چپ کُشی از گوهردشت تا استکهلم
م. زنگنه
.
در حاشیه دادگاه حمید نوری (از عوامل رژیم سرمایه داری ِ انسان کش مستقر در ایران) که در کشور سوئد و در شهر استکهلم برگزار میشود مباحث مختلفی رخ داده که در ماه های اخیر، این مباحث، و متاسفانه ذیل عنوان جنبش دادخواهی، به سمت حمله به نیروهای چپ کشیده شده است. متاسفانه این فرصت مغتنم تاریخی که باید در آن بیش از هر چیزی به افشای نقش نوری ها و کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی پرداخت، با برخی مباحث حاشیه ای تا حد زیادی از دست میرود. نخست باید گفت که اقدامی که ایرج مصداقی طی سال ها در باب ثبت خاطرات و اسناد زندان و بازسازی خاطره جانباختگان انجام داده جای تقدیر دارد. همینطور، اقدامات او و دوستانش در دستگیری حمید نوری که سنگ بنای دادگاه تاریخی استکهلم است نیز باید مورد قدردانی قرار گیرد و دیگران نیز باید تشویق شوند که از این دست اقدامات انجام دهند و صرفا به اظهار نظر و نقد بسنده نکنند زیرا که مساله بر سر تغییر است نه تفسیر. اما در حاشیه این دادگاه متاسفانه موارد دیگری توسط افراد و جریانات مختلف و گهگاه حتی توسط آقای مصداقی و برخی دوستانش رقم زده شده است که قابل تامل، بررسی و “نقد” است.
آقای ایرج مصداقی، که خودمهم ترین نقش را در دستگیری حمید نوری ایفا کرده و باید بیش از همه، دست اندرکار پرداختن به اصل قضیه نقش حمید نوری و دیگر جانیان دست اندرکار در جنایت کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧ باشد، گاه و بیگاه با پرداختن به مسائل حاشیه ای و غیرمرتبط با دادگاه، اصل موضوع دادگاه را به حاشیه می راند. من باب مثال، برنامه های ایشان در مصاحبه های تلویزیونی یک تا دو ساعته اش بیش از آنکه درباره نوری و جمهوری اسلامی باشد درباره دیگران است. البته نقد به هر کسی و هر جریانی حق همه افراد منجمله ایرج مصداقی ست اما اگر مجموع این نقدها به دیگران چندین برابر برخورد به رژیم باشد، لازم است که درباره چرایی این اتفاق سوال کرد. وانگهی اگر این برخوردهای آقای مصداقی درباره دیگران واقعا نقد بود باز جای تامل داشت اما وقتی به جملات خالی از دلیل و عبارات حمله وار و طعنه و حتی نفی میرسد دیگر نامش نقد نخواهد بود. نقدی که بر آقای مصداقی گرامی وارد است منجمله این است که ایشان در این برنامه ها در هر فرصتی که پیدا میکند و با بهانه و بی بهانه به نیروهای چپ “حمله” میکند، طعنه میزند، نفی میکند، میکوبد، و خلاصه جملاتی میگوید که محتوای غنی ندارد و بلکه حتی باعث میشود که سایر کارهای درخشان وی نیز تحت الشعاع قرار گیرد. ایشان ضمنا برای اینکه بگوید منظورش همه ی چپ نیست گاهی میگوید “بخشی از چپ”. اما اگر به مجموعه اظهارنظرات ایشان طی سال های اخیر دقت کنید وضوحا متوجه میشوید که ایشان تقریبا اکثر طیف های چپ را مورد حمله – و نه نقد- قرار میدهد. گاهی هم میگوید “من خودم چپ هستم” تا بلکه به مخاطب بقبولاند که واقعا از موضع ضدیت با چپ نیست که سخن میگوید و بلکه دارد نقد میکند. مخاطب هشیارالبته متوجه هست که ایشان گرایشی به خاندان پهلوی دارد و تقریبا هر آلترناتیو دیگری که طرح شود را به زبانی و به بهانه ای مورد حمله قرار میدهد. حتی از منظر مبارزه صرفا ضد رژیمی (و نه از دیدگاه مبارزه طبقاتی)، این روش آقای مصداقی و تاختنش براکثریت سایر نیروی های ضد رژیمی، با رویکرد صرفا ضد رژیمی خودش در تناقض است.
