نقش و اهمیت شیوۀ تولید آسیایی – بخش اول
یوسف زرکار
نقش و اهمیت شیوۀ تولید آسیایی – بخش اول
# – چرا و چگونه شیوۀ تولید آسیایی مطرح شد؟
ما در طی کار جمعی مان برای پی بردن به اینکه رژیم های قاجاریه وابسته بوده اند یا مستقل؟ پهلوی اول چگونه به قدرت رسیدوماهیّت رژیمش چه بود؟ بررسی گذشته تا حد لزوم را مبنا قرار دادیم. ضروری یافتیم که به بررسی شرایط انقلاب مشروطه و کشمکش های سیاسی آن دوران پرداخته شود.ضمن مطالعات مان متوجه شدیم که صاحب نظران واندیشمندانی مانند : یرواند آبراهامیان،احمد اشرف،احمد سیف ،همایون کاتوزیان، تراب ثالث و دیگران، برای تحلیل جامعه، بررسی و توضیح علل موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران، از مقوله ای بنام “وجه تولید آسیایی” بهره جسته اند و با کمک مفاهیمی نظیر “استبداد شرقی”، غلبه مالکیت دولتی، جماعت خودکفای پراکنده، مسئله ی آب و ناچیز بودن مالکیت خصوصی، نقش ایلات و عشایرو غیره، به بررسی ساختار اقتصادی – اجتماعی پرداخته و علل توسعه نیافتگی تاریخی جامعه ایران را توضیح داده اند، فرماسیون فئودالی را برجامعه دوران قاجاریه حاکم ندانسته و در نتیجه وجود طبقه فئودال را بزیر سئوال برده اند. مواردی از این گونه از یکطرف سئوال برانگیز بودند و از طرف دیگر برداشت ها و نتیجه گیری های آنان برای ما تازگی داشت.
ما با مفهوم « وجه تولید آسیایی » آشنایی چندانی نداشتیم و به شیوۀ مألوف آموزش یافته ی “چپ های مارکسیست” به ارث برده از تفکرات و القائات ” مارکسیسم روسی”، حاکم بودن وجه تولید فئودالی بر جامعه را بدیهی می انگاشتیم. واز اشاراتی که در برخی از زیرنویس های مطالب به مقولۀ وجه تولید آسیایی شده بود نیز بی توجّه و تامّل، می گذشتیم و اگر گاهاَ پرسیده می شد که این مقوله به چه معناست؟ آنانی که “واردتر” بودند، پاسخ می گفتند که : شکلی از شیوۀ تولید فئود الی است.
اکنون اما بطور جدّی و با دقّت و تامّل بیشتر، این مقوله و ابعاد آن برای دریافت پاسخ به سئوالات، به چند دلیل برای ما مطرح است:
یکم – آیا شیوۀ تولید فئودالی در دورۀ قاجار حاکم بوده است یا نه؟ کدامین اقشار و طبقات وجود و عملکرد داشته اند؟ زیرا بدون آنکه فرماسیون اقتصادی- اجتماعی آن دوران شناخته شده باشد، بدون بررسی نقش و عملکرد اقشار و طبقات وابسته بدان، و ماهیت سیستم سیاسی حاکم برآن، دریافت و درک درستی از کلیه جوانب شرایط آن دوره و مبارزات اجتماعی – سیاسی آن زمان و نیروهای درگیردر آن، ناممکن است.
دوم – بررسی های اندیشمندان نامبرده پیرامون علل توسعه نیافتگی تاریخی جامعه در زمان قاجاریه و نتایج حاصله از آن را، رساتر، واقعی تر و منطقی تر یافتیم.
سوم – اینکه درک مادی از تاریخ برمبنای دید گاه مارکس با درک تک خطی و جبر گرایانه مدل ” مارکسیسم روسی ” تفاوت اساسی دارد.مارکس و انگلس نه تنها به بررسی هر جامعه بر پایه شیوۀ تولید آن جامعه در دورۀ معین تاریخی تاکید دارند، بلکه به بررسی جوامع شرقی بطور ویژه ای همّت گماشتند و به مقولۀ وجه تولید آسیایی دست یافتند.
پس ضروری است که مقولۀ وجه تولید آسیایی را بشناسیم، ابعاد ان را درک کرده، نقش و اهمّیت انرا بازیابیم.
# – نقش و اهمّیت شیوۀ تولید آسیایی در چیست؟
چرا این مقوله امروز مطرح است؟ زیرا که برای هر تحلیل وبرنامه ای، شناخت درست از جامعه ایران الزامی است. زیراکه برای رسیدن به یک درک درست و روشن ازشرایط اقتصادی –اجتماعی یک جامعۀ معیّن و بررسی تقابل طبقاتی درآن، به منظوردستیابی به نتایج واقعی وراستین، یعنی تحلیل مشخص از شرایط اقتصادی – اجتماعی مشخص دردوره معین تاریخی ضروریست وگرنه درک نادرست از ترکیب طبقاتی و فرماسیون مربوطه، منجربه پیامدهای ناگوار شناختی میگردد وسردرگمی درپراتیک اجتماعی – سیاسی راموجب می شود.
بطورمثال اغلب قبول داریم که جامعۀ کنونی ایران سرمایه داریست که امردرستی است ولی باچه خصوصیاتی، باچه فرماسیونی واز کی و چگونه ازشرایط گذشته برخاسته است واین عوامل درایجاد آن چه نقشی ایفاکرده اند؟ این ها امورمهمّی اند. آیاازوجه تولید فئودالی به سرمایه داری رسیده ایم، آنطورکه آموخته ایم ویا اینکه ازشیوۀ تولید آسیایی به سرمایه داری عبورکرده ایم؟ و این وجه تولید سرمایه داری پدید آمده، چه خصوصیاتی ازگذشته رادرخوددارد ونقش و اهمّیت شیوۀ تولید آسیایی درتاثیر گذاری برآن، درچه مواردی بوده است ؟ نقش سرمایه داری جهانی چگونه و چطور بوده است؟ مالکیت برزمین درواقعیت جامعه دورۀ قاجارچگونه بوده است وتفاوت آن با مالکیت فئودالی غربی در چیست ؟ و یامسئله آب و نقش سیستمهای عظیم آبیاری ( قنات، کاریزو غیره ) درجامعه مابا تولید کشاورزی چه رابطه ای داشته و چگونه ؟ چراخواسته ها و حقوق دمکراتیک ضد فئودالی آنطورکه درغرب مطرح بوده، درجریانات انقلاب مشروطه روی نداده است ؟ چرا وجه ضداستبدادی درآن انقلاب برجسته بوده است ؟ وچرا خواست های سه گانه : امنیت ، آزادی وقانون از زمان قیام مزدکیان تا انقلاب مشروطه وحتی اکنون در جامعه ایران تداوم دارد ؟
دریک دید وسیع و کلی تر، اگرپرسیده شود که چرا دولت های ( حاکمیت های ) مستبد ومستمر درجوامع آسیایی ( بویژه ایران )، نقش برجستۀ چندگانۀ متفاوتی در مقایسه با حکومت های مستبد غربی ایفامی کنند؟ ویا چرا دراین جوامع اقشار و طبقات مثل جوامع غربی شکل نگرفته وانشقاق طبقاتی روشن نیست ؟ و یا چرا سرمایه داری تجاری ( ربائی ) به حد کافی رشد نکرده و تجّاراغلب سفیران دولتی بوده اند ؟ وچرا دراین جوامع سلسله های حاکمیتی اغلب ادواری و تکرا ریست و بعد ازمدتی از هم پاشیده و هرجایی به دست حکومت محلی می افتد وملوک الطوایفی پدید می اید وپس از مدتی به تمرکزمیگراید ؟ و یا نقش ایلات وعشایردراین تمرکزگرایی وواگرایی پی درپی چگونه است ؟ ویا به گفته هوشنگ ماهرویان نقش و اهمیت دوبند مفسدان ( بند آب و بند تهاجم ) چه بوده است؟ این گونه سئوالات، با قبول غالب بودن وجه تولید فئودالی وبرداشت کپی وار از تحلیل ها ونوشته های مرتبط به آن، قابل پاسخگویی نیستند ونیازبه الگوومدل دیگری دارد که همانا وجه تولیدآسیایی است .
یکی از تفاوت های عمده شیوۀ تولید آسیایی با فئودالیسم در فقدان مالکیت خصوصی است، آنگونه که مالکیت کوچک و بزرگ خصوصی درجوامع غربی وجود داشته، درجوامع آسیایی شکل نگرفته است. مارکس در گروندریسه نتیجه می گیرد که فئودالیسم شکل غالبی در اروپا نبوده، بلکه نتیجه حمله ژرمن ها به امپراطوری رم بوده است که باعث پیدایش فئودالیسم شده است .وی بعلاوه درتحقیقاتش پی می برد که اشکال دیگری از مالکیت برزمین مانند ژرمانیک واسلاویک دراروپا قبل ازمالکیت فئودالی برزمین وجود داشته و بنابراین شکل آسیایی مالکیت ( مالکیت جمعی –قبیله ای ) را شکل غالب اولیه دانسته وبقیه اشکال مالکیت را مشتق ازآن می داند ودرگروندریسه صفحات زیادی را به آن اختصاص می دهد وباتوجه به عوامل گوناگون دیگر، به این مقوله می رسد که وجه تولیدی این کشورهای شرقی ( مصر، ایران، هندوستان و چین ) باغرب متفاوت است وآن را شیوۀ تولید آسیایی می نامد .
