ارسطوگرایی؛ تحریف و تفسیرهای اسلامی- مسیحی از آن / آرام بختیاری
ارسطوگرایی میان تفسیر ماتریالیستی و ایده آلیستی.
ارسطو گرایی، جهانبینی و جریانی است 2300 ساله که توسط شاگردان، مریدان، مفسران و مترجمان افکار ارسطو در شرق و غرب وارد فلسفه، دین و فرهنگ شد. آن همچون خود فلسفه ارسطو چند جانبه و متناقض است. نخستین نسل بعد از مرگ ارسطو(322-384 پ.م) کوشید تفسیری ماتریالیستی از اندیشه های او ارائه دهد. ارسطو به فلسفه متافیزیک میگفت فلسفه اولی یا نخستین فلسفه. از جمله اصول آن: ابدیت جهان و تداوم آن بود. ارسطو گرایی هیچگاه دچار نوگرایی و رنسانس نشد و بشکل نئوارسطوگرایی در نیامد. آن نقشی مداوم و طولانی، مهم و موثر در سیر تاریخ اندیشه انسان داشته. تغییرات ساختارهای اجتماعی، تغییر روابط تولید سرمایه داری و رشد علوم طبیعی، علت و معلول تحولات ارسطوگرایی بودند.
فیلسوفان دوره رنسانس و فیلسوفان فرهنگ عرب، در آغاز تفسیر ماتریالیستی افکار ارسطو را قبول کردند،و در مخالفت با بحث دیالکتیک هگل در قرن 19 میلادی فیلسوفان سراغ آثار ارسطو رفتند. فلسفه مسیحیت کاتولیک نیز کوشید از آنزمان تا زمان حال از ایده آلیسم ارسطویی در لباس نواسکولاستیک و نو توماس ایسم استفاده نماید. فلسفه رنسانس از طریق افکار ابن رشد گرایان و مکتب فلسفی شهر اسکندریه در مصر، رجعتی مجدد به عناصر ماتریالیستی اندیشه ارسطو نمود. در سده های میانه 2 فیلسوف عرب و ایرانی بنام های: ابن رشد و ابن سینا، نقش مهمی در تفسیر ماتریالیستی اندیشه های ارسطو داشتند. ابن رشد گرایی آغازین، تفسیری ماتریالیستی از ارسطو گرایی در تاریخ فلسفه دینی غرب و شرق بود. در قرون 17-16 میلادی فلسفه پروتستانتیسم مسیحی و نو اسکولاستیک مسیحی در اسپانیا، نیز تحت تاثیر فلسفه ارسطوگرایی قرار گرفتند.
تضاد تفسیر ماتریالیستی یا ایده آلیستی در ارسطو گرایی از آغاز، مسیحیت کاتولیکی را در انتخاب فلسفه الهیاتی درست ،دچار اغتشاش نمود. دو فیلسوف ماتریالیست و منتقد مسیحیت یعنی: فان بنا و فان دنیانت، مسیحیت را نه تنها پانته ایستی(طبیعت خدایی) بلکه آنرا با علوم طبیعی و علوم تجربی روبرو ساختند؛ در حالیکه در اروپا هنوز تفکر جدایی میان فرم و ماده غیرممکن بود. روشنگری و جدل فکری این دو فیلسوف مسیحی در سدههای میانه موجب شد که آثار فلسفی ارسطو؛ غیر از منطق، در سال 1210 میلادی ممنوع شوند. نظام فئودالی سدههای میانه نیازمند مسیحیت کاتولیکی ارتدکسی بود؛ که فلسفه آن ارسطوگرایی ایده الیستی باشد.
