از طبقات و مبارزات طبقاتی چه خبر ؟
آرام بختیاری
رهبری و هژمونی پرولتاریا، بجای دیکتاتوری آن.
از جمله ترکیبات لغوی” طبقه” در دانشنامه های چپ و لیبرال: منافع طبقاتی، کینه طبقاتی، مبارزه طبقاتی، جامعه طبقاتی، آگاهی طبقاتی، حکومت طبقاتی، منفت طلبی طبقاتی، آشتی ناپذیری طبقاتی، تئوری طبقاتی، فرهنگ طبقاتی، ساختارطبقاتی، اقشار طبقاتی، انقلاب طبقاتی، عشق طبقاتی، و غیره است. انگلیسی ها گاهی به طبقه میگویند” قشر”. خمینی به کانون نویسندگان میگفت “طبقه”. گلوبالیست ها به” ملت” میگویند طبقه. سلطنت طلب ها به دمکراتها و چپ ها میگویند” گلوبالیست”. کاشف اصطلاح “مبارزه طبقاتی”، مورخین بورژوایی مانند: تیرز، تیری، میگنت، و گویزوت هستند. طبقات یک پدیده تاریخی در جوامع پیش از سوسیالیستی هستند. مهمترین خصوصیت افراد یک طبقه، رابطه آنها با وسایل تولید در نظام اقتصادی است. در بعضی از جوامع، طبقات اصلی و فرعی وجود دارند. تاریخ جوامع بشری تاکنون؛ به استثناء جوامع اولیه، تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است.
در تاریخ بشر انسان بعد از جامعه اولیه، از مراحل: برده داری، فئودالی، و سرمایه داری گذشته و اکنون در آرزوی عملی ساختن و ورود به مرحله جوامع سوسیالیستی و کمونیستی است. مارکسیست ها بر این باورند که مبارزات طبقات، نیروی اصلی حرکت و تحولات در جواع طبقاتی آنتاگونیستی آشتی ناپذیر بوده است. جامعه طبقاتی عنوانی است برای جوامعی که در آنان طبقات اجتماعی بشکل آشتی ناپذیر مقابل هم ایستاده اند. در جامعه طبقاتی مبارزه طبقاتی یک قانونمندی عینی تحولات اجتماعی و نتیجه ضروری اشتی ناپذیری و منافع متضاد طبقاتی ناشی از آن است.
مبارزه زحمتکشان علیه سرمایه داران و استثمارگران موجب آگاهی طبقاتی میشود. آگاهی طبقاتی انقلابی مخالف: ناامیدی، عرفان اعتیادی، خرد گریزی، و سوء استفاده های ابزاری است. آن انعکاس شرایط مادی یک طبقه یا فرهنگ یک جامعه در یک مرحله تاریخی است که روابط طبقات و اقشار را نسبت به هم مطرح میکند. مارکسیست ها بر این باورند که فقط طبقه کارگر میتواند به یک آگاهی علمی نائل آید. آن متکی است به یک جهانبینی ناشی از افکار: مارکس، انگلس، و لنین . هدفش کسب قدرت سیاسی دولتی است. آگاهی طبقاتی پرولتاریا حین مبارزه با ایدئولوژی بورژوازی و حین ایجاد سوسیالیسم، تبدیل به آگاهی سوسیالیستی همه زحمتکشان و آحاد خلق میگردد.
در عصر جدید، بورژوازی مدعی تاسیس یک “امپراتوری ابدی عقلگرایی” شامل شعار: برابری، برادری، آزادی شد که بقول مارکس؛ نتیجه شعار برابری و عدالتش، قانون گذاری بورژوایی شد و به معنی برابری بورژوازی در مقابل قانون است. دولت عقلگرای آن، قرارداد اجتماعی روسو؛ یعنی جمهوری بورژوایی دمکراتیک بود. آگاهی طبقاتی پرولتاریا محصول تضاد اصلی نظام سرمایه داری و عوامل اقتصادی اجتماعی ناشی از آنست. کمونیست ها اشاره میکنند که مبارزه، نیروی محرک تعیین کننده پیشرفت اجتماعی در جامعه طبقاتی است. در اینگونه جوامع آنتاگونیستی و آشتی ناپذیر، پرولتاریا و بورژوازی در یک مبارزه آشکار و رو در رو قرار دارند. برای مبارزه طبقاتی باید تفکرات: سیاسی، فلسفی، اقتصادی، و هنری علیه فرهنگ بورژوازی با هم متحد شوند؛ گرچه اندیشه های سیاسی مبارزه، مهمتر از آندوی دیگر است.