مضافا مساله بعدی این است که در حاشیه پخش صدای دادگاه حمید نوری توسط یک اتاق کلاب هاوس که توسط آقایان حمید اشتری، حسین ملکی و نیز فردی به نام فرهاد مرادی انجام میشود گاه و بیگاه و به بهانه های مختلف، مباحثی میشود که در آن از هر فرصتی برای عناد ورزیدن با چپ ها استفاده میشود. من باب مثال، شهادت ضعیف مهرزاد دشتبانی را بهانه میکنند تا به کلیت چپ حمله کنند. باید تصریح کرد که مهرزاد دشتبانی شهادت ضعیفی ارائه داده است و این واضح است. برعکس شهادت های خوب دیگران و منجمله شهادت آقایان اسحاقی و یا حسین ملکی که شهادت های منسجم و موثری بود. مهرزاد دشتبانی حتی به تصمیم خودش هم احترام نگذاشت که وقتی خودش، داوطلبانه و به میل خود تصمیم گرفته به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شود حداقل ادای وظیفه کند و شهادت قابل قبول ارائه کند. ایشان نام زنده یاد بیژن بازرگان را به عمد به زبان نمیاورد حال آنکه به شهادت خانواده بازرگان و با تایید وکیلشان، مهرزاد دشتبانی در جلسات بازپرسی نزد پلیس سوئد، نام بیژن بازرگان را آورده است. نیاوردن نام بِیژن بازرگان، به حق موجبات عصبانیت خانواده بازرگان و خانم ها لاله و لادن بازرگان را فراهم آورد. آقای دشتبانی به حکم اخلاق و انسانیت باید از این خانواده عذرخواهی کند. ایشان باید به صورت مکتوب به دادگاه هم اعلام کند که نام بیژن بازرگان را به یاد میآورد و ایشان را در زندان دیده است و البته همه آنچیزی که شخص خودش به پلیس گفته را به دادگاه نیز اعلام کند. بیژن بازرگان یک بار در گوهردشت جان داد و این بار گویا در دادگاه استکهلم هم کشته میشود زیرا یک هم بند سابقش حاضر نیست نامش را به زبان بیاورد! زیرا دشتبانی از مواضع خواهر بیژن بازرگان خوشش نمی آید! این اقدام دشتبانی بسیار ناپسند و غیراصولی بود است. اما اشتباه دشتبانی را نمیشود به پای هیچ کس دیگری نوشت. حتی اگر چیزی تحت عنوان کلی “چپ” را به عنوان یک واحد منسجم فکری و عملی بپذیریم، باز هم اشتباه دشتبانی به کلیت این “چپ” ارتباطی ندارد. “چپ”، ده ها وصدها گرایش دارد و هر کدام و فقط هر کدام، نماینده خودند.
نکته عجیب این است که دوستان آقای مصداقی در این اتاق کلاب هاوسی، از شهادت دشتبانی سو استفاده کردند و بارها به چپ ها حمله کردند. بعید است که ایشان بدون تایید نظری و مشورتی آقای مصداقی دست به این تخریب ها زده باشند. زیرا که شواهد و قرائن نشان از هماهنگی آنها دارد. چه اینکه رویکرد خود آقای مصداقی نیز چنین است. وانگهی اگر ایرج مصداقی با روش چپ ستیزی دوستانش در این کلاب هاس زاویه داشت قطعا میتوانست در برنامه هایش به این موضوع اشاره کند که البته نکرده است.
در ارتباط با این اتاق کلاب هاوسی برای ایرج مصداقی و دوستانش (اشتری و ملکی) یک انتقاد بسیار مهم دیگر نیز متصور است و آن استفاده از شخصی به نام فرهاد مرادی برای تخریب چپ هاست. آقای مصداقی یک بار در همین پرونده نوری، (به احتمال زیاد بدون اینکه سوابق آن شخص را از قبل بشناسد) از شخص کلاه بردار و بی پرنسیپی به نام کاوه موسوی برای یافتن یک وکیل متبحر در انگلیس کمک گرفت. کاوه موسوی یک دروغگوی بی تجربه است که حتی سعی نمیکند دروغ های محکمی سر هم کند. ادعاهایش آنقدرسبک و بی مغز است که هر مخاطبی با خرده هوش، به سرعت متوجه شیاد بودن این فرد میشود. کسی که بابت دلالی اقتصادی با رژیم جمهوری اسلامی از دادگاه انگلیس، محکومیت قضایی دارد ولی با وقاحتی تمام عیار میگوید به زندان رفته چون ضد رژیم بوده است! خوشبختانه ایرج مصداقی متوجه شخصیت منفی کاوه موسوی شد و از وی فاصله گرفت. البته در این فاصله گرفتن، چپ ها و نیز دیگرانی که به حضور کاوه موسوی در این روند معترض شدند نقش موثری داشتند. الغرض که کاوه موسوی به حاشیه رفت اما اینبار خطر دیگری بزرگتر از کاوه موسوی بر سر راه این دادگاه و در مقابل تمامیت جنبش دادخواهی قرار گرفته و آقای مصداقی باید نسبت بدان واکنش نشان دهد.