فلسفه عربی ابن رشد و ابن سینا، و فلسفه یهودی در گذر از قرن 12 به 13 میلادی دو انتخاب برای فلسفه مسیحی کاتولیک بودند تا آنها به انتخاب فلسفه تفسیرشده ارسطو بپردازند. البته فیلسوفان یهودی در سدههای میانه فلسفه ارسطو را طبق علایق و نیازهای خود تفسیر و تعبیر میکردند. مسیحیت کاتولیک از طریق متفکران عرب و یهود در قرون 13-12 میلادی با فلسفه ارسطو آشنا شد که موجب بحران در فلسفه الهیاتی مسیحیت رومی-لاتین زبان در اروپا گردید. کلیسای کاتولیک در سال 1270 میلادی در رابطه با ارسطوگرایی ماتریالیستی قانونی علیه تفسیر ابن رشدی آثار ارسطو تصویب کرد. اثار اکوین نیز ممنوع شد ولی اندیشه های توماس در قالب یک فرقه مذهبی بشکل نیمه علنی فعال بود.
غیر از علم منطق و 7 هنر آزاد ارسطو، در اروپا، مکتب ارسطویی تا قرن 13 میلادی رونقی نیافت. از قرن 8 میلادی یک تفسیر افلاتونی از فلسفه ارسطو در میان فیلسوفان عرب و فرهنگ عربی خاورمیانه محبوبیت یافت. فیلسوفان مسلمان عرب و ایرانی برای طرح نظرات و اندیشه های خود از نام جعلی ارسطو استفاده میکردند، گرچه اینکار آنان موجب رشد علوم و شناخت فلسفی التقاطی اسلامی نیز میشد.
ادامه، تفسیر، و بازسازی نظرات ارسطو از طریق 5 فیلسوف مکتب پریپانت و 2 فیلسوف مکتب نو پریپانت از زمان پیش از میلاد شروع شد و تا زمان فلسفه بورژوایی کنونی ادامه یافت. مکتب نو پریپانی نیز تفسیری ماتریالیستی از آثار ارسطو نمود و آنرا از عناصر ایده آلیستی افلاتونی تصفیه نمود. از جمله فرضیه های آن اینکه: خدا بشکل موتور و نیروی محرک جهان، خود ثابت است. مکتب ارسطوگرایی پریپات ولی بتدریج التقاطی شد. در سدههای میانه در کنار 2 فیلسوف مسیحی، ابن رشد و ابن سینا نیز از جمله مفسران ماتریالیستی فلسفه ارسطو بودند. مکتب اسکولاستیک مسیحی متکی به نظرات مگنوس و آکوین، دارای اساسی ایده آلیستی بود که تفسیری الهیاتی از افکار ارسطو می نمود. آنها میگفتند هدف و فرم در امور جهان همیشه از پیش تعیین شده و عقل بشر آلت دست روح جهان و عقل کل جهان است.
رفرماسیون بورژوایی مسیحیت برای اصلاحات دینی و اعلان پیروزی جنبش پروتستانتیسم از ارسطوگرایی ماتریالیستی استفاده نمود. در آغاز عصر نو فلسفه ارسطو گرایی ایده الیستی تا حدودی کنار گذاشته شد. فلسفه رنسانس که نیاز فرهنگ بورژوازی به یک ایدئولوژی بود، مورد توجه قرار گرفت. در قرن 16 میلادی ارسطو گرایی فلسفی دیگر مناسب پیشرفت و ترقیات اجتماعی که بورژوازی نیاز داشت، نبود، ولی فئودالیسم همراه با کلیسا از آن در راه استثمار تودهها استفاده میکرد. پیشرفت علومی مانند: مکانیک، نجوم، پزشکی، و جغرافیا، در آغاز دوره رنسانس نیاز به یک ارسطوگرایی ماتریالیستی در بعضی از موارد داشت. سرانجام ارسطو گرایی در تاریخ سیر اندیشه انسان بشکل پدیده ای ظاهری و تاریخی درآمد. عامل آن پیشرفت علوم طبیعی، تغییر ساختار اجتماعی و روابط تولید سرمایه داری بود.
