علیه جنگ دولت های جنایتکار و بسوی حاکمیت ضد سرمایه داری! / احمد بخردطبع
احمد بخردطبع
فضای جنگی سراسر جامعه را فرا گرفته است زیرا با آنکه پس از 12 روز درگیری و بمباران های مداوم، آتش بس اعلام شده است ولی به دلیل شکننده بودن آن، می تواند دوباره شعله ور شود. بویژه آنکه دول متخاصم که شامل رژیم جمهوری اسلامی نیز می شود، عمیقن ضد بشر و تجاوز کار می باشند. این درست است که آمریکا و اسرائیل با زیر پا گذاشتن موازین بین المللی و فقط بر اساس قضاوت و گمانه زنی های غیر واقعی و غیر معقول به ایران تهاجمات نظامی کردند ولی همین عمل جنایت کارانه نتیجه و ثمره ی پیشبرد سیاست های خشونت باری است که در تمام محدوده های اجتماعی از 47 سال قبل تا به امروز زبان باز نموده بود تا بدین وسیله هم از زیاده خواهی مذهبی تیره اندیشان جلوگیری شود و هم نیز بهانه ای برای رشد علمی جامعه ای که نمی تواند هیچ ربطی به قدرت انگلی نظام جمهوری اسلامی داشته باشد و از سال های گذشته و قبل از کسب سیاسی مذهبیون، در ایران نهادینه شده بود، سد و حائلی ایجاد گردد. بنابراین در اینجا نیز برخوردهای آتشبار مفاهیم و مصداق صحیح خود را باز مییابد که “جنگ نتیجه سیاستی است ولی به روشی دیگر” اعمال می شود.
جمهوری اسلامی در داخل ایران، کارنامه ی خونینی دارد و در فقدان حمایت شهروندان خویش (زیرا نزدیک به 90 درصد مردم نظام مذهبی حاکم را نمی خواهند)، جامعه را در بستر مداوم امنیتی که با خفقان و اختناق بیرحمانه ای همراه است قرار داده است و هم چنین با سرقت منابع هنگفت مالی، ضربات پی در پی به زندگی اولیه ایرانیان وارد می سازد که در نتیجه فقر و تنگدستی را افزایش داده و در جهت نزول تولید ناخالص ملی و در تداوم آن با کاهش یافتن درآمد سرانه کشوربه سود مافیای سیاسی ـ مذهبی، عرصه را در تمامی ابعاد و شئونات اجتماعی به مردم تنگ نموده و فضای کشتار و اعدام معترضین را موجب می گردد. جایی که فردی بنام خامنه ای برای 90 میلیون ایرانی تصمیمات بی خردانه، آتش افروزانه و توطئه گرانه اختیار نموده و بعنوان رهبری مذهبی همه ی قدرت های کلیدی جامعه را در دستان خویش گرفته و همانند رهبر خلف خویش یعنی خمینی، از ابتدای به قدرت رسیدن، آتش بیار معرکه در رابطه با دشمنی آشکار با اسرائیل، پی در پی تحریکات مداوم را موجب می گردد. کسی که حداکثر برای 10 درصد “رهبر معظم انقلاب” است و بجز مفاهیم یاد شده در فوق، هیچگونه نبوغ و ابتکار دیگری ندارد و خشونت از تمام وجودش موج میزند. بنابراین نظام پوشالی مذهبی ایران هم فضای داخلی را امنیتی می کند و هم اتمسفر و حال و هوای سیاست های خارجی را در راستای امنیتی می کشاند. حتا همین فضای امنیتی به دلیل عدم ثبات سیاسی، گریبان وی را نیز می گیرد و مطابق با شواهدی میتوانند بعضی از عناصر کلیدی همین نظام بغایت عقب مانده و ارتجاعی، به نفع جنایت کارانی نظیر آمریکا و اسرائیل و بر ضد مردم بیدفاع ایران وارد جاسوسی و اعمال خیانت کارانه ای شوند. همین سیاست جنون آمیز است که تحریم های اقتصادی از طرف کشورهای غربی به مردم شریف تحمیل می گردد، زیرا حاکمین لم داده در قدرت مذهبی حداکثر استفاده های مالی را از گزینش تحریم بدست می آورند و برای تداوم اندوخته های هنگفت اقتصادی، دست بابتکار “محور مقاومت” (بخوان محور شرارت) می زنند تا دشمنی و تحریم هر چه بیشتر علیه مردم سازماندهی شود و باندهای مافیای اقتصادی، سرقت از اموال مردم را پی در پی افزایش دهند.