در جوامع استثماری مبارزه طبقاتی محصول قانونمندی های عینی و منافع طبقاتی و نیروی محرک و مهم پیشرفت اجتماعی است. مارکسیسم-لنینیسم میان 3 شکل اصلی مبارزه طبقاتی یعنی: مبارزه سیاسی، اقتصادی، و ایدئولوژیک، فرق میگذارد. حزب مارکسیستی باید نمایش اتحاد جنبش کارگری و تئوری کمونیسم علمی باشد. مارکسیست ها پیش بینی میکنند که در مرحله کمونیسم، طبقات در جامعه از بین خواهند رفت ،ولی در مرحله سوسیالیسم هنوز طبقاتی مانند: طبقه کارگر و طبقه کشاورز؛ بشکل تعاونی های دهقانی، و اقشاری مانند روشنفکر و پیشه ور وجود خواهند داشت. در مرحله ساختن سوسیالیسم این 2 طبقه اصلی در وضعیت آنتاگونیستی، آشتی ناپذیری،رقابت و مبارزه با هم نیستند.
ولی سرانجام در مرحله بازسازی کمونیسم از بین خواهند رفت. با روی کار آمدن سوسیالیستها در قدرت، طبقات ضد انقلابی جان بدر برده میکوشند از طریق: ترور و جنگ داخلی و شایعات ضد کمونیستی سقوط نهایی خود را مانع گردند، یا ازطریق فریب تودهها و اختلاط در بازسازی اقتصادی مردم را علیه دولت تشویق کنند. کروش؛ مارکسیست آلمانی و منتقد لنین، میگفت دیکتاتوری پرولتاریا یک “غلط مصطلح” است و به معنی رهبری و هژمونی طبقه کارگر در ادامه مبارزه طبقاتی بشکل جدید است. در مرحله گذر از کاپیتالیسم به سوسیالیسم هنوز مبارزه طبقاتی وجود خواهد داشت. در مبارزه طبقاتی طبقه کارگر، توجه با تاکتیک و استراتژی مهم است. ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی اساس فلسفی و نظری آنست.
تا زمانیکه هنوز امپریالیسم و نیروهای ارتجاع ضعیف نشده و حالت تهاجمی، فتنه و تخریب دارند، مبارزه طبقه کارگر و متحدانش برای: صلح، دمکراسی، و سوسیالیسم، اشکال متنوع خواهند داشت. موضوع شوروی بعد از انقلاب اکتبر نشان داد که در مرحله گذر به سوسیالیسم از طریق رهبری پرولتاریا، ممکن است طبقات سرنگون شده و باقیمانده دولت پیشین برای مدتی مبارزه را به ترور و جنگ داخلی بکشانند. رفرمیست ها و اپورتونیست ها میکوشند فقط روی مبارزه اقتصادی تاکید کنند و مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک را فراموش کنند. وظیفه مبارزه ایدئولوژیک اینست که ایدئولوژی بورژوازی را عقب براند و طبقه کارگر را برای پذیرش آگاهی سوسیالیستی آماده نماید. این نوع آگاهی باید مانع رشد و اشاعه ایدئولوژی های ارتجاعی مذهبی و ناسیونالیستی و سپاراتیستی بشود و در راه نابودی ایده آلیسم بورژوایی کوتاهی ننماید.
مبارزه ایدئولوژیک زحمتکشان باید در کنار مبارزه سیاسی و اقتصادی باشد. مبارزه سیاسی برای کسب قدرت و تشکیل دولت جدید، مهمترین فرم مبارزه زحمتکشان علیه دولت: بورژوایی سرمایه داری، سلطنتی، و مذهبی است. رفرمیست ها و اپورتونیست های رنگارنگ؛ مانند اکونومیست ها فقط روی مبارزه اقتصادی تمرکز میکنند؛ از جمله از طریق: اعتصاب، و اعتصاب عمومی سراسری که میتواند به مبارزه سیاسی؛ برای سرنگونی دولت مبدل شود. برای آگاهی طبقاتی باید ایدئولوژی سیاسی را وارد فرهنگ زحمتکشان نمود و ایدئولوژی بورژوازی را عقب راند، تا سوسیالیسم علمی بتواند وارد فرهنگ طبقه کارگر شود.
مبارزات سیاسی طبقه کارگر ممکن است از طریق: تظاهرات، انتخابات، شرکت در مجلس، اعتصاب سیاسی، یا حتی مبارزه مسلحانه علیه: افزایش قیمت، افزایش مالیات، افزایش هزیه های نظامی که روی دوش زحمتکشان باشد، انجام گیرد، و مبارزه ایست علیه کل سیستم امپریالیستی. حزب کمونیست موظف است از تمام اشکال مبارزه استفاده کند. زحمتکشان از طریق مبارزه ایدئولوژیک با: منافع طبقاتی خود، مسئولیت تاریخی، و وظایف انقلابی خود، آشنا میشوند. فرق بین استراتژی مارکسیست-لنینیست ها، و سوسیالیست های راستگرا مانند: رفرمیست ها، انارشیست ها، و رویزیونیست ها، کوشش برای برقراری رهبری و هژمونی طبقه کارگر و روشنفکران انقلابی، در تشکیل دولت و اداره کشور است.