این درست است که وی بررسی کامل، منظّم، وسیستماتیک ازوجه تولید آسیایی ارائه نمی کند، اشارات ونکته هایش درآثارش پراکنده است، اما همین موارد و مختصّات گفته شده ساختاری را می سازند که وجه تولید آسیایی نام گرفته است. اگر بپذیریم که شیوۀ تولید آسیایی، شیوۀ تولید پیشا سرمایه داری (اقتصاد طبیعی) است، این الگو علل کندی پیشرفت تاریخی در جوامع شرقی را به بهترین وجهی آشکارمی سازد ودرپی بردن به چگونگی وچرایی آن تحوّلات راهگشاست ومارا در درک درست تری از این جوامع و منجمله ایران یاری رسان است وبه ویژه در بررسی ما از دورۀ قاجاریه وجریانات انقلاب مشروطه کارآمداست.
بعلاوه باید توجه داشت که درکُنه نظرمارکس، در درک مادی ازتاریخ، شرایط وجودی انسان ،تابعی از شرایط مادّی معیشتی اوست واین پراکسیس(کردمان) است که منشاء تحوّلات اجتماعی است واینجاست که رابطه انسان با طبیعت باید درنظر گرفته شود واین رابطه انسان با طبیعت درجوامع شرقی است که از قدرت دیرپای ویژه ای برخورداراست، توجّه ویژه ای را نیزمی طلبد و دراین چارچوب شیوۀ تولید آسیایی راهنما وهدایت گردرست تری است تامدل کپی برداری شده گذرازفئودالیسم. مارکس الگوی گذرازادوارتاریخی برده داری، فئودالیسم وسرمایه داری را برای جوامع غربی مناسب می داند وبرای تفسیر سیرتاریخی جوامع شرقی شیوۀ تولید آسایی رابکارمی برد.
باید در نظر داشت که مقولۀ شیوۀ تولید آسیایی فقط منحصر به جوامع آسیایی نیست، گرچه این مقوله بدین نام خوانده می شود ولی مارکس آنرا نه تنها برای سراسر اروپا (با توجه به اشاراتش به انواع مالکیت های ژرمانیک، اسلاویک و میرهای روسیه [ آبشین ها])، بلکه بنابر تحقیقاتش (در باره قبایل سرخ پوستان و غیره ) برای آمریکای قدیم وآفریقا نیز شامل و معتبر می داند ودر نتیجه آنرا نه چون یک مورد استثنایی و مربوط به جوامع شرقی بلکه به عنوان یک مرحله از طریقۀ تکاملی در تاریخ اجتماعی بشرمی داند، که پس از انحلال جماعت بدوی، نخستین مرحله ی تکامل را تشکیل می دهد. بنابراین از نظر مارکس مراحل تکامل تاریخی عبارتنداز: کمون اولیه، وجه تولید آسیایی، برده داری (باستانی)، فئودالیسم و سرمایه داری.
درک درست از بینش مارکس در باره مراحل تکامل تاریخی، با درک و پذیرش وجه تولید آسیایی بمثابۀ یکی از مراحل تکامل، ما را از پیروی از یک گرایش تک خطّی با قانونمندی واحد برای سراسر عالم، نجات می دهد و رهایی از چنبره دترمینیسم را ممکن می سازد. بویژه اگر به نامۀ میخائیلوسکی نارودنیک به مارکس و پاسخ وی توجه کنیم، مسئله باز هم روشنتر می شود.در این پاسخ مارکس آشکارا قبول تک خطّی مراحل گذر تاریخی به عنوان یک نظریۀ تاریخی – فلسفی ( به عبارت دیگر “ماتریالیسم تاریخی ” نوع روسی ) برای تمام جهان را که به نا حق از طرف میخائیلوسکی به وی نسبت داده می شود را “مسخ” و “تحریف” خوانده، شدیدا نفی و رد می کند و می گوید:« اما از جناب ایشان پوزش می طلبم ( واقعا افتخار بزرگی نصیب من نموده و در عین حال به من افترای عظیمی روا داشته است»(احمد سیف – مقاله: باز خوانی مختصری از نوشته های مارکس در بارۀ شیوۀ تولید آسیایی) ، و در پاسخ به میخائیلوسکی ادامه می دهد که: « من در کاپیتال انحلال فئودالیسم به سرمایه داری را منحصر به اروپای غربی نموده ام …. در روسیه که زمین ها در مالکیت خصوصی نبوده است، مصداق ندارد. …در سیر تاریخ رم از دهقانان سلب مالکیت شد….مالکیت های بزرگ فراهم شد و تشکیل سرمایه پولی را در برداشت وپرولتر های رمی به کارگر مزدور تبدیل نشدند بلکه برده شدند. در کنار آنها نه یک وجه تولید سرمایه داری بلکه وجه تولید برده داری دامن گستراند. بنابراین حوادث کاملا مشابه که در یک محیط تاریخی متفاوت روی می دهند، نتایج کاملا متفاوتی ببار می آورند. با بررسی هر یک از این تطّورات بطور جداگانه و سپس مقایسۀ آنها با همدیگر به آسانی میتوان مفتاح این پدیده ها را بدست آورد ولی یک تئوری تاریخی – فلسفی که مافوق تاریخ بودن
خاصّیت عمدۀ آن باشد، وبکار گرفتن آن به عنوان کلیدی برای تمام درهای بسته، هرگز نمی توان از چنین کاری توفیق یافت». ( به نقل ازمقاله : “ارزش نظریه وجه تولید آسیایی و تاریخچه آن”- دکتر خنجی)
از این روشنتر نمی توان در نفی و رد درک تک خطی تقدیرگرا، که انرا برای تفسیر تمامی جوامع جهانی معتبر می داند، استدلالی قوی تر یافت وبه اعتبار محتوای درونی این پرسش و پاسخ در این نامه است که دکتر خنجی آنرا یک “سند مهم تاریخی” می داند.
بهره گیری و کاربرد نظریه وجه تولید آسیایی در تبیین و تحلیل جامعه ایران و برخی مفاهیم اساسی مرتبط مانند: مالکیت متمرکز دولتی، تداوم استبداد،عملکرد طبقۀ حاکمه و تودۀ مردم، نقش شهر و روستا و غیره، اهمیت ویژه ای دارد.برای نمونه، توجه به نظرات دکتراحمد اشرف، علیرغم برخی ناروشنی ها و ابهام در پاره ای موارد، در خطوط کلی اش، راستای واقعی تری را در چگونگی علل توسعه نیافتگی جامعۀ ایران، ترسیم می کند که برخی موارد آن عبارتنداز:
1- واقعیت زندگی اجتماعی انسان برآیندی است از یک رابطه دیالکتیکی بین سازنده (عامل فردی) و ساخت های اجتماعی (عامل ساختار) که فرآورده کار اوست ودر عین حال بروی تاثیر می گذارند.
2- برای درک نظام های اجتماعی باید آنها را در دوره های تاریخی در نظر آورد واصل ویژگی های تاریخی را بکار برد.
3- نظام های اجتماعی کاملا بسته و منسجم نیستند و ممکن است که یک نظام اجتماعی شامل چند نظام فرعی و نا هم بسته باشد.(به نقل از مقاله: احمد اشرف و جامعهشناسی تاریخی توسعهنیافتگی ایران– ناصر صدقی )
بر پایه ی این خطوط کلی وی نتیجه می گیرد که:« جامعه ایرانی به لحاظ ساختاری فقط به شهر و روستا محدود نبوده بلکه همواره بعد سّومی هم نقش داشته که همانا جماعات ایلات است». ( همان منبع) ایلات و عشایر چنان اهمّیتی داشتند که بارها در تاریخ ایران سلسله هایی را شکل دادند و یا بدنبال زوال حکومت های متمرکز مقتدر، سلطۀ ایلات و خاندان های محلی موجب پیدایش ملوک الطوایفی شدند.
وی معتقد استکه نظام ملوک الطوایفی با نظام فئودالی متفاوت است وحاکم یا خان قلمرو خاص خود را به شکل پدر میراث ( پاتر یمونال ) اداره می کند.
احمد اشرف ساختار و ماهیت نظام های سیاسی حاکم بر ایران را با خصوصیات استبداد آسیایی، پدر میراثی ( پاتریمونالیسم )، شبه فئودالی شرقی وملوک الطوایفی بر می شمارد و این ها را از موانع جدّی شکل گیری فئودالیسم و سرمایه داری می داند.