ولی روی دیگر سکه، دولت اشغالگر و متجاوز اسرائیل نیز که به کشتار جنایتکارانه در غزه ادامه میدهد و نابودی و اخراج همه ی فلسطینی ها را در سر می پروراند و بیرحمانه همراه دولت و سلاح های آمریکایی مناطق مسکونی ایران را در سراسر کشور بمباران میکند که تا کنون به گفته ی آمار دولتی، تعداد 935 ایرانی جان خود را از طرف آدمکشان آمریکایی ـ اسرائیلی از دست داده اند که باید دانست که این آغازی از جنایت است زیرا احتمالن برخوردهای نظامی تداوم خواهد داشت و مردم بیگناه گوشت دم توپ خواهند گشت.
ولی کمونیست ها و چپ های انقلابی در ابتدا باید با اهداف و برنامه ی سیاسی ضد سرمایه داری به مصاف بخش های مختلف نیروهای بورژوایی که خواهان کسب قدرت می باشند، بسیج شوند و آرمان های برابرطلبانه سیاسی ـ اجتماعی را در سطح جامعه تبلیغ و ترویج نمایند و در مسیر سرنگونی جمهوری جنایتکار اسلامی، قدرت حاکمیت سیاسی شوراهای کارگری را در صدر اهداف قرار دهند و از دل آن آزادی های مدنی و اجتماعی و نفی کامل موازین دینی از صحنه ی سیاسی جامعه و ایجاد کار برای تداوم زندگی شرافتمندانه یعنی کسب نان که از جمله “زن، زندگی، آزادی” نیز از آن استخراج خواهد گشت که این آخری می تواند زنان را بیش از بیش به صفوف چپ عدالتخواه هدایت کند، چرا که منبع اصلی طرح شعار فوق نه سلطنت طلبان ورشکسته و دیگر شاخه های متفاوت بورژوازی که چپ مبارز و انقلابی است. ما میدانیم که نه امپریالیسم آمریکا و نه در مجموعه ی آن کشورهای غربی خواهان حذف جمهوری اسلامی نمی باشند و این واقعیت را همواره بویژه در جنبش وسیع “زن، زندگی، آزادی” تجربه کرده ایم زیرا در جنبش مذکور در حالی که رژیم عمیقن تضعیف شده از مبارزات مردم شجاع ایران در بحران وسیع اقتصادی قرار داشت، “بایدن” رئیس جمهور وقت آمریکا چند میلیارد دلار به حکومت اسلامی ایران کمک مالی می نماید و بخشی از اموال مصادره شده در سابق را آزاد می کند. امیدواریم آن بخش از مردمی که از سلطنت و نظام پادشاهی حمایت می کردند واقعیت جنایتکارانه نظام پادشاهی و در راس آنها رضا پهلوی را که از بمباران های وحشیانه این دو کشور به خاک ایران دفاع می کردند و بدین وسیله خود مستقیمن با شرکای جنایت کار همدست می گشتند، پی برده باشند. چپ باید از همه ی این مجموعه ها برای بسیج و سازماندهی خویش استفاده ی منطقی اختیار کند.
