ارزیابی مشترک: حکومت اسلامی در بن بست!
ارزیابی مشترک
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
حکومت اسلامی در بن بست!
یک ـ شکست استراتژیک رژیم و به حاشیه رانده شدن جمهوری اسلامی
۱ـ شکست جمهوری اسلامی در سوریه و از دست دادن امکانات محور مقاومت، قابل کتمان نیست. این سخن که “از اردوغان انتظار چنین اقدامی نداشتیم” و یا “از روسیه انتظار نمی رفت” بیان جهالت مقامات امنیتی و تصمیم گیر کشور است. پس لرزه های هفتم اکتبر آن چنان گسترده و فراگیر است که چهره خاورمیانه را در راستای اهداف آمریکا واسرائیل دگرگون کرده است. غزه ویران شده و حماس در سخت ترین شرایط قرار گرفته است. حزب الله درلبنان به شدت تضعیف شده و تنها می تواند به عنوان یک جریان سیاسی امکان بقاء داشته باشد. حکومت خاندان اسد در هم شکسته شده و مخالفان جمهوری اسلامی در دمشق به قدرت رسیده اند. خط ارتباطی تهران ـ بیروت که افتخار قاسم سلیمانی بود، بالکل متلاشی شده است. انصارالله یمن زیر بمباران های سنگین آمریکا، انگلیس و اسرائیل و تدارک کشورهای عربی برای تقویت دولت همسو با عربستان، در شرایط بسیار سختی قرار گرفته است. با در هم شکسته شدن عمق استراتژیک جمهوری اسلامی و رویاروئی مستقیم جمهوری اسلامی و اسرائیل، اکنون خطر بسیار نزدیک تر از گذشته دامان رژیم و ایران را فراگرفته است.
۲ـ تغییر توازن قوا در منطقه و تجدید سازمان خاورمیانه در راستای برنامه مشترک آمریکا و اسرائیل و بهره برداری ترکیه به پیش رفته و شکست سختی به روسیه و جمهوری اسلامی ایران وارد ساخته است. هدف آمریکا از تجدید سازمان جدید خاورمیانه و در هم شکستن قدرت خاندان اسد، به عنوان اصلی ترین متحد روسیه و جمهوری اسلامی، مهار چین است که در کشورهای منطقه جاپای اقتصادی قدرتمندی را شکل داده است. این تجدید سازمان خاورمیانه با راه اندازی کریدورهای جدید در تلاش است تا کریدور جاده ـ کمربند یا جاده ابریشم جدید چین را به چالش بکشد. کریدور «هند ـ امیرنشین های جنوب خلیج فارس ـ اسرائیل ـ اروپا» یکی از این خطوط جدید است. خط کریدوری «بندر فاو عراق ـ ترکیه ـ اروپا» مسیر دومی در این راستاست و خط کریدوری «قزاقستان ـ ترکمنستان ـ آذربایجان ـ ترکیه ـ اروپا» مسیر سومی است که در برابر خط جاده ـ کمربند چین تدارک دیده شده است. کنار گذاشته شدن ایران از این مسیرها به دلیل سیاست خارجی ماجراجویانه و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی صورت گرفته است. به نظر می رسد که کریدور شمال ـ جنوب که روسیه را از طریق ایران به چابهار وصل می کند نیز از کارائی زیادی برخوردار نخواهد شد زیرا اقتصاد ایران جذابیت کافی ندارد.
