعی از سرمایه داری به سوسیالیسم نمیبینند، اما مطالباتشان عمدتا ضد استبدادی، آزادیخواهانه و عدالتجویانه است. آنها همچنین، خواهان صلح در ایران و منطقه هستند بدون اینکه بر تبدیل جنگ (اگر رخ بدهد) به مبارزه برای انجام انقلاب سوسیالیستی (آنطور که بخشی از چپ رادیکال شعار میدهد)، تاکید خاصی داشته باشند.
با توجه به این واقعیتها، آیا جنبش چپ و سازمانهای آن میباید تنها به شعارهای رادیکال جهت سرنگونی رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و همزمان برچیدن مناسبات اقتصادی سرمایه داری قناعت نموده و از خواسته های عامِ دمکراسی خواهانه و عدالتجویانه که لزوما ماهیت سوسیالیستی ندارند، خود داری نمایند؟ در بیانیه اول ماه مه (1403) سازمان اتحاد فدائیان کمونیست آمده است که میباید ” نابود باد نظام سرمایه داری و زنده باد سوسیالیسم شعار اصلی صف کارگران باشد، چونکه “نابودی نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم هدف مشترک کارگران سراسر جهان است”. سازمان فدائیان اقلیت، نیز مدعی است که صلح تنها با “اتحاد ستمدیدگان و استثمار شوندگان” و تشدید مبارزات برای “سرنگونی رژیم سرمایه داران و مرتجعین حاکم” بدست خواهد آمد( 16 اکتبر 2024 ). بنظرِ نگارنده این ردیف از تحلیلها و شعارها عمدتا تجریدی بوده به مسیرِ مشخص جهت ایجاد تحولات مترقی در ایران کمک چندانی نمیکنند.
نمونه هائی از کشورهای دیگر هست که با شرایط ایران تشابه دارند. در مکزیک کمتر از 50 درصد از جمعیت 130 میلیونی به طبقه کارگر تعلق دارند و طبقات میانی و خرده بورژوای شهر و روستا حدود 40 درصد میباشند. اکثریت مطلق جامعه (کارگران، اقشار میانی و محرومان) فقیر است و یک جمعیت یک درصدی صاحب بیش از 50 درصد از ثروت جامعه میباشد (ReVista, Harvard Review if Latin America, 3\24\2022). در مکزیک جریانات کمونیستی ضعیف هستند، اما سازمانهای مترقی و توده ایِ ملی گرا و مخالف نولیبرالیسم توانسته اند که محبوبیت زیادی پیدا کنند. در انتخاباتِ ریاست جمهوری در تابستان، شهردار قبلی شهر مکزیک، خانم کلودیا شین بام از حزب مورینا (جنبش بازسازی ملی) با رقم بزرگی به پیروزی رسید. حزب چپ گرایِ مورینا (MORENA) با توسل به تبلیغات و آموزشهای توده ای و عدالتجویانه ( و نه مشخصا با هدف ایجاد دگرگونیِ ساختاریِ هدفمند برای سوسیالیسم) طی 10 سال گذشته بزرگترین جریان مترقی در پارلمان بوده قوانین زیادی برای بهبودی وضع کارگران و از جمله در حیطه های کارمزد، حقوق بازنشستگی و امتیازات اتحادیه ای تصویب نموده است و تنها در 6 سال گذشته بیش از 5 میلیون از مردم از خط فقر رها گشته اند. در میان مصوبات جهت ایجاد رفرم در قانون اساسی که اخیرا مطرح شده، اصلاحات در عرصه قضایی و از جمله انتخاب قضات بر اساس حق رای عمومی میباشد. موفقیت در این بخش از مسائل خدمت بزرگی به مردم و در واقع تعمیق در امر دمکراسی میباشد. با اینکه در مکزیک نیز، اکثریت جمعیت کارگری و خرده بورژوازی شهر و روستا هنوز از شناخت و آگاهی لازم جهت نفی هدفمند سرمایه داری و جایگزینی آن با نظم سوسیالیستی برخوردار نیستند، اما از مدافعان سرسخت سیاستهای حزب مورینا میباشند. بنظر میرسد که برنامه های مترقی (و نه هنوز سوسیالیستیِ) این حزب خدمات زیادی به منافع عموم مردم نموده است.