این بار آقای مصداقی و دوستانش در دام شخصی دیگر و بارها منفی تر از کاوه موسوی افتاده اند: فرهاد مرادی.
آقای مصداقی که با یافتن کوچکترین نقطه ضعف در یک فرد ِ چپ، به کلیت چپ حمله میکند شاید خوب باشد که دقت کند که حالا با شخصی همکاری میکند (فرهاد مرادی) که آگاهانه، خودخواسته، مومنانه و عاشقانه، ذوب درشخصیت میرحسین موسوی قاتل است. مرادی در توجیه عشقش به جنبش سبز اعلام میکند که او درباره جنبش سبز مطالبی هم نگاشته است. خوب کروبی و موسوی هم نوشته اند. با خواندن مطالب فرهاد مرادی متوجه میشوید که چگونه مومنانه در تحسین موسوی و گرایش اقتصادی وی مطلب نوشته است. محتوای نوشته هایش در باب جنبش سبز، تماما در ستایش میرحسین موسوی است. از جمله مینویسد که جناح مقابل میرحسین قدر او را ندانستند و میرحسین موسوی مانند وصله ناجور برای آنها بوده است. کلیت نوشته های او در این مورد در تایید و ستایش از میرحسین موسوی جانی است. فرهاد مرادی بنا به سندیت نوشته های خودش علاوه بر اینکه به موسوی رای داده و حضورش در جنبش سیز حضور فعالانه در شرکت در انتخابات و تقویت مواضع میرحسین موسوی بوده بلکه در نوشته هایش به عنوان قسم، به “شرافت میرحسین” سوگند یاد میکند! کدام شرافت میرحسین؟! آیا میرحسین موسوی نخست وزیر محبوب خمینی، شرافتی داشته که آقای مرادی بدان سوگند یاد میکند؟ آقای مرادی در نوشته هایش میرحسین موسوی را فردی “انقلابی” میداند. نوشته هایی هم مشتمل بر آیات قران دارد که دروصف میرحسین موسوی نوشته است (۱). اگر فرهاد مرادی به گذشته خود انتقاد داشته باشد و بگوید از آن عبور کرده است حرفی نیست اما ایشان این گذشته را تایید هم میکند. مرادی که گویا در این وادی تازه کار هم هست، برای رفع اتهام علیه خود، فرار به جلو میکند، شانتاژ میکند و شروع به حمله تحت پوشش نصیحت به چپ ها میکند. وقتی مطالب ایشان را میخوانید متوجه میشوید که دفاع از جو بایدن رئیس جمهور جانی آمریکا از نظر ایشان یعنی یک پروژه چپ! چپ بودن مرادی یعنی دفاع از میرحسین موسوی و جو بایدن. بدیهی است این چنین چپی که مثلا یک جناح اصلاح طلبان حکومتی را پشتیبانی میکند و میرحسین موسوی را فردی انقلابی میداند و لابد ریاست جمهوری وی را انقلاب پیروز شده، یا از پیروزی بایدن علیه ترامپ فریاد شادی سر میدهد باید هم به چپ های انقلابی فحاشی کند. مرادی ضمنا در میانه حرف هایش دم خروسش بیرون میزدند و ادعا میکند همه مردم و به ویژه جوانان از چپ ها متنفرند. ایشان همزمان ادعای عجیب دیگری میکند که گویا برخی اقدامات رضا شاه ناشی از گوش دادن او به صدای سوسیالیست ها بود. از نظر مرادی سوسیالیست بودن یعنی آن نوع از اظهار نظر و هویت سیاسی که قابل پیاده سازی توسط پهلوی باشد. و گویا ما باید تاریخ را به بایگانی بسپاریم، برای لحظاتی مرادی وار عاشق پهلوی شویم و فراموش کنیم که رضا شاه چگونه هم چپ و هم هرگونه اندیشه مترقی را با سبعیتی خاص، سرکوب کرد. همانگونه که پسرش محمدرضا کرد.