۳ ـ شکست استراتژیک جمهوری اسلامی و از دست دادن عمق استراتژیکش و کاهش شدید نقش راهبردی و موقعیت استراتژیک منطقه ای ایران، وزن رقبای منطقه ای را به شدت افزایش داده است. به نظر می رسد که جایگاه اسرائیل به عنوان اصلی ترین متحد آمریکا و غرب، پس از هفتم اکتبر و جنایاتش در غزه، لبنان و سوریه ، با سکوت دولت های عربی، از اهمیت و وزن بالاتری نسبت به گذشته برخوردار شده است. روشن است در صورت تغییر دولت راستگرای اسرائیل و روی کارآمدن دولت جدید، این وضعیت می تواند زمینه ساز سازش سریع تر کشورهای عربی با اسرائیل در دوران ترامپ باشد. هر چند دولت های عربی زیر فشار افکار عمومی شان دست به عصا اقدام خواهند کرد، اما موضع گیری های کنونی شان نشان می دهد که آنها تمایلی به درگیری با اسرائیل ندارند. پیروز دیگر تحولات اخیر ترکیه می باشد که اکنون نقش اصلی را در سوریه بر عهده گرفته است. هر چند دولت جدید سوریه تلاش می کند تعادلی میان نقش و نفوذ ترکیه و قطر با نقش و نفوذ عربستان و امارات و حتی اردن و مصر ایجاد کند، با این حال نمی توان از نقش کلیدی ترکیه در این کشور غافل ماند. ترکیه اکنون با ارتباطات گسترده اقتصادی اش با قطر و امارات و حتی تا حدی با عربستان، با تداوم مبادلات تجاری اش با اسرائیل حتی در جریان جنگ غزه و با گسترش نفوذ اقتصادی اش در قفقاز، نقش بسیار پررنگی در تحولات سیاسی و اقتصادی منطقه بر عهده گرفته است. نیاز ۴۰۰ میلیارد دلاری سوریه برای بازسازی، نقش شرکت های ترکیه در این کشور را بیش از پیش تقویت خواهد کرد و جاپای سیاسی ترکیه را مستحکم تر خواهد ساخت. روشن است که این نقش می تواند از سوی اسرائیل و عربستان با نگرانی ها و بد بینی هایی همراه باشد.
دوم: انفجار نارضائی عمومی، نافرمانی های مدنی توده ای و گسترش جنبش های مطالباتی
در جبهه مردمی مهمترین تحول و اساسی ترین تغییر در جامعه، رویگردانی تمام و کمال مردم از حاکمیت اسلامی است. تحریم گسترده انتخابات مجلس و ریاست جمهوری رژیم، بایکوت توده ای رسانه های تبلیغاتی صدا و سیما، بی اعتنایی آشکار به درخواست های رژیم برای افزایش جمعیت یا ازدواج و دیگر فرمایشات بی پشتوانه حاکمیت از مشخصه های این وضعیت است. تمایل گسترده به مهاجرت و مهاجرت گسترده نخبگان ، پزشکان، پرستاران و فارغ التحصیلان در کنار ناامیدی از بهبود اوضاع تحت حاکمیت اسلامی و یا خستگی از وضعیت کنونی از دیگر مشخصه های جامعه ای است که از سیاست های رژیم اسلامی جان به لب شده است. در کنار این وضعیت، جنبش های اعتراضی آزادیخواهانه زنان و جوانان و ملیت های تحت ستم در کنار خیزش ها و اعتراضات گسترده کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان، کشاورزان، دانشجویان و مالباختگان وجه دیگر ویژگی جامعه عاصی را نشان می دهند. سازمانیابی شتابان جنبش های اجتماعی و تلاش برای همگرائی های بخش های گوناگون این جنبش ها در کنار شعارها و خواست های روشن، نشان می دهد که جامعه به تدریج خود را در می یابد، به قدرت خود پی می برد و برای برهم زدن معادلات حکومت خود را آماده می سازد. روشن است که هنوز سازمانیابی بخش های گوناگون جنبش های اجتماعی نتوانسته به قوام لازم و قدرت تاثیرگذاری سراسری برسد. یکی از دلایل آن فضای به شدت امنیتی و فشارهای بسیار ددمنشانه ارگان های امنیتی رژیم است که با تمام توان برای بی سر کردن جنبش های اجتماعی برنامه ریزی می کنند. آنها تمام توان، تجربه و امکانات خود را برای در هم شکستن شبکه های سازمانیابی مردمی و تشدید فشار بر فعالان صنفی، مدنی و سیاسی متمرکز کرده اند. اما زمانی که پایه های قدرت حاکمیت سست شود و بحران فروپاشی پروسه ریزش در نهادهای سرکوب را افزایش دهد آنگاه این معادله دگرگون خواهد شد.