شرایط ویژه اجتماعی:
ما در موقعیت خاص و استثنایی بسر میبریم که از یک طرف باید اهداف سیاسی به روشنی تشریح گردد و از طرف دیگر با بسیج و سازماندهی توده ای و کمک های امدادی از شهروندان ایرانی در سراسر کشور زنجیره ی همبستگی در وسیع ترین سطح فراهم شود. از این نظر تمام نیروها و احزابی که سیاست سرنگونی را دنبال می نمایند و بجای آن آلترناتیو قدرت حاکمیت شورایی را در برنامه های خویش قرار می دهند، قبل از هر چیز و در ابتدا باید متحد شده و خود را تقویت کنند و در پیرامون چنین اهدافی با همه ی نیروهای دیگر ارتباطی ارگانیک بوجود آورند. ما در وضعیت استثنایی قرار داریم. جمهوری اسلامی در بطن بحران برآمده از جنگ و نیز از طرف نزدیک به 90 درصد آحاد اجتماعی فاقد هر گونه اعتبار است و از این نظر قصد کرده است که با روی آوری و تبلیغ اتحاد ملی یعنی اتخاذ سیاست ناسیونالیستی، به مردم نزدیک شود تا در چنین مسیری نظام جنایت کار خویش را از مرگ حتمی نجات دهد. بیهوده نیست به محضی که علی خامنه ای از مخفیگاه خویش ظاهر گشت در اولین گردهمایی با همراهان تجمع یافته خواندن سرود ملی ایران را پیشنهاد می دهد. همه ی این برنامه ها بطور مصنوعی جهت نجات نظام اسلامی در نظر گرفته می شود. روشن است که وحدت ملی باید نقش کلیدی و راهبردی داشته باشد ولی نه با جمهوری اسلامی و نه با خیانتکاران سلطنتی در چارچوب نظام پادشاهی، بلکه با طرح برنامه های اقتصادی و نفی تمام معاهده های مالی با کشورهای استثمارگر خارجی که بر مبنای آن سود عظیمی را از حساب مردم ایران به خزانه ی خویش وارد میسازند که چین و روسیه نیز از جمله ی متخاصمین مالی کشور بشمار میروند، قاطعانه اعلام شود و اینگونه خطوط مساوات طلبانه چه در عرصه ی داخلی و چه در راهکارهای سیاست خارجی با نگاه و تحلیلی منطقی در خدمت همه ی شهروندان جامعه قرار گرفته و با طرح شعارهایی در این زمینه مستقیمن در ارتباط با افق برابرطلبانه هم آهنگ و هم بستر گردد و مضافن با اپوزیسیون بورژوایی که بدنبال تعمیق هر چه بیشتر بهره کشی در چارچوب نظام سرمایه داری است، مرزبندی خواهد گردید. برعکس چپ بورژوایی با سر دادن شعارهای پوپولیستی و غیر طبقاتی، مرزها را مخدوش خواهد ساخت که نتیجه ی آن در نهایت گرویدن و روی آوری به موازین و بروکراسی نظام سرمایه داری است.
نباید فراموش نمود که در گذشته دو انقلاب کارگری یکی با نام “کمون پاریس” و دیگری “انقلاب اکتبر” از دل جنگ های تجاوزکارانه به نتیجه رسیده اند که اولی از بطن جنگ پروس و فرانسه و دومی از دل جنگ جهانی اول حاصل می شوند. در ابتدای جنگ ایران و عراق به دلیل راهبردهای ناسیونالیستی و گرویدن اغلب نیروهای سیاسی چپ در آن دوره، حداقل به استثنای “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر” که با اتخاذ سیاست منطقی و بر ضد دفاع طلبی نا مشروع که در واقع منجر به تقویت نظام جنایت کار جمهوری اسلامی می گردید، همه ی اهداف انقلابی برباد رفت. ولی امروزه دیگر ما تعلقی به دوره ی گذشته نداریم و راه و مسیر سیاسی ـ مبارزاتی را قادریم بهتر و روشن تر از پروسه های قبل هدایت کنیم. بنابراین اگر فرصت طلبانی ظاهر شوند و چون همیشه به دلیل اینکه در فقدان شرایط ذهنی و عینی انقلاب کارگری قرار داریم و اگر بخواهیم شعارهای طبقاتی را به صحنه آوریم، انرژی واقعی را برباد خواهیم داد و غیره… از وظایف اساسی شانه خالی می نمایند و همواره با خیانت به آرمان های طبقاتی، همه ی بخش های متفاوت کار و کارگری را در بطن جامعه خلع سلاح میکنند، در صورتی که این پیشروان و نیروهای طبقاتی اند که واقعیت های زمینی موجود را برملا ساخته و بطور مداوم به تبلیغ و ترویج آن همت می گمارند وگرنه هرگز نیروهای بالقوه به نیروهای بالفعل تبدیل نخواهد شد و تا دنیا موجودیت دارد، نظام استثمارگر سرمایه داری بر بالای سر ما مقتدرانه حاکمیت خواهد نمود و در بهترین حالت ما را به زائده ی بروکراتیک خویش مبدل خواهد ساخت. این را هم میدانیم که سر برآوردن هر جنبش اجتماعی همواره به معنای پیروزی آن نخواهد بود، زیرا می تواند طعم شکست را نیز تجربه کند ولی اهداف انقلابی مستحکم و روشنی را در بطن جامعه برقرار خواهد ساخت که بصورت نیروهای بالقوه در اذهان اجتماعی جاری خواهد گشت. اهدافی که می تواند موجب ثمره و نتایج مطلوب اجتماعی در آینده شود و راه را برای انقلاب کارگری هموار سازد. بیشک جمهوری اسلامی ایران در صورت بقا به عناوین و اشکال مختلف از جمله نشان دادن قدرت حکومتی خویش در درجه اول از مبارزین انتقام خواهد گرفت و قتل عام جدیدی را عملی خواهد ساخت، که فقط می توان با بسیج و پاسخی انقلابی با آن روبرو گشت و دسیسه های جنایت کارانه را سد نمود.