و همچنین، عدم شکل گیری اشراف موروثی و نظام طبقاتی فئودالی، عدم پیدایش اصناف مستقل در بازار های شهری، محدودیت های قضایی و نبود نظام حقوقی مستقل و برابری همگانی، ناتوانی در رویارویی با نظام های آسیایی حاکم را از پی آمد های نظام آسیایی و شه پدری دانسته و معتقد است که تا دورۀ مشروطه، سرمایه داری نوین که متضمّن پیدایش طبقه ای متنفّذ و مقتدراز تجار و کارگزاران صنایع است، در تاریخ ایران با موانع اساسی روبرو بوده است.
وی می گوید: مقدّمات پیدایش دوران سرمایه داری ” شهری – صنعتی” و ” مردم سالاری یا دموکراسی” در جریان انقلاب مشروطه فراهم شد ولی ناکام ماند و این ناشی از دو مجموعه عوامل بهم پیوستۀ داخلی – استبداد آسیایی و شیوۀ تولید نیمه فئودالی وشبه آسیایی و عامل بیرونی – نیرو های استعمارگر خارجی و اقتصاد نو پای غربی بودند. (نقل به معنی از همان منبع)
این نمونه که در خطوط کلی آورده شده و دیگر نوشته های دیگر اندیشمندان نام برده، که شیوۀ تولید آسیایی را در تحلیل و بررسی جامعه ایران- کلاً یا بخشاً- مد نظر دارند، توجه ویژه ای را می طلبد و نقش و اهمیت این مقوله را بیشتر نمایان می سازد و به نظر میرسد که راهنمای درست تری برای شناخت،درک وتحلیل جامعه باشد.
# – سیر تاریخی تکوین مقولۀ شیوۀ تولید آسیایی:
برای پی بردن به سیر پیدایش و تکوین این مقوله باید و می توان به آثار مارکس، انگلس و لنین مراجعه نمود که به بنیان ها و وجوه گوناگون این مفهوم پرداخته اند. به ویژه باید توجه داشته باشیم که استدلال های مارکس در آثارش پراکنده است ولی در بهم پیوستگی و کلّیت خود، ساختاری را می توان از آن ها دریافت که نقش این مقوله بمثابۀ دوره ای از تکامل تاریخی جهانی و متفاوت از فئودالیسم را آشکار می سازد.
الف – مارکس :
تطّور نظرات مارکس در باب این مقوله را می توان در سه مرحله مشخص نمود که در ادامه به آثار مربوطه و نکات برجسته آن ها پرداخته می شود.
#- مرحلۀ اوّل:
تا سال 1850 که، در واقع از سال 1850 -1840 را در برمیگیرد. مطالعات مارکس دراین سال ها عمدتاً دررابطه با اروپای زمان رُم متمرکزاست و درنوشته هایش ” ایدئولوژی آلمانی ” ( مارکس – انگلس 6- 1845 ) ، ” فقرفلسفه” 1847 و” مزد، کار، سرمایه “( تاریخ انتشار نامعلوم) بطور کلی ازسه دوره یا عصر طبقاتی سخن می گوید ودرتکمیل صورت بندی اقتصادی – اجتماعی آن ها می نویسد : « دربرده داری، برده همراه بانیروی کارش خودرا یکباربرای همیشه می فروشد . … برده یک کالا است ولی نیروی کارش کالا نیست »، در فئودالیسم « سرف فقط بخشی ازنیروی کارش رامی فروشد. این اونیست که ازمالک زمین مزد دریافت می کند بلکه این مالک زمین است که از سرف باج می گیرد » ودرسرمایه داری ” کارگرآزاد” “خودش رامی فروشد ” او « نه به صاحبی تعلق دارد ونه به زمین وابسته است بلکه 12،10،8و15 ساعت از زندگی یومیه اش را به آن که طالب خریدن است می فروشد ». کارگربه این یا آن سرمایه دارمنفرد تعلق ندارد بلکه متعلق به ” طبقه سرمایه دار” است .
درهمین مرحله مارکس اشاراتی به تفاوت های جوامع آسیایی واروپایی دارد ونمونه آن انتقادی است که به نظرهگل دربارۀ دولت های شرقی وارد میداند، ولی وی در این زمان دچار”اروپازدگی” است وتلاش دارد که همه معیارهای نمونه وارجوامع اروپایی را برجوامع آسیایی نیزشامل بداند وبه همین دلیل عدّه ای به نادرست وی را بدون توجّه به جوهراندیشه اش به ” سلطه اروپازدگی” درنظراتش متّهم می کنند، اما بطلان این ادّعا، درطی مراجعه به سیرو تکوین نظراتش به عینه آشکارمیشود. (احمد سیف -همان) وی دراواخر سالهای 1840، مطالعاتش درباره جوامع شرقی را تداوم می بخشد واشارات بیش تری به جوامع شرقی دارد، ولی بطورکلی دراین مرحله هنوز تئوری تکامل تاریخی اش بطور کامل شکل نگرفته است ودر تکمیل آن می کوشد، و مطالعات وی و انگلس درباره شرق نیز هنوز محدوداست.
#- مرحلۀ دوّم :
ازسال 1850آغازو سالهای 1857-1850 راشامل میشود، دراین سال ها مقاله های مارکس برای نشریۀ “نیو یورک دیلی تریبیون” ومکاتبات وی با انگلس مهم اند.
الف – مقالات برای نشریۀ ” دیلی تریبیون “
جنگ تریاک ( 42- 1840 ) ، انقلاب تایپینگ (64- 1851 ) وقیام سپوی در هندوستان (58- 1857 ) اهمیت جوامع شرقی را برای توسعۀ سرمایه داری آشکارساخت وبحران های اقتصادی سرمایه داری در اروپاواهمّیتی که غارت مستعمرات درتحفیف این بحران ها داشت، موجب توجّه بیشتر مارکس و انگلس به مطالعۀ جوامع شرقی منجمله : مصر، ایران ، هندوستان و چین شد ومطالعات آن ها منظم تروسیستماتیک ترگشت. وانگلس حتی به یادگیری زبان فارسی پرداخت و دریکی ازنامه هایش به مارکس از لذتی که ازخواندن ” حافظ شوریده حال ” می برد، سخن گفته است. .
مارکس دردهم و نوزدهم ژوئن 1853 مقالات ” حاکمیت بریتانیا برهند” و ” مسایل هند ” ودر بیست و دوم ژوئه 1853 مقاله ” نتایج آتی حاکمیت بریتانیابرهند ” را درنقد وتحلیل سلطۀ انگلستان بر هندوستان، برای نشریۀ ” نیویورک دیلی تریبیون ” می نویسد. وی در این نوشته ها خصوصیّاتی را برای جوامع شرقی بر می شمارد و آنها را از جوامع غربی متفاوت می داند. به مختصّاتی مانند: ” روستای خودکفا” که هم صنعت، تجارت وکشاورزی درخود روستاست وبرخلاف غرب پیشه وری ازروستا کنده نمی شودوبه شهرنمی رود را مطرح می کند. مارکس ریشۀ این وضعیت روستاهای خودکفارا درفقدان مالکیت خصوصی می داند و می گوید: بدلیل سلطه استعمارانگلستان برهندوستان ، این جوامع خودکفای روستایی منهدم شدند. بعلاوه مواردی مانند، مسئله آب ( کم آبی و پرآبی ) دراین جوامع و نقش آن درآماده سازی زمین های کشاورزی ( ضرورت کارجمعی ) وهمچنین نقش آن درایجاد دولت های قدرتمند شرقی، توجه آنان را بخودجلب می کند. به ویژه آنکه عملکردسه گانه ای را برای دولت های استبدای شرقی قائل می شوند – که درنامه های آن هابهمدیگرمشهوداست- مارکس دراین زمان این فرصت را می یابد که نظرش را پیرامون مدل تکامل تاریخی جوامع آسیایی کامل ترکند واز دومقاله ” حاکمیت بریتانیا برهند ” و ” نتایج آتی حاکمیت بریتانیا برهند” برمی آید که ازدیدگاه وی مسیرتکاملی شرق و غرب یکسان نیست.
ب – نامه های مارکس و انگلس بهم دیگر :
دراین سال ها آن ها نامه هایی پیرامون تفاوت های جوامع شرقی و غربی به همدیگرمی نویسند. دریکی ازاین نامه ها مارکس به انگلس می نویسد که : نبودن مالکیت خصوصی برزمین« کلید واقعی بهشت شرق است » وانگلس درجوابش می نویسد که : نبودن مالکیت خصوصی برزمین « درواقع کلید تمام شرق است.» و سوالی راطرح می کند که : چراجوامع شرقی به مالکیت زمین« حتی به شکل فئودالی اش نرسیده اند ؟.» وخودپاسخ میدهد که فقدان فئودالیسم درشرق به چندعامل : شرایط اقلیمی، جنس خاک، صحرا های گسترده ولزوم ” آبیاری مصنوعی ” بمثابه شروط مقدماتی کشاورزی، بستگی دارد .
