از کوزه همان برون تراود که در اوست (پیرامون نمایش مونیخ)
شباهنگ راد
از کوزه همان برون تراود که در اوست
پیرامون نمایش مونیخ
شباهنگ راد
«همایش» چندشآور مونیخ [دو] با سازماندهی بازماندگان نظام شاهنشاهی پایان یافت. میتوان از جنبههای گوناگونی به بررسی آن پرداخت. محتوای برنامه و شیوه اجرای آن، تصویر ارائه شده از حکومت پس از سرنگونی، ماهیت رژیم مطلوب و مدنظر برگزارکنندگان، ترکیب و پیشینه شرکتکنندگان و بهویژه ترویج فرهنگِ مجیزگویی که فضای جلسه را بهشدت تحت تأثیر قرار داده بود.
اگرچه بخش پایانی موارد مطرح شده، یعنی رواج فرهنگ چاپلوسی، محور اصلی این نمایش را تشکیل میداد و پابوسان رضا پهلوی هر یک بنا به توان و جایگاه خود، چه در صحنه و چه در بیرون آن، به شکلی تهوعآور او را ستودند و بهطور اغراقآمیزی از او بهعنوان تنها آلترناتیو و سخنگوی میلیونها انسان دردمند، جوانان، زنان و دختران ایران یاد کردند. فارغ ازآنچه توسط اینوآن گفته شد، برای درک ماهیت و نقش هر آلترناتیو حکومتی یا نیروی مدعی نمایندگی منافع تودههای ستمدیده، شفافسازی دستور کار آن ضروری است. داشتن نقشهٔ راه مشخص، تکیه بر مبانی عملی در مسیر سرنگونی و بهویژه برنامهریزی دقیق برای ایجاد ساختار نظام مبتنی بر پاسخگویی به نیازهای اولیهٔ جامعه، اهمیتی بنیادی دارد. با این مقدمه، باید دید که رضا پهلوی و همراهانش در کدام مسیر گام [برداشته و] برمیدارند و چگونه میخواهند پس از جمهوری اسلامی، حکومتی بر پایه «مردم بر مردم» بنا نهند؟ آیا برنامهای روشن و قابلاتکا برای عبور از بحران و استقرار یک نظام مردمی را دارا هستند، یا همچنان در ابهام و کلیگویی باقیماندهاند؟
پیشتر، در نوشتهٔ «رضا پهلوی پسمانده طفیلی و انجماد فکری» اشاره شد که او برای برپایی حکومتی مبتنی بر پاسخگویی به منافع تودهها، بر چه ابزارها و حکومتهایی تکیه دارد. این نوشته تأکید داشت که حکومتهایی که بر ملتهای خود ستم روا میدارند، فاقد معیارهای انسانیاند و نمیتوانند حقوق دیگر ملتها را به رسمیت بشناسند. همچنین، اشاره شده است که رضا پهلوی برای فشار و حمایت حداکثری، به سراغ نظامهای سرکوبگری همچون امریکا، انگلیس، اسرائیل و دیگر اقمارشان میرود، دولتهایی که مسبب اصلی وضعیت کنونی، آوارگی میلیونها انسان در جهان و بهویژه تودههای محروم خاورمیانه هستند؛ بنابراین، «پدر ملت ایران» با چنین دیدگاههایی و با پشتوانه و حمایت قدرتهای بزرگ، در تلاش است تا دموکراسی به اسارت گرفته شده را به جامعهٔ سرکوب شده بازگرداند. درنتیجه، بدیهی بود که نمایش مونیخ [دو] نمیتوانست فراتر از آنچه پیشتر توسط او مطرح شده بود، پیش رود. وی بار دیگر همان متن و نوشتهای را خواند که بسیار قبلتر اعلام شده بود. فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی. حمایت حداکثری از ملت ایران. ریزش حداکثری رژیم. بسیج و سازماندهی حداکثری مبارزان داخل و خارج و ارائه برنامهای برای شکوفایی ایران در فردای سقوط جمهوری اسلامی.