به نظر نگارنده، در این مبحث، ایراد از مرادی نیست. مرادی ها و عاشقان میرحسین موسوی و کروبی زیادند. سال ها هم هست که به مدد پیشتبانی های مختلف معنوی و مالی در سراسر اروپا و آمریکا و کانادا پراکنده شده و از طریق رسانه هایی که نقطه اشتراکشان ضدیت با چپ است به دشمنی با طبقه کارگر ادامه میدهند. در این مبحث، ایراد حتی از میهن تی.وی و بهبهانی هم نیست زیرا که آنها عریان تر از آنند که قرار باشد کسی گولشان را بخورد. آنها همانند که هستند و دارند تلاش میکنند که دیده شوند. مثلا مرادی به جز نوشته های عاشقانه وارش در تحسین میرحسین موسوی و بایدن و سندرز، پیشینه ی نظری و سیاسی خاصی ندارد. بدون اینکه هیچ فعالیت سیاسی مخالف رژیم داشته باشد و دچار مشکل امنیتی شده باشد، از ایران به آمریکا سفر میکند و در آنجا مقیم میشود. خودش هم ادعا ندارد که پناهنده سیاسی بوده است. ایشان در حالی که در تهران است و یادداشت هایی در ستایش میرحسین مینویسد ناگهان اعلام می کند اکنون دیگر در آمریکا هستم. ما این الگوی صدور اپوزسیون نمایی را در مورد دیگر جنبش سبزی ها دیده ایم که به عنوان “کارشناس”، اکنون رسانه ها را قرق کرده اند و در انگلیس و کانادا و آمریکا علیه “ولایت فقیه” حرف هایی هم میزنند اما کماکان یا عاشق میرحسین و یا کروبی هستند یا هر دو. این دسته افراد کماکان سراب اصلاح طلبی را ترویج میکنند و سر و ته حرف هایشان تبلیغ برای بازار آزاد و “مبارزه مدنی” برای ساختن دموکراسی لیبرالی آنهم با رهبری سران اصلاح طلب حکومتی است. اکثر فعالان جنبش سبزی و مدیران ستاد های انتخاباتی که اکنون در خارج کشور مشغول لفاظی و “مبارزه” هستند به همین طریق های امن از تهران به اروپا و آمریکا پرواز کرده و در مصاحبه هایشان برای مردم ایران نسخه پیچی میکنند. فرهاد مرادی هم یک جنبش سبزی مستقر در امریکا ست که تلاش میکند جنبش سبزی بودن خود را لابلای حمله به دیگران و منجمله چپ ها پنهان کند. ایشان نیز مانند بزرگترهای قومشان یعنی مجتبی واحدی، مهاجرانی، تحکیم وحدتی ها و دیگران، اکنون به مبارزان علیه رژیم و مشخصا به چپ ها فحاشی میکند. نکته جالب این است که افرادی مثل مرادی که مرید قاتلان چپ هاست، حالا و در حاشیه جنبش دادخواهی که منجمله مرتبط با کشتار چپ ها هم هست، علیه چپ ها، تبلیغ میکند. گویا که چپ کشی تنها در اوین و گوهردشت نبوده است بلکه حالا در یادواره کشته شدگان و از جمله چپ ها، کسانی با نقاب وارد شده اما بی نقاب علیه جپ ها حرف میزنند. از این غریب تر چیزی ممکن است؟ جنبش دادخواهی، فرصت عقده گشایی علیه یک گرایش فکری نیست بلکه مجموعه ای برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره و اهداف قربانیان این نسل کشی سیاسی است. مرادی که عاشق موسوی ضد چپ است با سو استفاده از جنبش دادخواهی، فرصتی یافته است که به چپ ها فحاشی کند. البته ایراد از فرهاد مرادی نیست. بلکه ایراد از آقای مصداقی است که اینچنین افرادی را برای همکاری انتخاب میکند. انتخاب شخصی مثل فرهاد مرادی برای حضور در برنامه های میهن تی.وی، صرفا انتخاب شخص بهبهانی نیست بلکه انتخاب آقای مصداقی هم است زیرا خود آقای مصداقی نیز روشی همچون مرادی در عناد ورزی با چپ به کار می بندد. آقای مصداقی حتی اگر عمیقا از چپ ها کینه و تنفر داشته باشد اما اکنون دارد یک اشتباه مشخص در حق شخص خودش میکند. او سالهای زیادی از عمرش را صرف زنده کردن نام و صدای زندانیان سیاسی کرده است. همان هایی که از قضا در دوره طولانی میرحسین موسوی کشتار میشدند. همان میرحسین که در انتخابات ٨٨ و قبل از روزهای رای گیری به شدت از کشتار تابستان ۶٧ دفاع کرد و او نیز مانند حمید نوری و دیگر جانی ها، اعلام کرد وقتی مجاهدین حمله کردند بدیهی است که ما هم اعدام کنیم! آیا نظر آقای مصداقی درباره میرحسین موسوی مثبت است؟ یا ایشان هم مثل اکثر نیروهای مترقی سیاسی معتقد است که میرحسین موسوی یکی از پایه های نظام اسلامی و از مسببین قتل و کشتار و سرکوب است؟ آقایان مصداقی، اشتری و ملکی یک طرفدارعاشق و مومن همین میرحسین موسوی را در تیم خود جا داده اند. که چه؟ که مثلا با استعانت از این عاشق موسوی، حمید نوری را افشا کنند؟ حمید نوری که یاور رده سوم میرحسین موسوی هم نبوده است. عجب تناقض عجیبی! آیا ضدیت آقایان مصداقی، اشتری و ملکی با نیروهای چپ این توجیه را فراهم میآورد که ایشان یک موسوی چی قهار (فرهاد مرادی) و یک ضد چپ را همکار خود کنند؟ مشکل از مرادی یا میهن تی.وی نیست. مشکل از این رویکرد و انتخاب آقایان مصداقی، ملکی و اشتری است. اگر کاوه موسوی کلاهبردار است حداقل طبق گرایش “صرفا ضد رژیمی” خود ِ مصداقی، کاوه موسوی هم ضد رژیمی است و احتمالا میتوانست تا حدی برای ایشان قابل تحمل باشد. البته که خصلت و شخصیت و سابقه کاوه موسوی راهی برای همکاری با وی باز نمیگذارد. اگر کاوه موسوی همکار نامناسبی برای رسوا کردن نوری و کلیت حاکمیت بود، قطعا شخصی که عاشق یکی از ستون های اصلی این حاکمیت (مثل میرحسین) است، یعنی فرهاد مرادی، به طریق اولی نمیتواند همکار آقایان مصداقی، ملکی و اشتری باشد. آقایان مصداقی، ملکی و اشتری برای حمله به چپ از هر ابزاری استفاده کنند اما این ابزار نمیتواند علیه خودشان و موضوع مبارزه شان باشد. ایشان بنا به قاعده عقل و منطق نمیتوانند در حمله به رژیم، به یک هوادار رهبری یک جناح از همان رژیم تکیه کنند.
این که آقای مصداقی دارای گرایش راست و هوادار سلطنت است و تنها آلترناتیو ممکن را پهلوی میداند امری است که فهمیدنش از سخنان و مواضع ایشان زیاد سخت نیست. شاید خوب باشد آقای مصداقی مخاطبان خود را مقئاری عاقل فرض کند و بداند که مردم متوجه این هستند که ایشان تلویحا دارد میگوید فقط و فقط پهلوی. در این زمینه، روراست بودن بهتر است. در اینصورت میتواند سرراست تر و بدون حاشیه روی، از موضع راست، به چپ ها هم حمله کند و نیازی هم به یک جنبش سبزی طرفدار میرحسین موسوی (فرهاد مرادی) نخواهد داشت. روی سخن با آقایان اشتری و ملکی هم هست. آنها هم همکار فرهاد مرادی شده اند ولی آیا ضمنا میخواهند مخطاب باور کند که ایشان کماکان ضد رژیم هستند؟ در حالی که با یک جنبش سبزی ذوب و عاشق میرحسین موسوی همکارند.
دادگاه تاریخی حمید نوری که میتوانست فرصتی تاریخی برای حداکثر میزان افشای نوری و حاکمیت باشد، متاسفانه توسط برخی افراد و گرایشات به حاشیه رانده شد. اول مجاهدین، از سر عناد با ایرج مصداقی، شروع به تشکیک درباره روند دستگیری نوری و دادگاه کردند اما بعد که دیدند از قافله عقبند سراسیمه به میدان آمدند. آنها بیش از تمرکز روی رژیم روی ایرج مصداقی تمرکز و البته حمله و فحاشی کردند و در مورد وی گزافه گویی های بسیار کردند. ایرج مصداقی هم به واکنش، مقداری زیادی روی آنها تمرکز کرد و او هم آلوده به همان ادبیات و روش آلوده ی حمله کنندگان به خود شد. بعد یک فرد کلاهبردار به نام کاوه موسوی تا توانست حاشیه درست کرد و دروغ گفت و تخریب کرد. افراد دیگر و جریانات دیگر هم نسبتا کم نگذاشتند. مثلا جریانی که از حس رقابت با ایرج مصداقی عجولانه به سراغ یک وکیل دست راستی، بدنام و راسیست رفت (وکیلی که با خانواده نوری هم همکاری میکرد). این اقدام این افراد و رقابت شان با مصداقی، حتی باعث شد تعدادی زیادی از چپ ها از حضور دردادگاه جا بمانند زیرا به آنها گفته بودند “سراغ مصداقی نروید ما خودمان وکیل داریم بیایید با هم این کار را بکنیم”. اما نتوانستند و خراب کردند و همان تعداد شاهد که به ایشان اعتماد کرده بودند نتوانستند ثبت و در دادگاه حاضر شوند. دشمنی شان با مصداقی باعث ضربه زدن به این دادگاه و جنبش دادخواهی شد. اگر چه این اشتباه را نباید به پای همه دست اندرکاران آن جریان و کارزار نوشت زیرا یکی از میان آنها (آقای بابک.ع)، نقش کلیدی در این اقدامات تنگ نظرانه و لج بازانه ایفا کرد. ایشان هم از قضا “چپ”هستند و باید در این مورد معین از خود انتقاد کنند.