انگلس درنامه 6 ژوئن 1853 می نویسد که که یک حکومت نمونه وارشرقی هیچگاه بیشترازسه شاخه (عملکرد سه گانه) نداشته است : 1 – ادارۀ مالی ( ادارۀ غارت داخل کشور) 2- ادارۀ جنگ ( ادارۀ غارت درداخل وخارج کشور) 3- ادارۀ اموال عمومی ( ادارۀ تدارک برای تولیدوبازتولید ) ومارکس ضمن تائید این عملکردسه گانه، بطورمشخّص دررابطه باهندوستان می نویسد: انگلیسی ها” غارت درداخل ” و ” غارت درداخل وخارج ” را بخوبی انجام دادند ولی ” ادارۀ کارهای عمومی ” راکاملا نادیده گرفتند. بعلاوه وی دراین نامه به نکات مهمی اشاره می کند ومی نویسد : « ضرورت حیاتی صرفه جویی ومصرف اشتراکی آب » درجوامع شرقی و« تمدن نازل سرزمین های وسیع » باعث شدند که یک ” عملکرداقتصادی ” برحکومت های آسیایی تحمیل شود. این واقعیت است که آبیاری مصنوعی « اساس کشاورزی اسکان یافته شرق را تشکیل می دهد » و …. «یک جنگ مخرب می تواند سرزمینی رابرای قرن هاعاری ازسکنه کرده … وتمدن آن را ازبین ببرد.»
مارکس وانگلس درسال 1853، حاکمیت روسیه تزاری رابعنوان ” استبدادشرقی ” نام می برند وانگلس در1877 در” آنتی دورینگ ” کمون های روسی ( میریا آبشین ) رابمثابه شالوده ” استبدادشرقی” معرفی می کند.
در مارس 1881 – مارکس درپاسخ به نامه ورا زاسولیچ مجدداً به کمون های روستایی روسی ( میر) اشاره می کند وبه سوال وی پاسخ می دهد.
#- مرحلۀ سوّم:
این مرحله سال های 1883 – 1857 را در بر می گیرد و آثار مهم مارکس مانند: “نقد اقتصاد سیاسی”، ” گروند ریسه”، و سه جلد کاپیتال (سرمایه ) در این سال ها نوشته شده اند که اندیشه و نظرات مارکس در رابطه با شیوۀ تولید آسیایی در آنها با برجستگی پیگیری شده و تداوم یافته است.
#- نقد افتصاد سیاسی 1859:
وی در این اثر از وجه تولید آسیایی به عنوان یکی از دوره های تکاملی یاد می کند: «وجه تولید آسیایی، باستانی(برده داری) فئودالیسم و سرمایه داری را مراحل تکاملی بنیان اقتصادی جامعه» و آنها را ” ابزار پیشرفت بشری” می داند و در یاد داشت هایی برای سرمایه و”نقد اقتصاد سیاسی”به تفاوت های روابط اجتماعی- اقتصادی شهر و روستا در شرق و غرب می پردازد.
# – گروند ریسه ( دست نوشته ها):
این کتاب در سال های 58- 1857 نوشته می شود ولی در سال 1939 منتشر می گردد، یعنی هشتاد سال پنهان می ماند. مارکس این کتاب را کتابی جامع در همۀ جهات خوانده است و جنبه های مهمی از مقولۀ وجه تولید آسیایی را می توان از آن استنتاج کرد.در این نوشته، مارکس کامل ترین بررسی ها را انجام می دهد و شیوۀ تولید آسیایی را مستقل و مجزا از شیوۀ تولید فئودالی معرفی می کند و آنرا بر پایه جوامع اولیۀ روستایی با مختصّاتی چون: مالکیت اشتراکی –قبیله ای، ادغام کشاورزی با صنایع دستی و تقسیم کار ثابت ( موروثی) توضیح می دهد.
# -کاپیتال :
مارکس برای تدوین و نوشتن کاپیتال (سرمایه) سی سال عمر صرف کرده، دست نوشته ها و یاد داشت های زیادی را جمع آوری کرده و بخش بزرگی از این دست نوشته ها تحت عنوان “گروندریسه” هشتاد سال بعد چاپ می گردد. وی کار روی سرمایه را از 1845 شروع کرد ولی کار جدی از 1850 آغاز شد و تداوم یافت. جلد اول آن طی سال های 65-1864 تکمیل می شود و در سال 1867 با اولین مقدمه خود مارکس اولین جلدش چاپ می گردد، و جلد های دوم و سوم با همت انگلس تدوین و چاپ می شوند.بنا براین نظرات مطروحه در آنها بیانگر آنند که تمرکز روی تفاوت الگوی تحول تاریخی بین جوامع شرقی و غربی همواره برای وی مطرح بوده است.و در موارد متعدد در این اثر، به ابعاد گوناگون این تفاوت ها توجه نموده و آنرا پرورانده است. توجه به موارد مطروحه در سرمایه سیر تاریخی تکوین مقولۀ شیوۀ تولید آسیایی را هرچه بیشتر نمایان می سازد و نشان می دهد که وی از سال 1850 تا سال 1883( سال در گذشت مارکس) نه تنها به این مقوله وفا دار مانده است بلکه همواره در تشریح و توضیح آن نیز کوشیده است.
#- جلد اوّل سرمایه :
# – دربخش مربوط به کالا درجوامع سرمایه داری ، بین کشورهای آسیایی وکشورهایی که دارای نظام فئودالی هستند، تفاوت می گذارد ومی گوید: درجوامع شرقی، تبدیل محصول به کالا وبه دنبال آن تبدیل انسان تولیدکننده به کالا، نقش فرعی بازی می کند.
وی اشخاصی که معتقدند، اشکال ابتدایی مالکیت اشتراکی صرفاً به شکل اسلاوی ویامنحصراً روسی نمودارشده اند را به سخره می گیرد و می گوید :« این شکل بدوی که وجودش دربین رومن ها، تیوتن ها وسلت ها رامی توانیم اثبات کنیم ، امروز نمونه های فراوانی ازآن را گرچه فروریخته ومنهدم، درهندوستان میشود ملاحظه کرد ومطالعه عمیق تری ازمالکیت اشتراکی آسیایی ومخصوصا مالکیت اشتراکی درهندوستان نشان می دهد که چکونه اشکال متفاوت مالکیت اشتراکی بدوی، اشکال مختلف فروپاشی آنها، توسعه یافته است. » و باردیگر برخی ازوجوه جامعه های آسیایی ( روستاهای خودکفا) مانند مالکیت اشتراکی، وحدت کشاورزی وصنایع دستی و تقسیم کارثابت(موروثی) رابرمی شمارد.
# – مارکس درمبحث تعاون ، تفاوت بین جوامع آسیایی و اروپایی رامی بیند وضمن توضیح تعاون درجامعه ی سرمایه داری، خصلت بندی تعاون درجوامع آسیایی راگوشزد می کند که : از یک طرف، براساس مالکیت عمومی برابزارتولید استواراست و از سوی دیگربه وابستگی فرد به جماعت ( بامثال وابستگی زنبوربه کندو) تاکید دارد
# – توجه وی به تفاوت بین تقسیم کاردر مانوفاکتوراروپایی و مانوفاکتورآسیایی نیز جالب توجه است. وی توجه می دهد که در مانوفاکتور آسیایی محصولات بدون (سرمایه،ماشین و تقسیم کار) بدست می آید، در حالیکه در مانوفاکتور اروپایی این سه عامل باعث تسهیل کار می شوند و از جمله می نویسد: سازمان تولید در جوامع آسیایی بسیار ساده است واین سادگی « کلید رمز غیرقابل تغییربودن جوامع آسیایی را بدست می دهد» .
#- درفصل مربوط به ” ارزش اضافی مطلق و نسبی ” به بررسی این نکات می پردازد، به تفاوت های غصب آن، در جوامع غربی و شرقی توجه می دهد و می گوید: « ارزش اضافی درجامعه برده داری به وسیله برده دار، درجامعه فئودالی به وسیله فئودال ودرجامعه آسیایی به وسیله دولت غصب می شود، لذا دولت و ادارات آن استثمارگران جامعه اند».
#- جلد دوّم سرمایه :
بررسی وپروراندن تفاوت های وجه تولید آسیایی ووجه تولید فئودالی، درجلددوم نیز تدوام می یابد.
# – در باره جماعت های روستایی روسیه ( میر) سخن می گوید ومی نویسد که: جدایی دهقان بمثابه تولیدکننده ارضی اززمین، دراین جوامع به سهولت انجام نمی شود وبه این جدایی که: « اساس کل پروسه انباشت آغازین است » توجه می دهد وبه کندی این جدایی واز زیانی که به اقتصاد روسیه می رساند، صحبت می کند.
# – درمبحث دیگری بین زمان کاروزمان تولید تفکیک قائل می شود ومی نویسد که : ازکاشت بذریا انگور یا الوارتا برداشت محصول، زمان بیکاری طولانی که « اساس طبیعی ادغام کشاورزی وصنایع خانگی است » وجوددارد وهرچه شرایط اقلیمی نامساعد ترباشد، تمرکز روزهایی که کارصورت می گیرد، بیشتر است.
#- جلدسوّم سرمایه :
کوششهای مارکس درنشان دادن تفاوت های تحوّلات تاریخی جوامع در شرق و غرب درجلد سوّم نیز ادامه می یابد .