با این حساب، نمایش مونیخ حرف تازهای بهغیراز مجیزگویی چندشآور نداشت. چراکه گردانندگان آن حتی هیچ ارتباط زندهٔ نوشتاری با جنبشهای اعتراضی ندارند. آنها از طریق واسطهگری قدرتهای بزرگ در فکر کسب قدرت سیاسیاند. به همین خاطر توجهی به نیازهای اقتصادی جامعه، فقر رو به افزایش و محنت فزاینده کارگرانی که کمرشان زیر مناسبات سرمایهداری خُرد شده است، ندارند. اگرچه تاکنون بارها از جنبههای مختلف به برنامهٔ موردنظر رضا پهلوی پرداخته شده و نشان دادهاند که حامیان اصلی او همان دولتهایی هستند که عامل وضعیت اسفناک کنونی و مثله کردن بدن کودکان در منطقه خاورمیانهاند. در حقیقت، دستبوسی مقامات و دولتهای بزرگ و اشغالگر به عادت روزانهٔ «پدر ملت ایران» بدل شده است؛ «پدر» ی که فاقد پایگاه اجتماعی در درون جامعهٔ ایران است. به نظر میرسد، این پسماندهٔ نظام پیشین فراموش کرده یا نخوانده است که نزدیک به نیمقرن پیش، کارگران، زحمتکشان، زنان، دختران و دیگر قربانیان ستم امپریالیستی در قالب اتحادی همگانی و بیبازگشت، پاسخ روشنی به نظام شاهنشاهی دادند؟ آیا از یاد برده یا نادیده گرفته است که رژیم پهلوی هر مخالفی را به تازیانه میبست و در دادگاههای فرمایشی و نظامی، دهها تن از کمونیستها، مبارزان و مخالفان را بهپای جوخههای اعدام میفرستاد؟ رضا پهلوی و دستبوسانش، باوجود داشتن چنین پیشینهٔ سنگینی، به دنبال برگشت نظام سابق پس از سرنگونی نظام جمهوری اسلامیاند. در حالیکه تودههای ستمدیده و خلقهای تحت ستم همچنان سرکوب خشونتبار ارگانهای سرکوبگر و ساواک، بر شانههایشان سنگینی میکند. «پدر» ملت ایران پیش از هر چیز به مفهوم و معنای دموکراسی پرداخته و در فکر «تمامیت ارضی» است! یعنی اینکه هرگونه مخالفت با آن، برابر با دستگیری و سرکوب تحت عناوینی چون «بیگانه» و «تجزیهطلب» است! پیشتر هم داوطلبانه «وکالت دوران گذار» را پذیرفت تا سیستم و فرم حکومت بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی را سازمان دهد! همان فرمها و ساختارهایی که غرق در بحراناند و زندگی میلیونها انسان رنجدیده، بهویژه کارگران و زحمتکشان ایران را به تباهی کشاندهاند.
رضا پهلوی در عرصه سیاست بسیار خام، متوهم و در همان عین پرمدعاست. در نمایش مونیخ، پیش از روخوانی «پنج ستون مورد توافق» که در بالا به آن اشاره شده است، گفت: «قبل از اینکه صحبتهایم را آغاز بکنم هممیهنان عزیز، دلیل اینکه من 45 سال است این کار را آغاز کردم تنها با یک هدف بود. بازگشت به حاکمیت مردم و حق تعیین سرنوشت ملت ایران برای یک دمکراسی آینده از طریق انتخابات آزاد و صندوق رأی؛ و در اینجا می خوام باز تأکید بکنم که علیرغم و با مایه افتخار برای من است که اینهمه نسبت به من احساسات دارید و اطمینان و باور؛ اما بدانید که برای من بهترین لقب ممکن همان لقب «پدر» ی است که به من دادهاید و برای پدر بودن نیازی به هیچ مقامی ندارم؛ و بنابراین بگذارید تا قبل از اینکه چون آلان صندوق رأی نداریم که بخواهیم انتخابات برگزار کنیم، دموکراسی خواهان ایران، چه جمهوریخواه چه پادشاهیخواه وظیفه دارند که قبل از هر چیز فضای آزادی و انتخابات آزاد را که اکنون نداریم در ایران به وجود بیاوریم؛ بنابراین حق رأی همگان محفوظ در زمان خودش. اول کشور را آزاد خواهیم کرد، اون صندوق را برقرار خواهیم کرد و آنگاه اجازه خواهیم داد که ملت ایران به مفهوم اخص کلمه سرنوشت آینده خودشون را به دست خودشون انتخاب بکنند».
«بازگشت حاکمیت مردم، حق تعیین سرنوشت ملت ایران، برقراری دموکراسی، انتخابات آزاد و…» ازجمله مواردی بود که در نمایش مونیخ گفته شده است.
چه داستان غمانگیز و پیچیدهای است! کسانی، یا جماعتی خود را بهعنوان «وکیل» و «نمایندگان» جامعه معرفی کردهاند و مدعی برقراری حاکمیت مردم، وفاداری به دموکراسی و حق تعیین سرنوشتاند، درحالیکه ازجمله مدافعان ثابتقدم زیر پا گذاشتن حقوق سازندگان اصلی جوامع بشری و بهویژه کارگران، زحمتکشان، زنان و دختران، خلقهای ستمدیده ایران و اعدام کمونیستها، مبارزان و مخالفین هستند. این روزها کسانی تلاش میکنند خود را بهصف مردم بچسبانند که در گذشته در سرکوب مردم نقش داشتند. کسانی که چه در رژیم گذشته و چه همراه با رژیم فعلی، در اعدام احمدزادهها، جزنیها، گلسرخیها و دانشیان و همچنین در دستگیری و شکنجهٔ کمونیستها و مخالفین، نقش و همکاری عملی داشتند.
بهطور نمونه علیرضا نوریزاده در حولوحوش نمایش مونیخ گفته است: «ضدیت با خاندان پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی، ویروسی است که از حزب توده، بهجا مانده است، اما امروز، بسیاری از چپهای آزاده نشان دادهاند که میتوان چپ بود، از توهمات حزب توده عبور کرد و در کنار شاهزاده ایستاد»!
