اتوریته یا اراده گرایی!
بهرام گرگان
*اعمال قدرت اراده* را اتوریته میگویند .
با مثال ساده ای میتوان بحث اتوریته را به پیش برد .
تصور کنید قصد آنرا را دارید یک میخ را بر دیواری بکوبید.
قاعدتاًبرای فرو بردن میخ بر دیوار، نیرویی بیش از مقاومت دیوار لازم است .
با اولین ضربه میتوان مقاومت دیوار را سنجید .
با اولین ضربه ،مقدار نیروی لازم که باید از طریق چکش به میخ وارد شود را وارد نموده و ضربات بعدی بر اساس اولین ضربه ،مقدار نیروی اعمال شده را به میخ میکوبد.در هر مرحله با اعمال قدرت که ممکن از از شدت و حدت متغیری برخوردار باشد ،میخ به دیوار فرو میرود ..تا اینکه میخ کاملا به دیوار مینشیند .
وقتی میخ به دیوار نشست ،ضربات بعدی بی اثر خواهد بود ،چرا که ما به مقصودمان ،یعنی فرو بردن میخ به دیوار رسیده ایم !!
باید سراغ میخ بعدی و محل فرو بردن میخ بعدی بر روی دیوار رفت.
در واقع ضربات بر میخی که به دیوار فرو رفته *نمایشی از قدرت است* بدون اینکه عمل مثبت و تاثیر گذاری انجام شده باشد.
پس قدرت زمانی مطرح است که اولا تاثیر گذار بوده باشد و دوم ، آنکه ، بی هدف نباشد!…
حال بدور از هرگونه برداشت مکانیکی از مثال فوق ،این مسئله را با پدیده های اجتماعی مورد تحلیل قرار دهیم .
اگر آن نیرویی که بر میخ وارد شده و در برابر قدرت دیوار نیرو اعمال میکند را *قدرت اجتماعی* تحلیل کنیم و کسی که با چکش این قدرت را بر میخ وارد میسازد نیروی آگاهی بخش جامعه در نظر بگیریم ،خواهیم دید که ،یک رابطه ی دیالکتیکی بر اساس تاثیرات متقابل بر چند عنصر برقرار میسازد .
اول
مقاومت دیوار
دوم
اعمال قدرت بر مقاومت دیوار بوسیله ی چکش
سوم
قدرت فکر که چگونه ضربات چکش را در جهت غلبه بر مقاومت دیوار تنظیم میکند .
در اینجا تمام عوامل برای یک هدف مشخص بکار گرفته میشود که همانا فرورفتن میخ به دیوار است ..
در یک فرآیند اجتماعی اعمال قدرت و اعمال اتوریته از جانب نیروهای پیشاهنگ و یا انقلابی برای ایجاد *توازن* *قدرت* در برابر وضعیت موجود است .
این توازن باید به گونه ای مطرح شود و اعمال شود که وضعیت نابرابر موجود و بی عدالتی موجود را تحت تاثیر خود قرار دهد.
بدیگر سخن اتوریته و اعمال قدرت نیروی پیشرو و پیشاهنگ ، قدرت نظم موجود را به حاشیه برده و ضمن حفظ این توازن ، برای تسخیر خاکریز بعدی مهیا شود .
در مثال میخ عنوان کردیم که بعد از فرو نشستن میخ بر دیوار ،ضربات چکش بی اثر خواهد بود و در صورت تداوم ضربات ، تنها قدرت چکش بنمایش گذاشته شده و که چنین روند مکانیکی هیچگونه برآیند تفکر انسانی ای پشت چنین حرکتی نهفته نیست چرا که هدف از ضربات(اعمال قدرت) تنها برای فرو بردن میخ بر دیوار و اعمال قدرت در برابر مقاومت دیوار بکار گرفته میشود و نه نمایش قدرت کسی که چکش را در دست دارد!!…
به قول ادوارد سعید
*مخاطبِ روشنفکر پیش از همه، خودِ*
*نهادهای قدرتاند و سپس* *کارشناسان، گروههای ذینفع،* *رسانهها و سایر نقدکنندگان.*
روشنفکر به حرکت *دائمی* و پله پلهی اجتماع امیدوار است؛ بنابراین تماسش را با جامعه حفظ میکند و *تیم و تشکّل میسازد* . منظور از تشکل، *محفل نیست،* بلکه نهادهای مدنی است، *نهادهایِ مدنیِ* *شناسنامهدار که به طور* *دائمی رشد میکنند و با جامعهی* بیرون از خود ارتباط برقرار میکنند، اثر میگذارند و اثر میپذیرند.