# – دربحث ” فاکت هایی دربارۀ سرمایه تجاری ” به تفصیل ازتاثیرات گسترش تجارت کالا وجریان مبادله برساختاراقتصادی سخن میگوید وبه ویژه بین جریان کالایی ( کالا- پول– کالا) وجریان پولی ( پول – کالا- پول ) تفاوت بزرگی می بیند. وی حتی به نقش تجارت روسیه اشاره می کند و می گوید: برخلاف انگلیس، تجارت روسیه « اساس اقتصادی تولید آسیایی را دست نخورده باقی گذاشته است ».
# – وی وقتی به موقعیت دارندگان تولید مازاد درادوارمختلف می پردازد، به روشنی نقش طبقه فئودال درجامعه فئودالی و دولت درجوامع آسیایی رایکسان برآورد نمی کند. وی دراین بررسی می گوید که: درچین و هندوستان برخلاف انگلستان، « اساس کلی شیوۀ تولیدی، وحدت کشاورزی و صنایع خانگی است» و جالب آنکه بعدازبررسی تفاوت ها در جوامع آسیایی، بلافاصله به بررسی نظام فئودالی می پردازد ومی نویسد: « دوراه بیشتروجودندارد یا تولید کننده “تاجروسرمایه دار”می شود ویا” تاجر” تولید را به کنترل خود می گیرد، ولی در جوامع آسیایی وضع به گونه ای دیگراست»، درجوامع شرقی تملیک ازبالا مناسبات روستایی رادگرگون نمی کند وبعلاوه منشاء این تملیک ها هم متفاوت اند.
# – درفصل سی وششم که به بررسی مناسبات پیشا سرمایه داری اختصاص یافته، سرمایۀ ربایی بررسی می شود ومی گوید که : لازمۀ وجود سرمایۀ ربائی این است که بخشی ازتولید باید بصورت کالا درآید وعمده تفاوت سرمایۀ ربایی دراشکال اروپایی وآسیایی را برمی شمارد ومی نویسد که: دراولی، باعث انهدام اشکال مالکیتی که سازمان سیاسی را بازتولید می کند، می شود ونقش انقلابی دارد ولی دردوّمی ( جوامع آسیایی ) تنها چیزی که تولید می کند، پس رفت اقتصادی وفساد سیاسی است.
# – درفصل مربوط به ” دگرسان شدن سود مازاد به رانت زمینی ” به تفکیک مختصّات غرب وشرق ادامه می دهد و می گوید: درآسیا پرداخت رانت ارضی به جنس، پایه یک نظام راکد ارضی را تشکیل میدهد.
# – بعلاوه مارکس درسالهای 1881 – 1879 تحقیقاتی بعمل آورده ونوشته های کوالوفسکی، مورگان، هنری مین وجان فیر را بررسی کرده است و انگلس بخش هایی از آن نوشته ها را در کتابش “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” با تطبیق اثباتی بکار برده است. این ادامه بررسی آثار دیگر مورخان، نشان میدهد که وی این مقوله را منظم تروسیستماتیک ترمورد کنکاش قرارداده است.( به نقل از احمد سیف -همان)
# – مارکس در نوامبر 1877 در پاسخ به نامه میخائیلوفسکی نارودنیک، ( که دکتر محمد علی خنجی به درستی آن را یک سند مهم تاریخی می خواند) مطالبی را اظهارداشته که به روشنی و آشکارا نظروی دربارۀ درک مادی ازتاریخ را نشان می دهد. میخائیلوفسکی نظریۀ تاریخی مارکس از تکوین سرمایه داری از دل نظام فئودالی در اروپای غربی را مسیری تاریخی – فلسفی کلّی و جهان شمول دانسته و این برداشت خودش را به وی نسبت می دهد ولی مارکس با طنز خاص خود، بشدت این برداشت را نفی و رد می کند. توجه به این گفته ها جالب است: « او(میخائیلوفسکی) اصراردارد که طرح تاریخی من ازتکوین سرمایه سالاری در اروپای غربی را بصورت یک تئوری فلسفی – تاریخی ازمسیر عمومی تکامل دگرسان کند، مسیرعمومی تکاملی که همه جوامع باید تقدیراً و بی توجّه به موقعییت های تاریخی خود طی کنند، برای اینکه درنهایت به آن نظام اقتصای برسند که علاوه برحداکثرکردن افزایش بازدهی کاراجتماعی، باعث توسعه و تکامل کامل بشر هم بشود. اما ازجناب ایشان پوزش می طلبم.، واقعا افتخاربزرگی نصیب من نموده ودرعین حال به من افترای عظیمی رواداشته است .» (ترجمه احمد سیف- همان) مارکس در این نامه با تأکید وصراحت طرح تکامل سرمایه داری از نظام فئودالی را فقط به اروپای غربی منحصر می داند و با یاد آوری سرنوشت پلبین ها(توده محروم) در رُم قد یم، که با سلب مالکیت از آن ها نه سرمایه داری بلکه برده داری دامن گسترانید، می نویسد:
« حوادث کاملاً مشابه که درمحيط های تاريخی متفاوت روی می دهند، نتايجی کاملاً متباين به بار می آورند. با بررسی هريک از اين تطّورات بطورجداگانه وسپس مقايسه ی آنها با يکديگر، به آسانی می توان مفتاح اين پديده ها رابه دست آورد؛ ولی با يک تئوری تاريخی – فلسفی که مافوق تاريخی بودن خاصّيت عمدۀ آن باشد وبا به کارگرفتن آن بعنوان کليدی برای تمام درهای بسته، هرگز نمي توان به چنين کاری توفيق يافت.» (پاسخ مارکس به میخائیلوفسکی- ترجمه دکتر خنجی -همان)
#- چندنکته :
# – همانطور که از سیر تکوین نظرات مارکس پیرامون شیوۀ تولید آسیایی که تا کنون نگاشته شده استنباط می شود،مارکس از سال 1850 تا سال مرگش (1883) بطور پیگیر و مستمردر تکمیل تئوری وجه تولید آسیایی و تفکیک بررسی جوامع غربی و شرقی کوشیده است. مختصّات ووجوه این مقوله درمقالات سه گانه برای نشریۀ دیلی تریبیون، مکاتباتش با انگلس، مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی، گروند ریسه و سه جلد کاپیتال گسترده اند که از ترکیب و بهم پیوستگی آنان می توان به یک سیستم منسجم در این باب دست یافت، که البته به کار بیشتر، تدقیق و مطالعات بیشتر نیاز دارد.
# – بررسی تحولات جوامع شرقی برای مارکس نه یک کنجکاوی تئوریک بلکه کوششی صادقانه برای تدوین یک تئوری انقلابی بود. وی بروشنی اذعان می کند هر جامعه ای را باید بطور مشخص تحلیل و بررسی کرد و با مطالعاتش نتیجه می گیرد که سیر تحولات تاریخی جوامع شرقی با جوامع غربی متفاوت است.
# – مارکس در بررسی هایش وجه تولیدی جوامع شرقی را از فئودالیسم مستقل و متفاوت می داند و اسم انرا “شیوۀ تولید آسیایی” می نامد ولی باید توجه داشت که وی این وجه تولیدی را برای اروپا، آمریکای جدید و آفریقاهم معتبر دانسته و آنرا دوره ی تاریخی جهان شمول می داند.
# – درک درست از تطّور نظرات مارکس، درک و فهم درست از تکامل تاریخی بطور کلی را باز تاب می دهد. وی در پیش گفتاری بر”نقد اقتصاد سیاسی” شیوۀ تولید آسیایی را به عنوان یکی از دوران های سیر تکاملی قلمداد می کند و معتقد است که بعد از فروپاشی جوامع اشتراکی بدوی، “شیوۀ تولید آسیایی”، باستانی(برده داری)، فئودالیسم و سرمایه داری جدید، « بطورکلی مراحل تکامل بنیان اقتصادی جامعه اند» وآنها را “ابزار پیشرفت بشری” می خواند.
# – از دیدگاه مدعیان مارکسیسم، با همه ادعایی که می شود، مقولۀ مرحله بندی تکامل تاریخی چندان مورد اختلاف نیست بلکه آنچه که مورد اختلاف است، مختصّات این وجه تولیدی است که متفاوت از فئودالیسم ارزیابی می شود. برخی ایراد می گیرند که مارکس جزئیات این شیوۀ تولیدی را توضیح نداده است، باید پرسید که آیا وی جزئیات را در مورد برده داری یا فئودالیسم توضیح داده است؟ وی تنها بطور مفصّل و با جزئیات،وجه تولید سرمایه داری را تبیین و تشریح کرده و به نقد کشیده است.وی جزئیاتی از سوسیالیسم یا کمونیسم را هم مطرح نکرده است. پس باید بدون پیشداوری به درک درست از نظام پیشا سرمایه داری و فرا سرمایه داری همت گماشت و چگونگی سیر تحولات آنها را باز شناخت.( احمد سیف- همان)
# – ب- لنین:
در این قسمت نیز همانند مورد مارکس،سیر نظرات لنین را با اشاراتی به منابع و نکات گفته هایش به نقل از مقاله :” بازخوانی مختصری از نوشته های لنین” – دکتر احمد سیف، پی می گیریم.