سوم ـ تاثیر شکست استراتژیک رژیم بر ساختار قدرت حکومت اسلامی
اولآ ـ شکست خفت بار سیاسی – نظامی حاکمیت اسلامی در وقایع بعد از هفت اکتبر، اتوریته رهبر رژیم را به شدت زیر سئوال برده است. واقعیت این است که رهبر رژیم حتی در حد خمینی که جام زهر را نوشید و حسن نصرالله که به شکست از اسرائیل اذعان کرد، شهامت ندارد تا شکست را بپذیرد. او همچنان برای راضی نگهداشتن هوادارانش از تداوم این راه سخن می گوید و در خفا از دولت “وفاق حکومتی” می خواهد راه سازش و مذاکره و تغییر ریل در سیاست خارجی را دنبال کند. این شیوه برخورد، بیان ناتوانی رهبر رژیم است که توان ارزیابی روشن از شکست های سیاست هایش ندارد و تلاش می کند این شکست ها را به گردن دیگران بیاندازد. با این حال و علیرغم ممنوعیت ارزیابی از این شکست در داخل کشور، بحث ها در میان جناح ها و باندهای درونی رژیم با شدت و حدت جریان دارد. جایگاه رهبر رژیم که تمامی سیاست هایش به شکل ویرانگری شکست خورده، در راس نظام بسیار چالش برانگیز شده است. تداوم رهبری او به نقطه ضعف اساسی رژیم تبدیل گشته و کنار گذاشتن او نیز تعادل رژیم در جریان شورش پائین جامعه و فشارهای خارجی را بر هم خواهد زد. به نظر می رسد سکانداران قدرت در بن بست فلج کننده ای گرفتار آمده اند.
ثانیآ ـ برای خروج از بحران موجودیت، بویژه برمتن بحران های اقتصادی روز به روز گسترش یابنده از یک سو و شکست های استراتژیک در منطقه، ائتلافی از “چنارهای” ولایی به رهبری قالیباف و حداد عادل و بخش هایی از سپاه با دولت “وفاق حکومتی” مسعود پزشکیان که اصلاح طلبان میانه، اعتدالیون و اصولگرایان میانه را با خود همراه کرده، شکل گرفته است. این ائتلاف تلاش دارد تا شکست های رهبر رژیم را به شکلی آبرومندانه رفع و رجوع کند. حملات سازمانیافته جلیلی یون، مصباحیون و پایداری چی ها به دولت پزشکیان، تاکیدشان بر اجرای قانون “حجاب و عفاف”، تلاش برای جلوگیری از رفع فیلترینگ، تقاضا برای تحقق “وعده صادق ۳” و درگیر کردن رژیم در جنگ مستقیم با اسرائیل، بیانگر این شورش هارترین گرایش فاشیستی رژیم است. روشن است که این نیرو در آینده نزدیک باید مهار شود. نحوه مهار آنها به عنوان نیروی ضربت رژیم علیه مردم، با دشواری ها و ظرافت هایی همراه خواهد بود. تلاش های ائتلاف “چنار”های ولایی با دولت “وفاق حکومتی” بر این استوار است تا خط مذاکره با اروپا و آمریکا را به جریان بیاندازند با این امید که راه برای رفع تحریم ها هموار گردد و رونق اقتصادی در چشم انداز قرار گیرد و امکان سرمایه گذاری در کشور بویژه در صنعت نفت و گاز که به ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری نیاز دارد، فراهم آید. اما گسترش بحران اقتصادی، نارضائی گسترده مردم از رژیم و شکست های منطقه ای حاکمیت اسلامی، موضع رژیم را درمذاکرات به شدت آسیب پذیر و تضعیف کرده است. امید دولت وفاق آن است که بتواند با دولت ترامپ معامله جدیدی انجام دهد و اختلافات چندین دهه ای را به نحوی مدیریت کند. اکنون قوی ترین تیم سیاست خارجی رژیم پیشبرد این سیاست را بر عهده گرفته و به نظر می رسد رهبر رژیم نیز مجبور شده در خفا جام زهر را بنوشد و با این روند موافقت کند.
