Comments

مقدمه ای بر روش مطالعه متون سیاسی – اجتماعی! <br> هادی میتروی — 3 دیدگاه

  1. ممکن است بلشویکها خوششان نیاید که بگوئیم لنینیسم-استالینیسم-ترتسکیسم فاشیستی بوده است. شخصی نگیرند، واقعیت این است که فاشیسم صفت صرفا دولت و نگرش بلشویکها نیست، بلکه صفت کنه هر دولتی و هوادار آن است.
    خصوصیات فاشیسم:
    – دولت قدرت مطلق دارد
    – دولت میلیتاریستی است
    – سرکوب مسلحانه مخالفین
    – هیراشی اجتماعی
    – سرکوب افراد تحت بهانه منافع جمع یا یک ایده مقدس (اسلام، وطن، آلمانی، کارگر، مارکسیسم)
    – حفظ استثمارگری
    کنه دولت فاشیستی است چون برای استثمار کردن ابزار اصلی سلطه بر قربانی است که این هم جز با زور و وحشت انداختن (تهدید و سلاح) ممکن نیست. مهم نیست یک دولت دموکراتیک است یا دیکتاتوری، کنه آن فاشیسم است.
    آنارشیست

  2. درباره سه منبع و سه جزء مارکسیسم
    سه منبع و سه جزء مارکسیسم هست:
    ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی
    نقد اقتصاد سرمایه داری
    نظریه سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا

    درباره این میتوان مقاله نوشت اما کوتاه میکنم.
    جزء 1
    ماتریالیسم تاریخی مارکس مربوط به علم انسان شناسی است نه فلسفه بافی. ظاهر فلسفی آن بعلت معلومات غیر علمی مارکس و انگلس است اما اصل موضوع مربوط است به این علم که در آن زمان ابتدای کار بود. مارکس و انگلس بعنوان محقق، وارد این علم نشدند و دیدگاه آنها یکسری فرضیات شبهه علمی است.
    ماتریالیسم دیالکتیم اساسا از مارکس نیست و مارکس اساسا بعد از ایدئولوژی آلمانی که مربوط به اصول فلسفه نبود، کار فلسفی ندارد. کارهای انگلس هم محدود و کم عمق هستند. کار انگلس را با کار هگل مقایسه کنید.
    جزء 2
    دیدگاه اقتصادی مارکس تکمیل علمی نظریه ارزش اضافی کشف شده توسط متفکرین قبلی است ، از جمله پرودون. دیدگاه مارکس بازار آزاد مطلق را مفروض کرده که در چهارچوب علم، کاری درست است. اما مبعلت محدودیتهای گوناگون از جمله تاریخی، قادر نبود تمام جنبه های اقتصاد سرمایه داری را توضیح بدهد. ولی، دیدگاه مارکس، پایه های اصلی درک بقیه جنبه های سرمایه داری است.
    جزء 3
    سومی یعنی ایده سوسیالیستی مارکس و انگلس که قرار است برای ازادی طبقه کارگر از دست ارباب سرمایه داری باشد. متاسفانه دیدگاه سوسیالیستی مارکس و انگلس بر اساس ماتریالیسم تاریخی آنهاست و ارزش علمی ندارد و محصول آن داغون کردن جنبش های زنان و کارگران علیه ارتجاع بوده است. ایراد دیدگاه سیاسی مارکس اینهاست:
    1 – فاقد نظریه اخلاق است.
    2 – بعلت 1، نقدی بر اقتدارگرائی موجود در جامعه انسان ندارد. مثلا، استثمارگر و استعمارگر میشود انقلابی!
    3 – بعلت 2، به بورژوازی و سیستم حاکمیت آن خوش بین است. استفادهخ از حزب و دولت آنها!
    4 – بعلت 3، سوسیالیسم اش محدود است به سیاسی کاری، حزب بازی، که بصورت سیاست بازی های سوسیال دموکراتیک و بلشویکی درآمد. حکومت بلشویکها در حقیقت فاشیستی بود (با مراجعه به فاکتها)، احزاب سوسیال دموکراتیک هم با امپریالیستها همکاری میکردند، اینهم بر اساس فاکتها.
    5 – بعلت 4، نتیجه پیروزی مارکسیسم در مبارزات سیاسی همیشه بوجود آوردن ارباب سرمایه داری دولتی است که همان دیکتاتوری حزب پرولتاریاست.
    6 – جز در تجدید نظر مارکسیسم شورائی و اتونومیستی و غیره، مارکسیسم رایج ارتجاعی است.
    آنارشیست

  3. به کسانیکه این مقاله را میخوانند توصیه میکنم که بعد از خواندن منابع پیشنهادی ایشون، به این فکر کنند که چرا مارکسیسم مارکس و انگلس به دولت تک حزبی فاشیستی لنینیستی-استالینیستی-ترتسکیستی کمونیست روسیه تبدیل شد و چرا مخالفان مارکسیست این حزب در سازش و لاس زدن با بورژواها در پارلمانهای استعمارگران مشغول بودند. چرا این مارکسیسم ایشون امروز کاملا ایزوله شده است و تاثیری بر وقایع اجتماعی ندارد. چرا همه کشورهای مارکسیستی سرنگون شده اند. چرا چین به یک رژیم شیاد تبدیل شده و یا مثل کوبا کاملا بی تاثیر و بی خاصیت؟ اگر علم یعنی رابطه ایده با پراتیک، آنچه نقل شد، پراتیک ایده است. کار خراب از ایده خراب. خرابی ایده چه بود؟ جناب نویسنده میگوید احتمالا بد خوانی (به مقاله مراجعه کنید) . اما چرا، همه را باید بر اساس منافع طبقاتی ارزیابی کرد، اما خود مارکسیستها را نه؟ تافته جدا بافته اند؟ اینکه نشد علم!
    بسیاری از آنارشیست مارکسیستها را بر اساس منافع طبقاتی شان ارزیابی میکنند. نویسنده این کامنت، معتقد است که کلا مارکسیسم ایدئولوژی سرمایه داری دولتی است.
    البته،
    در تضاد با فاشیسم لنینیستی-استالینیستی-تروتسکیستی و نوکری سوسیال دموکراتها برای بورژواها، چند شاخه مارکسیستی بوجود آمد که ناقد سوسیال دموکراسی و بلشویسم بودند. به نظریه پردازان پرو اسرائیل ایرانی آنها کاری نداشته باشیم (در سایت کمونیسم شورایی)، باید آثار آنها را مطالعه کنید، مثل مارکسیستهای شورایی اروپایی و اتونومیستها و غیره. این گروه دید بازتر از نویسنده و بقیه مارکسیستها رایج دارند چون سعی میکنند بطور علمی (مراجعه به پراتیک گذشته) به فعالیتهای گذشته و اثرات آن بیاندیشند.
    اما بهرحال، کرچه آنارشیسم دکترینی نیست اما اصول درست پایه ای دارد که خیلی ساده هستند: نفی سلطه جویی، نفی استثمار.
    راستی، بر خلاف نظر دروغ انگلس، پرودون بود که گفت:
    منبع ارزش از کار است
    منبع سود ارزش اضافی است
    رابطه نظریه ارزش اضافی مارکس با کشف تولید ارزش اضافی، مثل رابطه کشف نظریه تکامل انواع داروین با نظریات چندین هزار ساله تکامل است. مارکس بدون کشف ارزش اضافی بمثابه ارزش تولید شده توسط کار (مارکس درستش میکند میگوید نیروی کار) ، قادر نبود، سهمی ایفا کند. یکی از آن سه منبع و سه جزء اقتصاد سیاسی است.
    انارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>