# – در ” دوستان مردم کیانند؟” که در سال 1894 نوشته شده، در بارۀ شرایط قبل از رفرم ارضی 1861، از” نیمه سرف ها و نیمه کارگران آزاد” سخن می گوید و نظام حاکم را” پدر شاهی….قرون وسطایی و نیمه فئودالی ” می خواند.
# – وی در مجموعه ” مسئله ی زمین و مبارزه برای آزادی”(چاپ 1972 ) پیرامون خصلت های عمدۀ عقب ماندگی روسیه قبل از رفرم ارضی 1861 ودر دورۀ قبل از سرمایه داری، از جوهر مشکل کشاورزی بطور کلی و مشکل کشاورزی روسی بطور اخص یاد می کند و مواردی چون: « عقب ماندگی فوق العادۀ روسیه، تولید خرد، گستردگی بهرۀ کاری، تکنیک فوق العاده عقب ماندۀ کشاورزی ونا کافی بودن فوق العادۀ بازار داخلی برای صنایع» را برمی شمارد، و وجود جماعت های روستایی اشتراکی ( میر ) را به رسمیت می شناسد.
# – لنین در نامه ای به کارگران سن پطرز بورگ 1906 ( منتشره در 1919 ) به بحث اش با پلخانف در کنفرانس استکهلم، پیرامون ملی کردن زمین و خطر رجعت به گذشته می پردازد و می نویسد: « تا آنجا که در زمان پطر اول، زمین در مسکوی ( در این نامه، مسکوی و شیوۀ تولید آسیایی مترادف بکار رفته- احمد سیف ) ملی شده بود، پایۀ اقتصادی آن ملی کردن، شیوۀ تولید آسیایی بود ولی الان از نیمۀ دوم قرن نوزدهم، ساختار سرمایه داری بر روسیه حاکم است.الان در قرن بیستم بطور مطلق حاکم است. به این ترتیب از بحث پلخانف چه باقی می ماند؟
او ملی کردن بر اساس شیوۀ تولید آسیایی را با ملی کردن بر اساس شیوۀ تولید سرمایه داری را با هم مخلوط کرده است» ( به نقل از کتاب ” شیوه تولید آسیایی” – ویراستار بیلی للوبرا- 1981 ) و در ادامه می نویسد: «وضعیت در کشور ما آن چنان بوده است که زمین و آن هایی که بر رویش کار می کردند، در عبودیّت دولت قرار داشته و بر اساس این عبودیّت، استبداد روسی شکل یافته است.». آشکار است که وی در این نامه مفهوم ” شیوۀ تولید آسیایی” را بکار می برد ولی باید توجه داشت که بحث آنها بر وجود یا عدم وجود شیوۀ تولید آسیایی متمرکز نبوده بلکه بر خطر رجعت گذشته دور می زده است.جالب اینکه با وجودی که پلخانف بحث را به لنین باخت ولی 3 -2 سال بعد لنین در کنگرۀ هشتم از” احیای نا تمام بوروکراسی در نظام شوروی” سخن گفته و ریشه خطر بازگشت به گذشته را بوروکراتیسم دانسته و به ویژه ریشه اقتصادی آن را چنین بر می شمارد: «تفرقه و پراکندگی تولید کنندگان خرده پا، فقر آنها، بی فرهنگی و بی سوادی شان، نبودن جاده و فقدان مبادله کشاورزی و صنعت و نبودن ارتباط و تاثیر گذاری متقابل بین این دو». (احمد سیف- مختصری از …لنین… )
# – لنین در” حق ملل در تعین سرنوشت خویش “-1976 – و در مشاجره با رزا لوگزامبورگ پیرامون حق تعین سرنوشت لهستان مینویسد: که وی،« از روی علائم اقتصادی، سیاسی ، جامعه شناسی و زندگی روزمره ، مجموعه ای که از آن مفهوم ” استبداد آسیایی” بدست می آید سخن می گوید » و ادامه می دهد که: «همه می دانند که یک چنین نظام دولتی، که درمواردی که خصوصیات پدرشاهی وتقسیم بندی طبقاتی بسی ناچیزاست، ثبات زیادی ندارد» ؟؟ وی درهمین نوشته “حق ملل در…. ” که درمجموعه”در باره جنبش های آزادی بخش شرق”1976 انتشار یافته می نویسد که: فقط « در ترکیه و روسیه است که مردم از نظر سیاسی برده ی حکومت سلطان وحکومت اتوکراتیک تزار اند.»
# – لنین در “سوسیال دمکرات ها چه می خواهند؟”، در مجموعه ی ” به دهقانان فقیر”–انتشار 1975 – از اتوکراسی سخن می گویدوآنرا معنا می کند: « یعنی قدرت نامحدود، یعنی همه قوانین توسط اووضع می شود. همه صاحبان مشاغل توسط اومنصوب می شوند » وادامه میدهد که: « به همان صورتی که دهقانان سرف زمین داران هستند، مردم هم سرف مسئولین حکومتی اند ».
# – وی درمجادلاتش بانارود نیک هادرنوشته ” فقروثروت : مالداران وکارگران روستا” درهمین مجموعه نامبرده شده می نویسد : این جماعت ها( میر ها) نشانه وجود ” تولید خلقی” نیستند وخصلت ضد سرمایه داری هم ندارند، بلکه برعکس عمیق ترین وماندگارترین اساس سرمایه داری اند. وبدین ترتیب نه تنها مجدداً وجود میرهارا به رسمیت می شناسد بلکه ازترکیب طبقاتی آنهابه دهقانان مرفه وفقیر نیز صحبت می کند، و وحدت داوطلبانه دهقانان فقیررامطرح می سازد ومی گوید : شاید زمانی میرمیتوانست وسیله ای برای متحدکردن دهقانان بوده باشد ولی آن دوره گذشته وهرگز بازنخواهد گشت، زیرا که روستایی به صورت کارگرروستایی درآمده وعرض وطول روسیه را برای پیداکردن کارزیرپا می گذارد.( نقل از همان مقاله-احمد سیف)
#- لنین در” برنامۀ ارضی سوسیال دمکراسی درانقلاب اوّل روسیه ” که 1907 نوشته شده و در 1918 انتشاریافته است، نوع مالکیت ارضی درروسیه را طی آمارهایی با درصد مشخّص بیان می کند: زمین های بامالکیت خصوصی 26% ، زمین های واگذاری شده ( بدون حق نسق ویاحق دایمی ) 35% وزمین های دولتی 39%. وی درادامه با بررسی دقیق تروتفکیک زمین های قابل کشت وغیرقابل کشت ( باماساژ آمار- بقول احمد سیف ) به آمارهای جدید : مالکیت خصوصی 3/36 %، واگذاری شده 2/49 % ودولتی2/19 % می رسد که به روشنی مشهوداست که قریب دوسوم زمین مالکیت خصوصی نداشتند، یعنی مالک فئودال وجودنداشته بلکه یک بوروکراسی عریض و طویل وجود داشت واگریکی از خصلت های عمده فئودالیسم را بامالکیت کلان ارضی وتولید درواحدهای کوچک ازیک سووظلم و اجبارغیراقتصادی ازسوی دیگربرای اخذ مالیات ها بدانیم، فئودالی دانستن چنین سیستمی ازجانب وی نمی تواند منطقی باشد ولی بااین اوصاف، مناسبات کشاورزی درروسیه را مناسبات فئودالی ارزیابی می کند ( !! ) وضمنا ازمالکیت کلان فئودالی ومناسبات قرون وسطایی یادمی کند وآنرابخشا ” فئودالی ” وبخشا ” آسیایی” می داند واز “ماموران استبداد آسیایی”و ” فئودالیسم دولتی” سخن می راند.(احمد سیف- همان مقاله)
#- وی درکتاب ” توسعه سرمایه داری درروسیه ” که در1977 انتشاریافته، با آنکه وجود جماعت های روستایی را قبول دارد ولی اجباری که عضویّت دراین جماعت ها برای فرد ایجاد می کند که درپرداخت مالیات وضع شده برجماعات شرکت کند را، فئودالی ارزیابی می کند و ضمن آنکه دوشیوۀ بهره برداری اززمین ( قبل و بعداز رفرم ارضی 1861 ) را بررسی می کند، ادامه می دهد که : « شکل تولید ودرنتیجۀ آن مناسبات اجتماعی ایستااست و شیوۀ زندگی آسیایی مسلط است ».
#- لنین درمجموعه ی ” درباره جنبش های آزادی بخش شرق – منتشره 1976، مقالات متعددی درباره جامعۀ چین نوشته که بارهابه مفاهیم مرتبط با ” شیوۀ تولیدآسیایی” اشاره می کند:
#- درمقاله :” دمکراسی و نارودنیسم درچین ” 1912 حکومت چین را ” اتوکراسی چینی ” میخواند و جامعه چین را” نیمه فئودالی ” می شمارد.