چهارم، اپوزیسیون درونی و نیروهای راست برانداز
۱ـ اصلاح طلبان رادیکال یا تحول خواهان درون رژیم، ساز دیگری کوک کرده اند. آنها سیاست های رهبر را شکست خورده می دانند. او را مسئول ویرانی کشور و فروپاشی اقتصادی کشور می دانند. آنها بر این نظر هستند که او سه راه بیشتر پیش رو ندارد، اعلام رفراندم قانون اساسی کند و خود مسیر اصلاح امور را بر عهده بگیرد، یا در صورت مخالفت با رفراندم کناره گیری کند و زمام امور را به دیگران بسپارد و یا سکانداران قدرت او را برکنار کنند و راه اصلاح رژیم و خروج از بن بست را هموار سازند. این جریان بر این نظر است که خلاء قدرت در شرایط کنونی ایران بسیار خطرناک است و نباید اجازه داد تحولات به این سمت پیش رود. از این رو بر این نظرند که درگام اول باید از مردم طی یک رفراندم پرسید که آیا قانون اساسی کنونی را قبول دارند یا نه؟ اگر قبول ندارند مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید فراخوانده شود و قانون اساسی جدید به رای مردم گذاشته شود و به تصویب برسد و تا تصویب قانون اساسی جدید، ساختارهای کنونی قدرت پابرجا بمانند تا خلاء قدرت ایجاد نشود. مهمترین اشکال طرح اصلاح طلبان رادیکال این است که در معادلات آنها اصلا مردم جایی ندارند، فشار مردمی در کار نیست، قدرت مردمی در برابر قدرت حاکمیت به حساب نمی آید. تمامی تلاش آنها درخواست از رهبر و از سکانداران قدرت است. امید آنها این است که اوضاع رژیم چه به لحاظ اقتصادی، چه به لحاظ سیاسی و چه در سیاست خارجی به چنان بن بستی دچار شود که خود تصمیم به اصلاح وعقب نشینی بگیرد. ترس این جریان از حضور مردم آن چنان برجسته است که در نوشته هایشان، در معادلات شان و در ارزیابی هایشان هیچ جایی برای مردم در نظر گرفته نشده است. کانال های تلگرامی و اینستاگرامی شان حتی یک بار اخبار اعتراضات مردمی را انعکاس نمی دهند. حتی وقتی از زندانیان سیاسی دفاع می کنند، تنها زندانیان سیاسی همسو مدنظرشان هست.
۲ ـ تنها اصلاح طلبان رادیکال بی اعتقادی شان به مردم را بیان نمی کنند. اپوزیسیون راست سلطنت طلب و سازمان مجاهدین نیز به مردم و قدرت توده های کارد به استخوان رسیده بی اعتقاد هستند. بر متن گسترش نارضائی های توده ای از یک سو و ناتوانی رژیم در سروسامان دادن به کمبودهای گسترده معیشتی مردم و در شرایط گسترش فشارهای بین المللی، اپوزیسیون راست در تلاش است بر موج نارضایتی های مردمی سوار شود. آنها علیرغم بی اعتقادی شان به قدرت مردم و به رغم نگاه شان به قدرت های سلطه جوی خارجی در تلاشند که در فضای کنونی، خود را به عنوان نیروهای آلترناتیو جا بزنند. روشن است که با توجه به رسانه های امپریالیستی و با توجه به نارضائی گسترده مردمی و در کنار عدم امکان سازمانیابی توده ای در فضای به شدت سرکوبگرانه، این جریانات تلاش می کنند تا خود را به عنوان نیروهای ناجی مردم جا بزنند و راه را برای دخالت های قدرت های خارجی هموار سازند. تحولات درونی سوریه و مشابهت سازی آن با شرایط ایران، گاه باعث امیدواری آنها شده است. به هر رو باید نسبت به این جریانات به شدت حساس بود. آنها نیروهایی هستند که می توانند پیاده نظام دخالت های قدرت های منطقه ای و جهانی باشند.