در واقع در ایران نیز مانند بسیاری از سایر جوامع، هنوز ایده های انقلابگرایانه در میان کارگران و زخمتکشان برای ایجاد دگرگونی بنیادی در ساختار و موازین سرمایه داری در راستای نظامی دیگر (سوسیالیسم)، بدلایل متنوع جذابیت نداشته است. بویژه در این مقطع از زمان که خاورمیانه درگیر جنگ است و دولت اشغالگر اسرائیل با کمک امپریالیسم آمریکا سیاست اشغالگرانه و نسل کشی خود را در غزه و سایر مناطق فلسطین و همچنین در لبنان به پیش میبرد، سیاستهای ماجراحویانه و ارتجاعی رژیم حمهوری اسلامی و گروه های بنیادگرای مورد حمایتش مانند حماس و حزب الله که در حین توهم آفرینی در بین توده های مردم، نابخرانه و مخرب با نظامیگری اسرائیل برخورد میکنند، راه حلهای زیادی در مقابل جنبش چپ و مترقی در منطقه و ایران نمیگذارد. بخشی از جریانات چپ، بنادرستی از “محورِ مقاومت” مورد نظرِ جمهوری اسلامی و گروه های نیابتیِ آن حمایت میکنند. برداشتهایِ نادرست زیادی نیز، در بخش بزرگی از مردم منطقه مستولی است و در واقع جنبش چپ و دمکراتیک برای پیشبرد برنامه مبارزاتی صحیح و هدفمند با مشکلات فراوانی روبرو است. در این صورت طبیعی است که به انتخاب شیوه های سیاسی نه چندان دقیق و هدفمند به سوسیالیسم نیاز است که در مقابله با رژیم اشغالگر اسرائیل و متحدین غربی آن بویژه امپریالیسم امریکا و برای ایجاد آزادی، استقلال و عدالت اقتصادی و اجتماعی در این جوامع، به مردم و مشخصاً فلسطینیها و توده های زیر تسلط دولتهای استبدادی در ایران و منطقه کمک کند. در این بحبوحه است که قناعت نمودن به شعارهای و تاکتیکهای صرفا ضد سرمایه داری با هدف پیروزی بلافاصلهِ سوسیالیستی در منطقه، نادرست است. پیشبرد این امر به عوامل عینی و ذهنی زیادی در سطح کشور وجهان نیازمند است که این خود مبحث دیگر در جای دیگری است. شرایط کنونی در گروِ پیروزی انقلاب دمکراتیک و مردمی است تا زیرساختها، موازین و اندیشه های هدفمند در میان عموم کارگران و زحمتکشان در دنیا و در ایران برای ایجاد دگرگونی بنیادیِن در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی در راستای ایجاد موازینِ عاری از استثمار و ستم آماده باشند. به امید پیروزی دمکراسی و سوسیالیسم.
2 نوامبر 2024
وقتی مردم آگاهی کمونیستی آنارشیستی ندارند مشکل این است که اپوزیسیون هوادار کمونیست و آنارشیست کارش را درست انجام نداده نه اینکه حالا این اپوزیسیون باید از افکاری که مرتجعین در ذهن توده ها کاشته اند دفاع کند. راه درست تبلیغ و ترویج آنارشیسم کمونیستی است تا توده ها به حقایق پی برده و آگاهانه شورش کنند. این کار هم اساسا باید مستقیم انجام شود یعنی باید در میان توده ها بود. کار خارج کشوری نیست. باید در محل کار و زندگی حضور داشت. وقتی حضور ندارید چرا شعار سرنگونی میدهید و توده ها را بخطر می اندازید؟
البته همه میدانیم که توده ها از این مسائل اپوزیسیون خارج کشور دور هستند و بیشتر به رسانه های امپریالیستهای غربی توجه دارند چون به آنها دسترسی دارند. ۹۹ درصد جر و بحثهای کمونیستی و آنارشیستی بدون تاثیر بر توده های داخل کشور است. چرا چنین قضاوتی میتوان کرد؟
موضعگیری ها و شعارهای شورشها.