#- درنوشته : “چین احیاشده ” از انتخابات در” دولت دسپوتیک چین ” استقبال می کند.
#- درمقاله : ” جنگ درچین ” ضمن اشاره به حکومت آسیایی واخذ مالیات ازدهقانان فقیر توسط حکومت می گوید :« مردم چین ازهمان مصیبتی عذاب می کشند که مردم روسیه. آنها از یک حکومت آسیایی عذاب می کشند » و بلافاصله ادامه میدهد که : « از دهقانان گرسنه مالیات اخذ می کنند و هرگونه آمال و آرزوی آن ها را برای آزادی به زورنظامی سرکوب می کنند ».
#- درنوشته : ” مبارزه برای احزاب درچین ” ازعدم تحرک وایستایی جامعۀ چین سخن می گوید.
#- درمقاله :” بیداری آسیا ” -1913 ، مجدداً عدم تحرک جامعه چین را مطرح می کند و چین را کشوری که ” قرن ها ساکن وبی حرکت ” مانده بود، می خواند .
#- لنین درسخنرانی درمراسم خاکسپاری پائول لافارک( داماد مارکس ) می گوید :« ما سوسیال دمکرات های روس همۀ ستم های یک حکومت مطلقه که از بربریت آسیایی اشباع شده را تجربه کرده ایم….. »
# – و بالاخره در” مقدمه برمکاتبات مارکس و انگلس که قبل از 1919 نوشته شده ولی در 1959 انتشاریافته، همانند مارکس و انگلس، کلید درک نظام های شرقی را فقدان مالکیت خصوصی می داند، چونکه : « تمام زمین هابه دولت تعلق دارد » ومی افزاید : « درروستاهای محصور خودکفا، اقتصاد طبیعی حکمفرمااست که اساس نظام آسیایی است وارکان دیگر چنین نظامی مسئولیت دولت درپیوند باکارهای عام المنفعه است ».
سیر نظر لنین در نوشته هایش و بحث هایش با دیگران نشان می دهد که وی تا سال های قبل از 1919 (ویتفوگل این تاریخ را تا 1914 و دکتر احمد سیف تا 1916 می داند) پیرامون این مقوله صحبت کرده وآنرا بکار برده است.
وی در سال 1919 در سخنرانی در دانشگاه اسورد لف، از این مقوله حرفی نمی زند و آنرا به کناری می گذارد و دو بار به دانشجویان پیشنهاد می کند که کتاب “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” اثر انگلس را بخوانند، در حالیکه انگلس در این کتاب ضمن بررسی سیر تکاملی تیره و قبیله های ابتدایی در اروپا و سرخ پوستان(اینکا ها) – با اشاراتی اندک به برخی قبایل ابتدایی آسیایی – به پیدایش دولت در یونان و رُم می پردازد و نه تنها به مقولۀ شیوه تولید آسیایی نپرداخته بلکه علیرغم قدمت وجود دولت های کهن، دیر پا و بزرگ در آسیا، به آنها نیز نمی پردازد.
# – چند نکته :
# – برخلاف مارکس که جنبه ها و مختصات شیوۀ تولید آسیایی را در جا های مختلف و به مناسبت های گوناگون بررسی کرده و تفاوت سیر تکاملی جوامع غربی و شرقی را با هم آشکار نموده است، لنین به چنین بررسی هایی نمی پردازد و به اشارات مختصر در مواردی اکتفا می کند.
# – همانطور که بیان شد، لنین بعد از سخنرانی در دانشگاه اسوردلف، دیگر از این مقوله حرفی نمی رند.
# – نکته مهم اما سیر تاریخی مقولۀ شیوۀ تولید آسیایی بعد از انقلاب اکتبر و مرگ لنین است که توضیح بیشتری را می طلبد:
با انقلاب روسیه در1917 ، بحث وجود یا عدم وجودشیوۀ تولید آسیایی دربین برخی ازافراد جناح چپ بلشویک ها مطرح می شود وتا بعد از مرگ لنین نیز تداوم می یابد.
با انقلاب چین، به دلیل تیپیک بودن جامعۀ چین، به ویژه شکست همکاری بین حزب کمونیست چین و کومین تانگ در1927 و روی کار آمدن رضا خان در 1921 ، این بحث ها و مشاجرات داغ تر می شودو نظرات گوناگون طرح می شوند.
مخالفین این تز بر همان نظرات معمول، استوار می مانند و موافقین این تز مثلا ریازانوف و وارگا در 1925 مقالاتی در باره شیوۀ تولید آسیایی می نویسند.
در 1928 مجمعی که زیر نظر بوخارین بود، این جمع بندی را ارائه می کند که: در کشور های مستعمره و نیمه مستعمره « روابط فئودالی و نحوۀ تولید آسیایی برقرار بوده است».
بالاخره در 1931 در لنین گراد کنفرانسی برگزار می شود، بحث های موافقین و مخالفین مقولۀ وجه تولید آسیایی تداوم می یابد و سر انجام با تصمیم سازی سیاسی و با رای گیری این بحث تئوریک مهم و تز مورد مشاجره، مردود اعلام می گردد.توجه به نکات برجسته در این بحث ها و بار سیاسی – عملی منتج از آن، جالب است:
در ابتدا عدّه ای این تز را شکلی از برده داری دانستند ولی بزودی متوجه شدند که این برداشت با خصوصیّات جوامع شرقی هم خوانی ندارد وبه کناری نهاده شد. بنا به گفته تراب ثالث مثلا در مورد ایران به مشکل بر خوردند، زیرا که از دوره هخامنشیان اطلاع چندانی در دست نیست، دوره اشکانیان دوره ای انتقالی بود و دوره ساسانیان نیز بردگی خانگی داشتند و برده در تولید جامعه شرکت نداشته است.(در بارۀ وجه تولید آسیایی- تراب ثالث)
بعدا عده ای می گفتند که این تز شکلی از فئودالیسم است، ” فئودالیسم آسیایی”. ولی این برداشت آنان را در برابر دیر پایی” فئودالسیم آسیایی” در جوامع شرقی متناقض بود، و مثلا با این گفته مارکس در باره فئودالیسم ناساز گاراست. «فئودالیسم یک سیستم نا متعادل است و تولید برای مبادله در همان سوراخ های اولیه اش وجود دارد.» …..
و عده ای نیزاز موضع اتوریته نگری به این بحث تئوریک می نگریستند و عدم بررسی سیستماتیک از جانب مارکس را پیش می کشیدند و یا می گفتند چون لنین قبول نداشته، پس باید مردود شناخته شود، به ویژه که کائوتسکی، تروتسکی و بوخارین که آن سال ها مرتد اعلام شده بودند، این تز را قبول داشتند و سرانجام با رای گیری، تک خطّی گرایی تاریخی و فئودالیسم جهان شمول، رسمیت یافت.
علیرغم آنکه استالین در1913 روسیه را کشوری “نیمه آسیایی”خوانده بود، در این بحث ها سکوت می کند و نقش وی در این مجادلات تاثیر ویژه ای می گذارد. بهر حال، تز ” شیوۀ تولید آسیایی” مقوله ای ” بورژوایی” و مدافعان آن “حاملان نفوذ خارجی” خوانده شدند و تولید و باز تولید خط رسمی ( مارکسیسم روسی) در جهان سیطره یافت. و تنها در زمان خروشچف بود که یوجین وارگا که زمان استالین ممنوع القلم بود، کتابی در باره “شیوۀ تولید آسیایی ” نوشت.
پس ازاین رسمیت یافتن، اغلب تاریخ دانان روسی کوشیدند تا وجودفئودالیسم را در شرق، ” اثبات کنند ” وبه آن معطوف شدند.
چپ ها و سوسیال دمکرات های ایرانی در این بحث ها یا بطور جدّی درگیر نبودند ویاعمدتاً سکوت کردند. ویا کوشیدند ” اجبارا” آن را به جامعه ایران ” تطبیق ” دهند، مثلا آواتیس سلطان زاده، علیرغم اشارات وکاربرد این تزدر برخی از تحلیل هایش، کلأ جامعۀ ایران دردوره مشروطه ویا زمان برآمد رضاخان را ” فئودالی ” ارزیابی می کند.
اگربه جنبه های قبول ویا رد تز” شیوۀ تولیدآسیایی ” توجه شود، ماهیّت و جوانب تصمیم سازی سیاسی و رای گیری برای یک بحث تئوریک ومهم،بیشترآشکارمی شود :
اگرپذیرفته می شد، دیگربورژوازی درحال رشد ایران و چین نه بورژوازی مستقل بلکه از همان آغاز می بایست وابسته به منافع ومطامع امپریالیستی ارزیابی می شدند و سیاست توصیه استالین برای همکاری انقلابیون چین با کومین تانگ ( که نتیجه آن شکست همکاری و سرکوب کمونیست های چین بود) ویادفاع ازدیکتاتوری نظامی رضاخان درست نبود وسیاستی خلاف آن یعنی حمایت ودفاع از جنبش های ترقی خواهانه در این کشورهای همسایه روسیه شوروی را می طلبید. پیشبردچنین سیاستی باسیاست خارجی دولت نوپای شوروی سازگاری نداشت. بی جهت نبود که حیدرخان عمواوغلی درمتینگ کارگران پطروگراد برای بین الملل کمونیستی چنین گفت :« رفقا، سازش با بورؤوازی وچشم داشت از آن، درحکم مارپروریدن است ». و یا درکنگره خلق ها هشدار داد که : « رفقای ما درروسیه، نباید انتظاربکشند، بلکه فورا به ما کمک برسانند،؛ اسلحه، تفنگ، مهمات و تانک. ما قادرخواهیم بود خودازعهده دولت ایران ومتجاوزین انگلیسی برآییم … دردنیای امروز کشوری به آزادی روسیه وجودندارد. بگذاراز این آزادی و نیرواستفاده کنیم ونه بخاطرکمک وحمایت ازبورژوازی بلکه بمنظور سازمان دادن یک گام پرولتری جسورانه ».