تماس: falsaf@web.de
پاسخ به این کامنت :
“مشکل از آن روزی ظاهر شد که آنارشیست ها اسم و عنوان خود را کافی ندیدند و پسوند کمونیست را هم به خود چسباندند. 2 قرن جان فشانی کمونیست های مارکسیست لنتنیست علیه سرمایه داری و فئودالیسم و کلیسا …”
.
اگر یک روزی از مارکسیسم و آنارشیسم چیزی فهمیدی، حتما نظرم را در مورد کامنتهایت خواهم نوشت. ولی فکر کنم آنروز نخواهد آمد.
آنارشیست-کمونیست
مشکل از آن روزی ظاهر شد که آنارشیست ها اسم و عنوان خود را کافی ندیدند و پسوند کمونیست را هم به خود چسباندند. 2 قرن جان فشانی کمونیست های مارکسیست لنتنیست علیه سرمایه داری و فئودالیسم و کلیسا و شاه و رویزیونیسم و اپورتونیسم و آنارشیسم و تروتسکیسم و سوسیال دمکراسی کائوتسکی و برنشتاین و لاسال و بابل و خدا و شاه و آخوند و امپریالیسم و لبرالیسم موجب شد تا فرصت طلبان هم روی سفره بنشینند و خود را کمونیست بدانند در حالیکه نه ماتریالیسم را قبول دارند و نه دیالکتیک را و نه مبارزه طبقاتی را و نه آنتگونیسم طبقاتی را و فقط میخواهند با 2 واژه شورا و دولت هرمی و مردستیزی انقلاب جهانی انجام دهند در حالیکه از مرگ بر آخوند و دین گفتن هراس دارند.
ایده مضحکی ست که اعتقاد داشته باشیم اگر یک گروه اجتماعی هوادار رشد صنایع و علوم باشد و برای آن دنبال روابط جدیدی، انقلابی است.
.
شاید یگ گروه پیشرفت چشمگیری ، یا انقلابی، در علم و صنعت ایجاد کند، اما افراد آن گروه انقلابی به معنای هواداری از رهائی انسان از اسارت نیستند. مثال: کشف آهن و اختراع فولاد و ساختن شمشیر و نیزه فولادی، کسانیکه در روشهای نظامی و ناوبری پیشرفت بوجود آورند مثل یونانی ها و رومی ها باستان و فئودالها و سرمایه داران، برده دارانی که اهرام مصر را ساختند، اختراع تفنگ و توپ، اختراع بمب اتم، اختراع ماشین آلات برای استثمار بیشتر، اختراع انواع نرم افزار برای جاسوسی، اختراع وسایل اعتراف گیری و سرکوب. پس، پیشرفت علم و تکنولوژی الزاما انسان را به آزادی از اسارت خود بر خود نزدیک نمیکند و حتی میتواند نتیجه بر عکس و مخرب داشته باشد مثل تخریب محیط زیست.
.
سرمایه داری هم که موجب رشد علم و صنعت و مناسبات جدیدتر شده است، انسان را به رهائی از خودش نزدیک نکرده. حتی پیشرفت انسان در درک خودش و کشف تکاملش و روانشناختی اش نیز مورد استفاده ارتجاعیون قرار میگیرد تا بند اسارت را سفت و محکم کنند.
.
بشر همیشه مازاد تولید وسایل مورد نیاز بقا داشته و مازاد متعلق به جامعه سرمایه داری نبوده است که بگوئیم انسانها بعلت کمبود به جان هم افتاده اند و حالا سرمایه داری آنقدر پتانسیل تولید مازاد دارد که کار به اشتراک گذاشتن را ساده میکند. اینطور نیست، همیشه از همان اول بشر توانائی تولید وسایل مازاد بقا داشته و اینکه فقر و سلطه وجود داشته یا نه به مازاد مربوط نیست، به این مربوط است که یک عده توانسته اند بر عده ای دیگر سلطه پیدا کنند یا خیر. پس، روابط غیر طبقاتی به علم و صنعت و مازاد بستگی ندارد، آزادی بشر به این بستگی دارد که چقدر سلطه طلبان تحت کنترل و مدیریت کسانی قرار میگیرند که نمیخواهند نیروی کارشان و کلا تمام ساعات زندگی شان تحت سلطه یک عده دیگر قرار بگیرد، یعنی آنها که ضد اقتدارگرایی هستند، ضد مردسالاری، ضد بردگی مزدی، ضد امپریالیسم و ضد استبداد سلسله مراتب و غیره.
