موسيقی و دمکراسی
به واقع، حکومت های قيم ماب بايد هم از موسيقی بترسند
روشنگری.نسيم تحول را موسيقی ميتواند با ظرافت و توانايی بازتاب دهد و اين خودکامگان و قدرت های زورگو را می ترساند. پل اوانس نمونه های آن را به دست ميدهد.
نغمه های آزادی
وقتی والری گرگيو* در ميان بتون های شکسته ی تسکينوالي، اثر شوستاکويچ را به اجرا در آورد، ميخواست چهره بشر دوستانه ای از روسيه را به نمايش بگذارد که امنيت و تمدن را برای اوستيای جنوبی به ارمغان آورده است.
آنها که گذشته های دورتر را در حافظه دارند، به خاطر می آورند شوستاکويچ در وطنش هميشه اين چنين مقبول نبود. با ظهور دکترين ژدانف کارهای شوستاکويچ مثلا سمفونی هشتم او رسما مهجور افتاد زيرا به اندازه کافی با خوش بينی افراطی اتحاد شوروی انطباق نداشت. دولت موسيقی را بر حسب فوايدش برای شکل دادن و حفظ خصوصيت ملی ارزيابی ميکرد.
نازی های آلمان از جاز متنفر بودند و به کسانی که به کار جاز می پرداختند، به چشم خائنان نژادی نگاه می کردند. در سال 1940 قوانين ابلهانه ای تصويب شد که بر اساس آن نه تنها فرهنگ جاز، بلکه خود ريتم های آن خطرناک تلقی شد. يکی از مواد قانون مزبور اين بود: « حداکثر تنها 10 در صد آن چيزی که به اصطلاح کمپوزيسيون جاز خوانده ميشود، از syncopation برخوردار است، مابقی آن يک حرکت لگاتوی غريزی است همراه باريتم های تکراری هيستريکی که مشخصه موسيقی نژادهای وحشی است و غرايز تيره ای را بيدار ميکند که مردم آلمان با آن بيگانه اند.»
در جوامع خودکامه موسيقی قطعا به عامل بی ثباتی تبديل ميشود. موسيقی درست مثل سکس اين ظرفيت را دارد که عقلانيت مفروض هرنوع ايدئولوژی را زير بگيرد. خودکامگان خوب ميدانند که نمی توانند موسيقی را حذف کنند از اين رو می کوشند آنرا رام کنند. اگرچه ترديد هست که از مارش های مبتذل و پر طمطراق خود آنها کاری برآيد. دموکراسی ها هم از چنين نگرانی هايی مصون نيستند. برای ملت های جوانی که می کوشند برای خود هويت منسجمی دست و پا کنند، موسيقی ميتواند ظرفيت قابل توجهی داشته باشد.

چند سال پیش دولت اسرائيل از اينکه در سال 1965 اجرای کنسرت بيتل ها را ممنوع کرده بود، عذر خواهی کرد. علت ممنوعيت ظاهرا نگرانی از تاثير نامطلوب چهار هنرمند مشهور بر جوانان و تضعيف اخلاق آنها بود.
برای اسرائيل موسيقی از بدو تولدش اهميت زيادی داشت. در سال 1945 هنگام آزادی زندانيان از اردوگاه های شکنجه نازی ها، ,هاتيکواه, را ميخواندند. سه سال بعد هاتيکواه بطور غيررسمی به سرود ملی اسرائيل تبديل شد. سرودهای ملی در اغلب موارد بطور ناشيانه ای تهيه شده و در حافظه شنونده، حتی شهروندان خود ملت مربوطه، باقی نمی مانند. اين سرودها چيز زيادي، چه واقعی چه سرهم بندی شده، در مورد کشور نمی گويند. با وجود اين ,هاتيکوا, تاثير عميقی داشت و بسياری از موسيقی دانان اسرائيلی با هيجان در ايجاد دولت اسرائيل نقش بازی کردند. در سال 1967 وقتی جنگ 6 روزه برپا شد، دانيل بارنبويم[ موسيقيدان برجسته يهودی ساکن برلين و يار نزديک ادوارد سعيد متفکر فقيد آمريکايی – فلسطينی که همزمان شهروندی اسرائيل و فلسطين، ويکی دو کشور ديگر را دارد] همراه همسرش ژاکلين دوپره و ژوبين مهتا برای وزارت دفاع اسرائيل برنامه اجرا کردند.
با وجود اين برای بارنبويم رابطه موسيقی و ملت به مساله پيچيده تری تبديل شد. او بعدها استدلال کرد اسرائيل برای اينکه رشد کند بايد خاورميانه را خانه خود ببيند و بنابراين بايد در تقويت و پيشرفت موسيقی کلاسيک عربی فعالانه تلاش کند.
افلاطون ميگفت ,وقتی موسيقی دان ها آهنگ خود را تغيير ميدهد، وضعيت دولت ها نيز تغيير ميکند., به واقع حکومت های قيم مآب بايد هم از موسيقی بترسند. در حاليکه برای دموکراسی های واقعي، خوداين واقعيت که شهروندان شان نغمه خوانند، مايه افتخار است.
*والری گرگيو رهبر ارکسترها و موسيقدان روسی است که در ارکسترهای سمفونيک و اپراهای برخی از کشورهای اروپايی از جمله لندن و اطريش نيز عضويت دارد. او در ماجرای حمله گرجستان به اوستيای جنوبی دولت گرجستان را متهم به قتل عام قومی کرد و برای محکوم کردن اين حمله به تسکينوالی مرکز اوستيای جنوبی رفت و در مقابل ستون های بمباران شده آن يک کنسرت را هدايت کرد.
*منبع
http://www.newstatesman.com/ideas/2008/09/music-israel-tyrants
Comments
موسيقی و دمکراسی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>