نپذیرفتن چنین مقوله وتزی، از طرفی باروپیامد های چنین کمک ها و حمایت ها را ازدوش دولت شوروی برمی داشت و از طرف دیگر ساختن ” سوسیالیسم در یک کشور” را دچار مشکل نمی کرد. بعلاوه سیاست سازش انقلابیون چینی با کومین تانگ ویا پوشاندن عبای ” بورژوازی ملی ” برتن رضاخان وسازش باامپریالیسم انگلیس نیز توجیه پذیرمی شد .
دراینجالازم است که توجه خواننده را به رساله های پرباروخواندنی دکتراحمد سیف تحت عنوان ” بازخوانی مختصری ازنوشته های مارکس ولنین درباره شیوه تولیدآسیایی” جلب کنیم. وی دراین رساله ها کوشیده است تانشان دهد که قبول “تک خطّی ” تکامل تاریخی نه تنها از نظر مرحله بندی تاریخی غیرقابل قبول است بلکه تحریف آشکاری است که توسط لنین و به ویژه استالین صورت گرفته است. دراین مقاله ازنوشته های وی بهره بسیار برده شده و خواندن آن ها به علاقه مندان توصیه میشود .
ادامه دارد…. یوسف زرکار – ژوئن 2023
دست نویسنده درد نکند چه بحث با اهمیتی در ایران و منطقه است!
بی صبرانه منتظر مقالات بعدی هستم.
تندرست و موفق باشید!
زبان اجتماعی مارکسیستی این آنارشیست اقلیمی ناتوان از طرح منضورش و بیان مطلب است !
فرماسیون های اجتماعی تاریخی در تئوری های مارکس و انگلس را “مردم شناسی” می نامد که مفهومی غلط و نامناسب است.
روابط اقتصادی و وسایل تولید در مارکسیسم را “اقتصاد” می نامد که ناشی از لیبرالیسم زده گی وی و بی اطلاعی اش از تئوری جهانشمول مارکسیسم میباشد.
نه شاه /نه شیخ/ نه تجزیه طلبی آنارشیستی/ نه کج فهمی ویکیپدیایی !
“این درست است که وی بررسی کامل، منظّم، وسیستماتیک ازوجه تولید آسیایی ارائه نمی کند، اشارات ونکته هایش درآثارش پراکنده است، اما همین موارد و مختصّات گفته شده ساختاری را می سازند که وجه تولید آسیایی نام گرفته است.”
اگر بخواهید در چهارچوب مارکسیسم (ماتریالیسم تاریخی) بمانید، کارتان سخت تر از این است و هرگز به نتیجه نخواهید رسید.
مردم شناسی مارکس و انگلس (فرضیه ماتریالیسم تاریخی) بر اساس فاکتهائی روشنی نبوده و بخشا از روشنفکران و فلاسفه قرض گرفته شده بود، خودشان اصلا مردم شناس نبودند اما این دیدگاه به مقام اول دیدگاه مارکسیستی، بعد از اقتصاد سیاسی، رسید و نظریه استثمار عقب رانده شد و کلی اپورتونیسم (دموکراسی خواهی – دیکتاتور خواهی) از آن بیرون آمد. برای همین نمیتوان نظریه ماتریالیسم تاریخی آنها را قبول کرد، مخصوصا اینکه متکی به یک ایده ناجور فلسفی است بنام ماتریالیسم، ماتریالیسمی که مجبور است وجود مستقل ایده را بپذیرد تا بتواند خودش را تعریف کند و در دوالیسم درجا بزند – لااقل در تعریف انگلسی از آن نه در ماتریالیسم مدرن که معتقد است که تمام کلمات ما باید با کلمات فیزیکال تعویض شود!!! اصل قضیه مبارزه با خرافات و ماورالطبیعه است که رویکرد علمی پاسخ به آن است و نیازمند به فلسفه بافی نیستیم.
مطالعه اقتصاد جامعه باید برای توضیح استثمار نیروی کار باشد نه برای مدیریت آن بصورت انواع سرمایه داری دولتی (روسیه بلشویک و سوسیال دموکراسی اروپا). بخش بزرگی از کارهای اقتصادی مارکس اتلاف وقت بود (کنجکاوی های شخصی بعلت سابقه خانوادگی و تحصیلی – مرد مقدس نبود) چون با دید مدیریت سرمایه داری دولتی تحقیق می شد. وقتی نیتهای سلطه گرانه، ضد بشری (غیر اخلاقی) و عملکرد ارتجاع بیان شد و بر اساس آن ارتجاع سرنگون شد، اقتصاد کمونیستی ساده است و احتیاج به ریاضیات عالی مثل علم مالیه ندارد. تمام کتابهای قطور اقتصادی با هزاران صفحه حاوی فرمولهای پیچیده ریاضی، در اقتصاد کمونیستی بی اعتبار و آشغال خواهند بود. نگوئید از بی سوادی است، خیر، در همه اینها بوده ام. بورژوازی نیازمند علم اقتصاد پیچیده است، کارگران خیر، مگر اینکه دیدگاه بورژوازی را بپذیرند که بر اساس اقتدار است.
هر نتیجه ای از درک اقتصاد ایران و تاریخ آن بگیرید، آخرش می فهمید که سلطه جوئی (اقتدار) در آن نقش مرکزی ایفا میکند.
نه افکار مارکس و انگلس که آموزنده و مشوق فکر کردن هستند، بلکه مارکسیسم یک دندان کرم خورده تا عمق ریشه اش است و باید با گارنبر کشیده شده و به آشغال دونی انداخته شود. ماتریالیسم تاریخی مارکس و انگلس، مارکسیستها را کودن و اقتدارگرا و کتابی بار آورده و جنبش کمونیستی کارگران را نابود کرده است.
آنارشیست
بلاخره یک مقاله آموزنده (منظورم تائید مقاله نیست، منظورم مشوق فکر کردن) در این سایت پیدا شد.
به احتمال قوی جناب “آنارشیست ویکیپدیایی اقلیمی آرانی” عمدا کامنتهای بیخود و بی محتوا می دهد تا جنش ضد اقتدار در ایران را به حساب خودش بی اعتبار کند و توده ها به راه ناسیونالیسم اسلامی ارتجاعی بکشد. گول شعارهای ضد شاه و ضد آخوند او را نخورید، برای حفظ وطن هم آخوند است و هم شاه.
کامنت نویس نوشته:
“معلوم نیست مارکس چرا این نظریه را داد”،
خیلی هم معلوم است که چرا مارکس این نظریه را داد!
مطالعه تاریخ اقتصاد، یک مطالعه علمی است نه ایدئولوژیک، از کلیات و جزمیات حزب سازی شروع نمی شود، از حقایق عینی و اسناد و مدارک شروع میشود.
اما کلا، اقتصاد تعیین کننده ایدئولوژی نیست، که البته، بحثی دیگر است.
آنارشیست
مارکسیسم همچون شبحی نه تنها بالای سر اروپا در گردش بود بلکه اکنون فرای تفکر ضد مارکسیست های آسیایی نبز !
مفاهیم و مقوله های علوم اجتماعی، فرمول ریاضی و فیزیک نیستند که چون آیات شیطانی مقدس و جامع و مانع و همه سر حریف باشند.
معلوم نیست مارکس چرا این نظریه را داد . زبان فارسی دانستن انگلس و سفر هگل به ایران هم ممکن است از نوستالژی های ناسیونالیستی باشند.
یقینا در بخشی از جامعه فئودالی عشایری دامپروری ایران ،ساختارهای تولید بشیوه آسیایی بوده.
حرفهای منحصر بفرد زدن و استثنایی در میان روشنفکران جهان سومی تازه گی ندارد.
احمد اشرف گویا در این مورد جزوه ای 80 صفحه ای در زمان آتش و دود و خون و باروت مبارزات حمید اشرف نوشت، تا نشان دهد سبک او معلمی و تحقیق و تاریخ است و نه آسمان پرستاره و جنگل سبز گیلان و بحر خزر و موجهای طوفانی خلیج همیشه فارس زمان شاه.
نه شاه نه شبخ نه مردستیزی نه تجزیه طلبی !
آنارشیست ویکیپدیایی اقلیمی آرانی