در الهیات مذهب کاتولیک، ارسطوگرایی با پوشش نئواسکولاستیک وارد شد. بعضی از مورخین چپ فلسفه ادعا میکنند که روانشناسی ارسطوگرایی در اواخر سدههای میانه وارد اسلام شد. ارسطو گرایی شکل اصلی عقلگرایی متافیزیکی و مذهبی بود که بر اساس سنت افکار ارسطو بنا شده بود. در پایان عصر باستان نئو افلاتونی ها با هم برای هماهنگی میان نظرات افلاتون و ارسطو وحدت کردند. ارسطو گرایانی مانند: فارابی، ال قندی، ابن رشد، و ابن سینا از طریق این جریان روی مسیحیان سوریه و فرهنگ عربی اثر گذاشتند. رنسانس ارسطوگرای را ابن رشد گرایان و مکتب شهراسکندریه در مصر نمایندگی میکردند. در قرون 17-16 میلادی پروتستانها برای مبارزه با کاتولیکها مکتب ارسطوگرایی را تبلیغ میکردند. امروزه میتوان گفت که ارسطوگرایی ماتریالیستی نوعی از نواندیشی دینی بود.
ابن رشد(1198-1126.م) فیلسوف عرب، خالق جریانی فلسفی ماتریالیستی در سدههای میانه بزبان لاتین بود. او از قرن 13 میلادی فلسفه ارسطو را بشکل چندبعدی تفسیر نمود، نظراتش موجب نو آوری هایی در تفسیر ارسطوگرایی در قرون بعدی شد. او بزرگترین فیلسوف عرب، پزشک، قاضی، و ریاضی دان، مفسر آثار ارسطو بود. طبق نظر وی: جهان ابدیست و فقط در مکان و در حجم محدود است. عمر خدا به اندازه عمر جهان و ابدی است، خالقی وجود ندارد. حرکت نیز پدیده ای ابدی و ماهیت آن مادی است. فرم بدون ماده غیرممکن است. امکان عمومی هستی مادی بودن آنست. واقعیات فقط بشکل آگاهی وجود دارند. شعور فردی وجود ندارد بلکه فقط شعور جهانی وجود دارد که ابدی است. با این ادعا ها ابن رشد دیگر متفکری مذهبی نبود بلکه یک هومانیست بود. وی میگفت بعد از مرگ، روحی وجود نخواهد داشت. ابن رشد تاثیر مهمی روی کل فلسفه اروپای سدههای میانه گذاشت و موجب رشد یک ایدئولوژی برای جنگهای طبقاتی دهقانی در اروپا گردید. او علیه عرفان ارتجاعی اسلامی امام محمد غزالی(1111-1158.م) مبارزه نمود. برای نظرات وی فیلسوفات لاتین زبان شاگرد او، خالق تئوری مترقی حقیقت دوگانه شدند. ابن رشد گرایی ارسطویی جنبشی ضد کلیسا: منکر خدا و آفرینش جهان توسط او، منکر وجود ملائک و فرشته گان، خالق نظریه دولت و جامعه؛ که منکر قدرت پاپ ها و نظام هرمی کلیسا بود، و میگفت وظیفه کلیسا فقط پرداختن به موضوعات دینی مردم است.
ابن سینا(1030-980.م)، پزشک ایرانی، فیلسوف، جغرافی دان، شاعر، موسیقی دان، هوادار مترقی ارسطو، دارای افکار نوافلاتونی بود و میگفت ماده مستقل، و جهان ابدی است. او در علوم طبیعی مبلغ آزمایش و تجربه بود. وی نویسنده کتاب قانون و کتاب 18 جلدی شفا پیرامون علم پزشکی بود. آثار پزشکی و داروشناسی ابن سینا قرنها در دانشگاههای شرق و اروپا تدریس میشدند. او در علوم طبیعی و فلسفه نیز خالق نظرات و اندیشه های بکر وخاصی بود.