ترسیم نقش روشنفکر از نگاه ادوارد سعید ،همان نیروهای پیشرو و پیشاهنگ جامعه است .
وجه تمایز میان روشنفکر پیشرو و روشنفکر نماهای خود شیفته ،اعمال *اتوریته و قدرت* اجتماعی است،که در جهت نهادینه شدن ( تثبیت خاکریز فتح شده) قدرتی است که بشکل یک تشکل مدنی خود را نمایان میکند .
در جایی مارکس بدرستی اشاره دارد که قهر مادی را باید با قهر مادی سرنگون ساخت و تئوری زمانی تبدیل به قهر مادی میشود که توده ها را در یابد …
دولت ها نماد *قدرت مسلط* بوده که با وضع قوانین و مقرارت ، نظم دلخواه خویش را بوسیله ی *قدرت* خویش ،بر جامعه تحمیل میکند.
لذا برای نیروی پیشرو اولین چیزی که باید در اولویت باشد ،آن تئوری ای است که به اعماق ذهن توده ها رسوخ کند.
چنین تئوری ای به ما می آموزد که به تناسب سطح جنبش ، در جهت احیا ی کانون های توده ای و تشکیلات مستمر توده ای گام برداشته شود. چنین پروسه ای جنبش های اجتماعی را از روزمره گی و بی افقی که فاقد برنامه های کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت هستند ، بیرون می آورد و اصل تاثیرگذاری را بیش از پیش افزوده، و به فرم هیجانی موجود ، محتوای رادیکالی ، بخشد..(رادیکال بودن یعنی دست به ریشه بردن ،و ریشه ی انسان چیزی نیست جز خودش..کارل مارکس)تئوری قهرمادی کارل مارکس بر اساس تئوری، جلوه ی کاملی از اتوریته ی انقلابی است . او معتقد بود که قهر مادی را باید با قهر مادی سرنگون ساخت و نه با خود شیفتگی و تئوری بافی..
تئوری و هر نظریه ی انقلابی باید در بر گیرنده ی نیازها و ضروریات حرکت اجتماعی در جهت تدوین مشی *انقلابی* باشد.
در اینجا سخنی ازفرم و شکل مبارزه عنوان نشده است،بلکه آنچه که باعث اعمال قدرت در نفی وضعیت کنونی است مطرح است. در واقع محتوای مبارزه بر شکل و فرم آن ،مقدم است .
آنچه به شکل مبارزه مطرح است ،مربوط است به نیروی پیشرو .وظیفه ی نیروی پیشرو و یا پیش آهنگ انقلابی است که بتناسب شرایط موجود در جهت تکوین و تدوین ،فرم و شکل مبارزه گام بردارد .
در اینجا نقش پیشاهنگ بسیار مهم است .این پیش آهنگ است که با توجه به تغییرات شرایط سرکوب از تاکتیک های متفاوت استفاده نموده و در جهت احیا و ایجاد تمرکز توده ای و تشکیلات توده ای گام بردارد .
بخشی از بحث تدارک انقلابی دقیقا بر همین مدار میچرخد. اینکه با درک دقیق و علمی سطوح مبارزه ،تاکتیک های گوناگون را اتخاذ نمود.