این اتفاقات در حاشیه دادگاه نوری، انرژی و وقت زیادی از همه دلسوزان چنبش دادخواهی را گرفته است. ما که روند دادگاه را دنبال کرده ایم متوجه این قضایا هستیم. اما این وسط تعجب از آقای مصداقی است که برای دستگیری نوری و برپایی این دادگاه تاریخی و خدمت به جنبش دادخواهی اینهمه زحمت کشیده است اما این فرصت تاریخی را بخشا در خدمت حمله به چپ ها و یعنی بخش مهمی از همان جنبش دادخواهی به کار گرفته است. بدتر اینکه دوستان نزدیک آقای مصداقی که با هم این پرونده را آغاز کرده و به پبش برده اند، با یک هوادار میرحسن موسوی، برای رسوا کردن همان حکومتی که میرحسین (یعنی مراد و مرشد آقای فرهاد مرادی) یکی از ستون های اصلی اش بوده است همکاری میکند. قطعا که به کار گرفتن این شخص جنبش سبزی، بدون مشورت آقای مصداقی نبوده است. اما احتمال دارد که آقای مصداقی و دوستانش از پیشینه این جنبش سبزی عاشق میرحسین موسوی (فرهاد مرادی) خبر نداشته اند. اما سوال این است که اکنون که این فرد، در حضور خودشان ودقیقا همپای خودشان به چپ ها حمله میکند هم بی اطلاع هستند؟! متاسفانه اتاق کلاب هاوس مزبور، به جای پرداختن به اصل موضوع و تقویت جنبش دادخواهی، با جهت دهی عامدانه مرادی و دیگران به اتاقی برای ضدیت با چپ ها و لاجرم تضعیف جنبش دادخواهی تبدیل شده است.
نوشته حاضر در دفاع از چپ ها نیست. در دفاع از جنبش دادخواهی است؛ در دفاع از منطق و عقل سلیم و دوری کردن از نیروی هر دو یا همه جناح های رژیم سرمایه داری ایران است. این نوشته مطلقا در دفاع از چپ نیست بلکه در دفاع از حداقل پرنسیپ های مبارزاتی و انسانی است. هر گرایشی از چپ، یا هر فردی که خود را چپ میداند اگر نقد مشخص و مستدلی در موردش ارائه شود البته که باید جوابگو باشد اما موضوعات طرح شده توسط این اتاق کلاب هاوسی و مشخصا توسط مرادی و دیگران نقد به چپ نیست بلکه فحاشی و حمله به چپ است. ضمن اینکه در فضای تنفسی جلسات مربوط به جنبش دادخواهی باید مباحثی که به تقویت این جنبش میشود را طرح کرد و نه مباحثی که علیه بخشی از این جنبش طرح میشود. باری، این نوشته در نقد رویکرد تخریبی اتخاذ شده توسط اتاق کلاب هاس مرادی است. این نوشته در نقد این روش آقای مصداقی و دوستانش است در اظهار ضدیت با چپ در مصاحبه های با بهبهانی و یا در اتاق کلاب هاوسی، آنهم به کمک یک هوادار و عاشق میرحسین موسوی. آقایان مصداقی، ملکی و اشتری حداقل بابت گرایش صرفا ضد رژیمی خود هم که شده باید متوجه باشند نباید چپ را مورد حمله قرار دهند. دشمنی با چپ و هواداری از پهلوی برای مردم ایران، نان و آب نمیشود. مطمئن باشید حتی موجب آزادی اجتماعی و سیاسی هم نخواهد شد. شاید هواداری از پهلوی برای برخی منافع داشته باشد. اما با شناختی که داریم میدانیم که سه شخص نامبرده (مصداقی-اشتری-ملکی) از قبل این دادگاه، منافع مالی کسب نکرده اند و بابت عقیده سیاسی خود است که در این صحنه هستند. اما سوال این است این کدام عقیده سیاسی است که در حاشیه دادگاه یک عامل کشتار زندانیان سیاسی، آنها را ترغیب میکند که به عقیده دسته ای دیگر از قربانیان همین کشتار بتازند؟ یا حتی به باقی ماندگان این کشتار حمله کنند؟ آیا اصولا هدف این دادگاه، حمله به چپ یا حتی بررسی مواضع چپ بوده است؟ یعنی آقای مصداقی سال ها تلاش کرده و کتاب نوشته و بعد دخالت مستقیم داشته تا حمید نوری دستگیر و دادگاهی شود تا سپس به بهانه این دادگاه به چپ ها حمله کند؟ باور نداریم که اینچنین باشد اما خود آقای مصداقی طور دیگری رفتار میکند که این باور را تضعیف میکند. امیدواریم ایشان، به جای دشمنی با چپ ها و همکاری با موسوی چی هایی مانند فرهاد مرادی، تمرکز خود را بر دادگاه و افشا کردن رژیم و تقویت جنبش دادخواهی بگذارند و ادامه کار قابل قدر خود در این سال ها را داشته باشند و نه به هر بهانه ضدیت با چپ و حمله به چپ ها. به کارگیری افرادی مثل مرادی، یا بیانات دشمنانه علیه چپ ها، یا لج بازی عده ای تحت عنوان چپ با مصداقی، آنهم در فضایی که متعلق به همه کسانی است که به جنبش دادخواهی تعلق دارند کاری غیر اصولی است. گویی که چپ ها را یک بار در گوهردشت و اوین و … کشته باشند و حالا که قرار است نامشان و حق شان بازگو شود و بخشی از عدالت برای آنها و خانواده و دوستانشان اجرا شود، با کشتن وقت لازم برای پرداختن به موضوع دادگاه و در عوض پرداختن به حواشی غیراصولی و حمله به بخشی از بدنه جنبش دادخواهی، در واقع انگار دارند همان کشته شدگان را بار دیگر کشتار میکنند اما اینبار در حاشیه دادگاه استکهلم.
در پایان ذکر این نکته را مهم میدانم که به آقایان مصداقی، اشتری، ملکی و نیز به آن دسته از چپ ها (و مثلا به آقای بابک.ع که در روند این دادگاه با لج بازی با ایرج مصداقی) فرصت های زیادی را سوزاندند بگویم: اگر برای جنبش دادخواهی زحمت زیادی کشیده و میکشید، از شما متشکریم اما از این جنبش برای کوبیدن بخشی از اجزای همین جنبش استفاده نکنید. با رویکرد مجاهدین کاری نداریم زیرا آنها اصولا هدف و منفعت سیاسی خود را برهراصل و قاعده ای ارجح دارند. اما میتوان به بقیه دوستانی که دغدغه جنبش دادخواهی را دارند گفت که اگر ذیل جنبش دادخواهی، بیشتر و بیشتر مطرح شده و دیده میشوید، قدردان مخاطبان و علاقه مندان به این جنبش باشید و فرصت به دست آمده را در خدمت همین هدف بگذارید. مخاطبان به اعتبار دادخواهی و خدماتی که شما به این جنبش کرده اید، پای حرف شما می نشیینند. به اعتماد آنها احترام گذاشته و ضدیت سیاسی خود با دیگران را در جای دیگری و در فضای دیگری دنبال کنید آنهم در قالب نقد و نه حمله و عنادورزی. جنبش دادخواهی متعلق به همه گرایشهای سیاسی است. از آن برای تسویه حساب سیاسی و مثلا برای چپ کُشی استفاده نکنید.
م. زنگنه، دیماه ١۴٠٠
(۱) پاورقی – تعدادی از نوشته های فرهاد مرادی، فعال حامی یکی از رهبران و ستون های رژیم، در باب ذوب بودنش در میرحسین موسوی و یا مثلا توضیحش از چپ و موارد دیگر را در اینجا نقل میکنم. تمام این موارد از فیسبوک شخصی ایشان و عینا و بدون هیچ دخل و تصرفی نقل و در میان علامت ” ” گذاشته شده است. آنجا که علامت هشتگ استفاده شده هم از ایشان است. مثلا این نوشته ایشان است درباره موسوی:
“آمده بود تا مدافع حقوق گروهها و طبقاتی باشد «که فشار تورم قامتشان را خم کرده و سیاستهای نادرست اقتصادی عزتشان را نشانه رفته است». #میرحسین ” و یا اینجا که به عنوان سوگند از شرف میرحسین گفته است: “به شرف میرحسین قسم، که زندگی با این همه غم نمی ارزه!”