الف ـ توجه داشته باشیم سلطنت طلبان از دوره گذار و پر کردن خلاء قدرت سخن به میان می آورند و حتی دم از تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی می زنند. اما آنها به نیابت از مردم برای آن ها شاه معرفی می کنند و به او نقش هدایتکر امور در دوران انتقالی را نیزمحول کرده اند. روشن نیست چه نیرویی به رضا پهلوی که تنها هنر و مزیت اش پسر شاه سابق و مخلوع است این وکالت را داده که هدایت دوران انتقال را بر عهده داشته باشد. این به اصطلاح رئیس دولت خود خوانده با تاکید به جایگایش به عنوان وارث تاج و تخت سلطنت، برای خود رسالت ویژه ای قائل است که مردم البته در آن نقش و جایگاهی ندارند. همین رویکرد بهترین شاهد برای آشکار ساختن بیگانگی وی و گروهبندی های سلطنت طلب با مبانی اولیه آزادی و دمکراسی است. اگر چه رضا پهلوی در گذشته بارها از مجلس موسسان به عنوان نهاد تعیین شکل حکومت سخن گفته اما با توجه به مواضع او و سلطنت طلبان نزدیک به وی این نوع قول و قرارها هیچ ضمانت اجرائی ندارد. آنها نه در عرصه برقراری آزادی های بی قیدوشرط سیاسی(نمونه برخورد آن ها با سنگ قبر زنده یاد غلامحسن ساعدی ) و نه برگزاری یک مجلس موسسان واقعاً دمکراتیک (اگر حتی چنین مجلسی را بر پا کنند)، هیچ تعهدی احساس نمی کنند. بسیاری از نظریه پردازان نزدیک به وی بر آن هستند که آمادگی برای دمکراسی در ایران لااقل نیاز به یک دهه زمان دارد و در این دوره این رسالت “رضا شاه” دوم است که مردم را به سوی دمکراسی هدایت کند. توجه کنیم که سلطنت طلبان حتی شعار “زن، زندگی، آزادی” نیز بر نمی تابند و آن را با شعار “مرد، میهن، آبادی” جایگزین کرده اند. تردیدی نیست که آویزان شدن رضا پهلوی به راست ترین جناح های حکومتی در آمریکا، اروپا و اسرائیل تلاشی از سوی او برای جلب حمایت این قدرت ها برای چنگ انداختن به قدرت رساندن و تصاحب حاکمیت سیاسی در غیاب مشارکت مردم برای تعیین سرنوشت سیاسی شان می باشد.
ب ـ سازمان مجاهدین نیز همچون سلطنت طلبان امیدشان به حمایت و پذیرفته شدن از سوی قدرت های خارجی است. سازمانی که هنوز نماد سازمانی اش روسری های قهوه ای و لباس فرم و یکسان زنان مجاهد هست، و شعار زیبا و گویای “زن، زندگی، آزادی” را به شعار “زن، مقاومت، آزادی” تغییر داده اند و به تازگی و بدون هیچ توضیحی پسوند “اسلامی” را از “دولت دمکراتیک اسلامی” شان حذف کرده اند، مریم رجوی را “رئیس جمهور مقاومت” معرفی می کنند. آنها اخیراً برنامه ای با تقلید از هیئت تحریر الشام برای دولت انتقالی شش ماهه ارائه داده اند و با اعلام یک منشور ده ماده ای وعده برگزاری مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی جدید می دهند. روشن نیست که چه نهاد توده ای و مردمی عنوان “رئیس جمهور مقاومت” را به خانم رجوی داده است و با کدام پشتوانه مردمی به نیابت از مردم ایران با نئوکان های آمریکایی و فاشیست های اروپایی و اسرائیلی نشست و برخاست می کند. سازمان مجاهدین که تلاش می کند با روکش تبلیغاتی برخی شعارها درباره آزادی، دمکراسی و مجلس موسسان را بر ایدئولوژی تمامیت گرایانه خود آذین بندی کند چنان عملکرد فرقه ای، استبدادی و مغایر با مبانی آزادی و دمکراسی داشته که کمتر کسی به وعده و وعیدهای آن ها کوچکترین اعتنائی خواهد داشت. این جریان نیز همچون سلطنت طلبان از قدرت مردمی ناامید هستند و تمامی تلاش شان پذیرفته شدن از سوی قدرت های سلطه جوی خارجی است.