لنین در جایی میگوید اپورتونیست ها همیشه از شرایط سخن به میان می آورند و همه چیز را محدود به شرایط میکنند..نقل به مضمون سخن لنین .
به باور من خود شیفتگی انفعال محض به بار می آورد. لنین این مسئله را بدرستی بیان داشت و یکی از مشخصه های فرصت طلبان و انحلال طلبان را در تسلیم طلبی محض در برابر شرایط بیان داشت .
محدود شدن به شرایط و حتی دنباله روی از جنبش های خودبخودی ،روشنفکر واخورده را تبدیل به یک عنصر خود شیفته میکند.
انحلالطلبان خود شیفته و فرصت طلبان انحلال طلب در پاسخ به ناکامی هر حرکت ، دو پاسخ قاطع خواهند
۱-تفاوت شرایط و بخصوص شرایط عینی و مادی در یک زمان مشخص ..
۲-تفاوت در شیوه ی سرکوب ..
باید به آنها داد این است که نیروی پیشرو بتناسب شرایط مادی خط مشی اصولی و علمی ارائه دهد تا جنبش از حرکت باز نماند
و در برابر شرایط گوناگون سرکوب ،تاکتیک های متفاوتی اتحاد نمود تا جنبش از طرف قدرت سرکوب منکوب نشود .
سرکوب در نهایت برای نیروی پیشرو موضوعیت دارد و نه برای نیروی خودشیفته انحلال طلب و فرصت طلب …
آنچه باعث روزمره گی و بی تاثیری یک حرکت میشود ،اراده گرایی محض افراد است. چنین رویکردی از اعمال قدرت و اتوریته تهی بوده و در یک سطح مشخص باز خواهد ماند. ضربات چکش به میخی که کاملا به دیوار فرو رفته است ،تنها قدرت فردی را بنمایش گذاشته ،به طوری که از قدرت و اتوریته ی جمعی خبری نباشد.
قدرت جمع در تشکیلاتی بروز میکند که برای هر حرکت و هر قدم دارای یک برنامه ی مشخصی باشد که تاثیرات حرکت خود را به تار و پود جامعه منتقل نماید . از رسانه به خیابان ،از خیابان به کارخانه در جهت وحدت رویه و اتحاد ، که از یک برنامه جامع و مشخص پیروی نموده و در جهت برپایی ستاد رزمنده ی گام بردارد..
قطعا وجه افتراق آکسیونیسم با یک حرکت برنامه دار طولانی مدت ، وجود تشکل یا ایجاد یک سطح از تشکل تحلیل میشود.
این سطح از تشکل یابی از توان آن برخوردار است که در فرآیند حرکت ،و بتناسب توازن قوای ایجاد شده ، در سطح کلی ،از یک تشکل رسمی برخوردار باشد .
قطعا در شرایط سرکوب ،هیچ پیش شرط از قبل تعیین شده وجود ندارد..
وقتی از تشکل یابی طبقاتی سخن میگوییم ، باید در نظر داشت که ما در شرایطی بسر می بریم که با فقدان پیش آهنگ انقلابی و رابطه این پیش آهنگ با توده مردم تا کنون آسیب های جدی بر تمامی تحرکات توده ای وارد ساخته است .در واقع تشریح مسائل را برای نیروی پیشرو انقلابی در شرایط فقدان نیروی پیشاهنگ انقلابی در مراحل تدارک انقلابی بیان میداریم .
