آیا مشارکت کمونیست ها در مبارزات دموکراتیک بمعنی همکاری با بورژوازی ست؟ / هادی میتروی
بارها با ادبیات گوناگون به این امر اشاره شده است که ریشه شکست انقلابات قرن گذشته، عدم وجود صف محکم مستقل پرولتاریا و نفوذ فرهنگ بورژوایی در تشکلهای پایدار طبقه کارگر بوده است. شکست انقلاب بهمن ماه بهترین وزنده ترین مورد برای بررسی و یافتن ریشه این شکست های مسلسل انقلابات قرن گذشته است. زیرا انقلاب بهمنماه کماکان جزیی از حافظه زنده نسل اول و دوم و سوم ایران است.
فراموش نمی کنیم که رقبای ایرانی طرفدار خط چین و شوروی، بجای استفاده از آزادی های بهار انقلاب و تشکیل سازمان های اجتماعی مستقل از بورژوازی، درست برعکس تشکلها و دوستان و اقوام خود و حتی کشورهای برادر و دوست خود را به حمایت از حاکمیت بورژوازی مذهبی ایران، تحت لوای مبارزه با امپریالیسم بمثابه کلان جنایتکار جهانی کشاندند!
تقاص این اشتباه استراتژیک «روشنفکران» آن دوران را اکثریت مطلق تولید کنندگان ایران و خانواده هایشان، بطور شبانه روزی و بمدت نزدیک به نیم قرن است که پرداخت کرده اند و همچنان می پردازند!
امروز ایران ۱۰۰ میلیونی در راس کشورهایی قرار گرفته است که به قتل عمد دولتی؛ بمثابه شنیع ترین شکل نقض نخستین حق انسان؛ ادامه می دهد!
براستی اژدهای هفت سر حاکمیت بورژوازی مذهبی مست از قدرت، تا کی به کشتار ساکنان ایران ادامه خواهد داد؟
خشم و نفرت از زندان و شکنجه و اعدام آنچنان وجدان ایرانیان آزاده و آزادیخواهان جهان را بدرد آورده است که خواب را از چشمان ربوده است و طعم تلخ نفرت را به دهان آورده است!
آری در چنین شرایطی ست که بورژوازی در کمین قدرت ایران و حامیان امپریالیستی اش، یکبار دیگر قصد سوءاستفاده از احساسات پاک آزادیخواهان ایران و جهان را دارند تا با آه و ناله و ریختن اشک تمساح برای جوانان ایران، همه آزادیخواهان ایران و جهان را به همکاری و همیاری با خود دعوت کنند تا بار دیگر با فداکاری و نثار جان میلیون ها انسان فداکار بقدرت رسند و بار دیگر، روز از نو و روزی از نو!
آنچه مسلم است تجربه زنده انقلاب بهمن ماه و طعم تلخ شکست آخرین انقلاب تاریخ بشر باعث شده است که این سناریوی غم انگیز دیگر هرگز در ایران تکرار نشود!
آری کمونیست ها خود را از توده ها جدا نمی دانند و وظیفه دارند همیشه و در همه جا با حضور فعال خود در تشکلهای مستقل از اقتصاد و سیاست و فرهنگ بورژوایی در جهت تعمیق و گسترش دموکراسی کوشش نمایند!
آری کمونیست ها حق دارند همواره با ابراز شجاعانه عقاید خود در صف مقدم مبارزه با بورژوازی، حتی بر کتابهای دار بوسه زنند تا با نثار جان خود، دو رویی و دروغ و تزویر بورژوازی را افشا کنند!
هادی میتروی
فرانسه، در تبعید
hadi.mtravi@yahoo.com
پاسخی که نیامد.
در این مقاله این تصور وجود دارد که نبودن بورژوازی یعنی دموکراسی، اما وجود بورژوازی با دموکراسی و دیکتاتوری همراه است. برای مارکس، وقتی بورژوازی وجود دارد، کلمه دیکتاتوری هم وجود دارد و پرولتاریا بر بورژوازی حکومت میکند. کلمه دموکراسی در مقاله میتواند با دیکتاتوری تعویض شود بدون اینکه معنی مقاله تغییر کند. یعنی در انتهای مقاله میتوانیم بگوئیم “گسترش دیکتاتوری”. این جیزی ست که مارکسیستها در آن گیر هستند. راه حل دور انداختن کلمه دموکراسی و دیکتاتوری در ادبیات انقلابی ست. وقتی مارکسیستها میگویند دموکراسی نمی فهمیم در مورد چه چیزی صحبت میکنند، در مورد دیکتاتوری پرولتاریا یا دموکراسی بورژوازی!
آیا نویسنده از کلمه دموکراسی استفاده کرده است تا خرده بورژواها و بورژواهای دموکرات و سکولار را راضی کند؟ احتمالا. خب، باید بگویم، بورژواها از نویسنده میخواهند که در محل کار اطاعت کند و در خارج از آن بجای الغای سرمایه داری در انتخابات شرکت کند و مشکل را با جیب خالی در انتخابات حل کند. چرا باید از بورژواها کم هوشتر باشیم!
آنارشیست
“آری کمونیست ها خود را از توده ها جدا نمی دانند و وظیفه دارند همیشه و در همه جا با حضور فعال خود در تشکلهای مستقل از اقتصاد و سیاست و فرهنگ بورژوایی در جهت تعمیق و گسترش دموکراسی کوشش نمایند!”
.
شما دموکراسی را تعریف کنید تا بتوان فهمید که چه میگوئید ولی بنظر می آید که خودتان نمیدانید چه میگوئید و به درک شما از کمونیست بودن هم میتوان شک کرد. دموکراسی اگر خارج از روابط استثمارگرانه، استعمارگرانه و مردسالارانه تعریف شود، نه تنها کمونیستی است، بلکه کلمه دمکراسی برای آن کاربرد ندارد. اگر اینطور باشد، “حضور فعال” در تشکلهای مسقل از بورژواها هم بی معنی است و عبارت درست این است که بگوئیم کمونیستها “در همه جا” فقط از طریق تشکل یابی ضد ارتجاع (سرمایه داری، مردسالای و غیره) میتوانند پیروز شوند.
.
تشکل بکنار، اگر شورشی وجود داشته باشد که ایده مشخصی علیه سرمایه داری و استعمار و مردسالاری نداشته باشد، مثل شورش “زن زندگی ازادی”، نمیتوان با آن همراهی کرد چون کماکان دارای ذهنیتی فراتر از افق ذهنی ارتجاعی (استثماری، استعماری و غیره) بورژوازی ندارد و کمونیستها فقط به آلت دست آن شورش تبدیل می شوند. نمونه های دیگر ضد انقلاب 57 و یا شورشهای ضد حاکمیت احزاب کمونیست (مارکسیست) در بلوک شرق اروپای سابق است.
.
آنارشیست