یقیناً، از دبیر سیاسی پیشین روزنامه اطلاعات دوران پهلوی نمیتوان انتظار موضعگیریای جز وفاداری به خاندان سلطنتی داشت؛ فردی که تاکنون در بزنگاههای مختلف سیاسی، تمامقد در نمایشهای حامی نظام پادشاهی ظاهر شده است. نوریزاده، کمونیستهای دوران نظام سلطنتی را «ویروسی» میخواند؛ بر این باور است که این نگرش، میراثی است از حزب تودهٔ خائن و آشکارا به حضور چهرههای واماندهای چون شکوه میرزادگی [وادادهٔ نظام پهلوی] و ابوالفضل محققی [از مسئولین سازمان اکثریت] در کنار «شاهزاده»، در مسیر تحقق دموکراسی و «بازگشت حاکمیت مردم» افتخار میکند!
به همین دلیل، توصیف مخالفین نظام شاهنشاهی بهعنوان «ویروس» از سوی او نه عجیب به نظر میرسد و نه خارج از انتظار است؛ زیرا خود او، یکی از دستاندرکاران و قلمزنان نظام پهلوی نقش مهمی در ساخت روایتهای انحرافی، تحریف واقعیتها و فریب افکار عمومی داشته است. او در لحظات حساس تاریخی، در کنار پروژههایی بوده است که هدف اصلی آنها تخریب کمونیستها، مبارزان و دیگر مخالفان نظام سلطنتی بوده. کسی که حتی از سوی ایرج مصداقی [یعنی جادهصافکن نظام جمهوری اسلامی در درون زندانها] و همچنین یکی از دستبوسان رضا پهلوی و سخنران نمایش مونیخ، بهعنوان، «بانک مرکزی جعلیات و عصاره ژورنالیسم بیاعتبار» مورد نقد قرار گرفته است. این ترکیب شرکتکنندگان نمایش مونیخ بوده که بسیاری از آنها سابقهای از سازش، همراهی و همکاری با رژیمهای گذشته و حال داشتند؛ چهرههایی که در خلاف مسیر درست تاریخ عمل کردهاند.
این امر بیدلیل نیست که نظام و عنصر مورد علاقهشان، پادشاهی و «شاهزاده» است؛ پادشاهی و «شاهزادهای» که بهطور کامل بخشی از ساختار سرمایهداری بوده و در پیشبرد اهداف آن هیچگونه کوتاهی از خود نشان ندادند. حکومتِ پادشاهیای که در تاریخ سیاسی ایران به خاک سپرده شده و بازگشت دوبارهاش محال است. در آشفتگی سیاسی جهان، اجازه دهید این پسماندهها و هرزههای سیاسی عرضاندام کنند تا لایههای پنهانشان آشکار گردد. شگفتآور است که چگونه برخی افراد نه به عقبنشینی و اندیشیدن، بلکه تا این اندازه سقوط را در زندگی خود پذیرفتهاند. به بهانه رکاب زدن در صف مردم، خنجری به دل مردم میزنند و در همان لحظه فراموش کردهاند که خودشان کتکخورده همان نظام و پادشاهی هستند که این روزها به مجیزگوی آن تبدیل شدهاند. هرچند که میتوان این دنیای آشفته سیاسی را به سخره گرفت، اما تاریخ همواره داوری دقیقی نسبت به حکومتهای سرکوبگر و خشن و همچنین وابستگان آنها انجام داده است؛ بهگونهای که فرصتی برای تکرار نمایشهای فریبنده باقی نمیگذارد. خلاصه آنکه، ویژگیها و رفتارهای نمایش مونیخ، نشاندهندهٔ حقیقت درونی و ذات شوم آن است.
5 آگوست 2025
14 مرداد 1404
این مقاله مفید و موثر نیست زیرا در نقد سلطنت طلبان به دفاع از ایده هائی می پردازد که انقلابی نیست. مثلا، گلسرخی خودش را بصورت مارکسیست اسلامی بیان کرد:
“بدینگونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسینی و اسلام علی را تایید میکنیم.”
—
نقد مفید و موثر سلطنت و دموکراسی آن افشای ماهیت ارتجاعی آن است که محدود به اعدام و زندان و شکنجه نیست، نقد ماهیت ارتجاعی آن است.
—
چرا نمیتوانند سلطنت را درست نقد کنند؟ چون خودشان ارتجاع حمل میکنند. آنها حتی نمیتوانند رژیم را درست نقد کنند. نقد دیکتاتور بودن رژیم میتواند دفاع از ارتجاع هیراشی، دفاع از مردسالای اروپائی – سرمایه داری شده، دفاع از نظام سرمایه داری، دفاع از امپریالیسم تحت عنوان ترقی مارکسی، دفاع از ناموس ملی-پارسی و حتی دفاع از تبهکاری و خرافات باشد.
—
آنارشیست