بعنوان مثال در انقلاب اکتبر کمیته های کارخانه با نیروی پیشاهنگ انقلابی و حزب انقلابی یک رابطه ی ارگانیک و سازمانیافته برقرار نمود .این در حالیست که ما در کارخانه کمیته کارخانه را ایجاد نمودم(دهه هفتاد و هشتاد) و یا در منطقه زلزله زده کمیته ی محلات را ایجاد کردیم (سال ۱۳۹۶)و یا میان کارگران بازنشسته اهواز دست به ایجاد سطحی از سازمانیابی با کار تلفیقی ایجاد کردیم(سال ۱۳۹۹تا تابستان ۱۴۰۱) ، و توانستیم نوعی سازماندهی با ترکیب کار قانونی
مخفی و علنی و حتی حرکت غیر قانونی را در خرداد سال ۱۴۰۱ با تجمعات هزاران نفری روبروی فرمانداری و استانداری خوزستان بر پا داریم ،این وقایع که با تهدید نهادهای امنیتی همراه بود ،که مصادف با وقایع ساختمان متروپل صورت گرفت ،اما ، این حرکت از یکطرف با سرکوب و بازداشت نیروهای سازمانده مواجه بود و از طرفی از درون بتناسب ضربه ی پلیس دوچار اختلال گردید .
در صورتی که اگر جلوه های تاثیر گذار اعتراضی با یک نیروی اکتیو و فعال انقلابی ارتباط ارگانیک برقرار میساخت ،ضربه تابستان ۱۴۰۱ نمیتوانست اینگونه تاثیر گذار باشد..
اعتراضات کارگران بازنشسته از سال ۹۹ تا تابستان ۱۴۰۱ توانست اتوریته خود را به حاکمیت اعمال نماید .
نیروی پیشرو با درک درست از کار مخفی کار قانونی و کار علنی،از توانمندی مانور پویا برخوردار شود .و رابطه ی کار مخفی را با کار قانونی و کار علنی را در جهت یک سطح از تشکیلات توده ای بر محوریت ،خود مدیریتی کارگران ایجاد نماید .
مفهوم کار مخفی را در محدوده ی پنهان شدن از نهادهای امنیتی محدود نساخت،چرا که پر واضح است که نهادهای امنیتی بر تمامی عناصر تشکیل دهنده هر حرکتی تسلط داشته و دارد .
این نیروها تحت عنوان کار قانونی ،شرایط را یک گام به جلو بردند که با ایجاد یک کانون توده ای ثابت از کارگران بازنشسته ،اتوریته و اعمال قدرت خود را در کار علنی (یک گام جلوتر از کار قانونی یعنی تجمعات خیابانی که تا آن زمان با آن تعداد ممنوع بود را بنمایش گذارد)
در اینجا شاهدیم که نیروی پیشرو ،خود را به شرایط حاکم بر فضای کلی جامعه محدود نساخت ،و با استفاده از تاکتیک های متنوع توانست امر تشکل یابی را در جهت اعتراضات دامنه دار بعدی مهیا سازد .
اعتراضات خیابانی کارگران بازنشسته و اعمال قدرت و اتوریته ی آن بر حاکمیت از آن جهت قابل تحلیل است که از یک سطح تشکل یابی با هدف و برنامه ی مشخص ، برخوردار بوده است ،که اگر چنین سطحی از سازمانیابی وجود نداشت ، دوچار بی افقی و بی برنامه کی خط آکسیونیسم میگردید ..
آنچه در تحرکات اعتراضی آن سالهاذ اهمیت داشت اعمال اتوریته بر حاکمیت و تاثیرات عمیق بر شرایط ذهنی جامعه بود .اعتراضی بشکل سراسری ..
بهرام گرگان
چکش و میخ لنین و استالین و ترتسکی و بقیه پیشتازان انقلاب به اتوریته ارتجاع دولتی اقتدارگرایان و استثمارگران (سرمایه داری دولتی) تبدیل شد. مشکل این است که چرا اینطور شد، مشکل این است که چطور این چکش و میخ و تشکل و دولت و اسلحله ، بعد از سرنگونی یک ارتجاع، رویش می رود بجانب زنان و کارگران تا ذهن آنها را از انقلابیگری تهی کرده و جایش اطاعت از شخصیتهای دارای آتوریته ای میگذارد که جز سلطه گری و استثمارگری چیزی نمی فهمند. مقاله با این ذهنیت نوشته شده که ما در فردای کودتای حزب بلشویک بنام انقلاب پرولتاریا زندگی میکنیم.
آنارشیست