.
مارکس و انگلس انسانهای قرن نوزدهم بودند. آنها تحت تاثیر نوگرائی علمی و اجتماعی مرتجعین سرمایه قرار داشتند. آنها توانستند تا حدود زیادی ریاکاری های طبقه سرمایه دار را آشکار کنند و حقایق جامعه را بیان نمایند. اما شیفته علم و صنعت گرائی سرمایه داران بودند و فکر میکردند که در آن چیزی ماورای استثمارگری وجود دارد که موجب آزادی بشر می شود. این اندیشه آنها اشتباه بود. کسی مخالف علم و صنعت نیست، اشتباه در این است که پیشرفت علم و صنعت را عامل اصلی رهایی بشر بدانیم. رهائی انسان وابسته به علم و صنعت و مازاد وسایل بقا نیست، وابسته به گروهی و اجتماعی شدن محل کار و تولید و شهری شدن هم نیست. سرمایه داران براحتی یک محل کار و یک شهر را به زندان تبدیل میکنند (کرونا و چین) و کارگران هیچ کاری نمیتوانند بکنند.
.
رهائی انسان به هوشیاری، اتحاد، اراده و عمل کسانی بستگی دارد که معتقدند اقتدارکرائی باید از بین برود و یا تحت کنترل کامل قرار بگیرد. از آنجا که جامعه بهرحال سرمایه داری و شهری شده است، که نه با نیت خدمت به انسان بلکه با نیت استثمارگری بود، انقلاب به امری شهری تبدیل شده و مثل قدیم وابسته به هوشیاری و ارده و عمل دارد. مرتجعین هم هوشیار و متحد و با اراده بوده اند وگرنه حاکم نمی شدند.
.
آنارشیست-کمونیست
این مقاله دفاع از ارتجاع است،
توضیح بدهم،
با کمال تاسف برای تخیلات آقای بختیاری، تجربه تاریخی نشان داده که:
۱ – یک حزب مارکسیستی نداریم، بلکه احزاب مارکسیستی در رقابت با هم و حتی دشمن خونین با هم داریم. مارکس در مانیفست خوش بین بود که فکر میکرد کارگران یک حزب درست میکنند.
۲ – دیکتاتوری پرولتاریا در رقابتهای حزبی مارکسیستها با هم به دیکتاتوری سرمایه داری دولتی فاشیستی ختم می شود،مثال: استالینیسم و ترتسکی و سایر آدم کشهای حاکم شده در شوروی سابق و چین امروز. ترتسکی، تا آن لحظه آخر ترور شدنش توسط استالین فکر میکرد که سرمایه داری دولتی سوسیالیسم است.
۳ – عاقبت حزب مارکسیستی همان است که در شوروی بود و الان در چین است. هر دو بسیار تنفر آور هستند و هر دو از امپریالیستهای غربی در شامورتی بازی و آدم کشی چیزی کم نداشتند و ندارند.
۴ – تکامل تاریخی مورد نظر مارکسیستها درست در نیامده و سرمایه داری با انواع و اقسام ایدئولوژی های گوناگون زیست میکند و بر خلاف پیشگوئی غیر علمی و تخیلی مارکس و انگلس، مخصوصا نگلس، سرمایه داری سخت بر پایه های خود استوار است و طبقه کارگر صد پاره شده و چند صد حزب رقیب با هم دارد.
۵ – مارکسیسم بلشویکی آقای بختیاری همیشه یک رقیب مارکسیستی سوسیال دموکراتیک پارلمانی هوادار امپریالیستهای غربی دارد که تفسیرش از تکامل تاریخی کاملا متفات و در تضاد با تفسیر بلشویکی است. این بیان بحران عمیق عقیدتی مارکسیستهاست که بجای علمی فکر کردن مارکس بیچاره را پیغمبر و بد نام کرده اند.
پس،
بهترین کار این است که به جای اصول دینی سازی مثل مارکسیسم، درکی واقعی و علمی و عملی از جامعه داشت و مثل آنارشیستها علیه اقتدارگرائی مبارزه کرد که شامل مبارزه با مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، استبداد سلسله مراتب و هر نوع سلطه طلبی است، البته، بنفع اداره کلکتیو جامعه بدون دولت.
مارکسیستها بعلت نداشتن نقد از اتوریته، همیشه در کمپ ارتجاع درجا خواهند زد.
ارتجاع یعنی سلطه طلبی، انقلاب یعنی مبارزه با سلطه طلبی.
آنارشیست-کمونیست