-یا این نوشته فرهاد مرادی درباره میرحسین موسوی که ایشان را فرد انقلابی میداند:
“کسانی اعتقاد دارند اگر «میرحسین» در این روزها امکان سخن گفتن داشت با سید محمد خاتمی، دولت اعتدال و باقی اصلاح طلب ها همصدا می شد و «سرکوب قاطعانه اغتشاشگرها» را تقاضا می کرد. به چنین ادعایی باور ندارم. جدای از تفاوت میان «فردی انقلابی» که مردم را به خیابان کشاند (میرحسین) و موجودی پست و زبون که خواهان پاکسازی خیابان ها از حضور مردم است (خاتمی)، ایده های اقتصادی «میرحسین» در تقابل آشکار با ایده های نئولیبرال های اصلاح طلب قرار داشت.«چه کسی جرات دارد پرونده واگذاری های بزرگ را به بهانه اجرای اصل ۴۴ به مراکز قدرت و نفوذ باز کند و پرده از این غارت بزرگ ملی که منجر به ایجاد انحصارهای بزرگ اقتصادی شده است، برکشد؟». این را «میرحسین» در همان سال ۸۸ گفت. او هرگز در سرکوب فرودستان، آنها که این روزها دارند پایه های رژیم نکبت را می لرزانند، همدستی نکرد. بنابراین اگر به حقیقت وفاداریم می بایست، با وجود تمام کینه هایِ به حق سیاسی و اختلاف های عمیق ایدئولوژیک، به درستی این امر که «میرحسین» در کنار سرکوب شدگان اقتصادی ایستاد، علیه اجرای سیاست های تعدیل ساختاری در ایران خروشید و در مسیر قیامش گامی عقب ننشست شهادت بدهیم”
-یادداشت مرادی درباره زندانیان و میرحسین موسوی:
“و برای آن تنهای شریف،همانها که در اسارت ظلمت رنج گرسنگی را بر دوشمیکشند، همین آیه را زمزمه کن:«کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ».”
-و این یادداشتش درباب میرحسین موسوی:
“دیروز که #میرحسین از پشت شیشههای تیره اتومبیلِ برادران خیابانهایِ تهران – این سنگرهای تسلیم شده – را تماشا میکرد، میبایست همین یک آیه را زیر لب زمزمه کرده باشد: قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبرًْا.”
-در این یاداشت نحوه حضورش در جنبش سبز و مشخصا راهپیمایی ٢۵خرداد ٨٨ به عنوان یک رای دهنده معترض را توضیح میدهد. ایشان نتیجه انتخابات را مانند سایر اصلاح طلبان کودتا میخواند. تو گویی اگر میرحسین موسوی انتخاب میشد، همه چیز عالی بود یا اصولا انگار، اصل انتخابات صحیح و قابل قبول بوده است! ایشان در همین یادداشت مینویسد که رای داده است و میگوید “ما دیگر رای دهندگان قابل شمارش نبودیم”. بخشی از این یادداشت را بخوانید:
“… تکیه داده به باجه تلفن، سیگاری روشن کردم و به رهگذری لبخند زدم. پریشان بود، به جمعیت اشاره کرد و بیخ گوشم گفت :«شوخی نیست، کودتا کرده اند».
امین و مرضیه و لیلا هم آمدند، با دستبندهای سبز، روسری های سبز، مانتوهای سبز. مهیار هم بود، رامیز هم بود، علی هم بود، اصلاً همه بودند: ما دیگر رأی دهندگان قابل شمارش نبودیم، ما مردم بودیم، مردم فاتح و بی شمار؛ مردمی که خیابان را از آن خود کرده بودند. چه روزها و ساعت ها در همین نقطه کِز کرده بودم و اندوه را با دود سیگار فرو می دادم. چه ساعت ها که همین مسیر را پیاده می رفتم و خیال می کردم، روزی را که شاید بتوان دیگر تنها نبود، یگانه بود.”
-مثلا این نوشته ایشان است درباره ربط سوسیالیست ها با جو بایدن:
“آنچه بایدن گفت نتیجهٔ مستقیم بخشی از کارزارِ شبانه روزیِ شش سال گذشتهٔ سوسیالیستهای آمریکا بود که یکبار دیگر ثابت کردند سیاست یعنی مبارزهای خطیر و بدون وقفه برای ایجادِ تغییری مشخص در یک وضعیتِ مشخص”.
Comments
چپ کُشی از گوهردشت تا استکهلم <br> م. زنگنه — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>