مطالبی مهم:
۱ – سلطنت طلبان ارتجاع امپریالیستی غربی را از در جلو وارد میکنند، سوسیال دموکراتها و بورژوا لیبرالهای اپوزیسیون از در عقب. وقتی این گروه دوم قدرت سیاسی پیدا کنند میشوند مثل اصلاح طلبان. میگویند اقتصاد ضعیف است نمیتوانیم بدون ورود سرمایه از غرب مملکت را بجایی برسانیم. غرب هم هم با سرمایه می آید و هم با پول رای و دموکراسی چون میگوید وقتی سرمایه گذاشته ایم حق انتخاب سیاسی هم داریم که دروغ هم نمی گویند.
۲ – باید سئوال کرد که بورژوا لیبرالهای ایران و سوسیال دموکراتها بر اساس کدام الگو در ایران دموکراسی میخواهند؟
آمریکا؟
فرانسه؟
آلمان؟
اینها که همگی استعمارگر و استثمارگر هستند و دائم مرتکب جنایت علیه بشریت میشوند.
ببینم، هیچ سیستم سالم تری سراغ ندارید؟ چرا میخواهید آشغال بخورد توده ها بدهید؟
اگر الان از ایشون بپرسیم که ۹۹ درصد رای دهندگان کشور امریکا یا به بورژوهایی مثل هریس و یا ترامپ رای میدهند و مذهبیون مسیحی نفوذ فراوانی در انتخابات دارند و کمونیسم هیچ جذابیتی برای زنان و کارگران ندارد، نتیجه میگیرد که در آمریکا هم باید انقلاب بورژوا دموکراتیک کرد و احتمالا به هریس رای داد چون ترامپ فاشیست است.
درد ناعلاج ماتریالیسم تاریخی به دموکراتیک و یا دیکتاتوری بودن یک کشور ربطی ندارد، درد ضد کمونیستی و ضد آنارشیستی اربابی کردن بر کارگران است.درد سوسیالیستی دیدن سرمایه داری دولتی است.
این آقایون باید قاعدتا فهمیده باشند که دموکراسی غربیها همیشه استعماری و دیکتاتوری بر کارگران بوده است و بدتر در حقیقت فاشیسم و مرتکب جنایت علیه بشریت آشکار در فلسطین.
واقعا درد ناعلاج دارند.
اینکه بگوئیم انقلاب کمونیستی برای زنان و کارگران ایران جذابیت ندارد بسیار شیادی است چون کمونیستها سیاست درستی در آگاه کردن کارگران نداشته اند و در خارج پشت میزها فقط شعار سرنگونی بی محتوا میداده اند. کارگران ایران در معرض تبلیغات رژیم و امپریالیستهای غربی بوده اند و قاعدتا از کمونیسم و آنارشیسم چیزی نمیدانند. حتی در آمریکا هم اکثریت زنان و کارگران به بدترین نوع نمایهده سرمایه دارن رای میدهند.
توصیه نویسنده مبنی بر اینکه زنان و کارگران ایران از اربابان بورژوا دفاع کنند و رژیم سرنگون کنند تا سکولارها دولت دموکراتیک درست کنند تا میلیاردر شوند، خیانت مطلق به زنان و کارگران ایران است. انقلاب بورژوا دموکراتیک یعنی انقلاب برای میلیاردر کردن سرمایه داران، وگرنه میگفت انقلاب سوسیالیستی کارگران.