ما در دل جنگ دول متخاصم و متجاوزی قرار داریم که قصد دارند نیروهای کار اجتماعی ایران و اسرائیل را بر مبنای اهداف کثیف سیاسی شان قربانی سازند، بنابراین برای دفاع از حقوق اجتماعی ایرانیان باید جنگ را به انقلاب مبدل سازیم و به همان اندازه از طبقه کارگر اسرائیل نیز دفاع نماییم. آیا تخریب اماکن و خانه های اسرائیلی بوسیله ی جمهوری اسلامی ایران موجب خوشحالی می شود، روشن است که ما از تخریب اماکن ایرانی ها و نیز اسرائیلی ها عمیقن متاسفیم و در چنین مسیری نیز این وظیفه ی کارگران اسرائیل است که برای رهایی از خطوط سیاسی جنایتکارانه و اشغال گرانه نتانیاهو و دولت متبوعش وارد عمل شوند که بجز انقلاب کارگری راه بنیادی دیگری نمی ماند.
مطابق با مقاله ای که در روزنامه “لو موند” (Le monde) شماره 705 انتشار یافت، نتیجه جنگ 12 روزه برای جامعه اسرائیل به دلیل تخریب اماکن مردم و از جمله اهداف نظامی، بسیار سنگین میباشند که مطابق با منابع اسرائیلی ها فراتر از 10 میلیارد یورو برآورد شده است. این درست است که قربانی های اسرائیلی به دلیل ایجاد پناهگاه های ایمنی، با جان باختگان ایرانی که از همه ی اشکال ایمنی بی بهره بودند، قابل مقایسه نیست ولی بسیاری از شهروندان اسرائیلی در شهرهای مختلف این کشور، اکنون اماکن خود را از دست داده اند و از طرف دیگر هزینه ی بسیار سنگین را شهروندان اسرائیلی باید پرداخت کنند و نه دولت جنایت کار حاکم در این کشور و مطابق چنین واقعیتی؛ “کارنیت فلوگ” (Karnit Flug) دبیر کل سابق بانک مرکزی اسرائیل عنوان داشته است: “نمی توان به وضع موجود ادامه داد و هزینه ها را همواره بر دوش مردمی گذاشت که به کشور خدمت می کنند” (1).
برای گریز از جنگ خانمان سوز و فقر و آواره گی علیه تجاوزگران بپا خیزیم و جنگ را به انقلاب اجتماعی مبدل سازیم و خود را با اهداف ضد سرمایه داری در خدمت آن قرار دهیم.
احمد بخردطبع
15 تیر 1404 ـ 6 ژوئیه 2025
منبع:
- Le Monde- samedi – dimanche 5 et 6 juillet 2025 codif 00146 No. 705
- « on ne peut pas continuer à faire peser toujours plus sur ceux qui servent le pays ».
- Karnit Flug ex gouverneure de la banque central d’Israël
لنینیستها معمولا باید واژه امپریالیسم داشته باشند و در تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی از آن استفاده کنند، معلوم نیست چرا این نویسنده ندارد.
آنارشیست
بعلاوه، در این مقاله، اصلا اثری از واژه امپریالیسم وجود ندارد، داریم اسرائیل فلان کرد، آمریکا بهمان کرد.
جناب، وقتی یک کشور به کشوری دیگر حمله میکند، عملی امپریالیستی انجام میدهد. وقتی یک کشور در کشوری دیگر کودتا میکند، عمل امپریالیستی انجام میدهد. وقتی یک کشور در یک کشور دیگر دموکراسی خواهی انقلاب مخملی راه می اندازد، عمل امپریالیستی انجام میدهد. امپریالیستها ممکن است با هم هم پیمان شوند، مثل اتحاد اروپا و یا با هم پیمان نظامی ببندند،مثل ناتو. امپریالیستهای غربی کشورهائی هستند که در مجموع سیاستهای مشابهی در سلطه بر کشورهای ضعیف دارند. امپریالیسم همان استعمارگری است. این واژه بیان یک واقعیت عینی است. امپریالیسم هیچ رابطی به سرمایه داری ندارد، چون قبل از سرمایه داری هم وجود داشته. امپریالیسم در دوران سرمایه داری الزاما برای گسترش مناسبات سرمایه داری نبوده. امپریالیسم، مطمئنن به اقتدارگرائی و استثمارگری اش متکی است. امپریالیسم در دوران سرمایه داری به استثمارگری سرمایه داری متکی است.