پنجم ـ نقش نیروهای مردمی آزادیخواه و چپ سوسیالیست در تحولات جاری
نگاهی به خواست های این جنبش ها همچون بهداشت و آموزش رایگان، تامین اجتماعی فراگیر و همگانی، مقابله با قراردادهای پیمانی و پروژه ای، تاکید بر آزادی های بی قید وشرط سیاسی و عقیدتی، برابر حقوقی زنان و مردان در همه عرصه ها، حق نمایندگی برابر زنان با مردان در تمامی ارگان های انتخابی از سطح محلی، منطقه ای، استانی و کشوری و برابری آن ها در شاخه های قانون گذاری، اجرائی و قضائی، رعایت حقوق ملیت های تحت ستم و تمامی اقلیت های جنسیتی، جنسی ، فرهنگی و مذهبی، جدایی دین از دولت، دفاع از حفظ محیط زیست، لغو مجازات اعدام و لغو شکنجه، نشان می دهد که جامعه به حقوق خود بسیار آگاه است و برای تحقق آن نیز دست به اقدام می زند. شدت سرکوب حاکمیت نشانه عمق یابی این خواست های بی واسط و همگانی است. حاکمیت اسلامی میداند که این خواسته های رادیکال، مطالبه اکثریت جامعه است و به اشکال گوناگون سعی می کند تا از به هم پیوند خوردن آنها و سازمانیابی آن جلوگیری کند. اما حکومتی که نان و آزادی را با هم از اکثریت مردم دریغ کرده ، نمی تواند شکم های گرسنه، کارگران بیکار، زنان آگاه، میلیون ها کودک بازمانده از تحصیل، فقر، فلاکت و بی حقوقی را به ضرب باتوم به سکوت وا دارد .
روشن است که خط مقدم مبارزه برای عملی ساختن این مطالبات ، نبرد با استبداد فاشیسم مذهبی حاکم و سرنگونی انقلابی آن برای برقراری آزادی های بی قید وشرط سیاسی، دمکراسی و حق حاکمیت مردم است. برای تضمین موفقیت این روند به نفع اکثریت عظیم و گشودن افق برای شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی باید تشکل های توده ای و مردمی از پائین در کنار سازمان های چپ، سوسیالیست و همه آزادیخواهان، از طریق اقدامات توده ای و سراسری قدرت سرکوبگر حاکمیت را فلج کرده و نهادهای مردمی برای در پیش گرفتن چنین روندی را سازمان دهند.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی؛ دمکراسی و سوسیالیسم
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ برابر با ۰۷ ژانويه ۲۰۲۵
ارزیابی مشترک شماره ۳۷
یک نمونه در ارتباط با 5
لوپن مرد. او چند دهه از ایده استثمار و استعمار دفاع میکرد. میگویند آزادی بیان بی قید و شرط، خب، او با این ازادی داده شده باعث جنایتهای استعماری فرانسه و امروزه تسخیر بخش بزرگی از دولت فرانسه توسط نژادپرستان شد.
خیر، استثمارگری و استعمارگری باید سرکوب شود، ضرورت این سرکوب به این معناست که آزادی بی قید و شرط بی معنی و حتی جنایتکارانه است. مرز بین اخلاق خوب و بد روشن است و با آزادی بی قید و شرط نمیتوان آنرا مغشوش کرد.
آنارشیست
نویسندگان این بیانیه ذهن آشفته ای دارند.
۱ – مردم شامل حاکمین هم می شود. واضح است که نویسندگان تجزیه و تحلیل طبقاتی نمیکنند و در سطح ایدئولوژی بورژوا ها فکر میکنند.
۲ – چون شکست جبهه مقاومت اسلامیون در مقابل امپریالیستهای غربی نه از طریق دموکراسی بلکه از طریق جنایت علیه بشر بوده، اسلامیون منطقه شکست نظامی خورده اند نه سیاسی. شکست سیاسی در چهارچوب ایدئولوژی حاکم بر بشر اهمیت مرکزی دارد. در حقیقت در دراز مدت امپریالیستهای غربی پیروزی خاصی پیدا نکرده اند و حاکمیت آنها با بی ثباتی همیشگی اش همراه خواهد بود.
۳ – عملکرد دموکراسی را در غزه و سوریه دیدیم، برای همین پیشنهاد بیانیه به درست کردن دموکراسی نشانه آشفتگی ذهنی نویسندگان بیانیه است.
۴ – بعلت ۴ و ۱، “سوسیالیسم” در بیانیه فقط برای تزئین و فریبکاری است.
۵ – آزادی افکار ضد بشری اصلا قابل دفاع نیست و باید سرکوب شود. مثلا دفاع از سرمایه داری ایده ضد بشری است. این ایده باید توسط تشکلات ضد سرمایه داری سرکوب شود. مثل این است که بگوئیم تبلیغ ایده تجاوز به زنان آزاد باشد.
بازهم هست
سایت روشنگری و تشکیلات راه کارگر آشفته بازار است.
آنارشیست