از آنجا که اسرائیل در حقیقت از طریق امپریالیستهای اروپائی و آمریکا بوجود آمد، جزئی جدا ناپذیر از آنهاست که میتوان گفتآنها امپریالیستهای غربی هستند. امپریالیستهای شرقی کشورهایی هستند که یا در امورات کشورهای دیگر دخالت میکنند و یا حمله. چین و روسیه فعلا در کمپ متضاد امپریالیستهای غربی هستند. اگر امپریالیستهای غربی نظام سیاسی امپریالیستهای شرقی را تغییر داده و آنها را متحد خود کنند، فقط یک کمپ امپریالیستی خواهیم داشت که میشود گفت صرفا امپریالیسم.
البته ،سرمایه داری جهانی هم داریم، اما قدرتمند ترین این سرمایه داران جهانی سیاستهای استعماری دارند برای همین همه آنها امپریالیست هستند که گفته شد میتوان گفت که فعلا دو کمپ غربی و شرقی دارند. رژیم جمهوری اسلامی هم سیاستهای امپریالیستی دارد اما حریف امپریالیستهای فعلی نمی شود. اگر رژیم به قدرتی در منطقه تبدیل شود و سیاست انقلاب مخملی اسلامی-شیعه راه بیاندازد و امپریالیستهای دیکر حریفش نشوند، خواهیم داشت مثلا امپریالیسم اسلامی ولایت فقیهی. با این حساب، سه کمپ امپریالیستی خواهیم داشت.
زنان و کارگران جهان قربانی امپریالیستها هم هستند. امپریالیسم وجهی از ارتجاع در جامعه انسان است.
آنارشیست
خوب است که اقلا نویسنده میگوید که شورش ” زن زندگی آزادی” برای درست کردن جامعه ارتجاعی بورژوا سکولار بود. منشاء این شعار هم از کوردهای پ ک ک است که مبارزاتشانارتجاع بورژوا سکولار است .خب، در تضاد با رژیم، رضا پهلوی هم بورژوا سکولار است. چه اشکالی دارد؟ کشورهای سرمایه داری ی در اروپا هستند که پادشاه دارند، چرا پادشاهی مشروطه به ایران باز نگردد؟ پس، تا آنجا که شما جامعه “مدنی” میخواهید، رضا پهلوی در عمل هم پیمان شماست و مشکل شما با او فقط مسئله نوع قدرت بعد از رژیم است. در ماه اول شورش زن زندگی آزادی هم کاملا با او هم پیمان و همسو بودید . در مسئله قدرت، بعلت دفاع شما از “انقلاب اکتبر”، باید گفت که اگر رضا پهلوی در قدرت دیکتاتور سکولار خواهد بود، حزب بلشوییز شما هم دیکتاتور سکولار خواهد بود.
ممکن است بگوئید که نه ما حاکمیت شورائی میخواهیم. ما هم میگوئیم پس بهتر است از بلشویسم دفاع نکنید چون حکومت بلشویکی حاکمیت شورایی نبود، حاکمیت تک حزبی بورژوا دولتی های شکم گنده مارکسیست بود که عاقبتش هم شد سرنگون شدن.
در ارتباط با تبدیل جنگ ارتجاعی به انقلاب، از آنجا که معنی انقلاب در ذهنیت شما درست کردن تک حزبی فاشیستیلنینی- استالینی است، در واقع شعار شما تبدیل جنگ به سرنگونی بورژوا دولتی مارکسیستی سکولار است و بس، که اینهم انقلاب نیست، ضد انقلاب است.
ما زنان و کارگران ایران باید بیاموزیم که وقتی شعارها و عبارت پردازی ها را می شنویم باید در پی یافتن معانی کنکرت آنها باشند. مثلا وقتی می شنویم “سرنگونی” باید ببینیم که شعار دهنده منظورش چیست و چه نظامی را بعد از سرنگونی میخواهد مستقر کند.
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
آنارشیست